Hassan kashavarz
64 subscribers
2.89K photos
86 videos
3.57K links
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
Download Telegram
درود

بامداد خوش

ما برفتیم، تو دانی و دل غمخور ما
بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما

از نثار مژه چون زلف تو در زر گیرم
قاصدی کز تو سلامی برساند بر ما

به دعا آمده ام هم به دعا دست بر آر
که وفا با تو قرین باد و خدا یاور ما

فلک آواره به هر سو کندم می دانی؟
رشک می آیدش از صحبت جان پرور ما

گر همه خلق جهان بر من و تو حیف برند
بکشد از همه انصاف ستم داور ما

روز باشد که بیاید به سلامت بازم
ای خوش آن روز که آید به سلامی بر ما

به سرت گر همه آفاق به هم جمع شوند
نتوان برد هوای تو برون از سر ما

تا ز وصف رخ زیبای تو ما، دم زده ایم
ورق گل خجل است از ورق دفتر ما

هر که گوید که کجا رفت خدا را حافظ
گو به زاری سفری کرد و برفت از بر ما

📚 #حافظ - ما برفتیم، تو دانی و دل غمخور ما...

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

از چشم پرخمارت دل را قرار ماند
وز روی همچو ماهت در مه شمار ماند
چون مطرب هوایت چنگ طرب نوازد
مر زهره فلک را کی کسب و کار ماند

یغمابک جمالت هر سو که لشکر آرد
آن سوی شهر ماند آن سو دیار ماند
گلزار جان فزایت بر باغ جان بخندد
گل‌ها به عقل باشد یا خار خار ماند

جاسوس شاه عشقت چون در دلی درآید
جز عشق هیچ کس را در سینه یار ماند
ای شاد آن زمانی کز بخت ناگهانی
جانت کنار گیرد تن برکنار ماند

چون زان چنان نگاری در سر فتد خماری
دل تخت و بخت جوید یا ننگ و عار ماند
می‌خواهم از خدا من تا شمس حق تبریز
در غار دل بتابد با یار غار ماند

📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۴۸

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم
آشنای و دلم بود و به دست تو سپردم
اشک دامان مرا گیرد و در پای من افتد
که دل خون شده را هم ز چه همراه نبردم

شومم از آینه ی روی تو می آید اگر نه
آتش آه به دل هست نگویی که فسردم
تو چو پروانه ام آتش بزن ای شمع و بسوزان
من بی دل نتوانم که به گرد تو نگردم

می برندت دگران دست به دست ای گل رعنا
حیف من بلبل خوش خوان که همه خار تو خوردم
تو غزالم نشدی رام که شعر خوشت آرم
غزلم قصه ی در دست که پرورده ی دردم

خون من ریخت به افسونگری و قاتل جان شد
سایه آن را که طبیب دل بیمار شمردم

📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - قصه ی درد

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

در حسرت ديدن تو دل زنداني است
چون كارگري كه در تونل زنداني است

در حسرت گل شدن دلش ميسوزد
آن بذر كه زير كوه گل زنداني است

📚 #احمد_پروين

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
ای دل تا کی مصیبت‌افزا گردی
ای خون شده چند درد پیما گردی

انداختیم دربدر و کوی به کوی
رسوا کردی مرا، تو رسوا گردی

📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۴۴

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم
می‌روم و نمی‌رود ناقه به زیر محملم
بار بیفکند شتر چون برسد به منزلی
بار دلست همچنان ور به هزار منزلم

ای که مهار می‌کشی صبر کن و سبک مرو
کز طرفی تو می‌کشی وز طرفی سلاسلم
بارکشیده جفا پرده دریده هوا
راه ز پیش و دل ز پس واقعه‌ایست مشکلم

معرفت قدیم را بعد حجاب کی شود
گر چه به شخص غایبی در نظری مقابلم
آخر قصد من تویی غایت جهد و آرزو
تا نرسم ز دامنت دست امید نگسلم

ذکر تو از زبان من فکر تو از جنان من
چون برود که رفته‌ای در رگ و در مفاصلم
مشتغل توام چنان کز همه چیز غایبم
مفتکر توام چنان کز همه خلق غافلم

گر نظری کنی کند کشته صبر من ورق
ور نکنی چه بر دهد بیخ امید باطلم
سنت عشق سعدیا ترک نمی‌دهی بلی
کی ز دلم به دررود خوی سرشته در گلم

داروی درد شوق را با همه علم عاجزم
چاره کار عشق را با همه عقل جاهلم

📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۰۶

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

نسیم باد صبا جان من فدای تو باد
بیا گرم خبری زان نگار خواهی داد
حدیث سوسن و گل با من شکسته مگوی
که بنده با گل رویش ز سوسنست آزاد

ز دست رفتم و در پا فتاد کار دلم
بساز چارهٔ کارم کنون که کار افتاد
چو غنچه گاه شکر خند سرو گلرویم
زبان ناطقه دربست چون دهان بگشاد

چو از تموج بحرین چشمم آگه شد
چو نیل گشت ز رشک آب دجلهٔ بغداد
بخون لعل فرو رفت کوه سنگین دل
چودر محبت شیرین هلاک شد فرهاد

کدام یار که چون دروصال کعبه رسد
زکشتگان بیابان فرقت آرد یاد
روم بخدمت یرغوچیان حضرت شاه
که تا از آن بت بیدادگر بخواهم داد

اگر چه رنج تو با دست در غمش خواجو
بباد ده دل دیوانه هر چه بادا باد

📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۳۹

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

در جستن آن نگار پر کینه و جنگ
گشتیم سراپای جهان با دل تنگ

شد دست ز کار و رفت پا از رفتار
این بس که به سر زدم و آن بس که به سنگ

📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۱۷

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

رندان گاهی ملک جهان می بازند
گاهی به نگاهی، دل و جان می بازند

این طور قمار، نه چند است و نه چون
هر طور برآید، آنچنان می بازند

📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۲۷

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

تا درین زندان فانی زندگانی باشدت
کنج عزلت گیر تا گنج معانی باشدت
این جهان را ترک کن تا چون گذشتی زین جهان
این جهانت گر نباشد آن جهانی باشدت

کام و ناکام این زمان در کام خود درهم شکن
تا به کام خویش فردا کامرانی باشدت
روزکی چندی چو مردان صبر کن در رنج و غم
تا که بعداز رنج گنج شایگانی باشدت

روی خود را زعفرانی کن به بیداری شب
تا به روز حشر روی ارغوانی باشدت
گر به ترک عالم فانی بگویی مردوار
عالم باقی و ذوق جاودانی باشدت

صبحدم درهای دولتخانه ها بگشاده اند
عرضه کن گر آن زمان راز نهانی باشدت
تا کی از بی حاصلی ای پیرمرد بچه طبع
در هوای نفس مستی و گرانی باشدت

از تن تو کی شود این نفس سگ سیرت برون
تا به صورت خانه تن استخوانی باشدت
گر توانی کشت این سگ را به شمشیر ادب
زان پس ار تو دولتی جویی نشانی باشدت

گر بمیری در میان زندگی عطاروار
چون درآید مرگ عین زندگانی باشدت

📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۱۶

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

بگذار که تا می خورم و مست شوم
چون مست شوم به عشق پا بست شوم

پابست شوم به کلی از دست شوم
ار مست شوم نیست شوم، هست شوم

📚 #فروغی بسطامی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۶

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

تا غم آویز آفاق خاموش
ابرها سینه بر هم فشرده ،
خنده روشنی های خورشید
در دل تبرگی های فسرده،
ساز افسانه پرداز باران
بانگ زاری به افلک برده ناودان ناله سر داده غمناک !
روز، در ابرها رو نهفته
کس نمی گیرد از او سراغی
گر نگاهی ،دود سوی خورشید
کور سو می زند شب چراغی
ور صدایی به گوش اید از دور
هوی باد است و های کلاغی چشم هر برگ از اشک لبریز
می برد باد تا سینه دشت،
عطر خاطر نو از بهاران.
می کشد کوه بر شانه خویش.
بار افسانه روزگاران،
من در این صبحگاه غم انگیز
دل سپرده به آهنگ باران. باغ چشم انتظار بهار است.
دیر گاهی است کاین ابر انبوه،
از کران تا کران تار بسته،
آسمان زلال از دم او
همچو ایینه ز نگار بسته
عنکبوتی است کز تار ظلمت ،
پیش خورشید دیوار بسته صبح، پژمرده تر از غروب است.
تا بشنویم ز دل ابر غم را
در سر من هوای شراب است
باده ام گر نه درمان درد است؛
مستی ام گر نه داروی خواب است؛
با دلم خنده جام گوید:
پشت این ابرها آفتاب است بادبان میکشد زورق صبح  
📚 #فریدون مشیری - ابر و کوچه - ابر

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

مغرور بعلم خود مشو مست مباش
نزد علما نیست شو و هست مباش

در حضرت دوستان حق پستی کن
نزد دشمن بلند شو پست مباش

📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۲۵

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

در یاد منی حاجت باغ و چمنم نیست
جایی که تو باشی خبر از خویشتنم نیست
اشکم که به دنبال تو آواره ی شوقم
یارای سفر با تو و رای وطنم نیست

این لحظه چو باران فرو ریخته از برگ
صد گونه سخن هست و مجال سخنم نیست
بدرود تو را انجمنی گرد تو جمع اند
بیرون ز خودم راه در آن انجمنم نیست

دل می تپدم باز درین لحظه ی دیدار
دیدار ‚ چه دیدار ؟ که جان در بدنم نیست
بدرود و سفر خوش به تو آنجا که رهایی ست
من بسته ی دامم ره بیرون شدنم نیست

در ساحل آن شهر تو خوش زی که من اینجا
راهی به جز از سوختن و ساختنم نیست
تا باز کجا موج به ساحل رسد آن روز
روزی که نشانی ز من الا سخنم نیست

📚 #محمدرضا_شفیعی_کدکنی - چند غزل - زمزمه ۳

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

چقدر از تو و احساس تو گریزانم
نگو که با تو بمانم- نگو- نمی مانم

شبیه شب شده ام واژه ای پر از وحشت
و با غروب نگاهت رسید پایانم

مگر عروس نفس های شرجی ات باشم!
اگرچه سایه ی تردید مانده در جانم

نشسته در تن ذهنم سقوط ثانیه ها
و زیر سایه ی وحشت اسیر شیطانم!

هنوز بوسه ی ابلیس یادگار من است
و جنگ می کند او با خدای ایمانم

میان تلخ ترین اشتباه درماندم
چقدرا ز تو واحساس تو گریزانم

📚 #شیوا فرازمند - وقتی تو هستی من آسمانم - گریز

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

گل افسری از لعل و گهر می سازد
زر دارد و این کار به زر می سازد

یک سفره بر آراست به صد برگ و نوا
دریاب که سفره سفر می سازد

📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۵

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

دلبر ز وفا و مهر یکسر بگذشت
تا کار دلم ز دست دلبر بگذشت

چون دید کزو قدم بر آتش دارم
بگذاشت مرا و آبم از سر بگذشت

📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۸۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
در دام تو هر کس که گرفتارترست
در چشم تو ای جان جهان خوارترست

وان دل که ترا به جان خریدار ترست
ای دوست به اتفاق غمخوار ترست

📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۵

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

گر چه ز جهان جوی نداریم
هم سر به جهان فرو نیاریم
زان جا که حساب همت ماست
عالم همه حبه‌ای شماریم

خود با دو جهان چکار ما را؟
ما شیفتهٔ یکی نگاریم
کی صید جهان شویم؟ چون ما
در بند کمند زلف یاریم

در دل همه مهر او نویسیم
بر جان همه عشق او نگاریم
این خود همه هست، بر در او
از خاک بتر هزار باریم

ما خود خجلیم از رخ یار
با آنکه ز عشق زار زاریم
از کردهٔ خود سیاه‌روییم
وز گفتهٔ خویش شرمساریم

رویش به کدام چشم بینیم؟
وصلش به چه روی چشم داریم؟
ما در خور او نه‌ایم، لیکن
با این همه هم امیدواریم

ای دوست، گناه ما همین است
کز دیده و جانت دوست داریم
باری، به نظاره‌ای برون آی
بنگر که: چگونه جان سپاریم

بر بوی نظارهٔ جمالت
دیری است که ما در انتظاریم
یک ره بنگر سوی عراقی
بنگر که: چگونه جان سپاریم

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۹۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
صبح دولت می دمد کو جام همچون آفتاب
فرصتی زین به کجا باشد بده جام شراب

خانه بی تشویش و ساقی یار و مطرب نکته گوی
موسم عیش است و دور ساغر و عهد شباب

از پی تفریح طبع و زیور حسن طرب
خوش بود ترکیب زرین جام با لعل مذاب

از خیال لطف می مشاطه چالاک طبع
در ضمیر برگ گل خوش می کند پنهان گلاب

شاهد و مطرب به دست افشان و مستان پایکوب
غمزه ساقی ز چشم می پرستان برده خواب

تا شد آن مه مشتری درهای حافظ را به نقد
می رسد هر دم به گوش زهره گلبانگ رباب

📚 #حافظ - صبح دولت می دمد کو جام همچون آفتاب...

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih