Forwarded from اتچ بات
☆مُخدّری برای فراموشیِ زمان☆
✍محمد آخوندپور امیری
🔶زمان، کلیدواژه ای است که هم درد و هم درمان را با خود یکجا بهمراه دارد. سراسر درد می شود آنگاه که گذر از آن کهنگی خاطرات را در وجودت آن قدر تازه می گرداند که وجودت را از درون تُهی می سازد. مانند خوره به وجودت می اُفتد و تار و پود هستی تو را به تاراج خواهد بُرد.
🔶زمانِ درمان است. زمان اکسیرِ شفابخش است برای آنکه بتواند از دلِ گذر زمان، خاطرات را به دستِ نیستی و فراموشی سپارد تا گردِ نیستی آنها را ببرد به هر آنجایی که اراده نماید. دور از تصور ما، خیلی دور.
🔶زمان کارکردی دوگانه در زیستِ اجتماعی انسان دارد. برای آنان که فراموشی هیچ گاه در باور آنها تعریف نگشته زمان خودویرانگر است. شب و روز آدمی را جهنمی می سازد پر آشوب. آدمی را می کُشد و زنده می گرداند. این دور باطلِ هستی و نیستی پیوسته ادامه می یابد.
🔶کدام مُخَدّر التیام بخشی ما را در این روزمرگی های زندگی می تواند آنقدر در خود استحاله گرداند که بتوانیم به واسطهِ آن به گذشته خود خنده های مُضحک و از سر پوچی بزنیم و ریشخندی معنادار در برابر تمامِ دردهای عالم زنیم و ما را به سر منزلِ اَمن و آرامش رهسپار سازد.
🔶کدام مُخَدّر وجود آدمی را آنقدر لَش می گرداند که به تباهی انسانِ زمینی همواره بخندد و به دروغین بودن لحظه به لحظهِ این عالم فانی ایمانی مسیحانه بیاورد. به یادآر آنگاه که مسیح را به صلیب کشیدند، از دلِ تمام مصیبت های عالم که بر سرش هوار گشته بود فریادی از اعماق وجودش زد، آنگاه که گفت: خدایا چرا مرا فراموش کرده ای؟ تلخ ترین لحظه حیاتِ مسیح در شکّی بود که آمده بود تا تمام نظامِ ایمانیش را در لحظهِ اکنونی نیست و نابود سازد. در همین لحظه، وحشت سراسر وجود مسیح را به تسخیر خود در آورد. شوپنهاوری در سرتاسر وجودش تجلّی یافت. در ذهنش تراسیماخوسی همواره با سقراط در جنگ و جدال بود.
🔶کوتاه سُخن آنکه بازنده و برنده این زندگی در میزانِ رجوع ما به مُخدّرهای گفتاری، فکری و کلامی است که بتواند پیوند ما را با گذشته آنقدر مُنقطع سازد که تصور نماییم هم اکنون و در این لحظه، یکبار دیگر از وجودِ مادر متولد گشته ایم و ذهن ما را همچون لوحِ سفیدی از آنچه اتفاق افتاده پاک نماید تا ندانیم از کجا آمده ایم، بر ما چه گذشته و چه آینده ای میزبان ما خواهد بود.
#فراموشی_زمان
#عصر_دیوانگی
#مخدر_روح_نواز
#شوپنهاور
#تراسیماخوس
#مسیح
✍محمد آخوندپور امیری
🔶زمان، کلیدواژه ای است که هم درد و هم درمان را با خود یکجا بهمراه دارد. سراسر درد می شود آنگاه که گذر از آن کهنگی خاطرات را در وجودت آن قدر تازه می گرداند که وجودت را از درون تُهی می سازد. مانند خوره به وجودت می اُفتد و تار و پود هستی تو را به تاراج خواهد بُرد.
🔶زمانِ درمان است. زمان اکسیرِ شفابخش است برای آنکه بتواند از دلِ گذر زمان، خاطرات را به دستِ نیستی و فراموشی سپارد تا گردِ نیستی آنها را ببرد به هر آنجایی که اراده نماید. دور از تصور ما، خیلی دور.
🔶زمان کارکردی دوگانه در زیستِ اجتماعی انسان دارد. برای آنان که فراموشی هیچ گاه در باور آنها تعریف نگشته زمان خودویرانگر است. شب و روز آدمی را جهنمی می سازد پر آشوب. آدمی را می کُشد و زنده می گرداند. این دور باطلِ هستی و نیستی پیوسته ادامه می یابد.
🔶کدام مُخَدّر التیام بخشی ما را در این روزمرگی های زندگی می تواند آنقدر در خود استحاله گرداند که بتوانیم به واسطهِ آن به گذشته خود خنده های مُضحک و از سر پوچی بزنیم و ریشخندی معنادار در برابر تمامِ دردهای عالم زنیم و ما را به سر منزلِ اَمن و آرامش رهسپار سازد.
🔶کدام مُخَدّر وجود آدمی را آنقدر لَش می گرداند که به تباهی انسانِ زمینی همواره بخندد و به دروغین بودن لحظه به لحظهِ این عالم فانی ایمانی مسیحانه بیاورد. به یادآر آنگاه که مسیح را به صلیب کشیدند، از دلِ تمام مصیبت های عالم که بر سرش هوار گشته بود فریادی از اعماق وجودش زد، آنگاه که گفت: خدایا چرا مرا فراموش کرده ای؟ تلخ ترین لحظه حیاتِ مسیح در شکّی بود که آمده بود تا تمام نظامِ ایمانیش را در لحظهِ اکنونی نیست و نابود سازد. در همین لحظه، وحشت سراسر وجود مسیح را به تسخیر خود در آورد. شوپنهاوری در سرتاسر وجودش تجلّی یافت. در ذهنش تراسیماخوسی همواره با سقراط در جنگ و جدال بود.
🔶کوتاه سُخن آنکه بازنده و برنده این زندگی در میزانِ رجوع ما به مُخدّرهای گفتاری، فکری و کلامی است که بتواند پیوند ما را با گذشته آنقدر مُنقطع سازد که تصور نماییم هم اکنون و در این لحظه، یکبار دیگر از وجودِ مادر متولد گشته ایم و ذهن ما را همچون لوحِ سفیدی از آنچه اتفاق افتاده پاک نماید تا ندانیم از کجا آمده ایم، بر ما چه گذشته و چه آینده ای میزبان ما خواهد بود.
#فراموشی_زمان
#عصر_دیوانگی
#مخدر_روح_نواز
#شوپنهاور
#تراسیماخوس
#مسیح
Telegram
attach 📎