"میگویند ترامپ از کنترل خارج شده، اما نشده. او فقط از کنترل آنها خارج شده است."
تاکر کارلسون
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
تاکر کارلسون
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
«ترامپ کاخ سفید را پس گرفت»
#مهدی_تدینی
ترامپ برگشت. هیچ تردیدی در این نیست که این یکی از بزرگترین کامبکهای تاریخ آمریکا بود. البته میل دارم بگویم: «ترامپ کاخ سفید را از کرونا پس گرفت.» اگر کووید در ماههای سرنوشتساز گریبان آمریکا را نمیگرفت، بعید میدانم ترامپ شکست میخورد. کووید زلزلهای بود که صندلی را از زیر هر رئیسجمهوری در آمریکا میکشید. ترامپ هر کاری میکرد شکست میخورد. قضیه به نظام انتخاباتی آمریکا ربط دارد: به دلیل رقابت نزدیک دو حزب و شیوۀ الکترال، دهم درصد اهمیت مییابد و در چنین مبارزۀ نزدیکی یک بحران بزرگ و مهارناشدنی مثل کووید دستکم بین سه تا پنج درصد آرا را به هم میریزد.
شاید بگویید ترامپ در ابتدای کووید سهلانگارانه عمل کرد، وگرنه شکست نمیخورد. اما نمیتوان چنین گفت، زیرا همان اندازه که تدابیر سهلگیرانه نارضایتی ایجاد میکرد، تدابیر سختگیرانه هم با نارضایتی روبرو میشد. اگر ترامپ قرنطینۀ شدیدی اعمال میکرد، باز هم بازندۀ انتخابات بود، زیرا نارضایتی بخش دیگری را برمیانگیخت. اینکه ترامپ آن اوایل پس از شکست در انتخابات میگفت «به ویروس چینی باخته است»، بیراه نبود؛ گرچه لازم نیست به تئوری توطئه باور داشته باشیم؛ همین بیان واقعیات عینی کافی است.
آمریکا از زمان جنگ جهانی اول بازیگر تعیینکنندۀ جهان بوده است. اگر از منظر ایدئولوژیها به جهان بنگریم، بزرگترین پرسش این است که چرا ایدئولوژیهای ضدآزادی مانند فاشیسم و کمونیسم در آمریکا ظهور نکرد؟! اینکه آمریکا ــ برخلاف اروپا ــ هیچگاه به کارخانۀ تولید توتالیتاریسم تبدیل نشد و ارتجاع فاشیستی و کمونیستی پدید نیاورد، ریشه در خاستگاه این کشور دارد و بحث گستردهای میطلبد، اما دستکم با مشاهدۀ تاریخ و عینیات آن میتوان فهمید که اگر آمریکا نبود، اروپا از فرانکنشتاینهای توتالیتری که بر میز آزمایشگاه خود ساخته بود، کمر راست نمیکرد. کمونیسم و فاشیسم هر دو شورش اروپایی بودند: شورش علیه لیبرالیسم؛ علیه آزادیهای فردی؛ علیه کاپیتالیسم و پیشرفتباوریِ انفجاری آن.
بنابراین آمریکا برای اروپا مانند لنگر عمل کرده است. بریتانیا برای نجات اروپا کافی نبود و دستتنها نه در برابر فاشیسم یارای مقاومت داشت و نه در برابر کمونیسم. لازم بود برادری از آن سوی آتلانتیک جلوی توتالیتاریسمهای اروپای مرکزی و شرقی بایستد. این معادله همچنان عوض نشده است. نسبتی که میان اروپا و آمریکا وجود داشت، همچنان کموبیش وجود دارد و در این میان آنچه خطرناک است این است که یک آمریکای منحصربهفرد کنار اروپا وجود نداشته باشد. ایرادی که بر دموکراتها وارد است این است که به دنبال «اروپائیزه کردن آمریکا» هستند. اینکه اکثریت مطلق اروپاییها هریس را به ترامپ ترجیح میدهند حکایت از همین دارد که این شکاف هویتی همچنان میان آمریکایی و اروپا وجود دارد. اروپای سوسیالدوست آمریکای کاپیتالیست را نمیفهمد و نمیخواهد. این شکاف نباید پر شود، زیرا اروپا از آزمون مدرنیته سربلند بیرون نیامده و نقاط تاریکی در کارنامه دارد. نه شخص ترامپ، بلکه کلیت جمهوریخواهان در این زمینه بهتر از دموکراتها عمل میکنند و از اروپائیزه شدن آمریکا جلوگیری میکنند. آمریکا موتورخانۀ جهان است، بهتر است سکاندار آن مدافع هویت آمریکایی باشد. نفع اروپا هم در وجود همین شکاف است؛ گرچه در برابر آمریکا ژست روشنفکری بگیرد و نفهمد چقدر آمریکا در بهروزی خود و جهان مؤثر است.
در نهایت میرسیم به ما مردم ایران. چهار سال مثل برق گذشت. اگر قرار بر احیای برجام و جبران آسیبهای تحریم بود، در طول چهار سال چهار بار میشد این کار را کرد. سیاست برجام از ابتدا پایۀ سست داشت زیرا نتیجۀ مذاکره با یک حلقۀ بسته از دموکراتها بود. آمریکا فقط دموکراتها نیست و دموکراتها هم فقط حلقۀ اوباما نیستند. اگر کسی میخواهد با آمریکا معاهدهای ببندد، باید با دو جناح آمریکا ببندد، نه دولتی که با چند ده رأی الکترال میآید و میرود. هر توافقی با آمریکا باید با دو جناح آمریکا باشد و راه آن نیز این است که کنگره پشت آن باشد. نمیتوان با کمک یک جناح و یک حلقه به جایی رسید.
سیاست جمهوری اسلامی نیز چنین چیزی نیست. هریس هم میآمد، باز فرقی نمیکرد. وزیر خارجۀ دولت پزشکیان روز اول آب پاک را ریخت بر دست همه و گفت ما با آمریکا مشکل مبنایی داریم و مسئله فقط کم کردن از هزینههای این اختلاف است. قطعاً روزهای سختی در پیش است. وقتی برای حصول توافق با بایدن همت و ارادهای وجود نداشت، با ترامپ محال اندر محال است. اما حقیقتش را بخواهید، جایی برای حسرت نیست، زیرا بر شخص من دستکم مسجل است که با هریس و سهلگیرتر از هریس هم همین وضع بود. بازیگران منطقهای مثل اسرائیل هم اصلاً بیکار ننشستهاند ــ اصلاً! و برخی کلیدها نیز در جیب روسیه است.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
#مهدی_تدینی
ترامپ برگشت. هیچ تردیدی در این نیست که این یکی از بزرگترین کامبکهای تاریخ آمریکا بود. البته میل دارم بگویم: «ترامپ کاخ سفید را از کرونا پس گرفت.» اگر کووید در ماههای سرنوشتساز گریبان آمریکا را نمیگرفت، بعید میدانم ترامپ شکست میخورد. کووید زلزلهای بود که صندلی را از زیر هر رئیسجمهوری در آمریکا میکشید. ترامپ هر کاری میکرد شکست میخورد. قضیه به نظام انتخاباتی آمریکا ربط دارد: به دلیل رقابت نزدیک دو حزب و شیوۀ الکترال، دهم درصد اهمیت مییابد و در چنین مبارزۀ نزدیکی یک بحران بزرگ و مهارناشدنی مثل کووید دستکم بین سه تا پنج درصد آرا را به هم میریزد.
شاید بگویید ترامپ در ابتدای کووید سهلانگارانه عمل کرد، وگرنه شکست نمیخورد. اما نمیتوان چنین گفت، زیرا همان اندازه که تدابیر سهلگیرانه نارضایتی ایجاد میکرد، تدابیر سختگیرانه هم با نارضایتی روبرو میشد. اگر ترامپ قرنطینۀ شدیدی اعمال میکرد، باز هم بازندۀ انتخابات بود، زیرا نارضایتی بخش دیگری را برمیانگیخت. اینکه ترامپ آن اوایل پس از شکست در انتخابات میگفت «به ویروس چینی باخته است»، بیراه نبود؛ گرچه لازم نیست به تئوری توطئه باور داشته باشیم؛ همین بیان واقعیات عینی کافی است.
آمریکا از زمان جنگ جهانی اول بازیگر تعیینکنندۀ جهان بوده است. اگر از منظر ایدئولوژیها به جهان بنگریم، بزرگترین پرسش این است که چرا ایدئولوژیهای ضدآزادی مانند فاشیسم و کمونیسم در آمریکا ظهور نکرد؟! اینکه آمریکا ــ برخلاف اروپا ــ هیچگاه به کارخانۀ تولید توتالیتاریسم تبدیل نشد و ارتجاع فاشیستی و کمونیستی پدید نیاورد، ریشه در خاستگاه این کشور دارد و بحث گستردهای میطلبد، اما دستکم با مشاهدۀ تاریخ و عینیات آن میتوان فهمید که اگر آمریکا نبود، اروپا از فرانکنشتاینهای توتالیتری که بر میز آزمایشگاه خود ساخته بود، کمر راست نمیکرد. کمونیسم و فاشیسم هر دو شورش اروپایی بودند: شورش علیه لیبرالیسم؛ علیه آزادیهای فردی؛ علیه کاپیتالیسم و پیشرفتباوریِ انفجاری آن.
بنابراین آمریکا برای اروپا مانند لنگر عمل کرده است. بریتانیا برای نجات اروپا کافی نبود و دستتنها نه در برابر فاشیسم یارای مقاومت داشت و نه در برابر کمونیسم. لازم بود برادری از آن سوی آتلانتیک جلوی توتالیتاریسمهای اروپای مرکزی و شرقی بایستد. این معادله همچنان عوض نشده است. نسبتی که میان اروپا و آمریکا وجود داشت، همچنان کموبیش وجود دارد و در این میان آنچه خطرناک است این است که یک آمریکای منحصربهفرد کنار اروپا وجود نداشته باشد. ایرادی که بر دموکراتها وارد است این است که به دنبال «اروپائیزه کردن آمریکا» هستند. اینکه اکثریت مطلق اروپاییها هریس را به ترامپ ترجیح میدهند حکایت از همین دارد که این شکاف هویتی همچنان میان آمریکایی و اروپا وجود دارد. اروپای سوسیالدوست آمریکای کاپیتالیست را نمیفهمد و نمیخواهد. این شکاف نباید پر شود، زیرا اروپا از آزمون مدرنیته سربلند بیرون نیامده و نقاط تاریکی در کارنامه دارد. نه شخص ترامپ، بلکه کلیت جمهوریخواهان در این زمینه بهتر از دموکراتها عمل میکنند و از اروپائیزه شدن آمریکا جلوگیری میکنند. آمریکا موتورخانۀ جهان است، بهتر است سکاندار آن مدافع هویت آمریکایی باشد. نفع اروپا هم در وجود همین شکاف است؛ گرچه در برابر آمریکا ژست روشنفکری بگیرد و نفهمد چقدر آمریکا در بهروزی خود و جهان مؤثر است.
در نهایت میرسیم به ما مردم ایران. چهار سال مثل برق گذشت. اگر قرار بر احیای برجام و جبران آسیبهای تحریم بود، در طول چهار سال چهار بار میشد این کار را کرد. سیاست برجام از ابتدا پایۀ سست داشت زیرا نتیجۀ مذاکره با یک حلقۀ بسته از دموکراتها بود. آمریکا فقط دموکراتها نیست و دموکراتها هم فقط حلقۀ اوباما نیستند. اگر کسی میخواهد با آمریکا معاهدهای ببندد، باید با دو جناح آمریکا ببندد، نه دولتی که با چند ده رأی الکترال میآید و میرود. هر توافقی با آمریکا باید با دو جناح آمریکا باشد و راه آن نیز این است که کنگره پشت آن باشد. نمیتوان با کمک یک جناح و یک حلقه به جایی رسید.
سیاست جمهوری اسلامی نیز چنین چیزی نیست. هریس هم میآمد، باز فرقی نمیکرد. وزیر خارجۀ دولت پزشکیان روز اول آب پاک را ریخت بر دست همه و گفت ما با آمریکا مشکل مبنایی داریم و مسئله فقط کم کردن از هزینههای این اختلاف است. قطعاً روزهای سختی در پیش است. وقتی برای حصول توافق با بایدن همت و ارادهای وجود نداشت، با ترامپ محال اندر محال است. اما حقیقتش را بخواهید، جایی برای حسرت نیست، زیرا بر شخص من دستکم مسجل است که با هریس و سهلگیرتر از هریس هم همین وضع بود. بازیگران منطقهای مثل اسرائیل هم اصلاً بیکار ننشستهاند ــ اصلاً! و برخی کلیدها نیز در جیب روسیه است.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃«برنامههای شاه به نفع ایران بودند؛ ما نمیفهمیدیم!»
عزتالله سحابی، فعال سیاسی مخالف حکومت شاه که مدتی ریاست سازمان برنامه و بودجه را در دولت مهدی بازرگان در دست داشت، در کتاب خاطرات خود مینویسد که بسیاری از برنامههای محمدرضا شاه، از نظر اصولی به نفع ایران بوده اما اغلب مخالفان، از جمله خودش، آن زمان این را متوجه نمیشدند.
سحابی مینویسد: «بسیاری از کارشناسان صدیق اذعان میکنند که تعدادی از برنامههای شاه از نظر اصولی به نفع ایران بود. مثلاً وقتی که قرارداد ۱۹۷۵ میان شاه و صدام حسین بسته شد، دو دولت امضاء کردند، در دو مجلس نیز تصویب شد و به سازمان ملل رفت و بسیار در آن محکمکاری شد. این قرارداد خیلی به نفع ایران بود و خطی را به عنوان خط مرز تعیین کردند که قسمت پرعمق اروندرود بود. شرق این خط به ایران تعلق گرفت ولی ما این را متوجه نمیشدیم.»
سحابی دربارهٔ خریدها و ساختوسازهای نظامی حکومت سابق ایران نیز با ذکر مثال پایگاههای هوایی وحدتی و شاهرخی، نوشته است: «از دههٔ ۴۰ رژیم شاه در غرب کشور شروع به ایجاد استحکاماتی نمود. پایگاه وحدتی و پایگاه شاهرخی که در حقیقت شهری زیرزمینی است و فرودگاه آن نیز زیر زمین است. من خود در زمان جنگ پایگاه وحدتی دزفول را دیدم. هواپیماهای جت اف-۱۴ از زیر زمین با سرعت تمام بیرون میآمدند و به هوا میرفتند یا از بالا میآمدند، چتری پشت آنها باز میشد و یکراست به زیر زمین میرفتند؛ تشکیلات عظیمی بود.»
سحابی در جای دیگری از کتابش میگوید: «در آن روزها یعنی در دوران حاکمیت مطلقهٔ شاه، بیشتر دوستان و حتی خود من میگفتیم شاه خیانت میکند و میخواهد جنگ اصلی ما را که باید با اسرائیل باشد، به جنگ با اعراب بدل کند! باری انقلاب شد و عراق به ایران حمله کرد، آن روز تازه دانستیم که در اساسنامهٔ حزب بعث ‹وحدت سرزمینهای عربی زبان› یک اصل شمرده شده است.»
«منظور از سرزمینهای عربی زبان همین استانهای عربی زبان بود که در ایران است. یعنی ایلام، گیلانغرب و خوزستان. پس عراق به طور ذاتی به ایران نظر داشت و میخواست قسمتی از ایران را ضمیمه خاک خود نماید. شاه این را فهمیده بود و در غرب استحکامات میساخت اما ما به همین خاطر به او ناسزا میگفتیم.»
عزت الله سحابی مسألهٔ منابع طبیعی را مثال میآورد و مینویسد: «منصور روحانی وزیر کشاورزی وقت، یک زمان اعلام کرد که باید هشت میلیون رأس دام، از مراتع کشور خارج شوند وگرنه مراتع از بین میروند. خود شاه نیز در سخنرانی خود گفت حیوان شریری به نام بز وجود دارد که ریشههای گیاهان را میکند. این حیوان باید از بین برود. من در زندان این مطالب را در روزنامه خوانده بودم و پیش خود تحلیل میکردم که شاه با این کار میخواهد روستاییان را وابسته نماید.»
او ادامه میدهد: «روستاییان از بز، پشم و شیر به دست میآورند و از همهچیز و حتی شاخ و گوشت آن استفاده میکنند. این حیوان اساس زندگی روستاییان است و آنان با همین حیوانات و زندگی سادهشان از دولت مستقلاند. و ما فکر میکردیم شاه میخواهد به این دسیسه روستاییان را به دولت وابسته کند.»
سحابی در ادامه مینویسد: «در حالی که پس از انقلاب، هنگامی که به عنوان نمایندهٔ مردم به مجلس راه یافتیم، در کمیسیون برنامه و بودجه، مسؤلین وزارت کشاورزی پس از انقلاب به کمیسیون میآمدند، برخی از آنان مسؤلان سازمان جنگلها بودند و میگفتند باید سی میلیون رأس دام از مراتع خارج شوند، تا کنون مراتع از بین رفته است و برای احیای باقیماندهاش، این کار باید انجام بشود، و ما آن زمان فهمیدیم که واقعاً در کنار گود بودن و شعارهای بزرگ دادن با مسوولیت اجرایی داشتن تفاوت دارد.»
•• از جلد دوم خاطرات عزتالله سحابی (سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۹) به نام «نیم قرن خاطره و تجربه» که در ایران اجازهٔ چاپ نیافت و از سوی نشر خاوران پاریس منتشر شده و در کتابفروشیهای خارج از کشور در دسترس است. یادداشت بالا از صفحات ۲۶ و ۲۷ کتاب آورده شدهاند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
عزتالله سحابی، فعال سیاسی مخالف حکومت شاه که مدتی ریاست سازمان برنامه و بودجه را در دولت مهدی بازرگان در دست داشت، در کتاب خاطرات خود مینویسد که بسیاری از برنامههای محمدرضا شاه، از نظر اصولی به نفع ایران بوده اما اغلب مخالفان، از جمله خودش، آن زمان این را متوجه نمیشدند.
سحابی مینویسد: «بسیاری از کارشناسان صدیق اذعان میکنند که تعدادی از برنامههای شاه از نظر اصولی به نفع ایران بود. مثلاً وقتی که قرارداد ۱۹۷۵ میان شاه و صدام حسین بسته شد، دو دولت امضاء کردند، در دو مجلس نیز تصویب شد و به سازمان ملل رفت و بسیار در آن محکمکاری شد. این قرارداد خیلی به نفع ایران بود و خطی را به عنوان خط مرز تعیین کردند که قسمت پرعمق اروندرود بود. شرق این خط به ایران تعلق گرفت ولی ما این را متوجه نمیشدیم.»
سحابی دربارهٔ خریدها و ساختوسازهای نظامی حکومت سابق ایران نیز با ذکر مثال پایگاههای هوایی وحدتی و شاهرخی، نوشته است: «از دههٔ ۴۰ رژیم شاه در غرب کشور شروع به ایجاد استحکاماتی نمود. پایگاه وحدتی و پایگاه شاهرخی که در حقیقت شهری زیرزمینی است و فرودگاه آن نیز زیر زمین است. من خود در زمان جنگ پایگاه وحدتی دزفول را دیدم. هواپیماهای جت اف-۱۴ از زیر زمین با سرعت تمام بیرون میآمدند و به هوا میرفتند یا از بالا میآمدند، چتری پشت آنها باز میشد و یکراست به زیر زمین میرفتند؛ تشکیلات عظیمی بود.»
سحابی در جای دیگری از کتابش میگوید: «در آن روزها یعنی در دوران حاکمیت مطلقهٔ شاه، بیشتر دوستان و حتی خود من میگفتیم شاه خیانت میکند و میخواهد جنگ اصلی ما را که باید با اسرائیل باشد، به جنگ با اعراب بدل کند! باری انقلاب شد و عراق به ایران حمله کرد، آن روز تازه دانستیم که در اساسنامهٔ حزب بعث ‹وحدت سرزمینهای عربی زبان› یک اصل شمرده شده است.»
«منظور از سرزمینهای عربی زبان همین استانهای عربی زبان بود که در ایران است. یعنی ایلام، گیلانغرب و خوزستان. پس عراق به طور ذاتی به ایران نظر داشت و میخواست قسمتی از ایران را ضمیمه خاک خود نماید. شاه این را فهمیده بود و در غرب استحکامات میساخت اما ما به همین خاطر به او ناسزا میگفتیم.»
عزت الله سحابی مسألهٔ منابع طبیعی را مثال میآورد و مینویسد: «منصور روحانی وزیر کشاورزی وقت، یک زمان اعلام کرد که باید هشت میلیون رأس دام، از مراتع کشور خارج شوند وگرنه مراتع از بین میروند. خود شاه نیز در سخنرانی خود گفت حیوان شریری به نام بز وجود دارد که ریشههای گیاهان را میکند. این حیوان باید از بین برود. من در زندان این مطالب را در روزنامه خوانده بودم و پیش خود تحلیل میکردم که شاه با این کار میخواهد روستاییان را وابسته نماید.»
او ادامه میدهد: «روستاییان از بز، پشم و شیر به دست میآورند و از همهچیز و حتی شاخ و گوشت آن استفاده میکنند. این حیوان اساس زندگی روستاییان است و آنان با همین حیوانات و زندگی سادهشان از دولت مستقلاند. و ما فکر میکردیم شاه میخواهد به این دسیسه روستاییان را به دولت وابسته کند.»
سحابی در ادامه مینویسد: «در حالی که پس از انقلاب، هنگامی که به عنوان نمایندهٔ مردم به مجلس راه یافتیم، در کمیسیون برنامه و بودجه، مسؤلین وزارت کشاورزی پس از انقلاب به کمیسیون میآمدند، برخی از آنان مسؤلان سازمان جنگلها بودند و میگفتند باید سی میلیون رأس دام از مراتع خارج شوند، تا کنون مراتع از بین رفته است و برای احیای باقیماندهاش، این کار باید انجام بشود، و ما آن زمان فهمیدیم که واقعاً در کنار گود بودن و شعارهای بزرگ دادن با مسوولیت اجرایی داشتن تفاوت دارد.»
•• از جلد دوم خاطرات عزتالله سحابی (سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۹) به نام «نیم قرن خاطره و تجربه» که در ایران اجازهٔ چاپ نیافت و از سوی نشر خاوران پاریس منتشر شده و در کتابفروشیهای خارج از کشور در دسترس است. یادداشت بالا از صفحات ۲۶ و ۲۷ کتاب آورده شدهاند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
بلشویسم و فاشیسم هر دو خود را آموزههای سیاسی میدانستند و وقتی امر سیاسی در اروپا با چنین آموزههایی همراه شود، طبعاً همهچیز حالت بدوی به خود میگیرد. اولاً به این دلیل که اندیشه به باور تبدیل میشود و ثانیاً به این دلیل که در این اندیشههای سیاسی، هر چیزی حتی فریب و آدمکشی نیز میتواند پسندیده باشد و فضایل مدنی شهروندان را ارتقا ببخشد. مردم در این نظام میتوانند همشهری خود را بکشند، همانطور که سرباز دشمن را در جبههی جنگ میکشند. فقط کافی است که از طبقهی اجتماعی یا حزب سیاسی طرف مقابل خوششان نیاید. هر کس به دروغگویی و قانون شکنی «رسمی» دولت اعتراض میکرد، گرفتار آزار ضابطان خودسر میشد. هرکس که قدرت را در اختیار داشته باشد، میتواند به خود چنین اختیاری بدهد که تعیین کند کدام طرف دشمن است و کدام طرف باید نابود شود.
گذشتهی یک توهم؛ جستاری درباب اندیشهی کمونیسم در قرن بیستم
فرانسوا فوره
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
گذشتهی یک توهم؛ جستاری درباب اندیشهی کمونیسم در قرن بیستم
فرانسوا فوره
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
چگونه اکتیویست سیاسی شویم؟
خرید یک دست شرت و سوتین و تردد و استفاده از آنها با جوراب در میادین اصلی کشورهای آزاد...
آنچه اپوزیسیون و نیروهای اجتماعی و سیاسی خارج از کشور به ظاهر در حمایت از اعتراضات داخلی انجام میدهند، هیچ نسبتی با واقعیتهای موجود داخل ایران ندارد، بلکه بیمایه کردن و تهی از معنا کردن کنشی است که از سر استیصال و خشم و عصیان انجام شده است. کنشهای #دخترعلومتحقیقات، #دختران_انقلاب و تمامی زنان و دخترانی که در این سالها دست به کنش اعتراضی به صورت فردی و گروهی زدهاند، بهغیر از تحمل هزینههای بزرگ، شکلی از ساختارشکنی و «نه» در برابر ساختار موجود بوده است که هرگونه کوشش برای بازسازی و بازتولید آن در خارج از میدان اجتماعی-سیاسی داخل ایران، بیشتر شکلی از تمسخر و بازنمایی کاذب و تهی از معنا شده است، تا هرگونه کوشش برای تأکید بر اهمیت و معنای آن. فمینیسم ایرانی به تأثیر از جریان چپ نو اروپایی در پی تسخیر و تصرف تمامی اشکال اعتراضات و موضوعات مرتبط با زنان است، بیآنکه نسبتی با واقعیتهای موجود جامعه ایران و زن ایرانی داشته باشد.
✍️ #محمد_مختارپور
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
خرید یک دست شرت و سوتین و تردد و استفاده از آنها با جوراب در میادین اصلی کشورهای آزاد...
آنچه اپوزیسیون و نیروهای اجتماعی و سیاسی خارج از کشور به ظاهر در حمایت از اعتراضات داخلی انجام میدهند، هیچ نسبتی با واقعیتهای موجود داخل ایران ندارد، بلکه بیمایه کردن و تهی از معنا کردن کنشی است که از سر استیصال و خشم و عصیان انجام شده است. کنشهای #دخترعلومتحقیقات، #دختران_انقلاب و تمامی زنان و دخترانی که در این سالها دست به کنش اعتراضی به صورت فردی و گروهی زدهاند، بهغیر از تحمل هزینههای بزرگ، شکلی از ساختارشکنی و «نه» در برابر ساختار موجود بوده است که هرگونه کوشش برای بازسازی و بازتولید آن در خارج از میدان اجتماعی-سیاسی داخل ایران، بیشتر شکلی از تمسخر و بازنمایی کاذب و تهی از معنا شده است، تا هرگونه کوشش برای تأکید بر اهمیت و معنای آن. فمینیسم ایرانی به تأثیر از جریان چپ نو اروپایی در پی تسخیر و تصرف تمامی اشکال اعتراضات و موضوعات مرتبط با زنان است، بیآنکه نسبتی با واقعیتهای موجود جامعه ایران و زن ایرانی داشته باشد.
✍️ #محمد_مختارپور
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
مارکی دو کوستین نویسنده فرانسوی نوشته بود "وای بر کشوری که در آن هر خارجی یک مُنجی به نظر میرسد." زمانی که یک حکومت در حال مصرف کشور برای ایدئولوژیهای خود است و پاسخ هر اعتراضی را با سرکوب و حکومت پلیسی میدهد، دیگر «فرار کردن» نه یک گزینه که تنها راه نجات است. بیش از ۷۰ سال حکومت کمونیستها در شوروی انفعال را در تمام جامعه تزریق کرده بود. در چشم طرفداران، کشورشان بزرگترین امپراتوری جهان بود که در حال به سرانجام رساندن یک آرمان مقدس بود و برای بسیاری کشور نه وطن آنها که زندانی بود که باید از آن میگریختند.
اوضاع در جنگ دوم جهانی بیشتر تنه به یک طنز غمانگیز میزد. در چشم حکومت تمامیتخواه حزب کمونیست، هر شهروندی به محض نشان دادن کوچکترین زاویهای با حکومت (حتی بدون نشان دادن آن و به طور پیشفرض) دشمنی بود که یا باید حذف میشد یا ایزوله. در طول جنگ دوم جهانی بسیاری از سربازانی که به دست دشمن فاشیست به اسارت افتادند، از اساس برچسب دشمن و عنصر نامطلوب خوردند زیرا که یا به اندازه کافی نجنگیده و یا افرادی که حالا مظنون به جاسوسی بودند. یکی از این سربازانی که در اوکراین به اسارت آلمانیها درآمده بود درحالی که میدانست با بازگشت به وطن چه چیزی در انتظار او است، بلافاصله بعد از جنگ به کانادا فرار میکند. ۴۰ سال بعد پسر او که در تمام این مدت پدر خود را مُرده فرض کرده به نحوی از زنده بودن او آگاه میشود و بعد از درخواستهای طولانی در نهایت امکان سفر به خارج از کشور را مییابد. پدرِ داستان از دیدن پسرش خوشحال میشود؟ خیر. در تمام این مدت او فکر میکرده است که KGB در نهایت کسی را برای ترور او خواهد فرستاد. حتی نزدیکترین روابط خونی هم متاثر از رفتار حکومت بود. این تمامیتخواهی حتی بعد از سقوطش هم پشت سرش یک زمین سوخته و سمی را به جا گذاشته بود که درست کردن شرایط را سخت و فرار یا مهاجرت را به بهترین گزینه موجود تبدیل کرده بود. یکی از روزنامهنگاران غربی که در دهه ۹۰ میلادی و بعد از فروپاشی شوروی برای ثبت دوران حکومت کمونیستی به روسیه سفر کرده بود، در کتاب خود (در فارسی روح ناآرام به ترجمه سرکار خانم سودابه قیصری) داستانی از مواجهه با این موج فرار را اینگونه نقل میکند: غمگینترین چیز در مسکو، نه ساختمانهای رنگ و رو رفته، چالههای پرآب، مگسها و موشها که دیدن مردمی بود که فقط در فکر فرار بودند. به سختی میشد جوانی را پیدا کرد که در فکر مهاجرت نباشد و تعدادی از بهترین مغزهای کشور روسیه در بین آنها بودند. روزی به یک سمینار فیلمسازی با شرکت جمعی از بهترین فیلمسازهای روسیه دعوت بودم و چند کلمهای صحبت کردم. بعد از پایان صحبتهایم یکی از فیلمسازان برخاست و به سمت من آمد و روی صندلی کنار من نشست تا با من صحبت کند! برایم عجیب بود و با خود گفتم آیا تحت تاثیر صحبتهای من قرار گرفته بود یا میخواست برای فیلم بعدیاش مرا انتخاب کند؟ نه. او فهمیده بود یک آمریکایی که زبان مادریاش انگلیسی است در اتاق حضور دارد. به سمت من آمد، خم شد، کاغذی از جیبش درآورد و آهسته پرسید که آیا میتوانم گرامر و دیکته آن را برایش ویراستاری بکنم. نامهای به کنسول آمریکا بود، یک تقاضا برای ویزای مهاجرت...
در آلمان شرقی مردم جوکی داشتند که میگفت یک روز اریش هونکر رهبر آلمان شرقی در خیابانی قدم میزند که به یک صف طولانی از مردم مواجه میشود. او به صف میپیوند و میبیند که بسیاری از مردم از صف خارج میشوند. با تعجب میپرسد "این صف چی بود؟" یکی میگوید "صف خروج از آلمان." هونکر میگوید "خب چرا همه از صف خارج شدند؟" میگویند "حالا که تو میخواهی از اینجا بروی دیگر دلیلی برای خروج ما نیست."
یکی از کاربران نظامینویس پیشترها نوشته بود "اگر به نظرتان هزینه تغییر زیاد است، بنشینید و هزینه تداوم وضع موجود را به نظاره بنشینید."
چشمانداز آینده وطنی که در دستان یک حکومت تمامیتخواه دزدسالار قرار دارد هیچگاه روشن نخواهد بود. زندگی زیر سایه چنین حکومتهایی زندان شهروندان است و آزادی یک رویا. تداوم اوضاع وطن را به جایی میکشاند که حتی با تغییر حکومت هم درست کردن اوضاع نیازمند معجزه باشد.
✍️ #محمد_الف
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
اوضاع در جنگ دوم جهانی بیشتر تنه به یک طنز غمانگیز میزد. در چشم حکومت تمامیتخواه حزب کمونیست، هر شهروندی به محض نشان دادن کوچکترین زاویهای با حکومت (حتی بدون نشان دادن آن و به طور پیشفرض) دشمنی بود که یا باید حذف میشد یا ایزوله. در طول جنگ دوم جهانی بسیاری از سربازانی که به دست دشمن فاشیست به اسارت افتادند، از اساس برچسب دشمن و عنصر نامطلوب خوردند زیرا که یا به اندازه کافی نجنگیده و یا افرادی که حالا مظنون به جاسوسی بودند. یکی از این سربازانی که در اوکراین به اسارت آلمانیها درآمده بود درحالی که میدانست با بازگشت به وطن چه چیزی در انتظار او است، بلافاصله بعد از جنگ به کانادا فرار میکند. ۴۰ سال بعد پسر او که در تمام این مدت پدر خود را مُرده فرض کرده به نحوی از زنده بودن او آگاه میشود و بعد از درخواستهای طولانی در نهایت امکان سفر به خارج از کشور را مییابد. پدرِ داستان از دیدن پسرش خوشحال میشود؟ خیر. در تمام این مدت او فکر میکرده است که KGB در نهایت کسی را برای ترور او خواهد فرستاد. حتی نزدیکترین روابط خونی هم متاثر از رفتار حکومت بود. این تمامیتخواهی حتی بعد از سقوطش هم پشت سرش یک زمین سوخته و سمی را به جا گذاشته بود که درست کردن شرایط را سخت و فرار یا مهاجرت را به بهترین گزینه موجود تبدیل کرده بود. یکی از روزنامهنگاران غربی که در دهه ۹۰ میلادی و بعد از فروپاشی شوروی برای ثبت دوران حکومت کمونیستی به روسیه سفر کرده بود، در کتاب خود (در فارسی روح ناآرام به ترجمه سرکار خانم سودابه قیصری) داستانی از مواجهه با این موج فرار را اینگونه نقل میکند: غمگینترین چیز در مسکو، نه ساختمانهای رنگ و رو رفته، چالههای پرآب، مگسها و موشها که دیدن مردمی بود که فقط در فکر فرار بودند. به سختی میشد جوانی را پیدا کرد که در فکر مهاجرت نباشد و تعدادی از بهترین مغزهای کشور روسیه در بین آنها بودند. روزی به یک سمینار فیلمسازی با شرکت جمعی از بهترین فیلمسازهای روسیه دعوت بودم و چند کلمهای صحبت کردم. بعد از پایان صحبتهایم یکی از فیلمسازان برخاست و به سمت من آمد و روی صندلی کنار من نشست تا با من صحبت کند! برایم عجیب بود و با خود گفتم آیا تحت تاثیر صحبتهای من قرار گرفته بود یا میخواست برای فیلم بعدیاش مرا انتخاب کند؟ نه. او فهمیده بود یک آمریکایی که زبان مادریاش انگلیسی است در اتاق حضور دارد. به سمت من آمد، خم شد، کاغذی از جیبش درآورد و آهسته پرسید که آیا میتوانم گرامر و دیکته آن را برایش ویراستاری بکنم. نامهای به کنسول آمریکا بود، یک تقاضا برای ویزای مهاجرت...
در آلمان شرقی مردم جوکی داشتند که میگفت یک روز اریش هونکر رهبر آلمان شرقی در خیابانی قدم میزند که به یک صف طولانی از مردم مواجه میشود. او به صف میپیوند و میبیند که بسیاری از مردم از صف خارج میشوند. با تعجب میپرسد "این صف چی بود؟" یکی میگوید "صف خروج از آلمان." هونکر میگوید "خب چرا همه از صف خارج شدند؟" میگویند "حالا که تو میخواهی از اینجا بروی دیگر دلیلی برای خروج ما نیست."
یکی از کاربران نظامینویس پیشترها نوشته بود "اگر به نظرتان هزینه تغییر زیاد است، بنشینید و هزینه تداوم وضع موجود را به نظاره بنشینید."
چشمانداز آینده وطنی که در دستان یک حکومت تمامیتخواه دزدسالار قرار دارد هیچگاه روشن نخواهد بود. زندگی زیر سایه چنین حکومتهایی زندان شهروندان است و آزادی یک رویا. تداوم اوضاع وطن را به جایی میکشاند که حتی با تغییر حکومت هم درست کردن اوضاع نیازمند معجزه باشد.
✍️ #محمد_الف
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
Telegram
آرشیو و نظرات جامعه شناسی
📆سال ۱۹۵۹ خروشچُف رهبر شوروی اعلام کرد کسی که با حکومت مستقر مخالفت کند حتماً از لحاظ روانی مشکل دارد چرا که امکان ندارد کسی مواهب کمونیسم را ببیند و منتقد آن باشد!
بر همین تفکر یک سوم مخالفان در مراکز روانپزشکی زندانی شدند اما افزایش تخت روانپزشکی هم مسیر تاریخ را تغییر نداد.
✍محمدپارسی
🗽الیف شافاک، نویسنده ترک تبار بریتانیایی و فعال حقوق بشر با انتشار تصویری از آهو دریایی در اینستاگرامش آن را روح زیبا، مقاوم و سرکش زنان ایرانی خواند. او نوشت در حال خواندن شعری از فروغ فرخزاد بوده که تصویر این دانشجوی ایرانی را دیده است.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
بر همین تفکر یک سوم مخالفان در مراکز روانپزشکی زندانی شدند اما افزایش تخت روانپزشکی هم مسیر تاریخ را تغییر نداد.
✍محمدپارسی
🗽الیف شافاک، نویسنده ترک تبار بریتانیایی و فعال حقوق بشر با انتشار تصویری از آهو دریایی در اینستاگرامش آن را روح زیبا، مقاوم و سرکش زنان ایرانی خواند. او نوشت در حال خواندن شعری از فروغ فرخزاد بوده که تصویر این دانشجوی ایرانی را دیده است.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃آزادی اقتصادی چگونه آرژانتین را متحول کرد؟
🔹خاویر میلی، رئیسجمهور لیبرتارین آرژانتین در تلاش است تا با اصلاحات گسترده، اقتصاد بحرانزده آرژانتین را به مسیر ثبات و رشد بازگرداند. او که به دلیل دفاع از آزادی اقتصادی و انتقاد از نقش گسترده دولت شناخته میشود، سال گذشته در انتخابات ریاستجمهوری با شعارهایی نظیر کاهش دخالت دولت و حذف بانک مرکزی به پیروزی رسید.
🔹در شرایطی که آرژانتین با تورم بالا، کسری بودجه عظیم، و بحران بدهی دستوپنجه نرم میکرد، میلی دست به سیاستهای رادیکالی در زمینه اصلاحات اقتصادی زد. پس از گذشته 11 ماه از آغاز به کار دولت، با حضور در پادکست« لکس فریدمن» به ارائه توضیحاتی درباره اقدامات دولت، عقاید اقتصادی خود و چشم انداز اقتصاد آرژانتین پرداخت.
🔹در ماههای گذشته دولت او توانست بدون کنترل قیمتها یا ثابت نگهداشتن نرخ ارز تورم را به پایینترین سطح برساند و ترازنامه بانک مرکزی را اصلاح کند. از دیگر اقدامات او میتوان به کاهش تعداد وزارتخانهها، توقف پروژههای عمرانی دولتی، و حذف یارانهها اشاره کرد.
🔹میلی بر این باور است که تنها راه موفقیت اقتصادی، تقویت آزادی بازار و احترام به مالکیت خصوصی است. این اصلاحات اگرچه هنوز نتایج بلندمدت آن مشخص نیست، اما نشاندهنده عزم او برای احیای اقتصادی کشوری است که سالها از بحران رنج برده است./دنیای اقتصاد
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🔹خاویر میلی، رئیسجمهور لیبرتارین آرژانتین در تلاش است تا با اصلاحات گسترده، اقتصاد بحرانزده آرژانتین را به مسیر ثبات و رشد بازگرداند. او که به دلیل دفاع از آزادی اقتصادی و انتقاد از نقش گسترده دولت شناخته میشود، سال گذشته در انتخابات ریاستجمهوری با شعارهایی نظیر کاهش دخالت دولت و حذف بانک مرکزی به پیروزی رسید.
🔹در شرایطی که آرژانتین با تورم بالا، کسری بودجه عظیم، و بحران بدهی دستوپنجه نرم میکرد، میلی دست به سیاستهای رادیکالی در زمینه اصلاحات اقتصادی زد. پس از گذشته 11 ماه از آغاز به کار دولت، با حضور در پادکست« لکس فریدمن» به ارائه توضیحاتی درباره اقدامات دولت، عقاید اقتصادی خود و چشم انداز اقتصاد آرژانتین پرداخت.
🔹در ماههای گذشته دولت او توانست بدون کنترل قیمتها یا ثابت نگهداشتن نرخ ارز تورم را به پایینترین سطح برساند و ترازنامه بانک مرکزی را اصلاح کند. از دیگر اقدامات او میتوان به کاهش تعداد وزارتخانهها، توقف پروژههای عمرانی دولتی، و حذف یارانهها اشاره کرد.
🔹میلی بر این باور است که تنها راه موفقیت اقتصادی، تقویت آزادی بازار و احترام به مالکیت خصوصی است. این اصلاحات اگرچه هنوز نتایج بلندمدت آن مشخص نیست، اما نشاندهنده عزم او برای احیای اقتصادی کشوری است که سالها از بحران رنج برده است./دنیای اقتصاد
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از کدام راه؟
#روسیه
از این راه به خدا نمیرسی حاجی
به خانه خدا شاید...
قطعهای از فیلم #کمال_الملک ساخته #علی_حاتمی
دیدی آن قهقههٔ کبکِ خِرامان حافظ
که ز سرپنجهٔ شاهینِ قضا غافل بود
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
#روسیه
از این راه به خدا نمیرسی حاجی
به خانه خدا شاید...
قطعهای از فیلم #کمال_الملک ساخته #علی_حاتمی
دیدی آن قهقههٔ کبکِ خِرامان حافظ
که ز سرپنجهٔ شاهینِ قضا غافل بود
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃چیزی فراتر از یک زلزله
✍️ #توس_طهماسبی
سقوط رژیم اسد در پی جنگ دو ماههٔ لبنان، چیزی فراتر از یک زلزلهٔ استراتژیک در منطقه خواهد بود. نه سال پیش نوشتم بقای رژیم اسد بدترین و ترسناکترین پیام سیاسی ممکن را دارد: یک حکومت در معرض سرنگونی در نتیجهٔ شورش اکثریت مردم، میتواند با توسل به بالاترین سطح قابل تصور از خشونت و توحش و قتل عام صدها هزار نفر از شهروندان سرپا باقی بماند، بدون اینکه کوچکترین امتیازی داده یا تغییری ایجاد کند. این پیام شوم تأثیرات منفی بسیاری در منطقه داشت اما امروز خوشبختانه این موج معکوس خواهد شد.
از سوی دیگر بقای حکومت اسد به معنای ادامه حیات تنها بازمانده از الگویی شوم و منحوس یعنی ناسیونالیسم غربستیز و فاشیستی عرب بود. آخرین بازمانده از جنبش خونآشام ضداستعماری و ضدامپریالیستی جهان عرب که با عبدالناصر و میشل عفلق آغاز شد و با عبدالکریم قاسم، برادران عارف، امین حافظ، صدام حسین، حافظ اسد، قذافی، یاسر عرفات و ابونضال ادامه یافت.
میراث این جنبش به جز دریای خون و شکنجه، تباهی اقتصادی و ترور و تجاوزگری در خارج از مرزها، چیزی نبود. امروز افرادی از زندانهای سوریه آزاد میشوند که به سبب یک اعتراض ساده پنجاه سال در بدترین شرایط زندانی بودهاند و یا به سبب بیتوجهی به ایست بازرسی چهل سال زندانی شدهاند.
حکومت اسد از جنس حکومت صدام بود که در آن پلیسهای راهنمایی و رانندگی اسلحه و مجوز دستگیری داشتند و برخی افراد به سبب جرائم راهنمایی و رانندگی، هیچگاه از سیاهچالها زنده بیرون نیامدند و نیز از تبار دولت قذافی بود که در آن میشد هزار نفر از افراد قبیلهای را به سبب مخالفت با ازدواج دختر قبیله با رهبر زنده به گور کرد. اسد، صدام و قذافی خویشاوند سیاسی ابونضال رهبر منشعب از ساف بودند که مخالفانش را با دست خود قطعه قطعه میکرد و در زیر میز کار و باغچه خانه شخصیاش دفن مینمود. بله این چهرهٔ واقعی ناسیونالیسم چپگرا و ضداستعماری عربی بود.
جنبش ضداستعماری/ضدامپریالیستی جهان عرب همان بود که بمباران غیر نظامیان با سلاح شیمیایی را توسط عبدالناصر در یمن بنیان گذاشت و بعداً بدست حافظ اسد، بشار و صدام حسین در برابر شهروندان خودشان در ابعاد مافوق تصوری تکرار کرد. این جنبش همان بود که نمایندهاش قذافی تظاهرات انبوه مردم غیر مسلح را با بمبهای سنگین میگهای ساخت شوروی سلاخی کرد. این نوع اتفاقات، جای دیگری از جهان رخ ندادهاند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #توس_طهماسبی
سقوط رژیم اسد در پی جنگ دو ماههٔ لبنان، چیزی فراتر از یک زلزلهٔ استراتژیک در منطقه خواهد بود. نه سال پیش نوشتم بقای رژیم اسد بدترین و ترسناکترین پیام سیاسی ممکن را دارد: یک حکومت در معرض سرنگونی در نتیجهٔ شورش اکثریت مردم، میتواند با توسل به بالاترین سطح قابل تصور از خشونت و توحش و قتل عام صدها هزار نفر از شهروندان سرپا باقی بماند، بدون اینکه کوچکترین امتیازی داده یا تغییری ایجاد کند. این پیام شوم تأثیرات منفی بسیاری در منطقه داشت اما امروز خوشبختانه این موج معکوس خواهد شد.
از سوی دیگر بقای حکومت اسد به معنای ادامه حیات تنها بازمانده از الگویی شوم و منحوس یعنی ناسیونالیسم غربستیز و فاشیستی عرب بود. آخرین بازمانده از جنبش خونآشام ضداستعماری و ضدامپریالیستی جهان عرب که با عبدالناصر و میشل عفلق آغاز شد و با عبدالکریم قاسم، برادران عارف، امین حافظ، صدام حسین، حافظ اسد، قذافی، یاسر عرفات و ابونضال ادامه یافت.
میراث این جنبش به جز دریای خون و شکنجه، تباهی اقتصادی و ترور و تجاوزگری در خارج از مرزها، چیزی نبود. امروز افرادی از زندانهای سوریه آزاد میشوند که به سبب یک اعتراض ساده پنجاه سال در بدترین شرایط زندانی بودهاند و یا به سبب بیتوجهی به ایست بازرسی چهل سال زندانی شدهاند.
حکومت اسد از جنس حکومت صدام بود که در آن پلیسهای راهنمایی و رانندگی اسلحه و مجوز دستگیری داشتند و برخی افراد به سبب جرائم راهنمایی و رانندگی، هیچگاه از سیاهچالها زنده بیرون نیامدند و نیز از تبار دولت قذافی بود که در آن میشد هزار نفر از افراد قبیلهای را به سبب مخالفت با ازدواج دختر قبیله با رهبر زنده به گور کرد. اسد، صدام و قذافی خویشاوند سیاسی ابونضال رهبر منشعب از ساف بودند که مخالفانش را با دست خود قطعه قطعه میکرد و در زیر میز کار و باغچه خانه شخصیاش دفن مینمود. بله این چهرهٔ واقعی ناسیونالیسم چپگرا و ضداستعماری عربی بود.
جنبش ضداستعماری/ضدامپریالیستی جهان عرب همان بود که بمباران غیر نظامیان با سلاح شیمیایی را توسط عبدالناصر در یمن بنیان گذاشت و بعداً بدست حافظ اسد، بشار و صدام حسین در برابر شهروندان خودشان در ابعاد مافوق تصوری تکرار کرد. این جنبش همان بود که نمایندهاش قذافی تظاهرات انبوه مردم غیر مسلح را با بمبهای سنگین میگهای ساخت شوروی سلاخی کرد. این نوع اتفاقات، جای دیگری از جهان رخ ندادهاند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🛑زنی که در «پستوی خانه نهان نماند»
این کنش پرستو احمدی تمامی عناصر و شعارهای جنبش #زن_زندگی_آزادی را در خود دارد. از آن دست کنشهای سیاسی که در راستای زندگی، مطالبات زمینی و حقوقی مدنی و مدرن، برآمده از سوژگی و فردیت، در پی تأکید، تأیید و تثبیت حضور بدن، جنسیت و مبارزهای آشکار برای «آزادی» بدون هیچ لکنت و حرف پیش و پس است.
بدیهی است که مرتجعین در قامت روحانیت، روشنفکر دینی، روشنفکر، فلسفهخوان و جامعهشناس و هر عنوان دیگری اگر به چنین دست کنشهایی حمله نکنند، از سر استیصال در برابر آن سکوت خواهند کرد. سکوتی از سر تمایل به ندیدن و نشنیدن. چراکه رویارویی در برابر چنین سوژههای فعالی، بهخودی خود محو و ذوب در ولایت و ایدئولوژیهای ناسوژههای سرخ و سیاه را به چالش میکشد. از اینروست که چپ جنبش #زن_زندگی_آزادی را با وقاحت تمام مبتذل خواند و همچنان حریصانه کوشید آن را به تصرف خود درآورد.
✍️ #احسان_عزیزی
اجرای زندهی پرستو احمدی، خوانندهٔ زنی که در یکی از کاروانسراهای ایران برگزار شد و بهصورت زنده از یوتیوب او پخش شد را میتوانید اینجا ببینید:
https://youtu.be/oYcaDHEnhbU
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
این کنش پرستو احمدی تمامی عناصر و شعارهای جنبش #زن_زندگی_آزادی را در خود دارد. از آن دست کنشهای سیاسی که در راستای زندگی، مطالبات زمینی و حقوقی مدنی و مدرن، برآمده از سوژگی و فردیت، در پی تأکید، تأیید و تثبیت حضور بدن، جنسیت و مبارزهای آشکار برای «آزادی» بدون هیچ لکنت و حرف پیش و پس است.
بدیهی است که مرتجعین در قامت روحانیت، روشنفکر دینی، روشنفکر، فلسفهخوان و جامعهشناس و هر عنوان دیگری اگر به چنین دست کنشهایی حمله نکنند، از سر استیصال در برابر آن سکوت خواهند کرد. سکوتی از سر تمایل به ندیدن و نشنیدن. چراکه رویارویی در برابر چنین سوژههای فعالی، بهخودی خود محو و ذوب در ولایت و ایدئولوژیهای ناسوژههای سرخ و سیاه را به چالش میکشد. از اینروست که چپ جنبش #زن_زندگی_آزادی را با وقاحت تمام مبتذل خواند و همچنان حریصانه کوشید آن را به تصرف خود درآورد.
✍️ #احسان_عزیزی
اجرای زندهی پرستو احمدی، خوانندهٔ زنی که در یکی از کاروانسراهای ایران برگزار شد و بهصورت زنده از یوتیوب او پخش شد را میتوانید اینجا ببینید:
https://youtu.be/oYcaDHEnhbU
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
ما این حقایق را بدیهی میپنداریم که تمام انسانها برابر آفریده شدهاند، که از سوی پروردگارشان حقوقی جداییناپذیر به آنها اعطا شده، که در میان آنها زندگی، آزادی و پیگیری شادمانی قرار دارند [سهگانه متداولتر در آن زمان "زندگی، آزادی و مالکیت" بود]. که برای تضمین این حقوق دولتهایی بین انسانها نهادینه میشوند که قدرت مشروعشان را از رضایت مردم تحت حکومت خود میگیرند. که هرگاه هر گونهای از دولت به تخریب این اهداف روی آورد این حق مردم است که آن را دگرگون یا نابود کنند.
تامس جفرسون؛ اعلامیه استقلال آمریکا
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
تامس جفرسون؛ اعلامیه استقلال آمریکا
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
روایت مولود خانلری درباره کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران
فرانسه بودم که یک کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران را پیشنهاد دادم، درست در همان واقعه بگیر و ببند بود ۱۹۵۳ یا ۵۴ بود. ۵۳-۵۴ بود که مصدق را گرفتند. این آقایان حزب کمونیست از من استقبال کردند و گفتند بسیار کار خوبی است.
گفتند تو خودت چه میخواهی بکنی؟ گفتم من میروم ژان پل سارتر را میبینم. گفتند معلوم نیست و اینها. آنها میانهای با ژان پل سارتر نداشتند. سخت ژان پل سارتر به آنها پریده بود و قضیه کنگره پیش آمده بود، از وکس بیرون آمده بود، چون ژان پل سارتر در اینجا در وکس شوروی هم عضو بود. او بیرون آمد و فریاد زد. خلاصه اینها مسائلی بود که اینها هم با او میانهای نداشتند. «بورژوا و فلان».
گفتم در ایران خیلی اهمیت دارد، در جهان هم خیلی اهمیت دارد. من شخصاً هم به شما بگویم بسیار بسیار از وجودم به ژان پل سارتر علاقهمند بودم. اصلاً نامه نوشتم و وقت خواستم. سکرترش جواب داد و روزی وقت داد و من رفتم. اولین بار بود که میدیدمش؛ یعنی برای اینجوری و الا خیلی دیده بودمش، در کنفرانس خیلی. گفتم وضع من این است و من یک زن ایرانی هستم که مبارزه میکنم. مملكتم این است، گرفتاریم این است. خیلی برای مصدق تأثر خورد. البته برای افسران هم که گرفتند، برای آزادی آنها.
گفتم یک همچین تقاضائی از شما دارم آیا شما قبول میکنید؟ گفت من ایرانولوگ نیستم. اگر دراینباره کمکی به من بشود که درباره ایران توضیحات درستی داده بشود من با کمال میل حاضرم. من گفتم عهدهدار میشوم اگر شما قبول بفرمائید خودم در کنار شما conseiller این کار، گفتم خود من. گفت که من به شما جواب خواهم داد. بعد از چند روز یک نامهای به من نوشت که من پذیرفتم نظر شما را ولی از شما میخواهم که شما هم خودتان conseiller این کمیته باشید و در ضمن هم با دیگر مردان تماس بگیرید و اعضای کمیته مشخص بشود. من president خواهم بود.
از خانم سیمون دوبوار تقاضا کردم که فوراً قبول کردند. آقای پروفسور ژان کلوریج که یکی از مردان بزرگ اینجاست، از مادون رفتم به آکادمی فرانسه از فرانسوا موریاک تقاضا کردم. ایشان پذیرفتند برای کمیته. بعد آراگون وعدهای از نویسندگان و سران آن حزب هم عضو شدند. ژان پل سارتر گفت «هیچ مانعی در کار نیست، آراگون دارای اهمیت زیادی است بنده president هستم هیئتمدیره هستم.»
این عده از آقایان درجهیک، واقعاً درجهیک، یعنی اولین آنتلکتوئلهای فرانسه برای این کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران عضو شدند که این تا مرگ سارتر باقی بود. تا مرگ ژان پل سارتر باقی ماند و مبارزه بسیار شدیدی کرد. واقعاً شاید تنها کمیتهای که شاه را میترساند یا به قول لوموند میلرزاند. برای اینکه تمام اوقات میپرسید این اصلاً چیست.
مصاحبه مولود خانلری با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار دوم
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
فرانسه بودم که یک کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران را پیشنهاد دادم، درست در همان واقعه بگیر و ببند بود ۱۹۵۳ یا ۵۴ بود. ۵۳-۵۴ بود که مصدق را گرفتند. این آقایان حزب کمونیست از من استقبال کردند و گفتند بسیار کار خوبی است.
گفتند تو خودت چه میخواهی بکنی؟ گفتم من میروم ژان پل سارتر را میبینم. گفتند معلوم نیست و اینها. آنها میانهای با ژان پل سارتر نداشتند. سخت ژان پل سارتر به آنها پریده بود و قضیه کنگره پیش آمده بود، از وکس بیرون آمده بود، چون ژان پل سارتر در اینجا در وکس شوروی هم عضو بود. او بیرون آمد و فریاد زد. خلاصه اینها مسائلی بود که اینها هم با او میانهای نداشتند. «بورژوا و فلان».
گفتم در ایران خیلی اهمیت دارد، در جهان هم خیلی اهمیت دارد. من شخصاً هم به شما بگویم بسیار بسیار از وجودم به ژان پل سارتر علاقهمند بودم. اصلاً نامه نوشتم و وقت خواستم. سکرترش جواب داد و روزی وقت داد و من رفتم. اولین بار بود که میدیدمش؛ یعنی برای اینجوری و الا خیلی دیده بودمش، در کنفرانس خیلی. گفتم وضع من این است و من یک زن ایرانی هستم که مبارزه میکنم. مملكتم این است، گرفتاریم این است. خیلی برای مصدق تأثر خورد. البته برای افسران هم که گرفتند، برای آزادی آنها.
گفتم یک همچین تقاضائی از شما دارم آیا شما قبول میکنید؟ گفت من ایرانولوگ نیستم. اگر دراینباره کمکی به من بشود که درباره ایران توضیحات درستی داده بشود من با کمال میل حاضرم. من گفتم عهدهدار میشوم اگر شما قبول بفرمائید خودم در کنار شما conseiller این کار، گفتم خود من. گفت که من به شما جواب خواهم داد. بعد از چند روز یک نامهای به من نوشت که من پذیرفتم نظر شما را ولی از شما میخواهم که شما هم خودتان conseiller این کمیته باشید و در ضمن هم با دیگر مردان تماس بگیرید و اعضای کمیته مشخص بشود. من president خواهم بود.
از خانم سیمون دوبوار تقاضا کردم که فوراً قبول کردند. آقای پروفسور ژان کلوریج که یکی از مردان بزرگ اینجاست، از مادون رفتم به آکادمی فرانسه از فرانسوا موریاک تقاضا کردم. ایشان پذیرفتند برای کمیته. بعد آراگون وعدهای از نویسندگان و سران آن حزب هم عضو شدند. ژان پل سارتر گفت «هیچ مانعی در کار نیست، آراگون دارای اهمیت زیادی است بنده president هستم هیئتمدیره هستم.»
این عده از آقایان درجهیک، واقعاً درجهیک، یعنی اولین آنتلکتوئلهای فرانسه برای این کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران عضو شدند که این تا مرگ سارتر باقی بود. تا مرگ ژان پل سارتر باقی ماند و مبارزه بسیار شدیدی کرد. واقعاً شاید تنها کمیتهای که شاه را میترساند یا به قول لوموند میلرزاند. برای اینکه تمام اوقات میپرسید این اصلاً چیست.
مصاحبه مولود خانلری با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار دوم
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
تصویر #غلامحسین_ساعدی در مراسم گرامیداشت اعضای کشتهشده #مجاهدین_خلق: اشرف رجوی و موسی خیابانی
به همراه دستنوشته او
قطعا شاشیدن بر مزار امثال ساعدی عملی اخلاقی و مورد تایید نیست، اما کسانی که از امثال ساعدی اسطوره ادبیات می سازند و او را نماد آزادی می دانند نه ادبیات را می شناسند و نه چیزی از آزادی می دانند.
باید بر آن تعبیر و معنایی از آزادی شاشید که مصداقش ساعدی و امثال ساعدی اند که ویرانی 57 را به بار آوردند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
به همراه دستنوشته او
قطعا شاشیدن بر مزار امثال ساعدی عملی اخلاقی و مورد تایید نیست، اما کسانی که از امثال ساعدی اسطوره ادبیات می سازند و او را نماد آزادی می دانند نه ادبیات را می شناسند و نه چیزی از آزادی می دانند.
باید بر آن تعبیر و معنایی از آزادی شاشید که مصداقش ساعدی و امثال ساعدی اند که ویرانی 57 را به بار آوردند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🗽دموکراسی چیزی نیست که خودش بی هیچ زحمت و تلاشی از راه برسد.
چیزی است که باید برای به دست آوردنش جنگید و همین است که راه رسیدن به آن را اینقدر دشوار میکند.
📚 کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم، اسلاونکا دراکولیچ
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
چیزی است که باید برای به دست آوردنش جنگید و همین است که راه رسیدن به آن را اینقدر دشوار میکند.
📚 کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم، اسلاونکا دراکولیچ
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃چه میشد اگر دبی خارطوم بود...
✍️ #مهرپویا_علا
بیایید یک لحظه تصور کنید در همسایگی جنوبی ما به جای این شیخنشینهای ثروتمند کشورهایی با شرایط مشابه یمن یا سودان وجود داشتند. دبی وضعیتی مشابه خارطوم داشت یا دوحه مانند صنعا بود. از شما بهعنوان یک شهروند عادی کشور ایران که اولویت نخستتان یک زندگی با استانداردهای رفاهی بالاتر است میپرسم این به سود رفاه شما میشد یا به زیان آن؟ آیا وجود شهری مانند دبی در نزدیکی ایران قدری دسترسی ما به امکانات جهان مدرن را سادهتر نکرده است؟ اگر به جای دبی شهر بنغازی لیبی در آنجا واقع شده بود آیا اکنون بهعنوان شهروند یک کشور همسایه احساس امنیت زیادتری میکردید؟ آیا دسترسی بیشتر و ارزانتری به انواع وسایل رفاهی داشتید؟
اکنون بیایید برعکس همین را تصور کنید. فرض کنید همسایۀ شرقی ما افغانستان از لحاظ وضعیت اقتصادی و ثبات سیاسی دستکم مشابه ترکیه بود. باز بهعنوان یک شهروند عادی ایران که رفاه و امنیت برایش اولویت دارند امروز احساس آسودگی بیشتری میکردید یا برعکس احساس میکردید به زیانتان شده است؟ اگر پاکستان اقتصاد و صنایعی در حد و اندازۀ ژاپن داشت برای ما بهتر بود یا بدتر؟ اگر سنگاپور به جای شرق آسیا در غرب آسیا واقع شده بود برای ما بهتر میشد یا بدتر؟ اگر فردا روزی امنیت و اقتصاد ترکیه به هم بخورد، صنعت گردشگری آن از میان برود، مسکن در آنجا بیارزش شود و صنایع و زیرساختهای دیگرش منهدم شوند و در عوض چندین گروه مسلح و متخاصم پیرامون مسائل مذهبی و عقیدتی و اتنیکی در آنجا شکل بگیرند و پای کشورهای دیگر به آنجا باز شود آیا به رفاه و امنیت و ثبات کشور ایران افزوده میشود یا از آن کاسته میشود؟
توجه کنید در اینجا بسیار تعیینکننده است که این پرسش را بهعنوان چه کسی پاسخ بدهید. اگر کسی عقیدهاش این باشد که رفاه و امنیت و آسایش اهمیتی ندارند و دنبال ارزشها و آرمانهای والای دیگری هستند که از نظرشان اولویت دارند، ممکن است از زمین خوردن ترکیه و سعودی یا عقبمانده ماندن افغانستان و پاکستان بسیار هم شادمان بشود. البته بطلان عقاید این دسته از افراد را میتوان با قدری موشکافی منطقی نشان داد و به یاری نظریۀ اقتصادی، حقوقی و اخلاقی توضیح داد که عقایدشان اتفاقاً عین بیاخلاقی و بیدردی و از محنت دیگران بیغم بودن است. بااینهمه در اینجا مخاطب من آنان نیستند و قصد قانع کردنشان را ندارم. مخاطب من افراد عادی هستند که بسیاری مواقع از روی ناآگاهی عقایدی را طرح میکنند که از نقطۀ عزیمت و مبانی آنها آگاه نیستند.
رواج اینگونه عقاید میان افراد عادی میتواند دلایل گوناگونی داشته باشد. بیگمان یک دلیل آن روانشناختی و احساس سرخوردگی یا رقابت با همسایگان است که در شرایط افراطی به باورهایی میانجامد که با رفاه و آسایش و امنیت جامعهای که خود فرد به آن تعلق دارد در تعارضاند. اما به جز این موارد یکی دیگر از دلایل رواج این دست باورها این است که گاهی در لفافۀ بهاصطلاح علوم سیاسی و روابط بینالملل بیان میشوند و با واژگان و مفاهیم شیکی همچون «استراتژی»، «تخاصم»، «تضاد تاریخی»، «موازنۀ قوا» بیان میشوند. این موضوع البته محدود به ایران نیست. در اروپا بالای یک قرن است که بر روی این دیوانگیهای آشکار عنوان فاخر «رئال پالتیک» را گذاشتهاند و آن را از طریق دانشگاه رواج میدهند. در اینجا من قصد پرداختن به این نظریات را ندارم. تنها با همین چند مثال «رئال» از منطقۀ خودمان که ابتدا ذکر کردم مخاطب را به داوری فرا میخوانم. این طرز فکر را یک بار برای همیشه از ذهنتان دور بریزید: هیچ دشمنی ذاتی و همیشگی و رفعناشدنی میان ایران با هیچ کشوری در جهان وجود ندارد. البته معنای چنین حرفی این نیست که هیچ کشوری هیچگاه به دلایل واهی با ما دشمنی نکرده است یا در آینده نخواهد کرد. همانطور که باورهای غلط میان ما رواج دارد کاملاً محتمل است که همین باورها میان دیگران هم رواج داشته باشند. من در ذهن مردم یا رهبران کشورهای دیگر حضور ندارم که ببینم آنها چگونه میاندیشند. تنها میگویم عقل و دلیل منطقی و تجربی میگوید که باید بسیار نادان باشند اگر تصور کنند پیشرفت و توسعه و ثبات یک کشور ۸۵ میلیونی به زیان آنها تمام میشود. اگر دقت کنید توسعه اغلب منطقهای اتفاق میافتد. کمتر از پنجاه سال پیش سرانۀ تولید ناخالص داخلی شرق آسیا پایینتر از آفریقای جنوب صحرا بود. امروز سرانۀ بعضی کشورهای شرق آسیا از اغلب کشورهای اروپایی جلوتر است. چینیها اگر پنجاه سال پیش پیشرفت صنایع و محصولات ژاپنی را به زیان خود میدیدند و با استدلال «رئال پالتیک» و استنادات واهی به «تاریخ» تمام تلاش خود را برای توقف آن به کار میبستند، امروز درصد بالایی از آنان از گرسنگی تلف شده بودند؛ هرچند شاید در بدبخت کردن ژاپنیها هم به توفیقهایی دست یافته بودند.
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #مهرپویا_علا
بیایید یک لحظه تصور کنید در همسایگی جنوبی ما به جای این شیخنشینهای ثروتمند کشورهایی با شرایط مشابه یمن یا سودان وجود داشتند. دبی وضعیتی مشابه خارطوم داشت یا دوحه مانند صنعا بود. از شما بهعنوان یک شهروند عادی کشور ایران که اولویت نخستتان یک زندگی با استانداردهای رفاهی بالاتر است میپرسم این به سود رفاه شما میشد یا به زیان آن؟ آیا وجود شهری مانند دبی در نزدیکی ایران قدری دسترسی ما به امکانات جهان مدرن را سادهتر نکرده است؟ اگر به جای دبی شهر بنغازی لیبی در آنجا واقع شده بود آیا اکنون بهعنوان شهروند یک کشور همسایه احساس امنیت زیادتری میکردید؟ آیا دسترسی بیشتر و ارزانتری به انواع وسایل رفاهی داشتید؟
اکنون بیایید برعکس همین را تصور کنید. فرض کنید همسایۀ شرقی ما افغانستان از لحاظ وضعیت اقتصادی و ثبات سیاسی دستکم مشابه ترکیه بود. باز بهعنوان یک شهروند عادی ایران که رفاه و امنیت برایش اولویت دارند امروز احساس آسودگی بیشتری میکردید یا برعکس احساس میکردید به زیانتان شده است؟ اگر پاکستان اقتصاد و صنایعی در حد و اندازۀ ژاپن داشت برای ما بهتر بود یا بدتر؟ اگر سنگاپور به جای شرق آسیا در غرب آسیا واقع شده بود برای ما بهتر میشد یا بدتر؟ اگر فردا روزی امنیت و اقتصاد ترکیه به هم بخورد، صنعت گردشگری آن از میان برود، مسکن در آنجا بیارزش شود و صنایع و زیرساختهای دیگرش منهدم شوند و در عوض چندین گروه مسلح و متخاصم پیرامون مسائل مذهبی و عقیدتی و اتنیکی در آنجا شکل بگیرند و پای کشورهای دیگر به آنجا باز شود آیا به رفاه و امنیت و ثبات کشور ایران افزوده میشود یا از آن کاسته میشود؟
توجه کنید در اینجا بسیار تعیینکننده است که این پرسش را بهعنوان چه کسی پاسخ بدهید. اگر کسی عقیدهاش این باشد که رفاه و امنیت و آسایش اهمیتی ندارند و دنبال ارزشها و آرمانهای والای دیگری هستند که از نظرشان اولویت دارند، ممکن است از زمین خوردن ترکیه و سعودی یا عقبمانده ماندن افغانستان و پاکستان بسیار هم شادمان بشود. البته بطلان عقاید این دسته از افراد را میتوان با قدری موشکافی منطقی نشان داد و به یاری نظریۀ اقتصادی، حقوقی و اخلاقی توضیح داد که عقایدشان اتفاقاً عین بیاخلاقی و بیدردی و از محنت دیگران بیغم بودن است. بااینهمه در اینجا مخاطب من آنان نیستند و قصد قانع کردنشان را ندارم. مخاطب من افراد عادی هستند که بسیاری مواقع از روی ناآگاهی عقایدی را طرح میکنند که از نقطۀ عزیمت و مبانی آنها آگاه نیستند.
رواج اینگونه عقاید میان افراد عادی میتواند دلایل گوناگونی داشته باشد. بیگمان یک دلیل آن روانشناختی و احساس سرخوردگی یا رقابت با همسایگان است که در شرایط افراطی به باورهایی میانجامد که با رفاه و آسایش و امنیت جامعهای که خود فرد به آن تعلق دارد در تعارضاند. اما به جز این موارد یکی دیگر از دلایل رواج این دست باورها این است که گاهی در لفافۀ بهاصطلاح علوم سیاسی و روابط بینالملل بیان میشوند و با واژگان و مفاهیم شیکی همچون «استراتژی»، «تخاصم»، «تضاد تاریخی»، «موازنۀ قوا» بیان میشوند. این موضوع البته محدود به ایران نیست. در اروپا بالای یک قرن است که بر روی این دیوانگیهای آشکار عنوان فاخر «رئال پالتیک» را گذاشتهاند و آن را از طریق دانشگاه رواج میدهند. در اینجا من قصد پرداختن به این نظریات را ندارم. تنها با همین چند مثال «رئال» از منطقۀ خودمان که ابتدا ذکر کردم مخاطب را به داوری فرا میخوانم. این طرز فکر را یک بار برای همیشه از ذهنتان دور بریزید: هیچ دشمنی ذاتی و همیشگی و رفعناشدنی میان ایران با هیچ کشوری در جهان وجود ندارد. البته معنای چنین حرفی این نیست که هیچ کشوری هیچگاه به دلایل واهی با ما دشمنی نکرده است یا در آینده نخواهد کرد. همانطور که باورهای غلط میان ما رواج دارد کاملاً محتمل است که همین باورها میان دیگران هم رواج داشته باشند. من در ذهن مردم یا رهبران کشورهای دیگر حضور ندارم که ببینم آنها چگونه میاندیشند. تنها میگویم عقل و دلیل منطقی و تجربی میگوید که باید بسیار نادان باشند اگر تصور کنند پیشرفت و توسعه و ثبات یک کشور ۸۵ میلیونی به زیان آنها تمام میشود. اگر دقت کنید توسعه اغلب منطقهای اتفاق میافتد. کمتر از پنجاه سال پیش سرانۀ تولید ناخالص داخلی شرق آسیا پایینتر از آفریقای جنوب صحرا بود. امروز سرانۀ بعضی کشورهای شرق آسیا از اغلب کشورهای اروپایی جلوتر است. چینیها اگر پنجاه سال پیش پیشرفت صنایع و محصولات ژاپنی را به زیان خود میدیدند و با استدلال «رئال پالتیک» و استنادات واهی به «تاریخ» تمام تلاش خود را برای توقف آن به کار میبستند، امروز درصد بالایی از آنان از گرسنگی تلف شده بودند؛ هرچند شاید در بدبخت کردن ژاپنیها هم به توفیقهایی دست یافته بودند.
🆔 @IRANSOCIOLOGY
ترامپ: اردوغان رئیس جمهور ترکیه دوست من است. او مردی است که دوستش دارم و به او احترام می گذارم. فکر می کنم او هم به من احترام می گذارد.
یادداشتی پیرامون این خبر:
بسیاری تصور میکنند که با فروپاشی رژیم دیکتاتور سوریه، بشار اسد، امکان رویارویی اسرائیل و ترکیه افزایش یافته و ممکن است این دو کشور به زودی وارد جنگ مستقیم با یکدیگر شوند. فارغ از اینکه این عده چه دلایلی برای چنین تحلیلی دارند، بنا به دلایل مختلف این فرضیه محتملتر است که ترکیه قرار است برای برقراری صلح و ثبات در خاورمیانه، همراه با اسرائیل نقش تعیین کنندهای ایفا کند. درواقع برنامه یا دکترین سیاسی جدید خاورمیانه که در آن قرار است اسرائیل حداکثر مقبولیت و مشروعیت را بخصوص در کشورهای عربی( و اسلامی که ترکیه از مهمترین آنهاست) داشته باشد، ایجاب میکند که ترکیه بر اساس منافع خود نقشی محوری در راستای نظم جدید داشته باشد. ترکیه مانند گذشته اینبار هم با در نظر گرفتن و دستیافتن به حداکثری از منافع و اهداف نظامی، استراتژیک، سیاسی و بخصوص اقتصادی خود در طرح جدید مناسبات کشورهای خاورمیانه شریک خواهد بود.
پرسش این است که چرا ترکیهای که از ابتدای جنگ غزه (7 اکتبر 2023) تاکنون (و به رغم تمام رجزخوانیها و دعواهای سیاسی صوری) که حاضر نشده است تعاملات اقتصادی خود با اسرائیل را به تعلیق درآورد، باید در تقابل مستقیم با اسرائیل قرار گیرد؟ آیا ترکیهای که حدود یکصد سال به لطف آتاتورک توانست شکلی از سکولاریم را در ساختار سیاسیاش مستقر کند و به شکلی مستمر و البته با چالش، این ساختار را حفظ کرده است حاضر است منافع ملی را فدای تخیلات مذهبی بخشی از نیروهای سیاسی و مذهبیاش کند؟!
هرچند خطر اسلام سیاسی و اسلامگرایی در ساختار سیاسی ترکیه نیز مانند تمامی کشورهایی که اسلام نفوذ گسترده در آنها داشته است همچنان پابرجاست اما اگر کمی در بافت فرهنگی و سیاسی و بخصوص اقتصادی این کشور دقیق شویم، شواهد بسیاری خواهیم یافت که این کشور (بر خلاف جمهوری اسلامی) هرگز حاضر نشده است منافع ملی و اقتصادی خود را فدای اهداف مذهبی و ایدئولوژیک کند.
هفتهها و ماههای آینده نشان خواهند داد که ترکیه بیش از آنکه به دنبال تشدید تنش به ضرر ملت خود باشد، در پی سهمخواهی سیاسی و البته احیای امپراتوری ناسیونالیستی-تاریخی خود در منطقه است. هرچند نه به این معنا که خواهان جابجایی مرزها باشد، بل بهاین معنا که به عنوان رقیب سیاسی و نظامی اصلی خود یعنی اسرائیل، در پی تثبیت دستیابی حداکثری و تثبیت منافعی باشد که در این سالها این کشور را با چالشهایی از جمله مهاجرت و تروریسم (بهویژه از سمت سوریه) مواجه کرده بود. ترکیه اگر یک دشمن تاریخی و ایدئولوژیک داشته باشد آن دشمن کُرد و کردها هستند. قطعاً درگیریهایش با کردها ادامه خواهد داشت اما با اسرائیل از سر سازش و کسب منافع اقتصادی و سیاسی در خواهد افتاد، نه از سر جنگ نظامی. ترکیه از معدود کشورهای مسلمانی است که طی اینهمه تنش هنوز با اسرائیل تجارت میکند.
✍️ #محمدـمختارپور
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
یادداشتی پیرامون این خبر:
بسیاری تصور میکنند که با فروپاشی رژیم دیکتاتور سوریه، بشار اسد، امکان رویارویی اسرائیل و ترکیه افزایش یافته و ممکن است این دو کشور به زودی وارد جنگ مستقیم با یکدیگر شوند. فارغ از اینکه این عده چه دلایلی برای چنین تحلیلی دارند، بنا به دلایل مختلف این فرضیه محتملتر است که ترکیه قرار است برای برقراری صلح و ثبات در خاورمیانه، همراه با اسرائیل نقش تعیین کنندهای ایفا کند. درواقع برنامه یا دکترین سیاسی جدید خاورمیانه که در آن قرار است اسرائیل حداکثر مقبولیت و مشروعیت را بخصوص در کشورهای عربی( و اسلامی که ترکیه از مهمترین آنهاست) داشته باشد، ایجاب میکند که ترکیه بر اساس منافع خود نقشی محوری در راستای نظم جدید داشته باشد. ترکیه مانند گذشته اینبار هم با در نظر گرفتن و دستیافتن به حداکثری از منافع و اهداف نظامی، استراتژیک، سیاسی و بخصوص اقتصادی خود در طرح جدید مناسبات کشورهای خاورمیانه شریک خواهد بود.
پرسش این است که چرا ترکیهای که از ابتدای جنگ غزه (7 اکتبر 2023) تاکنون (و به رغم تمام رجزخوانیها و دعواهای سیاسی صوری) که حاضر نشده است تعاملات اقتصادی خود با اسرائیل را به تعلیق درآورد، باید در تقابل مستقیم با اسرائیل قرار گیرد؟ آیا ترکیهای که حدود یکصد سال به لطف آتاتورک توانست شکلی از سکولاریم را در ساختار سیاسیاش مستقر کند و به شکلی مستمر و البته با چالش، این ساختار را حفظ کرده است حاضر است منافع ملی را فدای تخیلات مذهبی بخشی از نیروهای سیاسی و مذهبیاش کند؟!
هرچند خطر اسلام سیاسی و اسلامگرایی در ساختار سیاسی ترکیه نیز مانند تمامی کشورهایی که اسلام نفوذ گسترده در آنها داشته است همچنان پابرجاست اما اگر کمی در بافت فرهنگی و سیاسی و بخصوص اقتصادی این کشور دقیق شویم، شواهد بسیاری خواهیم یافت که این کشور (بر خلاف جمهوری اسلامی) هرگز حاضر نشده است منافع ملی و اقتصادی خود را فدای اهداف مذهبی و ایدئولوژیک کند.
هفتهها و ماههای آینده نشان خواهند داد که ترکیه بیش از آنکه به دنبال تشدید تنش به ضرر ملت خود باشد، در پی سهمخواهی سیاسی و البته احیای امپراتوری ناسیونالیستی-تاریخی خود در منطقه است. هرچند نه به این معنا که خواهان جابجایی مرزها باشد، بل بهاین معنا که به عنوان رقیب سیاسی و نظامی اصلی خود یعنی اسرائیل، در پی تثبیت دستیابی حداکثری و تثبیت منافعی باشد که در این سالها این کشور را با چالشهایی از جمله مهاجرت و تروریسم (بهویژه از سمت سوریه) مواجه کرده بود. ترکیه اگر یک دشمن تاریخی و ایدئولوژیک داشته باشد آن دشمن کُرد و کردها هستند. قطعاً درگیریهایش با کردها ادامه خواهد داشت اما با اسرائیل از سر سازش و کسب منافع اقتصادی و سیاسی در خواهد افتاد، نه از سر جنگ نظامی. ترکیه از معدود کشورهای مسلمانی است که طی اینهمه تنش هنوز با اسرائیل تجارت میکند.
✍️ #محمدـمختارپور
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
ImgBB
photo-2025-01-07-21-15-38 hosted at ImgBB
Image photo-2025-01-07-21-15-38 hosted in ImgBB