درود
بامداد خوش
ایندم منم که بیدل و بییار ماندهام
در محنت و بلا چه گرفتار ماندهام؟
با اهل مدرسه چو به اقرار نامدم
با اهل مصطبه چه به انکار ماندهام؟
در صومعه چو مرد مناجات نیستم
در میکده ز بهر چه هشیار ماندهام؟
در کعبه چون که نیست مرا جای، لاجرم
قلاش وار بر در خمار ماندهام
ساقی، بیار درد و از این درد یک زمان
بازم رهان، که با غم و تیمار ماندهام
در کار شو کنون، غم کاری بخور، که من
از کار هر دو عالم بیکار ماندهام
کاری بکن، که کار عراقی ز دست رفت
در کار او ببین که: چه غمخوار ماندهام
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۵۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ایندم منم که بیدل و بییار ماندهام
در محنت و بلا چه گرفتار ماندهام؟
با اهل مدرسه چو به اقرار نامدم
با اهل مصطبه چه به انکار ماندهام؟
در صومعه چو مرد مناجات نیستم
در میکده ز بهر چه هشیار ماندهام؟
در کعبه چون که نیست مرا جای، لاجرم
قلاش وار بر در خمار ماندهام
ساقی، بیار درد و از این درد یک زمان
بازم رهان، که با غم و تیمار ماندهام
در کار شو کنون، غم کاری بخور، که من
از کار هر دو عالم بیکار ماندهام
کاری بکن، که کار عراقی ز دست رفت
در کار او ببین که: چه غمخوار ماندهام
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۵۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ننگ عالم شدن از بهر تو ننگی نبود
با دل مرده دلان حاجت جنگی نبود
عشق شیرینی جانست و همه چاشنی است
چاشنی و مزه را صورت و رنگی نبود
عشق شاخیست ز دریا که درآید در دل
جای دریا و گهر سینه تنگی نبود
ساحل نفس رها کن به تک دریا رو
کاندر این بحر تو را خوف نهنگی نبود
صورت هر دو جهان جمله ز آیینه عشق
بنماید چو که بر آینه زنگی نبود
کار روبه نبود عشق که هر روبه را
حمله شیر نر و کبر پلنگی نبود
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۹۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ننگ عالم شدن از بهر تو ننگی نبود
با دل مرده دلان حاجت جنگی نبود
عشق شیرینی جانست و همه چاشنی است
چاشنی و مزه را صورت و رنگی نبود
عشق شاخیست ز دریا که درآید در دل
جای دریا و گهر سینه تنگی نبود
ساحل نفس رها کن به تک دریا رو
کاندر این بحر تو را خوف نهنگی نبود
صورت هر دو جهان جمله ز آیینه عشق
بنماید چو که بر آینه زنگی نبود
کار روبه نبود عشق که هر روبه را
حمله شیر نر و کبر پلنگی نبود
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۹۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
چند بارد غم دنیا به تن تنهایی
وای بر من تن تنها و غم دنیایی
تیرباران فلک فرصت آنم ندهد
که چو تیر از جگر ریش برآرم وایی
لاله ئی را که بر او داغ دورنگی پیداست
حیف از ناله معصوم هزارآوایی
آخرم رام نشد چشم غزالی وحشی
گر چه انگیختم از هر غزلی غوغایی
من همان شاهد #شیرازم و نتوانی یافت
در همه شهر به شیرینی من شیدایی
تا نه از گریه شدم کور بیا ورنه چه سود
از چراغی که بگیرند به نابینایی
همه در خاطرم از شاهد رؤیائی خویش
بگذرد خاطره با دلکشی رؤیایی
گاه بر دورنمای افق از گوشه ابر
با طلوع ملکی جلوه دهد سیمایی
انعکاسی است بر آن گردش چشم آبی
از جمال و عظمت چون افق دریایی
دست با دوست در آغوش نه حد من و تست
منم و حسرت بوسیدن خاک پایی
شهریارا چه غم از غربت دنیای تن است
گر برای دل خود ساخته ای دنیایی
📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۶۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
چند بارد غم دنیا به تن تنهایی
وای بر من تن تنها و غم دنیایی
تیرباران فلک فرصت آنم ندهد
که چو تیر از جگر ریش برآرم وایی
لاله ئی را که بر او داغ دورنگی پیداست
حیف از ناله معصوم هزارآوایی
آخرم رام نشد چشم غزالی وحشی
گر چه انگیختم از هر غزلی غوغایی
من همان شاهد #شیرازم و نتوانی یافت
در همه شهر به شیرینی من شیدایی
تا نه از گریه شدم کور بیا ورنه چه سود
از چراغی که بگیرند به نابینایی
همه در خاطرم از شاهد رؤیائی خویش
بگذرد خاطره با دلکشی رؤیایی
گاه بر دورنمای افق از گوشه ابر
با طلوع ملکی جلوه دهد سیمایی
انعکاسی است بر آن گردش چشم آبی
از جمال و عظمت چون افق دریایی
دست با دوست در آغوش نه حد من و تست
منم و حسرت بوسیدن خاک پایی
شهریارا چه غم از غربت دنیای تن است
گر برای دل خود ساخته ای دنیایی
📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۶۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
فرهاد توام لب مرا شيرين كن
با برق لب اين خرابه را تزيين كن
با بوسه غزل سرودنم را ديدي
تبديل غزل به بوسه را تمرين كن
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
فرهاد توام لب مرا شيرين كن
با برق لب اين خرابه را تزيين كن
با بوسه غزل سرودنم را ديدي
تبديل غزل به بوسه را تمرين كن
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ای در دل و جان صورت و معنی همه تو
مقصود همه زدین و دنیی همه تو
هم با همه همدمی و هم بی همه تو
ای با همه تو بی همه تو نی همه تو
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۵۸۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ای در دل و جان صورت و معنی همه تو
مقصود همه زدین و دنیی همه تو
هم با همه همدمی و هم بی همه تو
ای با همه تو بی همه تو نی همه تو
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۵۸۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
هزار عهد بکردم که گرد عشق نگردم
همیبرابرم آید خیال روی تو هر دم
نخواستم که بگویم حدیث عشق و چه حاجت
که آب دیده سرخم بگفت و چهره زردم
به گلبنی برسیدم مجال صبر ندیدم
گلی تمام نچیدم هزار خار بخوردم
بساط عمر مرا گو فرونورد زمانه
که من حکایت دیدار دوست درننوردم
هر آن کسم که نصیحت همیکند به صبوری
به هرزه باد هوا میدمد بر آهن سردم
به چشمهای تو دانم که تا ز چشم برفتی
به چشم عشق و ارادت نظر به هیچ نکردم
نه روز میبشمردم در انتظار جمالت
که روز هجر تو را خود ز عمر مینشمردم
چه دشمنی که نکردی چنان که خوی تو باشد
به دوستی که شکایت به هیچ دوست نبردم
من از کمند تو اول چو وحش میبرمیدم
کنون که انس گرفتم به تیغ بازنگردم
تو را که گفت که سعدی نه مرد عشق تو باشد
گر از وفات بگردم درست شد که نه مردم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۷۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
هزار عهد بکردم که گرد عشق نگردم
همیبرابرم آید خیال روی تو هر دم
نخواستم که بگویم حدیث عشق و چه حاجت
که آب دیده سرخم بگفت و چهره زردم
به گلبنی برسیدم مجال صبر ندیدم
گلی تمام نچیدم هزار خار بخوردم
بساط عمر مرا گو فرونورد زمانه
که من حکایت دیدار دوست درننوردم
هر آن کسم که نصیحت همیکند به صبوری
به هرزه باد هوا میدمد بر آهن سردم
به چشمهای تو دانم که تا ز چشم برفتی
به چشم عشق و ارادت نظر به هیچ نکردم
نه روز میبشمردم در انتظار جمالت
که روز هجر تو را خود ز عمر مینشمردم
چه دشمنی که نکردی چنان که خوی تو باشد
به دوستی که شکایت به هیچ دوست نبردم
من از کمند تو اول چو وحش میبرمیدم
کنون که انس گرفتم به تیغ بازنگردم
تو را که گفت که سعدی نه مرد عشق تو باشد
گر از وفات بگردم درست شد که نه مردم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۷۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
گرچه کاری چو عشقبازی نیست
بگذر از وی که جای بازی نیست
بحقیقت بدان که قصه عشق
پیش صاحبدلان مجازی نیست
چون نواهای دلکش عشاق
هیچ دستان بدلنوازی نیست
ملک محمودی از کجا یابی
اگرت سیرت ایازی نیست
توسن طبع را عنان درکش
که روانی به تیز تازی نیست
شمع را زان زبان برند که او
عادتش جز زبان درازی نیست
بادهٔ صاف کو که صوفی را
جامه بی جام می نمازی نیست
دل دستانسرای مستانرا
پرده سوزی به پرده سازی نیست
خیز خواجو که نزد مشاقان
مهر ورزی به مهره بازی نیست
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۰۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گرچه کاری چو عشقبازی نیست
بگذر از وی که جای بازی نیست
بحقیقت بدان که قصه عشق
پیش صاحبدلان مجازی نیست
چون نواهای دلکش عشاق
هیچ دستان بدلنوازی نیست
ملک محمودی از کجا یابی
اگرت سیرت ایازی نیست
توسن طبع را عنان درکش
که روانی به تیز تازی نیست
شمع را زان زبان برند که او
عادتش جز زبان درازی نیست
بادهٔ صاف کو که صوفی را
جامه بی جام می نمازی نیست
دل دستانسرای مستانرا
پرده سوزی به پرده سازی نیست
خیز خواجو که نزد مشاقان
مهر ورزی به مهره بازی نیست
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۰۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
دل من در خم زلفت گره گیر
چنان شیری که افتاده به زنجیر
ترحم کن دمی بر فایز زار
مگر در مذهبت کردم چه تقصیر
📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۸۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
دل من در خم زلفت گره گیر
چنان شیری که افتاده به زنجیر
ترحم کن دمی بر فایز زار
مگر در مذهبت کردم چه تقصیر
📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۸۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
... و ای بهانه ی شیرینتر از شکر قندم
به عشق پاک کسی جز تو دل نمی بندم
به دین این همه پیغمبر احتیاجی نیست
همین بس است که اینک تویی خداوندم
همین بس است که هر لحظه ای که می گذرد
گسستنی نشود با دل تو پیوندم
مرا کمک کن از این پس که گامهای زمین
نمی برند و به مقصد نمی رسانندم
همیشه شعر سرودم برای مردم شهر
ولی نه! هیچ کدامش نشد خوشایندم
تویی بهانه ی این شعر خوب باور کن
که در سرودن این شعرها هنرمندم
📚 #نجمه_زارع - عشق قابیل است (باید دوباره زاده شوم ...) - غزل شماره ۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
به عشق پاک کسی جز تو دل نمی بندم
به دین این همه پیغمبر احتیاجی نیست
همین بس است که اینک تویی خداوندم
همین بس است که هر لحظه ای که می گذرد
گسستنی نشود با دل تو پیوندم
مرا کمک کن از این پس که گامهای زمین
نمی برند و به مقصد نمی رسانندم
همیشه شعر سرودم برای مردم شهر
ولی نه! هیچ کدامش نشد خوشایندم
تویی بهانه ی این شعر خوب باور کن
که در سرودن این شعرها هنرمندم
📚 #نجمه_زارع - عشق قابیل است (باید دوباره زاده شوم ...) - غزل شماره ۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
اگر چه نزد شما تشنه سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم
دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را؟
اشاره ای کنم انگار کوه کن بودم
من آن زلال پرستم در آب گند زمان
که فکر صافی آبی چنین لجن بودم
غریب بودم و گشتم غریب تر اما
دلم خوش است که در غربت وطن بودم
📚 #محمدعلی_بهمنی - دلم برای خودم تنگ می شود)
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
اگر چه نزد شما تشنه سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم
دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را؟
اشاره ای کنم انگار کوه کن بودم
من آن زلال پرستم در آب گند زمان
که فکر صافی آبی چنین لجن بودم
غریب بودم و گشتم غریب تر اما
دلم خوش است که در غربت وطن بودم
📚 #محمدعلی_بهمنی - دلم برای خودم تنگ می شود)
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
قرار بود بیاید به دل امان بدهد
به سنگی دل من با بهار جان بدهد
برای کوچۀ شبهای بی ستارگی ام
ستاره پشت ستاره به آسمان بدهد
دوباره پخش شود روی موج دلتنگی
به نام عشق صدای خوش اذان بدهد
غروب زنده کند ارتفاع دریا را
و ماه بودن خود را به من نشان بدهد
میان باغچۀ راز های سردر گم
برای اوج گرفتن به گل زمان بدهد
برای گفتن این قصه های بی پایان
قرار بود به شب های من زبان بدهد
📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - قرار
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
قرار بود بیاید به دل امان بدهد
به سنگی دل من با بهار جان بدهد
برای کوچۀ شبهای بی ستارگی ام
ستاره پشت ستاره به آسمان بدهد
دوباره پخش شود روی موج دلتنگی
به نام عشق صدای خوش اذان بدهد
غروب زنده کند ارتفاع دریا را
و ماه بودن خود را به من نشان بدهد
میان باغچۀ راز های سردر گم
برای اوج گرفتن به گل زمان بدهد
برای گفتن این قصه های بی پایان
قرار بود به شب های من زبان بدهد
📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - قرار
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
تا با شدم این جان گرامی در تن،
خواهم به غم عشق تو جان پروردن
چون زلف تو تا سرم بود بر گردن
شور تو ز سر بدر نخواهم کردن
📚 #سلمان ساوجی - رباعیات - رباعی شماره ۱۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
تا با شدم این جان گرامی در تن،
خواهم به غم عشق تو جان پروردن
چون زلف تو تا سرم بود بر گردن
شور تو ز سر بدر نخواهم کردن
📚 #سلمان ساوجی - رباعیات - رباعی شماره ۱۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرغ شب خوان که با دلم می خواند
رفت و این آشیانه خالی ماند
آهوان گم شدند در شب دشت
آه از آن رفتگان بی برگشت
#هوشنگ_ابتهاج
#سایه
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
رفت و این آشیانه خالی ماند
آهوان گم شدند در شب دشت
آه از آن رفتگان بی برگشت
#هوشنگ_ابتهاج
#سایه
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
در وصل تو عزم دل من روز نخست
آن بود که عمر با تو بگذارم چست
کی دانستم که بعد از آن عزم درست
آن روز به خواب شب همی باید جست
📚 #انوری - رباعیات - رباعی شماره ۲۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
در وصل تو عزم دل من روز نخست
آن بود که عمر با تو بگذارم چست
کی دانستم که بعد از آن عزم درست
آن روز به خواب شب همی باید جست
📚 #انوری - رباعیات - رباعی شماره ۲۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
همواره جفا کردن تا کی بود ای دلبر
پیوسته بلا کردن تا کی بود ای دلبر
من با تو دل یکتا وانگه تو ز غم تشنه
چون زلف دوتا کردن تا کی بود ای دلبر
پیراهن صبر ما اندر غم هجرانت
چون چاک قبا کردن تا کی بود ای دلبر
بی روی چو خورشیدت بیچاره سنایی را
گردان چو سها کردن تا کی بود ای دلبر
📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۱۷۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
همواره جفا کردن تا کی بود ای دلبر
پیوسته بلا کردن تا کی بود ای دلبر
من با تو دل یکتا وانگه تو ز غم تشنه
چون زلف دوتا کردن تا کی بود ای دلبر
پیراهن صبر ما اندر غم هجرانت
چون چاک قبا کردن تا کی بود ای دلبر
بی روی چو خورشیدت بیچاره سنایی را
گردان چو سها کردن تا کی بود ای دلبر
📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۱۷۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
یاران، غمم خورید، که غمخوار ماندهام
در دست هجر یار گرفتار ماندهام
یاری دهید، کز در او دور گشتهام
رحمی کنید، کز غم او زار ماندهام
یاران من ز بادیه آسان گذشتهاند
من بیرفیق در ره دشوار ماندهام
در راه باز ماندهام، ار یار دیدمی
با او بگفتمی که: من از یار ماندهام
دستم بگیر، کز غمت افتادهام ز پای
کارم کنون بساز، که از کار ماندهام
وقت است اگر به لطف دمی دست گیریم
کاندر چه فراق نگونسار ماندهام
ور در خور وصال نیم مرهمی فرست
از درد خویشتن، که دلافگار ماندهام
دردت چو میدهد دل بیمار را شفا
من بر امید درد تو بیمار ماندهام
بیمار پرسش از تو نیاید، به درد گو:
تا باز پرسدم، که جگرخوار ماندهام
مانا که بر در تو عراقی عزیز نیست
کز صحبتش همیشه چنین خوار ماندهام
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۵۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
یاران، غمم خورید، که غمخوار ماندهام
در دست هجر یار گرفتار ماندهام
یاری دهید، کز در او دور گشتهام
رحمی کنید، کز غم او زار ماندهام
یاران من ز بادیه آسان گذشتهاند
من بیرفیق در ره دشوار ماندهام
در راه باز ماندهام، ار یار دیدمی
با او بگفتمی که: من از یار ماندهام
دستم بگیر، کز غمت افتادهام ز پای
کارم کنون بساز، که از کار ماندهام
وقت است اگر به لطف دمی دست گیریم
کاندر چه فراق نگونسار ماندهام
ور در خور وصال نیم مرهمی فرست
از درد خویشتن، که دلافگار ماندهام
دردت چو میدهد دل بیمار را شفا
من بر امید درد تو بیمار ماندهام
بیمار پرسش از تو نیاید، به درد گو:
تا باز پرسدم، که جگرخوار ماندهام
مانا که بر در تو عراقی عزیز نیست
کز صحبتش همیشه چنین خوار ماندهام
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۵۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
گر نخسبی ز تواضع شبکی جان چه شود
ور نکوبی به درشتی در هجران چه شود
ور به یاری و کریمی شبکی روز آری
از برای دل پرآتش یاران چه شود
ور دو دیده به تماشای تو روشن گردد
کوری دیده ناشسته شیطان چه شود
ور بگیرد ز بهاران و ز نوروز رخت
همه عالم گل و اشکوفه و ریحان چه شود
آب حیوان که نهفتهست و در آن تاریکیست
پر شود شهر و کهستان و بیابان چه شود
ور بپوشند و بیابند یکی خلعت نو
این غلامان و ضعیفان ز تو سلطان چه شود
ور سواره تو برانی سوی میدان آیی
تا شود گوشه هر سینه چو میدان چه شود
دل ما هست پریشان تن تیره شده جمع
صاف اگر جمع شود تیره پریشان چه شود
به ترازو کم از آنیم که مه با ما نیست
بهر ما گر برود ماه به میزان چه شود
چون عزیر و خر او را به دمی جان بخشید
گر خر نفس شود لایق جولان چه شود
بر سر کوی غمت جان مرا صومعه ایست
گر نباشد قدمش بر که لبنان چه شود
هین خمش باش و بیندیش از آن جان غیور
جمع شو گر نبود حرف پریشان چه شود
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۰۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گر نخسبی ز تواضع شبکی جان چه شود
ور نکوبی به درشتی در هجران چه شود
ور به یاری و کریمی شبکی روز آری
از برای دل پرآتش یاران چه شود
ور دو دیده به تماشای تو روشن گردد
کوری دیده ناشسته شیطان چه شود
ور بگیرد ز بهاران و ز نوروز رخت
همه عالم گل و اشکوفه و ریحان چه شود
آب حیوان که نهفتهست و در آن تاریکیست
پر شود شهر و کهستان و بیابان چه شود
ور بپوشند و بیابند یکی خلعت نو
این غلامان و ضعیفان ز تو سلطان چه شود
ور سواره تو برانی سوی میدان آیی
تا شود گوشه هر سینه چو میدان چه شود
دل ما هست پریشان تن تیره شده جمع
صاف اگر جمع شود تیره پریشان چه شود
به ترازو کم از آنیم که مه با ما نیست
بهر ما گر برود ماه به میزان چه شود
چون عزیر و خر او را به دمی جان بخشید
گر خر نفس شود لایق جولان چه شود
بر سر کوی غمت جان مرا صومعه ایست
گر نباشد قدمش بر که لبنان چه شود
هین خمش باش و بیندیش از آن جان غیور
جمع شو گر نبود حرف پریشان چه شود
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۰۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
امروز منم که راهی کوی توام
امید وصال می کشد سوی توام
تا دست رسد شبی به گیسوی توام
می آیم و آشفته تر از موی توام
📚 #سایه - سیاه مشق - رباعیات - آهنگ سفر
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
امروز منم که راهی کوی توام
امید وصال می کشد سوی توام
تا دست رسد شبی به گیسوی توام
می آیم و آشفته تر از موی توام
📚 #سایه - سیاه مشق - رباعیات - آهنگ سفر
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
پاييز كند بهار بي شيرين را
اسفند بدون يار فروردين را
در اشك من عكس خويش را مي بيند
آن ماه نگاه اگر كند پايين را
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
پاييز كند بهار بي شيرين را
اسفند بدون يار فروردين را
در اشك من عكس خويش را مي بيند
آن ماه نگاه اگر كند پايين را
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih