Hassan kashavarz
62 subscribers
2.89K photos
86 videos
3.57K links
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
Download Telegram
درود

بامداد خوش

طرح دلی به وسعت دریا کشیده ام
آن را فقط برای تو تنها کشیده ام

از راه دور آمده ای سمت باغ من
نقش تو را به خلوت این جا کشیده ام

رویم نشد بگویمت این جا بهار نیست
با عشق!طرح رویش گل را کشیده ام

در قاب بی قراری قلبم شکفته است
نقشی که من ز طالع فردا کشیده ام

دیگر نمانده هیچ توانی برای من
وقتی بهار را تن دنیا کشیده ام

تنها برای بودن تو ای «امید» من!
طرح دلی به وسعت دریا کشیده ام

📚 #شیوا_فرازمند - وقتی تو هستی من آسمانم - طرح

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

با لعل لبت شراب را مستی نیست
با قد تو سرو را بجز پستی نیست

ما را دهن تو نیست می پندارند
با آنکه به یک ذره در او هستی نیست

📚#سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۴۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

هجران تو دوش چون به من درنگریست
بنشست و به های های بر من بگریست

گریان بر وصل شد که تدبیرم چیست
تا چند به جان دیگران خواهی زیست

📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۶۵

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

تا زلف بتم به بند زنجیر منست
سرگشته همی روم نه هشیار و نه مست

گویم بگرم زلف ترا هر چون هست
نه طاقت دل یابم و نه قوت دست

📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۴۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

با من دلشده گر یار نسازد چه کنم؟
دل غمگین مرا گر ننوازد چه کنم؟

بر من آن است که با فرقت او می‌سازم
وصلش ار با من بیچاره نسازد چه کنم؟

جانم از آتش غم سوخت، نگویید آخر
تا غمش یک نفسم جان نگدازد چه کنم؟

خود گرفتم که سر اندر ره عشقش بازم
با من آن یار اگر عشق نبازد چه کنم؟

یاد ناورد ز من هیچ و نپرسید مرا
باز یک بارگیم پست نسازد چه کنم؟

چند گویند مرا: صبر کن از لشکر غم؟
بر من از گوشهٔ ناگاه بتازد چه کنم؟

من بدان فخر کنم کز غم او کشته شوم
گر عراقی به چنین فخر ننازد چه کنم؟

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

قوت شاعره من سحر از فرط ملال
متنفر شده از بنده گریزان میرفت

نقش خوارزم و خیال لب جیحون می بست
با هزاران گله از ملک سلیمان می رفت

می شد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت
من همی دیدم و از کالبدم جان می رفت

چون همی گفتمش ای مونس دیرینه من
سخت می گفت و دل آزرده و گریان می رفت

گفتم اکنون سخن خوش که بگوید با من
کان شکر لهجه خوشخوان خوش الحان می رفت

لابه بسیار نمودم که مرو سود نداشت
زانکه کار از نظر رحمت سلطان می رفت

پادشاها ز سر لطف و کرم بازش خوان
چه کند سوخته از غایت حرمان می رفت

📚 #حافظ - قطعات - قطعه شماره ۵

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

صاف جان‌ها سوی گردون می‌رود
درد جان‌ها سوی هامون می‌رود

چشم دل بگشا و در جان‌ها نگر
چون بیامد چون شد و چون می‌رود

جامه برکش چونک در راهی روی
چون همه ره خاک با خون می‌رود

لاله خون آلود می‌روید ز خاک
گر چه با دامان گلگون می‌رود

جان چو شد در زیر خاکم جا کنید
خاک در خانه چو خاتون می‌رود

جان عرشی سوی عیسی می‌رود
جان فرعونی به قارون می‌رود

سوی آن دل جان من پر می‌زند
کو لطیف و شاد و موزون می‌رود

زانک آن جان دون حق چیزی نخواست
وین دگر جان سوی مادون می‌رود

📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۳۰

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

گل زرد و گل زرد و گل زرد
بیا با هم بنالیم از سر درد

عنان تا در کف نامردمان است
ستم با مرد خواهد کرد نامرد

📚 #سایه - سیاه مشق - دو بیتی ها - گل زرد

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

مردم پي ماهي اند و ما ماه در آب
با مقصد آتشيم گمراه در آب

بي درد تو عمق عاشقي را نچشم
بي كوه غمت به شانه چون كاه در آب

📚 #احمد_پروين

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

عهدی به سر زبان خود بربستی
صد خانه پر از بتان یکی نشکستی

تو پنداری به یک شهادت رستی
فردات کند خمار کاکنون مستی

📚#ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۳۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

از تو با مصلحت خویش نمی‌پردازم
همچو پروانه که می‌سوزم و در پروازم

گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی
ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم

نه چنان معتقدم کم نظری سیر کند
یا چنان تشنه که جیحون بنشاند آزم

همچو چنگم سر تسلیم و ارادت در پیش
تو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازم

گر به آتش بریم صد ره و بیرون آری
زر نابم که همان باشم اگر بگدازم

گر تو آن جور پسندی که به سنگم بزنی
از من این جرم نیاید که خلاف آغازم

خدمتی لایقم از دست نیاید چه کنم
سر نه چیزیست که در پای عزیزان بازم

من خراباتیم و عاشق و دیوانه و مست
بیشتر زین چه حکایت بکند غمازم

ماجرای دل دیوانه بگفتم به طبیب
که همه شب در چشمست به فکرت بازم

گفت از این نوع شکایت که تو داری سعدی
درد عشقست ندانم که چه درمان سازم

📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۹۷

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ز عشق غمزه و ابروی آن صنم پیوست
امام شهر بمحراب می‌رود سرمست

جمال او در جنت بروی من بگشود
خیال او گذر صبر بر دلم در بست

کنون نشانهٔ تیر ملامتم مکنید
که رفته است عنانم ز دست و تیر از شست

مرا چو مست بمیرم بهیچ آب مشوی
مگر بجرعهٔ دردی کشان باده پرست

برند دوش بدوشش بخوابگاه ابد
کسی که کرد صبوحی به بزمگاه الست

به جام باده چراغ دلم منور کن
که شمع شادیم از تند باد غم بنشست

در آن مصاف که چشم تو تیغ کینه کشید
بسا که زلف تو چشم دلاوران بشکست

بود لطایف خواجو بهار دلکش شوق
از آن چو شاخ گلش می‌برند دست بدست

📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۳۰

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

در رهگذر باد چراغی که تراست
ترسم که: بمیرد از فراغی که تراست

بوی جگر سوخته عالم بگرفت
گر نشنیدی، زهی دماغی که تراست!

📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

کنون فلک رقیب من جدال با که من کنم
توان و قامتم خم است جدال با که من کنم

پیاده در رهی روم که شرمگین شود فلک
چنین رهی همسفرم فقط که سایه با من است

مرا رها کن ای رفیق حرفیست قدر فلک
که غم در این جهان ، به ثان مرگ با من است

مرا ز روز بودنم نشد که خنده بر لبم
عجب ز کار خالقم که خود چرا چنین کند.

📚 #فریدون_صدیفی

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
👍1
درود

بامداد خوش

از دست غم تو، ای بت حور لقا
نه پای ز سر دانم و نه، سر از پا

گفتم دل و دین ببازم، از غم برهم
این هر دو بباختیم و غم ماند به جا

📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

در شیشه ی شبنم آفتابت نکنند
می تابی و آئینه حسابت نکنند

تا سینه برازنده ی زخمی نکنی
بر قله ی عاشقی عقابت نکنند

📚 #شیون فومنی - فارسی - رباعیات - بر قله ی عاشقی

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت
می خواری و مستی ره و رسم دگری داشت

پیمانه نمی داد به پیمان شکنان باز
ساقی اگر از حالت مجلس خبری داشت

بیدادگری شیوه مرضیه نمی شد
این شهر اگر دادرس و دادگری داشت

یک لحظه بر این بام بلاخیز نمی ماند
مرغ دل غم دیده اگر بال و پری داشت

در معرکۀ عشق که پیکار حیات است
مغلوب حریفی که به جز سر سپری داشت

( سرمد ) سر پیمانه نبود این همه غوغا
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت

📚 #صادق سرمد - اشعار - میخانه

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

چون نیست هیچ مردی در عشق یار ما را
سجاده زاهدان را درد و قمار ما را

جایی که جان مردان باشد چو گوی گردان
آن نیست جای رندان با آن چکار ما را

گر ساقیان معنی با زاهدان نشینند
می زاهدان ره را درد و خمار ما را

درمانش مخلصان را دردش شکستگان را
شادیش مصلحان را غم یادگار ما را

ای مدعی کجایی تا ملک ما ببینی
کز هرچه بود در ما برداشت یار ما را

آمد خطاب ذوقی از هاتف حقیقت
کای خسته چون بیابی اندوه زار ما را

عطار اندرین ره اندوهگین فروشد
زیرا که او تمام است انده گسار ما را

📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
👏1
درود

بامداد خوش

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست

همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست

📚 #فاضل نظری - گزیده اشعار - بی تابی

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

دوشینه فتادم به رهش مست و خراب
از نشه عشق او نه از باده ناب

دانست که عاشقم ولی می پرسید
این کیست، کجایی است، چرا خورده شراب

📚 #فروغی بسطامی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1