📃 تمام چشمهای آبی روی رفح است
✍️ #مهرپویا_علا
نفس اینکه اقشار مختلفی از ایرانیها در هر زمینهای میخواهند ادای شهروند غربی را در بیاورند - یا بدون تعارف بگوییم ادای کسانی را در بیاورند که ناخودآگاه از خودشان بالاتر و بهتر میدانند - شاید اشکالی نداشته باشد. بهعنوان یک لیبرال حتی شاید بد نباشد که این را به فال نیک بگیریم. حداقل در مقایسه با خیلی از عادات رفتاری و فکری چهل یا پنجاه سال پیش خودمان و حال حاضر خیلی از خاورمیانهایها بهتر است. اگر بخواهیم مثبت نگاه کنیم معنایش این است که یک تصوری از جامعۀ بهتر و متمدنانهتر وجود دارد و میخواهند مانند آن باشند. این اما چند تا اشکال اساسی هم دارد.
مثلاً وقتی میگویند «اغلب کشورها و اقشار فرهیخته و نهادهای بینالمللی و حقوق بشری دارند اسرائیل را محکوم میکنند» منظورشان که البته به زبانش نمیآورند این است که سفیدپوست غربی هم دارد اسرائیل را محکوم میکند تو کی باشی که خلافش را بگویی. این را چنانکه گفتم به زبان نمیآورند و حتی وانمود میکنند که وارون این فکر میکنند و همین عقیده و احساسی را که تا مغز استخوانشان رسوخ کرده است (سفید غربی از ما بهتر است) به طرف مقابلشان نسبت میدهند، ولی معنای تمام گفتارها و رفتارهایشان حاکی از همین طرز فکر است. چون در واقعیت حمایت از فلسطین را اتفاقاً فقط بخشی از همان سفیدپوستهای غربی دارند انجام میدهند؛ اعم از اینکه از نوع اینستاگرامی آن باشد یا از انواع قدری غیرنمایشیتر آن مثل امدادرسانی و کارهای مشابه. حتی تصور اینکه دولت چین یا هند اسلکهای را مشابه آنچه دولت آمریکا در غزه ساخت بسازند خندهآور است؛ یا مثلاً شما کجا دیدید دانشجوی چینی در پکن و شانگهای ادا و اطوارهای مشابه دانشجویان کلمبیا و هاروارد را در بیاورد؟ شرق آسیا که سهل است در همین کشورهای حاشیه خلیج فارس کجا دیدید این مردمی که همزبان و همدینشان هم هستند یک روز مثلاً اقتصاد دبی و ابوظبی و کویت و مسقط را مختل کنند و از دولتهایشان بخواهند فراتر از مواضع رسمی و دیپلماتیک قدری قضیه را جدیتر بگیرند؟ یک تجمع ده نفره در دبی یا کویت دیدید؟
متن کامل را اینجا بخوانید
درج دیدگاه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #مهرپویا_علا
نفس اینکه اقشار مختلفی از ایرانیها در هر زمینهای میخواهند ادای شهروند غربی را در بیاورند - یا بدون تعارف بگوییم ادای کسانی را در بیاورند که ناخودآگاه از خودشان بالاتر و بهتر میدانند - شاید اشکالی نداشته باشد. بهعنوان یک لیبرال حتی شاید بد نباشد که این را به فال نیک بگیریم. حداقل در مقایسه با خیلی از عادات رفتاری و فکری چهل یا پنجاه سال پیش خودمان و حال حاضر خیلی از خاورمیانهایها بهتر است. اگر بخواهیم مثبت نگاه کنیم معنایش این است که یک تصوری از جامعۀ بهتر و متمدنانهتر وجود دارد و میخواهند مانند آن باشند. این اما چند تا اشکال اساسی هم دارد.
مثلاً وقتی میگویند «اغلب کشورها و اقشار فرهیخته و نهادهای بینالمللی و حقوق بشری دارند اسرائیل را محکوم میکنند» منظورشان که البته به زبانش نمیآورند این است که سفیدپوست غربی هم دارد اسرائیل را محکوم میکند تو کی باشی که خلافش را بگویی. این را چنانکه گفتم به زبان نمیآورند و حتی وانمود میکنند که وارون این فکر میکنند و همین عقیده و احساسی را که تا مغز استخوانشان رسوخ کرده است (سفید غربی از ما بهتر است) به طرف مقابلشان نسبت میدهند، ولی معنای تمام گفتارها و رفتارهایشان حاکی از همین طرز فکر است. چون در واقعیت حمایت از فلسطین را اتفاقاً فقط بخشی از همان سفیدپوستهای غربی دارند انجام میدهند؛ اعم از اینکه از نوع اینستاگرامی آن باشد یا از انواع قدری غیرنمایشیتر آن مثل امدادرسانی و کارهای مشابه. حتی تصور اینکه دولت چین یا هند اسلکهای را مشابه آنچه دولت آمریکا در غزه ساخت بسازند خندهآور است؛ یا مثلاً شما کجا دیدید دانشجوی چینی در پکن و شانگهای ادا و اطوارهای مشابه دانشجویان کلمبیا و هاروارد را در بیاورد؟ شرق آسیا که سهل است در همین کشورهای حاشیه خلیج فارس کجا دیدید این مردمی که همزبان و همدینشان هم هستند یک روز مثلاً اقتصاد دبی و ابوظبی و کویت و مسقط را مختل کنند و از دولتهایشان بخواهند فراتر از مواضع رسمی و دیپلماتیک قدری قضیه را جدیتر بگیرند؟ یک تجمع ده نفره در دبی یا کویت دیدید؟
متن کامل را اینجا بخوانید
درج دیدگاه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
Telegraph
تمام چشمهای آبی روی رفح است!
نفس اینکه اقشار مختلفی از ایرانیها در هر زمینهای میخواهند ادای شهروند غربی را در بیاورند - یا بدون تعارف بگوییم ادای کسانی را در بیاورند که ناخودآگاه از خودشان بالاتر و بهتر میدانند - شاید اشکالی نداشته باشد. بهعنوان یک لیبرال حتی شاید بد نباشد که این…
📃آزادی اماننامه دادن نیست
✍️ #مهرپویا_علا
این گفتۀ مرتضی مطهری را که در جمهوری اسلامی مارکسیستها هم حق دارند بیایند در دانشگاهها عقیدۀ خود را تدریس کنند بهعنوان شاهدی از آزاداندیشی او میآورند و درضمن افسوس خوردن بر اینکه چقدر ما از این آرمان فاصله گرفتهایم هم تبدیل به ابزاری در دست کسانی شده است که میخواهند ژست منتقد درون نظام را بگیرند.
ولی اگر آزادی بهویژه در بستر سیاسی درست فهمیده شود اتفاقاً همین گفتۀ مطهری شاهدی بر تفکر بسته و تمامیتخواه اوست. دربارۀ مأمون گفته میشود که حکمای ادیان و عقاید گوناگون را در مجلسی جمع میکرد، به آنان امان میداد که هر چه خواستند بگویند و به این ترتیب مناظره برگزار میکرد. اینکه چقدر این روایت از لحاظ تاریخی صحیح باشد در اینجا فاقد اهمیت است. آنچه اهمیت دارد این است که «امان دادن» و «آزادی» را با یکدیگر اشتباه نگیریم.
شما وقتی آزاد باشید لازم نیست از کسی اماننامه بگیرید. امان را کسی میدهد که در جایگاه قدرت نامشروع قرار گرفته باشد و کسی امان میگیرد که اسیر است.
در یک مناسبات سیاسی غیرآزاد همه اسیر حاکمان هستند. آن خلیفه عباسی شاید از سر نیاز به سرگرمی یا شاید بعضی ملاحظات سیاسی میپسندید که در دربار خود به این مباحث میدان دهد. آن «آزاداندیشی» هم که به امثال مطهری - و فرزندش - یا بهشتی و مانند اینان نسبت میدهند در بهترین تعبیر از همان نوع اماننامهای است. یک تعبیر کاملاً محتمل دیگر هم میتوان از آن به دست داد که «تو بیا حرفت را بزن تا من به بقیه نشان دهم چرا اشتباه میکنی و منحرفی!» آن «کرسیهای آزاداندیشی» هم که چند سال پیش در دانشگاهها به راه انداخته بودند فلسفهاش در واقع همین بود؛ یا در گذشته به حسین بشیریه - یک استاد علوم سیاسی مشهور که الان مقیم آمریکاست - برای تدریس در دانشگاه امام صادق واحد درسی میدادند تا دانشجویان آنجا «واکسینه» شوند! این اماننامهها نه آزادی که خود بخشی از پروپاگاندای دشمنان آزادی هستند.
برای اینکه متوجه نگاه غیرانسانی و فاشیستی پشت آن شوید همان گفتۀ مطهری را برعکس کنید: تصور کنید مارکسیستها به قدرت رسیده باشند و بگویند «در دانشگاههای جمهوری خلق، مسلمانان هم حق دارند بیایند در دانشگاه کرسی داشته باشند و عقاید خود را تدریس کنند.» اما در مناسبات لیبرالی حاکم نمیگوید من اجازه میدهم فلان گروه حرفش را بگوید؛ در این مناسبات حاکم اگر هم بخواهد نمیتواند اجازه ندهد کسی حرفش را بگوید. آزادی در این مناسبات سیاسی نیست نهاد است. برای همین دوام میآورد و جامعه را شکوفا میکند. برای همین آتن باستان شکوفا شد، ولی بغدادِ مأمون و هارون از حد ترجمۀ متونی که مورد تأیید حاکم باشند (برای مثال پولیتیک ارسطو جزو این متون نبود) فراتر نرفت. آنچه ما میخواهیم اماننامه نیست. ما حق طبیعیمان را میخواهیم که سلبش کردهاند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #مهرپویا_علا
این گفتۀ مرتضی مطهری را که در جمهوری اسلامی مارکسیستها هم حق دارند بیایند در دانشگاهها عقیدۀ خود را تدریس کنند بهعنوان شاهدی از آزاداندیشی او میآورند و درضمن افسوس خوردن بر اینکه چقدر ما از این آرمان فاصله گرفتهایم هم تبدیل به ابزاری در دست کسانی شده است که میخواهند ژست منتقد درون نظام را بگیرند.
ولی اگر آزادی بهویژه در بستر سیاسی درست فهمیده شود اتفاقاً همین گفتۀ مطهری شاهدی بر تفکر بسته و تمامیتخواه اوست. دربارۀ مأمون گفته میشود که حکمای ادیان و عقاید گوناگون را در مجلسی جمع میکرد، به آنان امان میداد که هر چه خواستند بگویند و به این ترتیب مناظره برگزار میکرد. اینکه چقدر این روایت از لحاظ تاریخی صحیح باشد در اینجا فاقد اهمیت است. آنچه اهمیت دارد این است که «امان دادن» و «آزادی» را با یکدیگر اشتباه نگیریم.
شما وقتی آزاد باشید لازم نیست از کسی اماننامه بگیرید. امان را کسی میدهد که در جایگاه قدرت نامشروع قرار گرفته باشد و کسی امان میگیرد که اسیر است.
در یک مناسبات سیاسی غیرآزاد همه اسیر حاکمان هستند. آن خلیفه عباسی شاید از سر نیاز به سرگرمی یا شاید بعضی ملاحظات سیاسی میپسندید که در دربار خود به این مباحث میدان دهد. آن «آزاداندیشی» هم که به امثال مطهری - و فرزندش - یا بهشتی و مانند اینان نسبت میدهند در بهترین تعبیر از همان نوع اماننامهای است. یک تعبیر کاملاً محتمل دیگر هم میتوان از آن به دست داد که «تو بیا حرفت را بزن تا من به بقیه نشان دهم چرا اشتباه میکنی و منحرفی!» آن «کرسیهای آزاداندیشی» هم که چند سال پیش در دانشگاهها به راه انداخته بودند فلسفهاش در واقع همین بود؛ یا در گذشته به حسین بشیریه - یک استاد علوم سیاسی مشهور که الان مقیم آمریکاست - برای تدریس در دانشگاه امام صادق واحد درسی میدادند تا دانشجویان آنجا «واکسینه» شوند! این اماننامهها نه آزادی که خود بخشی از پروپاگاندای دشمنان آزادی هستند.
برای اینکه متوجه نگاه غیرانسانی و فاشیستی پشت آن شوید همان گفتۀ مطهری را برعکس کنید: تصور کنید مارکسیستها به قدرت رسیده باشند و بگویند «در دانشگاههای جمهوری خلق، مسلمانان هم حق دارند بیایند در دانشگاه کرسی داشته باشند و عقاید خود را تدریس کنند.» اما در مناسبات لیبرالی حاکم نمیگوید من اجازه میدهم فلان گروه حرفش را بگوید؛ در این مناسبات حاکم اگر هم بخواهد نمیتواند اجازه ندهد کسی حرفش را بگوید. آزادی در این مناسبات سیاسی نیست نهاد است. برای همین دوام میآورد و جامعه را شکوفا میکند. برای همین آتن باستان شکوفا شد، ولی بغدادِ مأمون و هارون از حد ترجمۀ متونی که مورد تأیید حاکم باشند (برای مثال پولیتیک ارسطو جزو این متون نبود) فراتر نرفت. آنچه ما میخواهیم اماننامه نیست. ما حق طبیعیمان را میخواهیم که سلبش کردهاند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃از «حاجی آقا»ی صادق هدایت تا ایلان ماسک
✍🏻 #مهرپویا_علا
میخواهم دربارۀ شاخهای دیگر از «لیبرالهای بشرط شیرینی» صحبت کنم. حکومت همانطور که برای تأیید بخشی از سیاستهایش مثل «آمریکاستیزی» به چپها رجوع میکند، برای بخشی دیگر به این جماعت مراجعه میکند؛ البته دست خالی هم باز نمیگردد.
لیبرالها اگر میخواهند این اعتبار نسبی که تفکرشان در چند سال اخیر در جامعه کسب کرده، به باد نرود، واجب است که بیش از همه مشت خالی این قشر را باز کنند. اینها لیبرال بودنشان فقط برای زمانیست که «دولت میخواهد یارانۀ چیزی را بردارد».
هر ایرانی به ازای هر شیشۀ مربایی که میخرد، ۱۰ درصد به دولت «مالیات بر ارزش افزوده» (اصطلاحی بیمعنا) میپردازد. هر گیگ اینترنتی که مصرف میکند باید ۱۰ درصد بیشتر پول بدهد؛ تازه در مورد اینترنت، انحصار دولتی ۲ شرکت که باعث افزایشِ قیمت و افتِ کیفیت میشود، داستانی جداست.
خلاصه اینکه ایرانی، باید کالاهای سر سفرهاش را ۱۰ درصد گرانتر بخرد تا دولت از پس هزینۀ سالانه هزاران میلیاردی مراکز آموزش مذهبی برآید.
حالا این آقایان اقتصاددان لیبرال این همه که دربارۀ «غیرمنطقی بودن قیمت بنزین» حرف میزنند، آیا هیچگاه آمدند و بگویند آن «مالیاتهای غیرمنطقی» را هم بردارید؟ خیر.
این همه که دربارۀ مضرات «افزایش قیمت برق و گاز با سرعتی کمتر از نرخ تورم» حرف میزنند، کمی هم آمدند و دربارۀ مضرات «تداوم کار شرکتهای زیاندهِ خودروسازی» و «تداوم کار صداوسیما» حرف بزنند؟ به ندرت.
کاپیتالیست هستید و به یارانه اعتقاد ندارید؟ بسیار عالی. نمیشود که یک دولت، مالیات را سوسیالیستی بگیرد ولی یارانه را کاپیتالیستی بدهد.
تابهحال دیدهاید این کارشناسان که در موسم رأیگیری طومار مینویسند و زیرش را بعنوان «نخبۀ دانشگاهی» امضا میکنند و به «عوام» دربارۀ عواقبِ «عدم مشارکت» هشدار میدهند، یک بار هم بیایند و اشارهای به «بودجههای مراکز آموزش مذهبی» بکنند که اکثریت قریب باتفاق ملت راضی به آن نیستند؟ خیر؛ چون کافیست کسی حتی یک بار این حرف را بزند، تا تمام امتیازاتی را که در چاپ نشریه، تصرف پستهای دانشگاهی، نزدیکی به مقامات، حضور در صداوسیما، و گاهی هم تصدی پستهای مدیریتی دارد، از دست بدهد. بهجایش چه میگویند؟ اینکه
دولت باید قبل گرانکردن بنزین، آزادی اجتماعی دهد تا مردم اعتراض نکنند!
دهههاست همین حرف بیمعنی را تکرار میکنند و دولت هم آن بخش از حرف را که نیاز دارد، مصرف میکند و اضافهاش را دور میاندازد.
یک بخشی از حقوق مردم را که سلب کردهاید، باز گردانید تا خوشحال شوند و وقتی بخش دیگر را گرفتید، اعتراض نکنند!
خب برای این حرف که دیگر دانشگاه شریف و علامه درس خواندن و درس دادن لازم نبود! هر شارلاتانی هم میتواند از این حرفها بگوید!
گریبانِ فلان روشنفکر و شاعر و نویسندۀ پنجاه سال پیش را رها نمیکنند که چرا آن زمان فلان عقیده را داشتند و بهمان حرفِ ابلهانه را گفتند، اما خودشان در کنارِ «اباذری و رنانی و راغفر» برای کسی رأی جمع میکنند که در سال ۱۴۰۳ خورشیدی، لابهلای نهجالبلاغهخوانی، تنها حرف اقتصادی مشخصی که بر زبان آورده این است که دولت باید «از من پولدار بگیرد و به فقیر بدهد»!
بسیار خب! ساعدی، براهنی، شاملو و دیگران، ۵۰ سال پیش، زمانی که امثال سارتر و چامسکی در غرب خدایی میکردند، در کشوری جهان سومی بدون دسترسی به رسانههای جدید، عقاید تباهی داشتند؛ ولی هر چه بودند، باز چیزهایی نوشتند و «تولیداتی» کردند که هنوز بعد از ۵۰ سال در بازار آزاد تقاضا دارند و فروش میروند! این جماعت که نشریاتشان در کل کشور ۵۰ نفر خواننده ندارد و مقابلِ محتوای تولیدیِ چند کاربر فضای مجازی مقهور میشوند، در صورتِ قطعِ یارانۀ نشریاتشان و اخراج از دانشگاه، تولید قابل عرضهای برای بازار آزاد دارند؟
لیبرالاند فقط برای آنکه دربارۀ «مردهها» یا افراد «فاقد قدرت» بدگویی کنند.
لیبرالاند فقط برای آنکه بگویند لیبرالیسم با مذهب مشکلی ندارد (که مشکل دارد و اینها نفهمیدهاند) و چپها لامذهباند، ولی همین لیبرالیسم، آنها را به درک فرایندی نرسانده که از سفرۀ مردم فقیر میزند و خرج مبلغان دینی میکند و کسی هم اعتراض کرد، گلوله میزند.
در همان چهارچوب نظام عقیدتی خودشان اگر این «حرام» نیست پس اصلا حرام چیست؟ آیا چپگرایی که بی برخورداری از رانتی با شرایط زندگی دشوار در گوشهای نشسته و حرفش را میزند، ولو اکثر سخنانش مورد قبولِ منِ نوعی نباشد، بمراتب از اینها لیبرالتر و حتی مذهبیتر نیست؟
لیبرالاند فقط برای زمانی که زنی صدایش را بلند کرد، هیس بگویند که ای وای فمینیسم آمد! نسبت بازار و کاپیتالیسمِ این قشر با والاستریت و کاپیتالیسمی که ما میشناسیم، چیزی از قبیلِ نسبت «حاجی آقا»ی داستان صادق هدایت با ایلان ماسک است!
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍🏻 #مهرپویا_علا
میخواهم دربارۀ شاخهای دیگر از «لیبرالهای بشرط شیرینی» صحبت کنم. حکومت همانطور که برای تأیید بخشی از سیاستهایش مثل «آمریکاستیزی» به چپها رجوع میکند، برای بخشی دیگر به این جماعت مراجعه میکند؛ البته دست خالی هم باز نمیگردد.
لیبرالها اگر میخواهند این اعتبار نسبی که تفکرشان در چند سال اخیر در جامعه کسب کرده، به باد نرود، واجب است که بیش از همه مشت خالی این قشر را باز کنند. اینها لیبرال بودنشان فقط برای زمانیست که «دولت میخواهد یارانۀ چیزی را بردارد».
هر ایرانی به ازای هر شیشۀ مربایی که میخرد، ۱۰ درصد به دولت «مالیات بر ارزش افزوده» (اصطلاحی بیمعنا) میپردازد. هر گیگ اینترنتی که مصرف میکند باید ۱۰ درصد بیشتر پول بدهد؛ تازه در مورد اینترنت، انحصار دولتی ۲ شرکت که باعث افزایشِ قیمت و افتِ کیفیت میشود، داستانی جداست.
خلاصه اینکه ایرانی، باید کالاهای سر سفرهاش را ۱۰ درصد گرانتر بخرد تا دولت از پس هزینۀ سالانه هزاران میلیاردی مراکز آموزش مذهبی برآید.
حالا این آقایان اقتصاددان لیبرال این همه که دربارۀ «غیرمنطقی بودن قیمت بنزین» حرف میزنند، آیا هیچگاه آمدند و بگویند آن «مالیاتهای غیرمنطقی» را هم بردارید؟ خیر.
این همه که دربارۀ مضرات «افزایش قیمت برق و گاز با سرعتی کمتر از نرخ تورم» حرف میزنند، کمی هم آمدند و دربارۀ مضرات «تداوم کار شرکتهای زیاندهِ خودروسازی» و «تداوم کار صداوسیما» حرف بزنند؟ به ندرت.
کاپیتالیست هستید و به یارانه اعتقاد ندارید؟ بسیار عالی. نمیشود که یک دولت، مالیات را سوسیالیستی بگیرد ولی یارانه را کاپیتالیستی بدهد.
تابهحال دیدهاید این کارشناسان که در موسم رأیگیری طومار مینویسند و زیرش را بعنوان «نخبۀ دانشگاهی» امضا میکنند و به «عوام» دربارۀ عواقبِ «عدم مشارکت» هشدار میدهند، یک بار هم بیایند و اشارهای به «بودجههای مراکز آموزش مذهبی» بکنند که اکثریت قریب باتفاق ملت راضی به آن نیستند؟ خیر؛ چون کافیست کسی حتی یک بار این حرف را بزند، تا تمام امتیازاتی را که در چاپ نشریه، تصرف پستهای دانشگاهی، نزدیکی به مقامات، حضور در صداوسیما، و گاهی هم تصدی پستهای مدیریتی دارد، از دست بدهد. بهجایش چه میگویند؟ اینکه
دولت باید قبل گرانکردن بنزین، آزادی اجتماعی دهد تا مردم اعتراض نکنند!
دهههاست همین حرف بیمعنی را تکرار میکنند و دولت هم آن بخش از حرف را که نیاز دارد، مصرف میکند و اضافهاش را دور میاندازد.
یک بخشی از حقوق مردم را که سلب کردهاید، باز گردانید تا خوشحال شوند و وقتی بخش دیگر را گرفتید، اعتراض نکنند!
خب برای این حرف که دیگر دانشگاه شریف و علامه درس خواندن و درس دادن لازم نبود! هر شارلاتانی هم میتواند از این حرفها بگوید!
گریبانِ فلان روشنفکر و شاعر و نویسندۀ پنجاه سال پیش را رها نمیکنند که چرا آن زمان فلان عقیده را داشتند و بهمان حرفِ ابلهانه را گفتند، اما خودشان در کنارِ «اباذری و رنانی و راغفر» برای کسی رأی جمع میکنند که در سال ۱۴۰۳ خورشیدی، لابهلای نهجالبلاغهخوانی، تنها حرف اقتصادی مشخصی که بر زبان آورده این است که دولت باید «از من پولدار بگیرد و به فقیر بدهد»!
بسیار خب! ساعدی، براهنی، شاملو و دیگران، ۵۰ سال پیش، زمانی که امثال سارتر و چامسکی در غرب خدایی میکردند، در کشوری جهان سومی بدون دسترسی به رسانههای جدید، عقاید تباهی داشتند؛ ولی هر چه بودند، باز چیزهایی نوشتند و «تولیداتی» کردند که هنوز بعد از ۵۰ سال در بازار آزاد تقاضا دارند و فروش میروند! این جماعت که نشریاتشان در کل کشور ۵۰ نفر خواننده ندارد و مقابلِ محتوای تولیدیِ چند کاربر فضای مجازی مقهور میشوند، در صورتِ قطعِ یارانۀ نشریاتشان و اخراج از دانشگاه، تولید قابل عرضهای برای بازار آزاد دارند؟
لیبرالاند فقط برای آنکه دربارۀ «مردهها» یا افراد «فاقد قدرت» بدگویی کنند.
لیبرالاند فقط برای آنکه بگویند لیبرالیسم با مذهب مشکلی ندارد (که مشکل دارد و اینها نفهمیدهاند) و چپها لامذهباند، ولی همین لیبرالیسم، آنها را به درک فرایندی نرسانده که از سفرۀ مردم فقیر میزند و خرج مبلغان دینی میکند و کسی هم اعتراض کرد، گلوله میزند.
در همان چهارچوب نظام عقیدتی خودشان اگر این «حرام» نیست پس اصلا حرام چیست؟ آیا چپگرایی که بی برخورداری از رانتی با شرایط زندگی دشوار در گوشهای نشسته و حرفش را میزند، ولو اکثر سخنانش مورد قبولِ منِ نوعی نباشد، بمراتب از اینها لیبرالتر و حتی مذهبیتر نیست؟
لیبرالاند فقط برای زمانی که زنی صدایش را بلند کرد، هیس بگویند که ای وای فمینیسم آمد! نسبت بازار و کاپیتالیسمِ این قشر با والاستریت و کاپیتالیسمی که ما میشناسیم، چیزی از قبیلِ نسبت «حاجی آقا»ی داستان صادق هدایت با ایلان ماسک است!
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃چه میشد اگر دبی خارطوم بود...
✍️ #مهرپویا_علا
بیایید یک لحظه تصور کنید در همسایگی جنوبی ما به جای این شیخنشینهای ثروتمند کشورهایی با شرایط مشابه یمن یا سودان وجود داشتند. دبی وضعیتی مشابه خارطوم داشت یا دوحه مانند صنعا بود. از شما بهعنوان یک شهروند عادی کشور ایران که اولویت نخستتان یک زندگی با استانداردهای رفاهی بالاتر است میپرسم این به سود رفاه شما میشد یا به زیان آن؟ آیا وجود شهری مانند دبی در نزدیکی ایران قدری دسترسی ما به امکانات جهان مدرن را سادهتر نکرده است؟ اگر به جای دبی شهر بنغازی لیبی در آنجا واقع شده بود آیا اکنون بهعنوان شهروند یک کشور همسایه احساس امنیت زیادتری میکردید؟ آیا دسترسی بیشتر و ارزانتری به انواع وسایل رفاهی داشتید؟
اکنون بیایید برعکس همین را تصور کنید. فرض کنید همسایۀ شرقی ما افغانستان از لحاظ وضعیت اقتصادی و ثبات سیاسی دستکم مشابه ترکیه بود. باز بهعنوان یک شهروند عادی ایران که رفاه و امنیت برایش اولویت دارند امروز احساس آسودگی بیشتری میکردید یا برعکس احساس میکردید به زیانتان شده است؟ اگر پاکستان اقتصاد و صنایعی در حد و اندازۀ ژاپن داشت برای ما بهتر بود یا بدتر؟ اگر سنگاپور به جای شرق آسیا در غرب آسیا واقع شده بود برای ما بهتر میشد یا بدتر؟ اگر فردا روزی امنیت و اقتصاد ترکیه به هم بخورد، صنعت گردشگری آن از میان برود، مسکن در آنجا بیارزش شود و صنایع و زیرساختهای دیگرش منهدم شوند و در عوض چندین گروه مسلح و متخاصم پیرامون مسائل مذهبی و عقیدتی و اتنیکی در آنجا شکل بگیرند و پای کشورهای دیگر به آنجا باز شود آیا به رفاه و امنیت و ثبات کشور ایران افزوده میشود یا از آن کاسته میشود؟
توجه کنید در اینجا بسیار تعیینکننده است که این پرسش را بهعنوان چه کسی پاسخ بدهید. اگر کسی عقیدهاش این باشد که رفاه و امنیت و آسایش اهمیتی ندارند و دنبال ارزشها و آرمانهای والای دیگری هستند که از نظرشان اولویت دارند، ممکن است از زمین خوردن ترکیه و سعودی یا عقبمانده ماندن افغانستان و پاکستان بسیار هم شادمان بشود. البته بطلان عقاید این دسته از افراد را میتوان با قدری موشکافی منطقی نشان داد و به یاری نظریۀ اقتصادی، حقوقی و اخلاقی توضیح داد که عقایدشان اتفاقاً عین بیاخلاقی و بیدردی و از محنت دیگران بیغم بودن است. بااینهمه در اینجا مخاطب من آنان نیستند و قصد قانع کردنشان را ندارم. مخاطب من افراد عادی هستند که بسیاری مواقع از روی ناآگاهی عقایدی را طرح میکنند که از نقطۀ عزیمت و مبانی آنها آگاه نیستند.
رواج اینگونه عقاید میان افراد عادی میتواند دلایل گوناگونی داشته باشد. بیگمان یک دلیل آن روانشناختی و احساس سرخوردگی یا رقابت با همسایگان است که در شرایط افراطی به باورهایی میانجامد که با رفاه و آسایش و امنیت جامعهای که خود فرد به آن تعلق دارد در تعارضاند. اما به جز این موارد یکی دیگر از دلایل رواج این دست باورها این است که گاهی در لفافۀ بهاصطلاح علوم سیاسی و روابط بینالملل بیان میشوند و با واژگان و مفاهیم شیکی همچون «استراتژی»، «تخاصم»، «تضاد تاریخی»، «موازنۀ قوا» بیان میشوند. این موضوع البته محدود به ایران نیست. در اروپا بالای یک قرن است که بر روی این دیوانگیهای آشکار عنوان فاخر «رئال پالتیک» را گذاشتهاند و آن را از طریق دانشگاه رواج میدهند. در اینجا من قصد پرداختن به این نظریات را ندارم. تنها با همین چند مثال «رئال» از منطقۀ خودمان که ابتدا ذکر کردم مخاطب را به داوری فرا میخوانم. این طرز فکر را یک بار برای همیشه از ذهنتان دور بریزید: هیچ دشمنی ذاتی و همیشگی و رفعناشدنی میان ایران با هیچ کشوری در جهان وجود ندارد. البته معنای چنین حرفی این نیست که هیچ کشوری هیچگاه به دلایل واهی با ما دشمنی نکرده است یا در آینده نخواهد کرد. همانطور که باورهای غلط میان ما رواج دارد کاملاً محتمل است که همین باورها میان دیگران هم رواج داشته باشند. من در ذهن مردم یا رهبران کشورهای دیگر حضور ندارم که ببینم آنها چگونه میاندیشند. تنها میگویم عقل و دلیل منطقی و تجربی میگوید که باید بسیار نادان باشند اگر تصور کنند پیشرفت و توسعه و ثبات یک کشور ۸۵ میلیونی به زیان آنها تمام میشود. اگر دقت کنید توسعه اغلب منطقهای اتفاق میافتد. کمتر از پنجاه سال پیش سرانۀ تولید ناخالص داخلی شرق آسیا پایینتر از آفریقای جنوب صحرا بود. امروز سرانۀ بعضی کشورهای شرق آسیا از اغلب کشورهای اروپایی جلوتر است. چینیها اگر پنجاه سال پیش پیشرفت صنایع و محصولات ژاپنی را به زیان خود میدیدند و با استدلال «رئال پالتیک» و استنادات واهی به «تاریخ» تمام تلاش خود را برای توقف آن به کار میبستند، امروز درصد بالایی از آنان از گرسنگی تلف شده بودند؛ هرچند شاید در بدبخت کردن ژاپنیها هم به توفیقهایی دست یافته بودند.
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #مهرپویا_علا
بیایید یک لحظه تصور کنید در همسایگی جنوبی ما به جای این شیخنشینهای ثروتمند کشورهایی با شرایط مشابه یمن یا سودان وجود داشتند. دبی وضعیتی مشابه خارطوم داشت یا دوحه مانند صنعا بود. از شما بهعنوان یک شهروند عادی کشور ایران که اولویت نخستتان یک زندگی با استانداردهای رفاهی بالاتر است میپرسم این به سود رفاه شما میشد یا به زیان آن؟ آیا وجود شهری مانند دبی در نزدیکی ایران قدری دسترسی ما به امکانات جهان مدرن را سادهتر نکرده است؟ اگر به جای دبی شهر بنغازی لیبی در آنجا واقع شده بود آیا اکنون بهعنوان شهروند یک کشور همسایه احساس امنیت زیادتری میکردید؟ آیا دسترسی بیشتر و ارزانتری به انواع وسایل رفاهی داشتید؟
اکنون بیایید برعکس همین را تصور کنید. فرض کنید همسایۀ شرقی ما افغانستان از لحاظ وضعیت اقتصادی و ثبات سیاسی دستکم مشابه ترکیه بود. باز بهعنوان یک شهروند عادی ایران که رفاه و امنیت برایش اولویت دارند امروز احساس آسودگی بیشتری میکردید یا برعکس احساس میکردید به زیانتان شده است؟ اگر پاکستان اقتصاد و صنایعی در حد و اندازۀ ژاپن داشت برای ما بهتر بود یا بدتر؟ اگر سنگاپور به جای شرق آسیا در غرب آسیا واقع شده بود برای ما بهتر میشد یا بدتر؟ اگر فردا روزی امنیت و اقتصاد ترکیه به هم بخورد، صنعت گردشگری آن از میان برود، مسکن در آنجا بیارزش شود و صنایع و زیرساختهای دیگرش منهدم شوند و در عوض چندین گروه مسلح و متخاصم پیرامون مسائل مذهبی و عقیدتی و اتنیکی در آنجا شکل بگیرند و پای کشورهای دیگر به آنجا باز شود آیا به رفاه و امنیت و ثبات کشور ایران افزوده میشود یا از آن کاسته میشود؟
توجه کنید در اینجا بسیار تعیینکننده است که این پرسش را بهعنوان چه کسی پاسخ بدهید. اگر کسی عقیدهاش این باشد که رفاه و امنیت و آسایش اهمیتی ندارند و دنبال ارزشها و آرمانهای والای دیگری هستند که از نظرشان اولویت دارند، ممکن است از زمین خوردن ترکیه و سعودی یا عقبمانده ماندن افغانستان و پاکستان بسیار هم شادمان بشود. البته بطلان عقاید این دسته از افراد را میتوان با قدری موشکافی منطقی نشان داد و به یاری نظریۀ اقتصادی، حقوقی و اخلاقی توضیح داد که عقایدشان اتفاقاً عین بیاخلاقی و بیدردی و از محنت دیگران بیغم بودن است. بااینهمه در اینجا مخاطب من آنان نیستند و قصد قانع کردنشان را ندارم. مخاطب من افراد عادی هستند که بسیاری مواقع از روی ناآگاهی عقایدی را طرح میکنند که از نقطۀ عزیمت و مبانی آنها آگاه نیستند.
رواج اینگونه عقاید میان افراد عادی میتواند دلایل گوناگونی داشته باشد. بیگمان یک دلیل آن روانشناختی و احساس سرخوردگی یا رقابت با همسایگان است که در شرایط افراطی به باورهایی میانجامد که با رفاه و آسایش و امنیت جامعهای که خود فرد به آن تعلق دارد در تعارضاند. اما به جز این موارد یکی دیگر از دلایل رواج این دست باورها این است که گاهی در لفافۀ بهاصطلاح علوم سیاسی و روابط بینالملل بیان میشوند و با واژگان و مفاهیم شیکی همچون «استراتژی»، «تخاصم»، «تضاد تاریخی»، «موازنۀ قوا» بیان میشوند. این موضوع البته محدود به ایران نیست. در اروپا بالای یک قرن است که بر روی این دیوانگیهای آشکار عنوان فاخر «رئال پالتیک» را گذاشتهاند و آن را از طریق دانشگاه رواج میدهند. در اینجا من قصد پرداختن به این نظریات را ندارم. تنها با همین چند مثال «رئال» از منطقۀ خودمان که ابتدا ذکر کردم مخاطب را به داوری فرا میخوانم. این طرز فکر را یک بار برای همیشه از ذهنتان دور بریزید: هیچ دشمنی ذاتی و همیشگی و رفعناشدنی میان ایران با هیچ کشوری در جهان وجود ندارد. البته معنای چنین حرفی این نیست که هیچ کشوری هیچگاه به دلایل واهی با ما دشمنی نکرده است یا در آینده نخواهد کرد. همانطور که باورهای غلط میان ما رواج دارد کاملاً محتمل است که همین باورها میان دیگران هم رواج داشته باشند. من در ذهن مردم یا رهبران کشورهای دیگر حضور ندارم که ببینم آنها چگونه میاندیشند. تنها میگویم عقل و دلیل منطقی و تجربی میگوید که باید بسیار نادان باشند اگر تصور کنند پیشرفت و توسعه و ثبات یک کشور ۸۵ میلیونی به زیان آنها تمام میشود. اگر دقت کنید توسعه اغلب منطقهای اتفاق میافتد. کمتر از پنجاه سال پیش سرانۀ تولید ناخالص داخلی شرق آسیا پایینتر از آفریقای جنوب صحرا بود. امروز سرانۀ بعضی کشورهای شرق آسیا از اغلب کشورهای اروپایی جلوتر است. چینیها اگر پنجاه سال پیش پیشرفت صنایع و محصولات ژاپنی را به زیان خود میدیدند و با استدلال «رئال پالتیک» و استنادات واهی به «تاریخ» تمام تلاش خود را برای توقف آن به کار میبستند، امروز درصد بالایی از آنان از گرسنگی تلف شده بودند؛ هرچند شاید در بدبخت کردن ژاپنیها هم به توفیقهایی دست یافته بودند.
🆔 @IRANSOCIOLOGY
لطفاً از تاریخ درس نگیرید!
✍ #مهرپویا_علا
نه ترکیه میتواند خلافت عثمانی را احیاء کند، نه ایران میتواند شاهنشاهی ساسانی را احیاء کند، نه سعودی میتواند خلافت اموی را احیاء کند، نه اسرائیل میتواند به دوران سلیمان باز گردد؛ ضمن اینکه کردها هم نمیتوانند چهار کشور را تجزیه کنند، اجزاء را به هم متصل کنند و سپس در قرن بیستویکم به سبک قرن نوزدهم ملت بسازند. اینها خوابها و خیالات عوامیاند که از بد روزگار در سیاست قدرتی به هم زدهاند و حالا به خودشان اجازه میدهند منابع قلمرویی را که تحت کنترل دارند و جان انسانهای آن را صرف خیالهای کودکانهشان سازند. از این منابع استفاده میکنند و خیالاتشان را به اسم حقایق تاریخی در ذهن مردم میپراکنند. مردمی که اغلب نیازهای اولیۀ رفاهیشان تأمین نشده است. به خودشان اجازه میدهند بنیادیترین اصول اخلاق را زیر پا بگذارند و نامش را «واقعبینی»، «رئال پالتیک»، «عمق راهبردی» و «اهداف والا» بگذارند.
این دودمانها، دورانها، قراردادها، جنگها و رقابتهای گذشته مربوط به گذشتگانند. جای بحث دربارۀ آنها در کتابها و مقالات علمی و پژوهشی است، نه تریبونهای سیاستمداران. از اینکه در گذشتههای دور دولتی به نام عثمانی با دولتی به نام صفوی درگیری نظامی داشتند هیچ نتیجهای دربارۀ سیاست امروز نمیتوان گرفت. اینکه دولتی به نام ساسانی در جنگی به نام قادسیه شکست خورد کوچکترین ربطی به مردمان امروز ندارد. نه مردمان امروز شبیه مردمان گذشته با همان جهانبینی و با همان انتظارات از زندگی هستند، نه مناسبات اجتماعی و رابطۀ میان طبقات و اقشار در جهان امروز ربطی به مناسبات اجتماعی صدها سال گذشته دارد. از این گذشته هر کس فقط یک جلد کتاب جدی و به راستی علمی دربارۀ تاریخ هر دورهای را باز کند و آن را ورق بزند در مییابد که تاریخ به معنای علمی واژه چقدر با آن تصوری که معمولاً در ذهن مردم از تاریخ وجود دارد و در شبکههای اجتماعی و رسانهها و نظام آموزشی رسمی و بحثهای فامیلی ترویج میشود تفاوت دارد. تاریخ را از منابع علمی و جدی خواندن برای اکثریت قریب به اتفاق مردم هیچ جذابیتی ندارد و احتمالاً لزومی هم ندارد که همه بخوانند. بله ممکن است برای انگشتشماری از پژوهشگران جذاب باشد، ولی آن جذابیت چیزی از نوع جذابیت روابط پیچیدۀ ریاضی برای ریاضیدانان است. جذابیت پژوهشی و ناشی از دغدغۀ دانستن است.
دولتها اما خلاف این را رواج میدهند. تاریخ در دست دولت و دمودستگاه آموزشی و ایدئولوژیک آن فرق چندانی با اسلحه ندارد. با تاریخ برای خوابوخیالهای خود سرباز تربیت میکنند. مردم را وادار میسازند تا انتقام فلان شکست نظامی متعلق به صدها سال پیش را از دشمنان خیالی بگیرند یا بهمان پیروزی صدها سال پیش را تکرار کنند. اگر کسی جرأت کند و بپرسد: «به فرض که توانستیم، آخرش که چه؟» اگر پرسشگر شانس بیاورد و طرح چنین پرسشی خیانت تلقی نشود، خواهید دید که حتی یک جمله که منطق روشنی داشته باشد نمیتوانند بر زبان بیاورند. در مواجهه با چنین پرسشی دو کار میکنند: یا پشت عواطفی مثل «غیرت»، «شرافت» و «عرق» سنگر میگیرند؛ یا اگر «آکادمیک» باشند با اصطلاحات اغلب بیمعنی از قبیل «حیاط خلوت»، «فضای حیاتی (Lebensraum)»، «عمق راهبردی» و «کریدور» - تازهترین مد این روزها! - جملات مبهم میسازند. جملاتی که کار و تولید و مصرف و خریدوفروش و علم و صنعت و هنر و ورزش و بازرگانی یا در آنها جایی ندارند یا به خودی خود واجد هیچ ارزشی نیستند و ارزش آنها تنها تا جایی است که در خدمت «هدف والا» باشند. آشکارا نمیگویند با رفاه و استاندارد زندگی بالاتر مخالفیم. میگویند رفاهتان به این اقدامات ما گره خورده است؛ پس کل جامعه باید در راستای آن سازماندهی شود.
واقعیت اما دقیقاً برعکس است. انگلیس و فرانسه پس از جنگ جهانی دوم امپراتوریهای استعماری بزرگ خود را در آفریقا و آسیا از دست دادند. دهها برابر قلمرو خود را واگذار کردند. بااینهمه رفاه عمومی که اکنون در این کشورها وجود دارد به مخیلۀ یک انگلیسی یا فرانسوی معمولی هفتاد سال پیش نمیرسید. کرۀ جنوبی هیچگاه امپراتوری نداشت و اساساً خود این کشور زاییدۀ جنگ جهانی است. تولیدات این کشور با اتکای کدام زور نظامی بازارهای جهان را تسخیر کردهاند؟ آیا نظامی کرۀ جنوبی اسلحه روی شقیقۀ مصرفکنندۀ ایرانی گذاشته است که یا گوشی سامسونگ بخر یا شلیک میکنم؟ ترکیه هم اگر تاکنون رشد و توسعهای داشت به خاطر عثمانیگری نبود. این را که مقامات این کشور میخواهند راه متفاوتی را بروند یا خیر نمیدانم. ولی این را میدانم که اگر هوسهای مشابهی به سرشان زده باشد بیشترین زیان متوجه مردم خودشان خواهد شد.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍ #مهرپویا_علا
نه ترکیه میتواند خلافت عثمانی را احیاء کند، نه ایران میتواند شاهنشاهی ساسانی را احیاء کند، نه سعودی میتواند خلافت اموی را احیاء کند، نه اسرائیل میتواند به دوران سلیمان باز گردد؛ ضمن اینکه کردها هم نمیتوانند چهار کشور را تجزیه کنند، اجزاء را به هم متصل کنند و سپس در قرن بیستویکم به سبک قرن نوزدهم ملت بسازند. اینها خوابها و خیالات عوامیاند که از بد روزگار در سیاست قدرتی به هم زدهاند و حالا به خودشان اجازه میدهند منابع قلمرویی را که تحت کنترل دارند و جان انسانهای آن را صرف خیالهای کودکانهشان سازند. از این منابع استفاده میکنند و خیالاتشان را به اسم حقایق تاریخی در ذهن مردم میپراکنند. مردمی که اغلب نیازهای اولیۀ رفاهیشان تأمین نشده است. به خودشان اجازه میدهند بنیادیترین اصول اخلاق را زیر پا بگذارند و نامش را «واقعبینی»، «رئال پالتیک»، «عمق راهبردی» و «اهداف والا» بگذارند.
این دودمانها، دورانها، قراردادها، جنگها و رقابتهای گذشته مربوط به گذشتگانند. جای بحث دربارۀ آنها در کتابها و مقالات علمی و پژوهشی است، نه تریبونهای سیاستمداران. از اینکه در گذشتههای دور دولتی به نام عثمانی با دولتی به نام صفوی درگیری نظامی داشتند هیچ نتیجهای دربارۀ سیاست امروز نمیتوان گرفت. اینکه دولتی به نام ساسانی در جنگی به نام قادسیه شکست خورد کوچکترین ربطی به مردمان امروز ندارد. نه مردمان امروز شبیه مردمان گذشته با همان جهانبینی و با همان انتظارات از زندگی هستند، نه مناسبات اجتماعی و رابطۀ میان طبقات و اقشار در جهان امروز ربطی به مناسبات اجتماعی صدها سال گذشته دارد. از این گذشته هر کس فقط یک جلد کتاب جدی و به راستی علمی دربارۀ تاریخ هر دورهای را باز کند و آن را ورق بزند در مییابد که تاریخ به معنای علمی واژه چقدر با آن تصوری که معمولاً در ذهن مردم از تاریخ وجود دارد و در شبکههای اجتماعی و رسانهها و نظام آموزشی رسمی و بحثهای فامیلی ترویج میشود تفاوت دارد. تاریخ را از منابع علمی و جدی خواندن برای اکثریت قریب به اتفاق مردم هیچ جذابیتی ندارد و احتمالاً لزومی هم ندارد که همه بخوانند. بله ممکن است برای انگشتشماری از پژوهشگران جذاب باشد، ولی آن جذابیت چیزی از نوع جذابیت روابط پیچیدۀ ریاضی برای ریاضیدانان است. جذابیت پژوهشی و ناشی از دغدغۀ دانستن است.
دولتها اما خلاف این را رواج میدهند. تاریخ در دست دولت و دمودستگاه آموزشی و ایدئولوژیک آن فرق چندانی با اسلحه ندارد. با تاریخ برای خوابوخیالهای خود سرباز تربیت میکنند. مردم را وادار میسازند تا انتقام فلان شکست نظامی متعلق به صدها سال پیش را از دشمنان خیالی بگیرند یا بهمان پیروزی صدها سال پیش را تکرار کنند. اگر کسی جرأت کند و بپرسد: «به فرض که توانستیم، آخرش که چه؟» اگر پرسشگر شانس بیاورد و طرح چنین پرسشی خیانت تلقی نشود، خواهید دید که حتی یک جمله که منطق روشنی داشته باشد نمیتوانند بر زبان بیاورند. در مواجهه با چنین پرسشی دو کار میکنند: یا پشت عواطفی مثل «غیرت»، «شرافت» و «عرق» سنگر میگیرند؛ یا اگر «آکادمیک» باشند با اصطلاحات اغلب بیمعنی از قبیل «حیاط خلوت»، «فضای حیاتی (Lebensraum)»، «عمق راهبردی» و «کریدور» - تازهترین مد این روزها! - جملات مبهم میسازند. جملاتی که کار و تولید و مصرف و خریدوفروش و علم و صنعت و هنر و ورزش و بازرگانی یا در آنها جایی ندارند یا به خودی خود واجد هیچ ارزشی نیستند و ارزش آنها تنها تا جایی است که در خدمت «هدف والا» باشند. آشکارا نمیگویند با رفاه و استاندارد زندگی بالاتر مخالفیم. میگویند رفاهتان به این اقدامات ما گره خورده است؛ پس کل جامعه باید در راستای آن سازماندهی شود.
واقعیت اما دقیقاً برعکس است. انگلیس و فرانسه پس از جنگ جهانی دوم امپراتوریهای استعماری بزرگ خود را در آفریقا و آسیا از دست دادند. دهها برابر قلمرو خود را واگذار کردند. بااینهمه رفاه عمومی که اکنون در این کشورها وجود دارد به مخیلۀ یک انگلیسی یا فرانسوی معمولی هفتاد سال پیش نمیرسید. کرۀ جنوبی هیچگاه امپراتوری نداشت و اساساً خود این کشور زاییدۀ جنگ جهانی است. تولیدات این کشور با اتکای کدام زور نظامی بازارهای جهان را تسخیر کردهاند؟ آیا نظامی کرۀ جنوبی اسلحه روی شقیقۀ مصرفکنندۀ ایرانی گذاشته است که یا گوشی سامسونگ بخر یا شلیک میکنم؟ ترکیه هم اگر تاکنون رشد و توسعهای داشت به خاطر عثمانیگری نبود. این را که مقامات این کشور میخواهند راه متفاوتی را بروند یا خیر نمیدانم. ولی این را میدانم که اگر هوسهای مشابهی به سرشان زده باشد بیشترین زیان متوجه مردم خودشان خواهد شد.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY