Hassan kashavarz
62 subscribers
2.89K photos
86 videos
3.57K links
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
Download Telegram
درود

بامداد خوش

باور نداشتم که گل آرزوی من، با دست نازنین تو بر خاک اوفتد
با این همه، هنوز به جان می پرستم؛ بالله اگر که عشق چنین پاک اوفتد
می بینمت هنوز به دیدار واپسین، گریان درآمدی که: «فریدون خدا نخواست!»
غافل که من به جز تو خدایی نداشتم، اما دریغ و درد نگفتی چرا نخواست!
بیچاره دل خطای تو در چشم او نکوست، گوید به من: «هر آن چه که او کرد، خوب کرد»
«فردای ما» نیامد و خورشید آرزو؛ تنها سپیده ای زد و آنگه ... غروب کرد
بر گور عشق خویش شباهنگ ماتمم، دانی چرا نوای عزا سر نمی کنم؟
تو صحبت محبت من باورت نبود، من ترک دوستی ز تو باور نمی کنم
پاداش آن صفای خدایی که در تو بود، این واپسین ترانه تو را یادگار باد
ماند به سینه ام غم تو یادگار تو، هرگز غمت مباد و خدا با تو یار باد.
دیگر ز پا فتاده ام ای ساقی اجل، لب تشنه ام، بریز به کامم شراب را
ای آخرین پناه من، آغوش باز کن؛ تا ننگرم پس از رخ او آفتاب را.

📚 #فریدون مشیری - گناه دریا - شباهنگ

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ای حسن تو جلوه گر ز اسما و صفات
روی تو نهان در تتق این جلوات

اندیشه کجا بکبریای تو رسد
هیهات ازین خیال فاسد هیهات

📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا...
جوی و دو جفت چکمه و گل بود و ما دو تا...

وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت
تصدیق گفته های "هگل" بود و ما دو تا...

روز قرار اول و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هتل و ما دو تا...

افتاد روی میز ورقهای سرنوشت
فنجان و فال و بی بی و دل بود و ما دو تا...

کم کم زمانه داشت به هم می رساندمان
در کوچه ساز و تمبک و کل بود و ما دو تا...

تا آفتاب زد همه جا تار شد برام
دنیا چقدر سرد و کسل بود و ما دو تا،

از خواب می پریم که این ماجرا فقط
یک آرزوی مانده به دل بود و ما دو تا...

📚 #نجمه_زارع - عشق قابیل است (باید دوباره زاده شوم ...) - غزل شماره ۲۸


🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

من ، از تو بهاران
من، از تو با درختان
من ، از تو با نسیم سخن گفتم
من ، از تو دور بودم
من ، بی تو کور بودم
من ، چون تو ، راز شیفتگی را
در تنگنای سینه نهفتم
رازی که خواندنش نتوانستی
رازی که گفتنش نتوانستم
وز بیم آنکه در کف نامحرم اوفتد
بس شب که تا سپیده نخفتم
امروز ، چون دو آینه ی روبروی هم
برق نگاه خود را در هم فکنده ایم
تا بوته ی گناه نروید ز باغ دل
بنیاد هر هوس را از سینه کنده ایم

📚 #نادر_نادرپور - گیاه و سنگ نه، آتش - دو ایینه

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

در ازدحام فاجعه گم شد شجاعتم
دیگر برای درد نمانده است طاقتم

تنهایم و غرور مرا زندگی گرفت
این کوله بار تلخ شکسته ست قامتم

گفتند عشق قسمت تو نیست تا ابد
آنها نمک زدند به روی جراحتم

من مثل حس شالی ام و خشم داس ها
وقت درو عجیب گرفته شهامتم

دل تنگم و شبیه غزل هام بی قرار
با این غزل عزیز! رسیده نهایتم

امشب بیا و رفتن من را نگاه کن
با مردن ستاره ببینی شباهتم!

📚 #شیوا_فرازمند - وقتی تو هستی من آسمانم - حس شالی

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

در معرض رویت قمر آمد بشکست
در رشته لعلت شکر آمد به شکست

موی تو ز بالا به قفا باز افتاد
ناگاه سرش بر کمر آمد به شکست

📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۴۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

می آمد و از دیده ما می نگریست
می رفت و دگرباره قفا می نگریست

با جلوه خویشتن خوشش می آمد
یا از سر مرحمت به ما می نگریست

📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۶۷

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

گفتم پس از آنهمه طلبهای درست
پاداش همان یکشبه وصل آمد چست

برگشت به خنده گفت ای عاشق سست
زان یکشبه را هنوز باقی بر تست

📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۴۳

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

شاید که به درگاه تو عمری بنشینم
در آرزوی روی تو، وانگاه ببینم

دریاب که از عمر دمی بیش نمانده است
بشتاب، که اندر نفس باز پسینم

فریاد! که از هجر تو جانم به لب آمد
هیهات! که دور از تو همه ساله چنینم

دارم هوس آنکه ببینم رخ خوبت
پس جان بدهم، نیست تمنی بجز اینم

آن رفت، دریغا! که مرا دین و دلی بود
از دولت عشق تو نه دل ماند و نه دینم

از بهر عراقی، به درت آمده‌ام باز
فرمای جوابی، بروم یا بنشینم؟

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

خسروا گوی فلک در خم چوگان توشد
ساحت کون ومکان عرصه میدان تو باد

زلف خاتون ظفر شیفته پرچم توست
دیده فتح ابد عاشق جولان تو باد

ای که انشاء عطارد صفت شوکت توست
عقل کل چاکر طغراکش دیوان تو باد

طیره جلوه طوبی قد چون سرو تو شد
غیرت خلد برین ساحت ایوان تو باد

نه به تنها حیوانات و نباتات و جماد
هر چه در عالم امر است به فرمان تو باد

📚 #حافظ - قطعات - قطعه شماره ۸

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

هر زمان لطفت همی در پی رسد
ور نه کس را این تقاضا کی رسد

مست عشقم دار دایم بی‌خمار
من نخواهم مستیی کز می‌رسد

ما نیستانیم و عشقش آتشیست
منتظر کان آتش اندر نی رسد

این نیستان آب ز آتش می‌خورد
تازه گردد ز آتشی کز وی رسد

تا ابد از دوست سبز و تازه‌ایم
او بهاری نیست کو را دی رسد

لا شویم از کل شیی هالک
چون هلاک و آفت اندر شیء رسد

هر کی او ناچیز شد او چیز شد
هر کی مرد از کبر او در حی رسد

📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۳۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

تا دور گشتی ای گل خندان ز پیش من
ابر آمد و گریست به حال پریش من

ای گل بهار آمد و بلبل ترانه ساخت
دیگر بیا که جای تو خالی ست پیش من

📚 #سایه - سیاه مشق - دو بیتی ها - حسرت

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

چون من نه اسير بيقراري باشي
نه ياد مني نه دوست داري باشي

تو ابري و من كوير سوزان اي كاش
با آنكه نميشود بباري باشي

📚 #احمد_پروين

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

غم جمله نصیب چرخ خم بایستی
یا با غم من صبر بهم بایستی

یا مایهٔ غم چو عمر کم بایستی
یا عمر به اندازهٔ غم بایستی

📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۳۳

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

نظر از مدعیان بر تو نمی‌اندازم
تا نگویند که من با تو نظر می‌بازم

آرزو می‌کندم در همه عالم صیدی
که نباشند رفیقان حسود انبازم

درد پنهان فراقم ز تحمل بگذشت
ور نه از دل نرسیدی به زبان آوازم

چون کبوتر بگرفتیم به دام سر زلف
دیده بردوختی از خلق جهان چون بازم

به سرانگشت بخواهی دل مسکینان برد
دست واپوش که من پنجه نمی‌اندازم

مطرب آهنگ بگردان که دگر هیچ نماند
که از این پرده که گفتی به درافتد رازم

کس ننالید در این عهد چو من در غم دوست
که به آفاق نظر می‌رود از شیرازم

چند گفتند که سعدی نفسی باز خود آی
گفتم از دوست نشاید که به خود پردازم

📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۹۸

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

خنک آن باد که باشد گذرش بر کویت
روشن آن دیده که افتد نظرش بر رویت

صید آن مرغ شوم کو گذرد بر بامت
خاک آن باد شوم کو به من آرد بویت

زلف هندوی تو باید که پریشان نشود
زانکه پیوسته بود همره و هم زانویت

سحر اگر زانکه چنینست که من می‌نگرم
خواب هاروت ببندد به فسون جادویت

بیم آنست که دیوانه شوم چون بینم
روی آن آب که زنجیر شود چون مویت

عین سحرست که هر لحظه بروبه بازی
شیرگیری کند و صید پلنگ آهویت

روز محشر که سر از خاک لحد بردارند
هرکسی روی بسوئی کند و من سویت

مرغ دل صید کمانخانهٔ ابروی تو شد
چه کمانست که پیوسته کشد ابرویت

بر سر کوی تو خواجو ز سگی کمتر نیست
گاه گاهی چه بود گر گذرد در کویت

📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۳۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

با آن که دلم از غم هجرت خونست
شادی به غم توام ز غم افزونست

اندیشه کنم هر شب و گویم: یا رب
هجرانش چنینست، وصالش چونست؟

📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

دوش از درم آمد آن مه لاله نقاب
سیرش نه بدیدیم و روان شد به شتاب

گفتم که : دگر کیت بخواهم دیدن؟
گفتا که: به وقت سحر، اما در خواب

📚#شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۴

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

برقی زد و تشنگی به باران پیوست
عشق از همه سو به جویباران پیوست

خورشید برآب جرعه ای از تو نوشت
دریا به شمار بی قراران پیوست

📚 #شیون فومنی - فارسی - رباعیات - جرعه ای از تو

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
چه نکوتر آن که مرغی ز قفس پریده باشد

پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند
چه رها، چه بسته، مرغی که پرش بریده باشد

من از آن یکی گزیدم که به جز یکی ندیدم
که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد

عجب از حبیبم آید که ملول می نماید
نکند که از رقیبان سخنی شنیده باشد

اگر از کسی رسیده است به ما بدی، بماند
به کسی مباد از ما که بدی رسیده باشد

📚 #صادق سرمد - اشعار - مرغ پر بریده

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih