درود
بامداد خوش
تحت تاثير غزل اشكت اگر افتاده بود
اينكه نگذاري كه من از پا بيافتم ساده بود
اينكه با يك بوسه جان تقديم لبهايت كنم
سالها جانم كه آمد بر لبم آماده بود
وقتي اقيانوسها تشكيل شد دستي نزد
دلبري چون تو اگرنه هفت دريا باده بود
عشق جان ميخواست دل داديم وقتي جان گرفت
خواست خاكستر كند هر آدمي دل داده بود
پيش چشمت با دل شير آمدم اما شكست
در نگاهت ببر باران ديده بي قلاده بود
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
تحت تاثير غزل اشكت اگر افتاده بود
اينكه نگذاري كه من از پا بيافتم ساده بود
اينكه با يك بوسه جان تقديم لبهايت كنم
سالها جانم كه آمد بر لبم آماده بود
وقتي اقيانوسها تشكيل شد دستي نزد
دلبري چون تو اگرنه هفت دريا باده بود
عشق جان ميخواست دل داديم وقتي جان گرفت
خواست خاكستر كند هر آدمي دل داده بود
پيش چشمت با دل شير آمدم اما شكست
در نگاهت ببر باران ديده بي قلاده بود
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
عشقم دادی زاهل دردم کردی
از دانش و هوش و عقل فردم کردی
سجاده نشین با وقاری بودم
میخواره و رند و هرزه گردم کردی
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۴۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
عشقم دادی زاهل دردم کردی
از دانش و هوش و عقل فردم کردی
سجاده نشین با وقاری بودم
میخواره و رند و هرزه گردم کردی
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۴۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم
به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم
نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم
حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم
جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم
می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان
مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم
هزار بادیه سهلست با وجود تو رفتن
و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۰۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم
به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم
نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم
حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم
جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم
می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان
مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم
هزار بادیه سهلست با وجود تو رفتن
و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۰۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ببوی زلف تو دادم دل شکسته بباد
بیا که جان عزیزم فدای بوی تو باد
ز دست ناله و آه سحر بفریادم
اگر نه صبر بفریاد من رسد فریاد
چو راز من بر هرکس روان فرو میخواند
سرشک دیده از این رو ز چشم من بفتاد
هنوز در سر فرهاد شور شیرینست
اگر چه رفت بتلخی و جان شیرین داد
ز مهر و کینه و بیداد و داد چرخ مگوی
که مهر او همه کینست و داد او بیداد
ببست بر رخ خور آسمان دریچه بام
چو پرده زان رخ چون ماه آسمان بگشاد
ز بندگی تو دارم چو سوسن آزادی
ولی تو سرو خرامان ز بندگان آزاد
گمان مبر که ز خاطر کنم فراموشت
ز پیش میروی اما نمیروی از یاد
ز باد حال تو میپرسم و چو میبینم
حدیث باد صبا هست سربسر همه باد
اگر تو داد دل مستمند من ندهی
به پیش خسرو ایران برم ز دست تو داد
برآستان محبت قدم منه خواجو
که هر که پای درین ره نهاد سر بنهاد
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۳۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ببوی زلف تو دادم دل شکسته بباد
بیا که جان عزیزم فدای بوی تو باد
ز دست ناله و آه سحر بفریادم
اگر نه صبر بفریاد من رسد فریاد
چو راز من بر هرکس روان فرو میخواند
سرشک دیده از این رو ز چشم من بفتاد
هنوز در سر فرهاد شور شیرینست
اگر چه رفت بتلخی و جان شیرین داد
ز مهر و کینه و بیداد و داد چرخ مگوی
که مهر او همه کینست و داد او بیداد
ببست بر رخ خور آسمان دریچه بام
چو پرده زان رخ چون ماه آسمان بگشاد
ز بندگی تو دارم چو سوسن آزادی
ولی تو سرو خرامان ز بندگان آزاد
گمان مبر که ز خاطر کنم فراموشت
ز پیش میروی اما نمیروی از یاد
ز باد حال تو میپرسم و چو میبینم
حدیث باد صبا هست سربسر همه باد
اگر تو داد دل مستمند من ندهی
به پیش خسرو ایران برم ز دست تو داد
برآستان محبت قدم منه خواجو
که هر که پای درین ره نهاد سر بنهاد
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۳۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
چون روز علم زند به نامت ماند
چون یک شبه شد ماه به جامت ماند
تقدیر به عزم تیز گامت ماند
روزی به عطا دادن عامت ماند
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۱۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
چون روز علم زند به نامت ماند
چون یک شبه شد ماه به جامت ماند
تقدیر به عزم تیز گامت ماند
روزی به عطا دادن عامت ماند
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۱۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
رفتم ز درت ز جور، بیش از پیشت
از طعن رقیب گبر کافر کیشت
پیش تو سپردم این دل غمزده ام
کی باشدم آنکه جان سپارم پیشت
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۲۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
رفتم ز درت ز جور، بیش از پیشت
از طعن رقیب گبر کافر کیشت
پیش تو سپردم این دل غمزده ام
کی باشدم آنکه جان سپارم پیشت
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۲۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
در شیشه ی شبنم آفتابت نکنند
می تابی و آئینه حسابت نکنند
تا سینه برازنده ی زخمی نکنی
بر قله ی عاشقی عقابت نکنند
📚 #شیون فومنی - فارسی - رباعیات - بر قله ی عاشقی
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
در شیشه ی شبنم آفتابت نکنند
می تابی و آئینه حسابت نکنند
تا سینه برازنده ی زخمی نکنی
بر قله ی عاشقی عقابت نکنند
📚 #شیون فومنی - فارسی - رباعیات - بر قله ی عاشقی
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
در دلم افتاد آتش ساقیا
ساقیا آخر کجائی هین بیا
هین بیا کز آرزوی روی تو
بر سر آتش بماندم ساقیا
بر گیاه نفس بند آب حیات
چند دارم نفس را همچون گیا
چون سگ نفسم نمکساری بیافت
پاک شد تا همچو جان شد پر ضیا
نفس رفت و جان نماند و دل بسوخت
ذره ای نه روی ماند و نه ریا
نفس ما هم رنگ جان شد گوییا
نفس چون مس بود و جان چون کیمیا
زان بمیرانند ما را تا کنند
خاک ما در چشم انجم توتیا
روز روز ماست می در جام ریز
می می جان جام جام اولیا
آسیا پر خون بران از خون چشم
چند گردی گرد خون چون آسیا
خویشتن ایثار کن عطار وار
چند گوئی لا علی و لا لیا
📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
در دلم افتاد آتش ساقیا
ساقیا آخر کجائی هین بیا
هین بیا کز آرزوی روی تو
بر سر آتش بماندم ساقیا
بر گیاه نفس بند آب حیات
چند دارم نفس را همچون گیا
چون سگ نفسم نمکساری بیافت
پاک شد تا همچو جان شد پر ضیا
نفس رفت و جان نماند و دل بسوخت
ذره ای نه روی ماند و نه ریا
نفس ما هم رنگ جان شد گوییا
نفس چون مس بود و جان چون کیمیا
زان بمیرانند ما را تا کنند
خاک ما در چشم انجم توتیا
روز روز ماست می در جام ریز
می می جان جام جام اولیا
آسیا پر خون بران از خون چشم
چند گردی گرد خون چون آسیا
خویشتن ایثار کن عطار وار
چند گوئی لا علی و لا لیا
📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
از باغ می برند چراغانی ات کنند
تا کاج جشنهای زمستانی ات کنند
پوشانده اند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای است که قربانی ات کنند
📚 #فاضل نظری - گزیده اشعار - بی بهانه
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
از باغ می برند چراغانی ات کنند
تا کاج جشنهای زمستانی ات کنند
پوشانده اند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای است که قربانی ات کنند
📚 #فاضل نظری - گزیده اشعار - بی بهانه
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
تا دل به هوای وصل جانان دادم
لب بر لب او نهاده و جان دادم
خضر ار ز لب چشمه حیوان جان یافت
من جان به لب چشمه حیوان دادم
📚 #فروغی_بسطامی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
تا دل به هوای وصل جانان دادم
لب بر لب او نهاده و جان دادم
خضر ار ز لب چشمه حیوان جان یافت
من جان به لب چشمه حیوان دادم
📚 #فروغی_بسطامی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
دلا شب ها نمی نالی به زاری؛ سر راحت به بالین می گذاری
تو صاحب درد بودی ناله سر کن، خبر از درد بیدردی نداری
بنال ای دل که رنجت شادمانی است
بمیر ای دل که مرگت زندگانی است
میاد آندم که چنگ نغمه سازت، ز دردی بر نیانگیزد نوایی
میاد آندم که عود تار و پودت؛ نسوزد در هوای آشنایی
دلی خواهم که از او درد خیزد
بسوزد عشق ورزد اشک ریزد
به فریادی سکوت جانگزا را، بهم زن در دل شب های و هو کن
و گر یاری فریادت نمانده است؛ چو مینا گریه پنهان در گلو کن
صفای خاطر دل ها ز درد است
دل بی درد همچون گور سرد است
📚 #فریدون مشیری - گناه دریا - سکوت
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
دلا شب ها نمی نالی به زاری؛ سر راحت به بالین می گذاری
تو صاحب درد بودی ناله سر کن، خبر از درد بیدردی نداری
بنال ای دل که رنجت شادمانی است
بمیر ای دل که مرگت زندگانی است
میاد آندم که چنگ نغمه سازت، ز دردی بر نیانگیزد نوایی
میاد آندم که عود تار و پودت؛ نسوزد در هوای آشنایی
دلی خواهم که از او درد خیزد
بسوزد عشق ورزد اشک ریزد
به فریادی سکوت جانگزا را، بهم زن در دل شب های و هو کن
و گر یاری فریادت نمانده است؛ چو مینا گریه پنهان در گلو کن
صفای خاطر دل ها ز درد است
دل بی درد همچون گور سرد است
📚 #فریدون مشیری - گناه دریا - سکوت
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ای خسته ترا آن سر کو میسازد
زان لب دشنام رو برو میسازد
لب میدهدت شفا ز بیماری چشم
درد او را دوای او می سازد
📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ای خسته ترا آن سر کو میسازد
زان لب دشنام رو برو میسازد
لب میدهدت شفا ز بیماری چشم
درد او را دوای او می سازد
📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران
آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
بازا که در هوایت خاموشی جنونم
فریاد ها برانگیخت از سنگ کوه ساران
ای جویبار جاری ! زین سایه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران
گفتی : به روزگاران مهری نشسته گفتم
بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران
بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زین گونه یادگاران
وین نغمه ی محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران
📚 #محمدرضا_شفیعی_کدکنی - چند غزل - حتی به روزگاران
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران
آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
بازا که در هوایت خاموشی جنونم
فریاد ها برانگیخت از سنگ کوه ساران
ای جویبار جاری ! زین سایه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران
گفتی : به روزگاران مهری نشسته گفتم
بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران
بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زین گونه یادگاران
وین نغمه ی محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران
📚 #محمدرضا_شفیعی_کدکنی - چند غزل - حتی به روزگاران
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
رسیده ام به تلاطم به غربت تردید!
نشسته روی دل من جراحت تردید
لباس وحشت و اندوه دوختم آری
میان ماندن و رفتن به قامت تردید
وخواب های سیاهی که گنگ و نا مفهوم
چکیده در من و این است عادت تردید
مرا به سمت شکستن روانه می سازد
همین بهانه ی آخر «نهایت تردید»!!
📚 #شیوا_فرازمند - وقتی تو هستی من آسمانم - تردید
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
رسیده ام به تلاطم به غربت تردید!
نشسته روی دل من جراحت تردید
لباس وحشت و اندوه دوختم آری
میان ماندن و رفتن به قامت تردید
وخواب های سیاهی که گنگ و نا مفهوم
چکیده در من و این است عادت تردید
مرا به سمت شکستن روانه می سازد
همین بهانه ی آخر «نهایت تردید»!!
📚 #شیوا_فرازمند - وقتی تو هستی من آسمانم - تردید
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
چون در سر زلف تو صبا می پیچد
سودای وی اندر سر ما می پیچد
چون زلف تو عقل سر پیچید از ما
دریاب که عمر نیز پا می پیچد
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
چون در سر زلف تو صبا می پیچد
سودای وی اندر سر ما می پیچد
چون زلف تو عقل سر پیچید از ما
دریاب که عمر نیز پا می پیچد
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
چون آتش سودای تو جز دود نداشت
مسکین دل من امید بهبود نداشت
در جستن وصل تو بسی کوشیدم
چون بخت نبود کوششم سود نداشت
📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
چون آتش سودای تو جز دود نداشت
مسکین دل من امید بهبود نداشت
در جستن وصل تو بسی کوشیدم
چون بخت نبود کوششم سود نداشت
📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
گیرم که چو گل همه نکویی با تست
چون بلبل راه خوبگویی با تست
چون آینه خوی عیب جویی با تست
چه سود که شیمت دورویی با تست
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گیرم که چو گل همه نکویی با تست
چون بلبل راه خوبگویی با تست
چون آینه خوی عیب جویی با تست
چه سود که شیمت دورویی با تست
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم
لاجرم در بوتهٔ هجران تو بگداختیم
ما که از سوز دل و درد جدایی سوختیم
سوز دل را مرهم از مژگان دیده ساختیم
بسکه ما خون جگر خوردیم از دست غمت
جان ما خون گشت و دل در موج خون انداختیم
در سماع دردمندان حاضر آ، یارا، دمی
بشنو این سازی که ما از خون دل بنواختیم
عمری اندر جستو جویت دست و پایی میزدیم
عمر ما، افسوس، بگذشت و تو را نشناختیم
زان چنین ماندیم اندر ششدر هجرت، که ما
بر بساط راستی نزد وفا کژ باختیم
چون عراقی با غمت دیدیم خوش، ما همچو او
از طرب فارغ شدیم و با غمت پرداختیم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم
لاجرم در بوتهٔ هجران تو بگداختیم
ما که از سوز دل و درد جدایی سوختیم
سوز دل را مرهم از مژگان دیده ساختیم
بسکه ما خون جگر خوردیم از دست غمت
جان ما خون گشت و دل در موج خون انداختیم
در سماع دردمندان حاضر آ، یارا، دمی
بشنو این سازی که ما از خون دل بنواختیم
عمری اندر جستو جویت دست و پایی میزدیم
عمر ما، افسوس، بگذشت و تو را نشناختیم
زان چنین ماندیم اندر ششدر هجرت، که ما
بر بساط راستی نزد وفا کژ باختیم
چون عراقی با غمت دیدیم خوش، ما همچو او
از طرب فارغ شدیم و با غمت پرداختیم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
آن میوه بهشتی کآمد به دستت ای جان
در دل چرا نکشتی از دست چون بهشتی
تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند
سرجمله اش فروخوان از میوه بهشتی
📚 #حافظ - قطعات - قطعه شماره ۳۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
آن میوه بهشتی کآمد به دستت ای جان
در دل چرا نکشتی از دست چون بهشتی
تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند
سرجمله اش فروخوان از میوه بهشتی
📚 #حافظ - قطعات - قطعه شماره ۳۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید
دانی که کیست زنده آن کو ز عشق زاید
گرمی شیر غران تیزی تیغ بران
نری جمله نران با عشق کند آید
در راه رهزنانند وین همرهان زنانند
پای نگارکرده این راه را نشاید
طبل غزا برآمد وز عشق لشکر آمد
کو رستم سرآمد تا دست برگشاید
رعدش بغرد از دل جانش ز ابر قالب
چون برق بجهد از تن یک لحظهای نپاید
هرگز چنین سری را تیغ اجل نبرد
کاین سر ز سربلندی بر ساق عرش ساید
هرگز چنین دلی را غصه فرونگیرد
غمهای عالم او را شادی دل فزاید
دریا پیش ترش رو او ابر نوبهارست
عالم بدوست شیرین قاصد ترش نماید
شیرش نخواهد آهو آهوی اوست یاهو
منکر در این چراخور بسیار ژاژ خاید
در عشق جوی ما را در ما بجوی او را
گاهی منش ستایم گاه او مرا ستاید
تا چون صدف ز دریا بگشاید او دهانی
دریای ما و من را چون قطره دررباید
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۴۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید
دانی که کیست زنده آن کو ز عشق زاید
گرمی شیر غران تیزی تیغ بران
نری جمله نران با عشق کند آید
در راه رهزنانند وین همرهان زنانند
پای نگارکرده این راه را نشاید
طبل غزا برآمد وز عشق لشکر آمد
کو رستم سرآمد تا دست برگشاید
رعدش بغرد از دل جانش ز ابر قالب
چون برق بجهد از تن یک لحظهای نپاید
هرگز چنین سری را تیغ اجل نبرد
کاین سر ز سربلندی بر ساق عرش ساید
هرگز چنین دلی را غصه فرونگیرد
غمهای عالم او را شادی دل فزاید
دریا پیش ترش رو او ابر نوبهارست
عالم بدوست شیرین قاصد ترش نماید
شیرش نخواهد آهو آهوی اوست یاهو
منکر در این چراخور بسیار ژاژ خاید
در عشق جوی ما را در ما بجوی او را
گاهی منش ستایم گاه او مرا ستاید
تا چون صدف ز دریا بگشاید او دهانی
دریای ما و من را چون قطره دررباید
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۴۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih