درود
بامداد خوش
برون ز جام دمادم مجوی این دم هیچ
بجز صراحی و مطرب مخوا همدم هیچ
بیا و بادهٔ نوشین روان بنوش که هست
بجنب جام می لعل ملکت جم هیچ
مجوی هیچ که دنیا طفیل همت اوست
که پیش همت او هست ملک عالم هیچ
غمست حاصلم از عشق و من بدین شادم
که گر چه هست غمم نیست از غمم غم هیچ
دلم ز عشق تو شد قطرهئی و آنهم خون
تنم ز مهر تو شد ذرهای و آنهم هیچ
غمم بخاک فرو برد و هست غمخور باد
دلم بکام فرو رفت و نیست همدم هیچ
تنم چوموی پر از تاب و رنج و دوری خم
ولی میان تو یک موی اندر و خم هیچ
از آن دوای دل خسته در جهان تنگست
که نیستش بجز از پستهٔ تو مرهم هیچ
دم از جهان چه زنی همدمی طلب خواجو
بحکم آنکه جهان یکدمست و آندم هیچ
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۳۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
برون ز جام دمادم مجوی این دم هیچ
بجز صراحی و مطرب مخوا همدم هیچ
بیا و بادهٔ نوشین روان بنوش که هست
بجنب جام می لعل ملکت جم هیچ
مجوی هیچ که دنیا طفیل همت اوست
که پیش همت او هست ملک عالم هیچ
غمست حاصلم از عشق و من بدین شادم
که گر چه هست غمم نیست از غمم غم هیچ
دلم ز عشق تو شد قطرهئی و آنهم خون
تنم ز مهر تو شد ذرهای و آنهم هیچ
غمم بخاک فرو برد و هست غمخور باد
دلم بکام فرو رفت و نیست همدم هیچ
تنم چوموی پر از تاب و رنج و دوری خم
ولی میان تو یک موی اندر و خم هیچ
از آن دوای دل خسته در جهان تنگست
که نیستش بجز از پستهٔ تو مرهم هیچ
دم از جهان چه زنی همدمی طلب خواجو
بحکم آنکه جهان یکدمست و آندم هیچ
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۳۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
جایی که گذرگاه دل محزونست
آن جا دو هزار نیزه بالا خونست
لیلی صفتان ز حال ما بی خبرند
مجنون داند که حال مجنون چونست؟
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
جایی که گذرگاه دل محزونست
آن جا دو هزار نیزه بالا خونست
لیلی صفتان ز حال ما بی خبرند
مجنون داند که حال مجنون چونست؟
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
دی پیر مغان، آتش صحبت افروخت
ایمان مرا دید و دلش بر من سوخت
از خرقه کفر، رقعه واری بگرفت
آورد و بر آستین ایمانم دوخت
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
دی پیر مغان، آتش صحبت افروخت
ایمان مرا دید و دلش بر من سوخت
از خرقه کفر، رقعه واری بگرفت
آورد و بر آستین ایمانم دوخت
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
بر شاخ بهار لانه ای دارم خشک
هنگام گل آشیانه ای دارم خشک
با اینهمه کشت آرزویم سبز است
می رویم اگر چه دانه ای دارم خشک
📚 #شیون فومنی - فارسی - رباعیات - با اینهمه
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
بر شاخ بهار لانه ای دارم خشک
هنگام گل آشیانه ای دارم خشک
با اینهمه کشت آرزویم سبز است
می رویم اگر چه دانه ای دارم خشک
📚 #شیون فومنی - فارسی - رباعیات - با اینهمه
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
هرجا که سفر کردم تو همسفرم بودی
وزهرطرفی رفتم تو راهبرم بودی
باهرکه سخن گفتم پاسخ ز تو بشنیدم
بر هر که نظر کردم تو در نظرم بودی
هر شب که قمر تابید، هر صبح که سر زد شمس
در گردش روز و شب، شمس و قمرم بودی
در صبحدم عشرت، همدوش تو میرفتم
در شامگه غربت، بالین سرم بودی
در خندۀ من چون ناز٬ در کنج لبم خفتی
در گریۀ من چون اشک٬ در چشم ترم بودی
چون طرح غزل کردم، بیت الغزلم گشتی
چون عرض هنر کردم، زیب هنرم بودی
آواز چو میخواندم، سوز تو به سازم بود
پرواز چو میکردم، تو بال و پرم بودی
هرگز دل من جز تو، یار دگری نگزید
ور خواست که بگزیند، یار دگرم بودی
« سرمد » به دیار خود، از ره نرسیده گفت:
هر جا که سفر کردم تو همسفرم بودی
📚 #صادق سرمد - اشعار - همسفر
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
هرجا که سفر کردم تو همسفرم بودی
وزهرطرفی رفتم تو راهبرم بودی
باهرکه سخن گفتم پاسخ ز تو بشنیدم
بر هر که نظر کردم تو در نظرم بودی
هر شب که قمر تابید، هر صبح که سر زد شمس
در گردش روز و شب، شمس و قمرم بودی
در صبحدم عشرت، همدوش تو میرفتم
در شامگه غربت، بالین سرم بودی
در خندۀ من چون ناز٬ در کنج لبم خفتی
در گریۀ من چون اشک٬ در چشم ترم بودی
چون طرح غزل کردم، بیت الغزلم گشتی
چون عرض هنر کردم، زیب هنرم بودی
آواز چو میخواندم، سوز تو به سازم بود
پرواز چو میکردم، تو بال و پرم بودی
هرگز دل من جز تو، یار دگری نگزید
ور خواست که بگزیند، یار دگرم بودی
« سرمد » به دیار خود، از ره نرسیده گفت:
هر جا که سفر کردم تو همسفرم بودی
📚 #صادق سرمد - اشعار - همسفر
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
گفتم اندر محنت و خواری مرا
چون ببینی نیز نگذاری مرا
بعد از آن معلوم من شد کان حدیث
دست ندهد جز به دشواری مرا
از می عشقت چنان مستم که نیست
تا قیامت روی هشیاری مرا
گر به غارت می بری دل باک نیست
دل تو را باد و جگرخواری مرا
از تو نتوانم که فریاد آورم
زآنکه در فریاد می ناری مرا
گر بنالم زیر بار عشق تو
بار بفزایی به سر باری مرا
گر زمن بیزار گردد هرچه هست
نیست از تو روی بیزاری مرا
از من بیچاره بیزاری مکن
چون همی بینی بدین زاری مرا
گفته بودی کاخرت یاری دهم
چون بمردم کی دهی یاری مرا
پرده بردار و دل من شاد کن
در غم خود تا به کی داری مرا
چبود از بهر سگان کوی خویش
خاک کوی خویش انگاری مرا
مدتی خون خوردم و راهم نبود
نیست استعداد بیزاری مرا
نی غلط گفتم که دل خاکی شدی
گر نبودی از تو دلداری مرا
مانع خود هم منم در راه خویش
تا کی از عطار و عطاری مرا
📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گفتم اندر محنت و خواری مرا
چون ببینی نیز نگذاری مرا
بعد از آن معلوم من شد کان حدیث
دست ندهد جز به دشواری مرا
از می عشقت چنان مستم که نیست
تا قیامت روی هشیاری مرا
گر به غارت می بری دل باک نیست
دل تو را باد و جگرخواری مرا
از تو نتوانم که فریاد آورم
زآنکه در فریاد می ناری مرا
گر بنالم زیر بار عشق تو
بار بفزایی به سر باری مرا
گر زمن بیزار گردد هرچه هست
نیست از تو روی بیزاری مرا
از من بیچاره بیزاری مکن
چون همی بینی بدین زاری مرا
گفته بودی کاخرت یاری دهم
چون بمردم کی دهی یاری مرا
پرده بردار و دل من شاد کن
در غم خود تا به کی داری مرا
چبود از بهر سگان کوی خویش
خاک کوی خویش انگاری مرا
مدتی خون خوردم و راهم نبود
نیست استعداد بیزاری مرا
نی غلط گفتم که دل خاکی شدی
گر نبودی از تو دلداری مرا
مانع خود هم منم در راه خویش
تا کی از عطار و عطاری مرا
📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
به نسیمی همه راه به هم می ریزد
کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد
سنگ در برکه می اندازم و می پندارم
با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد
عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد
آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است
دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد
آه یک روز همین آه تو را می گیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد
📚 #فاضل نظری - گزیده اشعار - می پندارم ماه
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
به نسیمی همه راه به هم می ریزد
کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد
سنگ در برکه می اندازم و می پندارم
با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد
عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد
آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است
دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد
آه یک روز همین آه تو را می گیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد
📚 #فاضل نظری - گزیده اشعار - می پندارم ماه
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
این دل که به شهر عشق سرگشته تست
بیمار و غریب و در به در گشته تست
برگشتگی بخت و سیه روزی او
از مژگان سیاه برگشته تست
📚 #فروغی_بسطامی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
این دل که به شهر عشق سرگشته تست
بیمار و غریب و در به در گشته تست
برگشتگی بخت و سیه روزی او
از مژگان سیاه برگشته تست
📚 #فروغی_بسطامی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
تا در این دهر دیده کردم باز
گل غم در دلم شکفت به ناز
بر لبم تا که خنده پیدا شد
گل او هم به خنده ای وا شد
هر چه بر من زمانه می افزود
گل غم را از آن نصیبی بود
همچو جان در میان سینه نشست
رشته عمر ما به هم پیوست
چون بهار جوانی ام پژمرد
گفتم این گل ز غصه خواهد مرد
یا دلم را چو روزگار شکست
گفتم او را چو من شکستی هست
می کنم چون درون سینه نگاه
آه از این بخت بد چه بینم آه
گل غم، مست جلوه خویش است
هر نفس تازه روتر از پیش است
زندگی تنگنای ماتم بود
گل گلزار او همین غم بود
او گلی را به سینه من کاشت
که بهارش خزان نخواهد داشت
📚 #فریدون مشیری - گناه دریا - سرگذشت گل غم
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
تا در این دهر دیده کردم باز
گل غم در دلم شکفت به ناز
بر لبم تا که خنده پیدا شد
گل او هم به خنده ای وا شد
هر چه بر من زمانه می افزود
گل غم را از آن نصیبی بود
همچو جان در میان سینه نشست
رشته عمر ما به هم پیوست
چون بهار جوانی ام پژمرد
گفتم این گل ز غصه خواهد مرد
یا دلم را چو روزگار شکست
گفتم او را چو من شکستی هست
می کنم چون درون سینه نگاه
آه از این بخت بد چه بینم آه
گل غم، مست جلوه خویش است
هر نفس تازه روتر از پیش است
زندگی تنگنای ماتم بود
گل گلزار او همین غم بود
او گلی را به سینه من کاشت
که بهارش خزان نخواهد داشت
📚 #فریدون مشیری - گناه دریا - سرگذشت گل غم
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
تا چند ز آب و نان سخن خواهی گفت
خواهی خوردن بروز و شب خواهی خفت
امروز تو را ز تو اگر حق نخرید
در روز جزا نخواهی ارزید بمفت
📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
تا چند ز آب و نان سخن خواهی گفت
خواهی خوردن بروز و شب خواهی خفت
امروز تو را ز تو اگر حق نخرید
در روز جزا نخواهی ارزید بمفت
📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
بعید نیست سرم را غزل به باد دهد
و آبروی مرا در محل به باد دهد
بعید نیست و بگذار هرچه می خواهد
قبیله ام به دروغ و دغل به باد دهد
زبان سرخ و سر سبز و چند نقطه...، مرا
دو صد کنایه و ضرب المثل به باد دهد
قفس چه دوره سختی ست، می روم هر چند
مرا جسارت این راه حل به باد دهد
چقدر نقشه کشیدم برای زندگیم
بعید نیست که آن را اجل به باد دهد
📚 #نجمه_زارع - عشق قابیل است (باید دوباره زاده شوم ...) - غزل شماره ۳۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
بعید نیست سرم را غزل به باد دهد
و آبروی مرا در محل به باد دهد
بعید نیست و بگذار هرچه می خواهد
قبیله ام به دروغ و دغل به باد دهد
زبان سرخ و سر سبز و چند نقطه...، مرا
دو صد کنایه و ضرب المثل به باد دهد
قفس چه دوره سختی ست، می روم هر چند
مرا جسارت این راه حل به باد دهد
چقدر نقشه کشیدم برای زندگیم
بعید نیست که آن را اجل به باد دهد
📚 #نجمه_زارع - عشق قابیل است (باید دوباره زاده شوم ...) - غزل شماره ۳۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
گفتند : از درخت سخن گفتن
در روزگار آتش و آهن ، جنایتی است
اما من از درخت سخن گفتم
زیرا که هر درخت به چشم من آیتی است
از معجزه ی که آدمی اش نام کرده اند
گفتند : آنکه خنده به لب دارد
نشنیده بی گمان خبر هولناک را
من خنده ای شگفت به لب دارم
زیرا کبوتران من از آستان صبح
پایان آن خبر را اعلام کرده اند
📚 #نادر_نادرپور - گیاه و سنگ نه، آتش - درخت و کبوتر
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گفتند : از درخت سخن گفتن
در روزگار آتش و آهن ، جنایتی است
اما من از درخت سخن گفتم
زیرا که هر درخت به چشم من آیتی است
از معجزه ی که آدمی اش نام کرده اند
گفتند : آنکه خنده به لب دارد
نشنیده بی گمان خبر هولناک را
من خنده ای شگفت به لب دارم
زیرا کبوتران من از آستان صبح
پایان آن خبر را اعلام کرده اند
📚 #نادر_نادرپور - گیاه و سنگ نه، آتش - درخت و کبوتر
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ببین که غرق سکوتی سفالی ام با تو
پر از طراوت باران، شمالی ام با تو
تو مثل پاکی آبی ببار بر تن من
که من صداقت سر سبز شالی ام با تو
تو از اهالی عشقی تغزلت زیباست
نشسته عاطفه در قاب خالی ام با تو
شکسته غربت دل را سرود چشمانت
و با ترنم چشمت چه حالی ام با تو!
بخوان برای دل من ترانه ای از عشق
بخوان که غرق سکوتی سفالی ام با تو
📚 #شیوا_فرازمند - وقتی تو هستی من آسمانم - بخوان
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ببین که غرق سکوتی سفالی ام با تو
پر از طراوت باران، شمالی ام با تو
تو مثل پاکی آبی ببار بر تن من
که من صداقت سر سبز شالی ام با تو
تو از اهالی عشقی تغزلت زیباست
نشسته عاطفه در قاب خالی ام با تو
شکسته غربت دل را سرود چشمانت
و با ترنم چشمت چه حالی ام با تو!
بخوان برای دل من ترانه ای از عشق
بخوان که غرق سکوتی سفالی ام با تو
📚 #شیوا_فرازمند - وقتی تو هستی من آسمانم - بخوان
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
آن یار که بی نظیر و بی مانند است
عقل و دل و جان به عشق او در بند است
در یک نظر از مقام عالی جان را
بر خاک نشاند و جان بدین خرسند است
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۴۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
آن یار که بی نظیر و بی مانند است
عقل و دل و جان به عشق او در بند است
در یک نظر از مقام عالی جان را
بر خاک نشاند و جان بدین خرسند است
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۴۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
پایی که نه در هوای تو در گل نیست
رایی که نه رای تو برو مشکل نیست
القصه ز هرچه نام شادی دارد
در عالم عشق جز غمت حاصل نیست
📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
پایی که نه در هوای تو در گل نیست
رایی که نه رای تو برو مشکل نیست
القصه ز هرچه نام شادی دارد
در عالم عشق جز غمت حاصل نیست
📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ای مه تویی از چهار گوهر شده هست
زینست که در چهار جایی پیوست
در چشم آبی و آتشی اندر دل
بر سر خاکی و بادی اندر کف دست
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۴۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ای مه تویی از چهار گوهر شده هست
زینست که در چهار جایی پیوست
در چشم آبی و آتشی اندر دل
بر سر خاکی و بادی اندر کف دست
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۴۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
نیست کاری به آنم و اینم
صنع پروردگار میبینم
صبر از تو نکرد دل، والله
نیست پروای عقلم و دینم
سخنی، کز تو بشنود گوشم
خوشتر آید ز جان شیرینم
در جهان گر دل از تو بردارم
خود که بینم، که بر تو بگزینم؟
کرمی کن، گرم بخواهی کشت
هم بدان ساعدان سیمینم
با عراقی، که عاجز غم توست
خردهگیری مکن، که مسکینم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
نیست کاری به آنم و اینم
صنع پروردگار میبینم
صبر از تو نکرد دل، والله
نیست پروای عقلم و دینم
سخنی، کز تو بشنود گوشم
خوشتر آید ز جان شیرینم
در جهان گر دل از تو بردارم
خود که بینم، که بر تو بگزینم؟
کرمی کن، گرم بخواهی کشت
هم بدان ساعدان سیمینم
با عراقی، که عاجز غم توست
خردهگیری مکن، که مسکینم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
بر تو خوانم ز دفتر اخلاق
آیتی در وفا و در بخشش
هر که بخراشدت جگر به جفا
همچو کان کریم زر بخشش
کم مباش از درخت سایه فکن
هر که سنگت زند ثمر بخشش
از صدف یاد دار نکته حلم
هر که برد سرت گهر بخشش
📚 #حافظ - قطعات - قطعه شماره ۱۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
بر تو خوانم ز دفتر اخلاق
آیتی در وفا و در بخشش
هر که بخراشدت جگر به جفا
همچو کان کریم زر بخشش
کم مباش از درخت سایه فکن
هر که سنگت زند ثمر بخشش
از صدف یاد دار نکته حلم
هر که برد سرت گهر بخشش
📚 #حافظ - قطعات - قطعه شماره ۱۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
گل خندان که نخندد چه کند
علم از مشک نبندد چه کند
نار خندان که دهان بگشادست
چونک در پوست نگنجد چه کند
مه تابان بجز از خوبی و ناز
چه نماید چه پسندد چه کند
آفتاب ار ندهد تابش و نور
پس بدین نادره گنبد چه کند
سایه چون طلعت خورشید بدید
نکند سجده نخنبد چه کند
عاشق از بوی خوش پیرهنت
پیرهن را ندراند چه کند
تن مرده که بر او برگذری
نشود زنده نجنبد چه کند
دلم از چنگ غمت گشت چو چنگ
نخروشد نترنگد چه کند
شیر حق شاه صلاح الدینست
نکند صید و نغرد چه کند
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۳۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گل خندان که نخندد چه کند
علم از مشک نبندد چه کند
نار خندان که دهان بگشادست
چونک در پوست نگنجد چه کند
مه تابان بجز از خوبی و ناز
چه نماید چه پسندد چه کند
آفتاب ار ندهد تابش و نور
پس بدین نادره گنبد چه کند
سایه چون طلعت خورشید بدید
نکند سجده نخنبد چه کند
عاشق از بوی خوش پیرهنت
پیرهن را ندراند چه کند
تن مرده که بر او برگذری
نشود زنده نجنبد چه کند
دلم از چنگ غمت گشت چو چنگ
نخروشد نترنگد چه کند
شیر حق شاه صلاح الدینست
نکند صید و نغرد چه کند
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۳۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
موج رقص انگیز پیراهن چو لغزد بر تنش
چنان به رقص آید مرا از لغزش پیراهنش
حلقه ی گیسو به گرد گردنش حسرت نماست
ای دریغا گر رسیدی دست من در گردنش
هر دمم پیش آید و با صد زبان خواند به چشم
وین چنین بگریزد و پرهیز باشد از منش
می تراود بوی جان امروز از طرف چمن
بوسه ای دادی مگر ای باد گل بو بر تنش
همره دل در پی اش افتان و خیزان می روم
وه که گر روزی به چنگ من در افتد دامنش
در سراپای وجودش هیچ نقصانی نبود
گر نبودی این همه نامهربانی کردنش
سایه که باشد شبی کان رشک ماه و آفتاب
در شبستان تو تابد شمع روی روشنش
📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - نیاز
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
موج رقص انگیز پیراهن چو لغزد بر تنش
چنان به رقص آید مرا از لغزش پیراهنش
حلقه ی گیسو به گرد گردنش حسرت نماست
ای دریغا گر رسیدی دست من در گردنش
هر دمم پیش آید و با صد زبان خواند به چشم
وین چنین بگریزد و پرهیز باشد از منش
می تراود بوی جان امروز از طرف چمن
بوسه ای دادی مگر ای باد گل بو بر تنش
همره دل در پی اش افتان و خیزان می روم
وه که گر روزی به چنگ من در افتد دامنش
در سراپای وجودش هیچ نقصانی نبود
گر نبودی این همه نامهربانی کردنش
سایه که باشد شبی کان رشک ماه و آفتاب
در شبستان تو تابد شمع روی روشنش
📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - نیاز
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih