درود
بامداد خوش
با همه بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام
آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه توفانی ام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آماده ام تا تو بسوزانی ام
آمده ام با عطش سال ها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانی ام
خوب ترین حادثه میدانمت
خوب ترین حادثه می دانی ام
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام
حرف بزن حرف بزن سال هاست
تشنه یک صحبت طولانی ام
ها... به کجا می کشی ام خوب من؟
ها... نکشانی به پشیمانی ام
📚 #محمدعلی_بهمنی
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
با همه بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام
آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه توفانی ام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آماده ام تا تو بسوزانی ام
آمده ام با عطش سال ها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانی ام
خوب ترین حادثه میدانمت
خوب ترین حادثه می دانی ام
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام
حرف بزن حرف بزن سال هاست
تشنه یک صحبت طولانی ام
ها... به کجا می کشی ام خوب من؟
ها... نکشانی به پشیمانی ام
📚 #محمدعلی_بهمنی
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
مردی که خواب هر شبش تعبیر عشق است
زخمی نشسته بردلش تقصیر عشق است
پهلوزده غم بر تمام خاطراتش
یعنی: همیشه تا ابد درگیر عشق است
در نقشه ی جغرافیای چشمهایش
یک وسعت بی انتها-پامیر عشق - است
آمیزه ای از دردوغم ، بغض است و فریاد!
مردی که بر پای دلش زنجیر عشق است
📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - مردی که...
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
مردی که خواب هر شبش تعبیر عشق است
زخمی نشسته بردلش تقصیر عشق است
پهلوزده غم بر تمام خاطراتش
یعنی: همیشه تا ابد درگیر عشق است
در نقشه ی جغرافیای چشمهایش
یک وسعت بی انتها-پامیر عشق - است
آمیزه ای از دردوغم ، بغض است و فریاد!
مردی که بر پای دلش زنجیر عشق است
📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - مردی که...
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
با طبع لطیف از در لطف در آ
با نفش غلیظ ز ره جور میا
در هیزم و گل تاملی کن که جهان
آن را به تبر شکافت و این را به صبا
📚 #سلمان ساوجی - رباعیات - رباعی شماره ۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
با طبع لطیف از در لطف در آ
با نفش غلیظ ز ره جور میا
در هیزم و گل تاملی کن که جهان
آن را به تبر شکافت و این را به صبا
📚 #سلمان ساوجی - رباعیات - رباعی شماره ۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
بس شب که به روز بردم اندر طلبت
بس روز طرب که دیدم از وصل لبت
رفتی و کنون روز و شب این می گویم
کای روز وصال یار خوش باد شبت
📚 #انوری - رباعیات - رباعی شماره ۱۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
بس شب که به روز بردم اندر طلبت
بس روز طرب که دیدم از وصل لبت
رفتی و کنون روز و شب این می گویم
کای روز وصال یار خوش باد شبت
📚 #انوری - رباعیات - رباعی شماره ۱۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ما را مدار خوار که ما عاشقیم و زار
بیمار و دلفگار و جدا مانده از نگار
ما را مگوی سرو که ما رنج دیده ایم
از گشت آسمان وز آسیب روزگار
زین صعبتر چه باشد زین بیشتر که هست
بیماری و غریبی و تیمار و هجر یار
رنج دگر مخواه و برین بر فزون مجوی
ما را بسست اینکه برو آمدست کار
بر ما حلال گشت غم و ناله و خروش
چونان که شد حرام می نوش خوشگوار
ما را به نزد هیچ کسی زینهار نیست
خواهیم زینهار به روزی هزار بار
📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۱۵۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ما را مدار خوار که ما عاشقیم و زار
بیمار و دلفگار و جدا مانده از نگار
ما را مگوی سرو که ما رنج دیده ایم
از گشت آسمان وز آسیب روزگار
زین صعبتر چه باشد زین بیشتر که هست
بیماری و غریبی و تیمار و هجر یار
رنج دگر مخواه و برین بر فزون مجوی
ما را بسست اینکه برو آمدست کار
بر ما حلال گشت غم و ناله و خروش
چونان که شد حرام می نوش خوشگوار
ما را به نزد هیچ کسی زینهار نیست
خواهیم زینهار به روزی هزار بار
📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۱۵۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
باز در دام بلا افتادهام
باز در چنگ عنا افتادهام
این همه غم زان سوی من رو نهاد
کز رخ دلبر جدا افتادهام
یاد ناورد آن نگار بیوفا
از من بیچاره، تا افتادهام
دست من نگرفت روزی از کرم
تا ز دست او ز پا افتادهام
ننگ میدارد ز درویشی من
چون کنم؟ چون بینوا افتادهام
بر درش گر مفلسان را بار نیست
پس من مسکین چرا افتادهام؟
هم نیم نومید از درگاه او
گرچه درویش و گدا افتادهام
عاقبت نیکو شود کارم، چو من
بر سر کوی رجا افتادهام
هان! عراقی، غم مخور، کز بهر تو
بر در لطف خدا افتادهام
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۵۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
باز در دام بلا افتادهام
باز در چنگ عنا افتادهام
این همه غم زان سوی من رو نهاد
کز رخ دلبر جدا افتادهام
یاد ناورد آن نگار بیوفا
از من بیچاره، تا افتادهام
دست من نگرفت روزی از کرم
تا ز دست او ز پا افتادهام
ننگ میدارد ز درویشی من
چون کنم؟ چون بینوا افتادهام
بر درش گر مفلسان را بار نیست
پس من مسکین چرا افتادهام؟
هم نیم نومید از درگاه او
گرچه درویش و گدا افتادهام
عاقبت نیکو شود کارم، چو من
بر سر کوی رجا افتادهام
هان! عراقی، غم مخور، کز بهر تو
بر در لطف خدا افتادهام
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۵۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
ز اول روز که مخموری مستان باشد
شیخ را ساغر جان در کف دستان باشد
پیش او ذره صفت هر سحری رقص کنیم
این چنین عادت خورشیدپرستان باشد
تا ابد این رخ خورشید سحر در سحرست
تا دل سنگ از او لعل بدخشان باشد
ای صلاح دل و دین تو ز برون جهتی
تا چنین شش جهت از نور تو رخشان باشد
بنده عشق تو در عشق کجا سرد شود
چون صلاح دل و دین آتش سوزان باشد
تو رضای دل او جو اگرت دل باید
دل او چون طلبد آنک گران جان باشد
ای بس ایمان که شود کفر چو با او نبود
ای بسی کفر که از دولتش ایمان باشد
گلخنی را چو ببینی به دل و روی سیاه
هر چه از کان گهر گوید بهتان باشد
شمس تبریز تو سلطان همه خوبانی
هم جمال تو مگر یوسف کنعان باشد
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۹۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
شیخ را ساغر جان در کف دستان باشد
پیش او ذره صفت هر سحری رقص کنیم
این چنین عادت خورشیدپرستان باشد
تا ابد این رخ خورشید سحر در سحرست
تا دل سنگ از او لعل بدخشان باشد
ای صلاح دل و دین تو ز برون جهتی
تا چنین شش جهت از نور تو رخشان باشد
بنده عشق تو در عشق کجا سرد شود
چون صلاح دل و دین آتش سوزان باشد
تو رضای دل او جو اگرت دل باید
دل او چون طلبد آنک گران جان باشد
ای بس ایمان که شود کفر چو با او نبود
ای بسی کفر که از دولتش ایمان باشد
گلخنی را چو ببینی به دل و روی سیاه
هر چه از کان گهر گوید بهتان باشد
شمس تبریز تو سلطان همه خوبانی
هم جمال تو مگر یوسف کنعان باشد
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۹۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
سپاه صبح زد از ماه خیمه تا ماهی
ستاره کوکبه آفتاب خرگاهی
به لاجورد افق ته کشیده برکه شب
مه و ستاره طپیدن گرفته چون ماهی
صلای رحلت شب داد وطلعت خورشید
خروس دهکده از صیحه سحرگاهی
به جستجوی تو ای صبح در شبان سیاه
بسا که قافله آه کرده ام راهی
نمانده چشمه آب بقا به ظلمت دهر
بجز چراغ جمال بقیت اللهی
برآی از افق ای مشعل هدایت شرق
برآر گله این گمرهان ز گمراهی
ز سایه ئی که به خاک افکنی خوشم چکنم
همای عرش کجا و کبوتر چاهی
بشارتی به خدا خواندن و خدا دیدن
که این بشر همه خودبینی است و خودخواهی
به گوش آنکه صدای خدا نمی شنود
حدیث عشق من افسانه ئی بود واهی
تو کوه و کاه چه دانی که شهریارا چیست
به کوه محنت من بین و چهره کاهی
📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۵۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
سپاه صبح زد از ماه خیمه تا ماهی
ستاره کوکبه آفتاب خرگاهی
به لاجورد افق ته کشیده برکه شب
مه و ستاره طپیدن گرفته چون ماهی
صلای رحلت شب داد وطلعت خورشید
خروس دهکده از صیحه سحرگاهی
به جستجوی تو ای صبح در شبان سیاه
بسا که قافله آه کرده ام راهی
نمانده چشمه آب بقا به ظلمت دهر
بجز چراغ جمال بقیت اللهی
برآی از افق ای مشعل هدایت شرق
برآر گله این گمرهان ز گمراهی
ز سایه ئی که به خاک افکنی خوشم چکنم
همای عرش کجا و کبوتر چاهی
بشارتی به خدا خواندن و خدا دیدن
که این بشر همه خودبینی است و خودخواهی
به گوش آنکه صدای خدا نمی شنود
حدیث عشق من افسانه ئی بود واهی
تو کوه و کاه چه دانی که شهریارا چیست
به کوه محنت من بین و چهره کاهی
📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۵۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
بي روي تو بي توانم از بيماري
كابوس من است خواب تا بيداري
از اشك دو ديده جام بر مي دارم
هرجاي زمين كه گام بر مي داري
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
بي روي تو بي توانم از بيماري
كابوس من است خواب تا بيداري
از اشك دو ديده جام بر مي دارم
هرجاي زمين كه گام بر مي داري
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ای در دل من اصل تمنا همه تو
وی در سر من مایهٔ سودا همه تو
هر چند به روزگار در مینگرم
امروز همه تویی و فردا همه تو
📚#ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۵۸۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ای در دل من اصل تمنا همه تو
وی در سر من مایهٔ سودا همه تو
هر چند به روزگار در مینگرم
امروز همه تویی و فردا همه تو
📚#ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۵۸۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم
یا گناهیست که اول من مسکین کردم
تو که از صورت حال دل ما بیخبری
غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
ای که پندم دهی از عشق و ملامت گویی
تو نبودی که من این جام محبت خوردم
تو برو مصلحت خویشتن اندیش که من
ترک جان دادم از این پیش که دل بسپردم
عهد کردیم که جان در سر کار تو کنیم
و گر این عهد به پایان نبرم نامردم
من که روی از همه عالم به وصالت کردم
#شرط #انصاف #نباشد که بمانی فردم
راست خواهی تو مرا شیفته میگردانی
گرد عالم به چنین روز نه من میگردم
خاک نعلین تو ای دوست نمییارم شد
تا بر آن دامن عصمت ننشیند گردم
روز دیوان جزا دست من و دامن تو
تا بگویی دل سعدی به چه جرم آزردم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۷۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم
یا گناهیست که اول من مسکین کردم
تو که از صورت حال دل ما بیخبری
غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
ای که پندم دهی از عشق و ملامت گویی
تو نبودی که من این جام محبت خوردم
تو برو مصلحت خویشتن اندیش که من
ترک جان دادم از این پیش که دل بسپردم
عهد کردیم که جان در سر کار تو کنیم
و گر این عهد به پایان نبرم نامردم
من که روی از همه عالم به وصالت کردم
#شرط #انصاف #نباشد که بمانی فردم
راست خواهی تو مرا شیفته میگردانی
گرد عالم به چنین روز نه من میگردم
خاک نعلین تو ای دوست نمییارم شد
تا بر آن دامن عصمت ننشیند گردم
روز دیوان جزا دست من و دامن تو
تا بگویی دل سعدی به چه جرم آزردم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۷۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
شمع ما شمعیست کو منظور هر پروانه نیست
گنج ما گنجیست کو در کنج هر ویرانه نیست
هر کرا سودای لیلی نیست مجنون آنکسست
ورنه مجنون را چو نیکو بنگری دیوانه نیست
چشم صورت بین نبیند روی معنی را بخواب
زانکه در هر کان درو در هر صدف دردانه نیست
حاجیانرا کعبه بتخانهست و ایشان بت پرست
ور بینی در حقیقت کعبه جز بتخانه نیست
مرغ وحشی گر ببوی دانه در دام اوفتد
تا چه مرغم زانکه دامی در رهم جز دانه نیست
هر کرا بینی در اینجا مسکن و کاشانه است
جای ما جائیست کانجا مسکن و کاشانه نیست
گر سر شه مات داری پیش اسبش رخ بنه
کانگه پیش شه دم از فرزین زند فرزانه نیست
گفتمش پروای درویشان نمیباشد ترا
گفت ازین بگذر که اینها هیچ درویشانه نیست
گر چه باشد در ره جانانه جسم و جان حجاب
جان خواجو جز حریم حضرت جانانه نیست
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۰۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
شمع ما شمعیست کو منظور هر پروانه نیست
گنج ما گنجیست کو در کنج هر ویرانه نیست
هر کرا سودای لیلی نیست مجنون آنکسست
ورنه مجنون را چو نیکو بنگری دیوانه نیست
چشم صورت بین نبیند روی معنی را بخواب
زانکه در هر کان درو در هر صدف دردانه نیست
حاجیانرا کعبه بتخانهست و ایشان بت پرست
ور بینی در حقیقت کعبه جز بتخانه نیست
مرغ وحشی گر ببوی دانه در دام اوفتد
تا چه مرغم زانکه دامی در رهم جز دانه نیست
هر کرا بینی در اینجا مسکن و کاشانه است
جای ما جائیست کانجا مسکن و کاشانه نیست
گر سر شه مات داری پیش اسبش رخ بنه
کانگه پیش شه دم از فرزین زند فرزانه نیست
گفتمش پروای درویشان نمیباشد ترا
گفت ازین بگذر که اینها هیچ درویشانه نیست
گر چه باشد در ره جانانه جسم و جان حجاب
جان خواجو جز حریم حضرت جانانه نیست
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۰۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
من از عهد جوانی تا شدم پیر
نکردم در جفای دوست تقصیر
چرا فایز وفا کرد و جفا دید
کنم با کوکب بختم چه تدبیر
📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۸۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
من از عهد جوانی تا شدم پیر
نکردم در جفای دوست تقصیر
چرا فایز وفا کرد و جفا دید
کنم با کوکب بختم چه تدبیر
📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۸۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد
هر چه کردم - هر چه - آه انگار آرامم نکرد
روستا از چشم من افتاد، دیگر مثل قبل
گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد
بی تو خشکیدند پاهایم کسی را هم نبرد
درد دل با سایه ی دیوار آرامم نکرد
خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد
خواستم اما نشد، این کار آرامم نکرد
سوختم آن گونه در تب، آه از مادر بپرس
دستمال تب بر نم دار آرامم نکرد
ذوق شعرم را کجا برد؟ که بعد از رفتنت
#عشق و #شعر و #دفتر و #خودکار #آرامم #نکرد
📚 #نجمه_زارع - عشق قابیل است (باید دوباره زاده شوم ...) - غزل شماره ۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد
هر چه کردم - هر چه - آه انگار آرامم نکرد
روستا از چشم من افتاد، دیگر مثل قبل
گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد
بی تو خشکیدند پاهایم کسی را هم نبرد
درد دل با سایه ی دیوار آرامم نکرد
خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد
خواستم اما نشد، این کار آرامم نکرد
سوختم آن گونه در تب، آه از مادر بپرس
دستمال تب بر نم دار آرامم نکرد
ذوق شعرم را کجا برد؟ که بعد از رفتنت
#عشق و #شعر و #دفتر و #خودکار #آرامم #نکرد
📚 #نجمه_زارع - عشق قابیل است (باید دوباره زاده شوم ...) - غزل شماره ۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم
حتی اگر به دیده رویا ببینیم
من صورتم به صورت شعرم شبیه نیست
بر این گمان مباش که زیبا ببینیم
شاعر شنیدنی ست ولی میل میل توست
آماده ای که بشنوی ام یا ببینیم
این واژه ها صراحت تنهایی من اند
با این همه مخواه که تنها ببینیم
مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی
بی خویش در سماع غزل ها ببینیم
یک قطره ام و گاه چنان موج می زنم
در خود که ناگزیری دریا ببینیم
شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا ببینیم
📚 #محمدعلی_بهمنی - شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم
حتی اگر به دیده رویا ببینیم
من صورتم به صورت شعرم شبیه نیست
بر این گمان مباش که زیبا ببینیم
شاعر شنیدنی ست ولی میل میل توست
آماده ای که بشنوی ام یا ببینیم
این واژه ها صراحت تنهایی من اند
با این همه مخواه که تنها ببینیم
مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی
بی خویش در سماع غزل ها ببینیم
یک قطره ام و گاه چنان موج می زنم
در خود که ناگزیری دریا ببینیم
شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا ببینیم
📚 #محمدعلی_بهمنی - شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
چندی ست به احساسم خورشید نمی باری
سردست هوایم باز، در لحظه ی بیداری
پاییز شدم بی تو من منتظرم ای مهر
یک معجزه با من باش تا فصل سبک باری
ای عشق اساطیری در من غزلی بنواز
با شعبده ی خواهش این بازی تکراری
در حجم نیاز من ادراک تو روییده
تو معنی خورشیدی در حوصله ام جاری!
لبریز تمنایم ای خوب مرا دریاب
چندی ست به احساسم خورشید نمی باری
📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - لبریزم
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
چندی ست به احساسم خورشید نمی باری
سردست هوایم باز، در لحظه ی بیداری
پاییز شدم بی تو من منتظرم ای مهر
یک معجزه با من باش تا فصل سبک باری
ای عشق اساطیری در من غزلی بنواز
با شعبده ی خواهش این بازی تکراری
در حجم نیاز من ادراک تو روییده
تو معنی خورشیدی در حوصله ام جاری!
لبریز تمنایم ای خوب مرا دریاب
چندی ست به احساسم خورشید نمی باری
📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - لبریزم
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
اشکم ز رخ تو لاله رنگ آمده است
پای دلم از دلت به سنگ آمده است
آمد دل و در کنج دهانت بنشست
مسکین چه کند ز غم به تنگ آمده است
📚 #سلمان ساوجی - رباعیات - رباعی شماره ۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
اشکم ز رخ تو لاله رنگ آمده است
پای دلم از دلت به سنگ آمده است
آمد دل و در کنج دهانت بنشست
مسکین چه کند ز غم به تنگ آمده است
📚 #سلمان ساوجی - رباعیات - رباعی شماره ۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
همواره چو بخت خود جوانی بادت
چون دولت خویش کامرانی بادت
ای مایه زندگانی از نعمت تو
این شربت آب زندگانی بادت
📚 #انوری - رباعیات - رباعی شماره ۱۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
همواره چو بخت خود جوانی بادت
چون دولت خویش کامرانی بادت
ای مایه زندگانی از نعمت تو
این شربت آب زندگانی بادت
📚 #انوری - رباعیات - رباعی شماره ۱۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ماهی که ز رخسارش فتنه ست به چین اندر
وز طره طرارش رخنه ست بدین اندر
افسون لب عیسی دارد به دهان اندر
برهان کف موسی دارد به جبین اندر
کز نوک سلیمانی بر طرف کمر دارد
وز ننگ سلیمان را دارد به نگین اندر
از طلعت و رخسارش خورشید چو مظلومان
افتد ز فلک هر دم پیشش به زمین اندر
خرم بود آن روزی کز بهر طرب دارم
زلفش به یسار اندر ساغر به یمین اندر
📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۱۶۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ماهی که ز رخسارش فتنه ست به چین اندر
وز طره طرارش رخنه ست بدین اندر
افسون لب عیسی دارد به دهان اندر
برهان کف موسی دارد به جبین اندر
کز نوک سلیمانی بر طرف کمر دارد
وز ننگ سلیمان را دارد به نگین اندر
از طلعت و رخسارش خورشید چو مظلومان
افتد ز فلک هر دم پیشش به زمین اندر
خرم بود آن روزی کز بهر طرب دارم
زلفش به یسار اندر ساغر به یمین اندر
📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۱۶۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih