📃 «مرگ» در دفاع از زندگی
✍️ #محمد_مختارپور
مردن برای زندگی از دست رفته، برای آزادی و حقوق و کرامت انسانی سلب شده، اصیلترین مرگ ممکن است. مرگ خودخواستهی مرد جوان ایرانی (محمد مرادی) بهراستی مصداق حد اعلای ایستادگی و مقاومت برای آرمانها و ارزشهای انسانیست. مانند مرگ تمامی جانها و انسانهایی که در خیابان برای مطالبهی آزادی و حقوق از دست رفتهشان رخ داد. اما یک گام از آنها نیز فراتر، چرا که آنها نیز با قطعیت نمیدانستند که میمیرند. اما این خودکشی از جنس ایمان به آزادیست و مرگی در جهت احیای زندگی، مرگی در موقعیتی که مناسبات مکانیکی و سودمحور از انسانها و دولتها و نهادهای ملی و بینالمللیشان موجوداتی به تعبیر کامو «پوچ» ساخته است. کامو مهمترین مسألهی فلسفی را «خودکشی» میداند و در افسانهی سیزیف مینویسد: «تنها یک مسألهی به راستی جدی فلسفی وجود دارد، و آن مسألهی خودکشی است؛ به دیگر بیان، مسألهی اصلی فلسفه داوری در این باره است که آیا زندگی ارزش زیستن دارد یا نه؟» (ص۱۱)
جدای از تفاسیر و داوریهایی که از ایدههای کامو دربارهی «زندگی»، «مرگ»، «پوچی» و مواجههی انسان با جهان مدرن مکانیکی شده است، اکنون مرگهای خودخواستهای از جنس مرگ «محمد مرادی»، مواجهه و رویارویی عریان و در نهایت جسارت و عصیان با زندگیست. او با مرگ خود به پرسش کامو -دست کم در وضعیتی که آنچه بر انسان ایرانی میگذرد- پاسخ میدهد. این مرگ نهایت دفاع از زندگیست، حتی اگر از سر استیصال و درماندگی باشد، حتی اگر از سر مسدود بودن همهی گزینههای ممکن کنشگری در جهت تغییر وضعیت موجود باشد. واگذاری «جان» و انتخاب مرگ آخرین کنش و شاید تنها کنشی است که گاه میتوان در شرایطی که نفس زندگی به بازی گرفته میشود باشد. گذشتن از جان اینچنین بیباکانه نهایت یادآوری ارزشهای انسانی و کرامتی است که اکنون سلب شده.
چه چیزی گرانبهاتر از «جان» آدمی وجود دارد؟ محمد مرادی میگوید: آزادی. مرگ محمد مرادی مصداق و عینیت زیستن در آزادی، یا زندگی برای آزادیست. زیستن و شکلی از زندگی که شاید در لحظهای نه چندان دور انسانی آن را «انتخاب» میکند تا در غیاب آزادی مرگ را بر زندگی ترجیح دهد. مرگی که مستقیماً معنای زندگی را به پرسش میگیرد. مرگی که دقیقاً از سر شوق وافر و احترام به «زندگی» و «انسان» و «آزادی»ست است.
زمانی که در یک رابطهی عاشقانه به شما خیانت میشود، کنار کشیدن از آن رابطه طبیعیترین حق و انتخابی است که شما خواهد داشت. زمانی که زندگی از شما و همنوعانتان سلب میشود، این حق طبیعی شماست که آن را بخواهید یا خیر. این رادیکالترین کنش و نابترین شکل عصیان در جهت دفاع از تمام ارزشها و حقوقیست که مردم معترض در ایران بابت آن کشته و زخمی و زندانی میشوند. هیچچیز بیشتری دربارهی آن نباید گفت، بیش از این باید دربارهاش تنها سکوت و تأمل کرد....
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #محمد_مختارپور
مردن برای زندگی از دست رفته، برای آزادی و حقوق و کرامت انسانی سلب شده، اصیلترین مرگ ممکن است. مرگ خودخواستهی مرد جوان ایرانی (محمد مرادی) بهراستی مصداق حد اعلای ایستادگی و مقاومت برای آرمانها و ارزشهای انسانیست. مانند مرگ تمامی جانها و انسانهایی که در خیابان برای مطالبهی آزادی و حقوق از دست رفتهشان رخ داد. اما یک گام از آنها نیز فراتر، چرا که آنها نیز با قطعیت نمیدانستند که میمیرند. اما این خودکشی از جنس ایمان به آزادیست و مرگی در جهت احیای زندگی، مرگی در موقعیتی که مناسبات مکانیکی و سودمحور از انسانها و دولتها و نهادهای ملی و بینالمللیشان موجوداتی به تعبیر کامو «پوچ» ساخته است. کامو مهمترین مسألهی فلسفی را «خودکشی» میداند و در افسانهی سیزیف مینویسد: «تنها یک مسألهی به راستی جدی فلسفی وجود دارد، و آن مسألهی خودکشی است؛ به دیگر بیان، مسألهی اصلی فلسفه داوری در این باره است که آیا زندگی ارزش زیستن دارد یا نه؟» (ص۱۱)
جدای از تفاسیر و داوریهایی که از ایدههای کامو دربارهی «زندگی»، «مرگ»، «پوچی» و مواجههی انسان با جهان مدرن مکانیکی شده است، اکنون مرگهای خودخواستهای از جنس مرگ «محمد مرادی»، مواجهه و رویارویی عریان و در نهایت جسارت و عصیان با زندگیست. او با مرگ خود به پرسش کامو -دست کم در وضعیتی که آنچه بر انسان ایرانی میگذرد- پاسخ میدهد. این مرگ نهایت دفاع از زندگیست، حتی اگر از سر استیصال و درماندگی باشد، حتی اگر از سر مسدود بودن همهی گزینههای ممکن کنشگری در جهت تغییر وضعیت موجود باشد. واگذاری «جان» و انتخاب مرگ آخرین کنش و شاید تنها کنشی است که گاه میتوان در شرایطی که نفس زندگی به بازی گرفته میشود باشد. گذشتن از جان اینچنین بیباکانه نهایت یادآوری ارزشهای انسانی و کرامتی است که اکنون سلب شده.
چه چیزی گرانبهاتر از «جان» آدمی وجود دارد؟ محمد مرادی میگوید: آزادی. مرگ محمد مرادی مصداق و عینیت زیستن در آزادی، یا زندگی برای آزادیست. زیستن و شکلی از زندگی که شاید در لحظهای نه چندان دور انسانی آن را «انتخاب» میکند تا در غیاب آزادی مرگ را بر زندگی ترجیح دهد. مرگی که مستقیماً معنای زندگی را به پرسش میگیرد. مرگی که دقیقاً از سر شوق وافر و احترام به «زندگی» و «انسان» و «آزادی»ست است.
زمانی که در یک رابطهی عاشقانه به شما خیانت میشود، کنار کشیدن از آن رابطه طبیعیترین حق و انتخابی است که شما خواهد داشت. زمانی که زندگی از شما و همنوعانتان سلب میشود، این حق طبیعی شماست که آن را بخواهید یا خیر. این رادیکالترین کنش و نابترین شکل عصیان در جهت دفاع از تمام ارزشها و حقوقیست که مردم معترض در ایران بابت آن کشته و زخمی و زندانی میشوند. هیچچیز بیشتری دربارهی آن نباید گفت، بیش از این باید دربارهاش تنها سکوت و تأمل کرد....
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 نهادسازی و آینده سیاسی ایران: ناخودآگاه جمعیمان را سلاخی کنیم
✍️ #محمد_مختارپور
«اسلوب حکومت ایران البته بشیوه بدوی و ملوکالطوایفی بود، مردم به آن شیوه عادت داشتند. مشروطه عنوانی است که از ۱۰۰نفر، ۹۹نفر نمیدانند...» اینها جملاتی است از مهدیقلیخان هدایت به نقل از طلوع مشروطیت، مخبرالسلطنه
اوضاع این روزهای مملکت نیز بیشباهت به یکصد سال پیش نیست. پس از دو انقلاب مشروطه و ۵۷ و یک کودتا (۲۸ مرداد) و ۴۰ سال تجربهی نیمبند انتخابات، و بهرغم تولید انبوهی از روشنفکران و شیفتگان شرقی و غربی و مجیزگوی ارتجاع در قالبهای سنتی و مذهبی و غیره... پس از تجربههای سیاسی و مواجههی تمام عیار با جهان مدرن و عناصر آن، متأسفانه باید پذیرفت که «دموکراسی» هنوز در ایران نهادینه نشده است.
دعوای این روزهای حکومت و اپوزیسیون و معترضین بر سر قدرت، وکالت به رضا پهلوی و جنجالها بر سر شکل حاکمیت دربارهی آیندهی ایران بیش از هرچیز یک نکته را به ما یادآور میشود: آنچه هنوز در ایران نهادینه نشده است دموکراسی است. دموکراسی جایزهی لوپلوپ نیست که روزی از دل یک بسته سر برآورد، دموکراسی پیش از هرچیز فرهنگ و مشی و روشی است که پیش از آنکه در حاکمیت تجلی یابد، در مناسبات اجتماعی تجلی مییابد. امروز اگر پس از چهل سال از فروپاشی و برچیده شدن نهاد سلطنت هنوز آلترناتیو دموکراتیک برای وضع موجود وجود ندارد و همچنان تفالههای سلطنت برای آیندهی ایران عرض اندام میکنند، نشان از ضعف جامعهی ایران و روشنفکرانیست که به هر چیز جز دموکراسی وفادار بودند. نشان از این است که از قضا هنوز اقتدارگرایی، پدرسالاری و استبداد و خودکامگی در جامعهی ایران نهادینه است و اندیشهی مدرن، دگراندیشی و نهادهای دموکراتیک هنوز نتوانستهاند خود را در جامعه نهادینه کنند. طرفداری از مشی و روشهای سیاسی مانند ولایت یا سلطنت یا حتی دموکراسی نشان از نهادینه شدن ویژگیهای این مشی و روشها در جامعه است. نهاد به معنای پذیرش جمعی یک ارزش، کاربست عملی ارزشها و رفتارها، وفاداری و پیشبرد مطالبات جمعی یک جامعه به واسطهی خرد جمعی. به معنای تشکیل ساختارها، گردهمآییها و مناسباتی که جامعهی مدنی را شکل میدهند.
باید پذیرفت که جامعهی ایران به رغم تمام تحولات و مطالبات و تحرکات یکصد سالهی اخیر از مشروطیت تاکنون، در شعار خواهان ترقی و ارزشهای والای انسانی و در عمل میان سیاهچالههای تاریخی و ناخودآگاه جمعی خود غلتیده است. باید پذیرفت که روشنفکران ایرانی در بسیاری موارد حتی مسأله را اشتباه فهم کردند و وضعیت کنونی نتیجهی انتخابهای اشتباه و فهم و روایتی بیراه از مسائل است. آیا جامعهی ایران، خصوصاً سینهچاکان دموکراسی ظرفیت سلاخی خود و نقد تاریخ معاصر خود را دارند؟ آیا ظرفیت و شهامت مواجههی بیقید و شرط با ناخودآگاه جمعی خود را خواهیم داشت؟!... شاید که چنین شهامتی آغازی باشد برای آرمانشهر ایرانی دموکراتیک...
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #محمد_مختارپور
«اسلوب حکومت ایران البته بشیوه بدوی و ملوکالطوایفی بود، مردم به آن شیوه عادت داشتند. مشروطه عنوانی است که از ۱۰۰نفر، ۹۹نفر نمیدانند...» اینها جملاتی است از مهدیقلیخان هدایت به نقل از طلوع مشروطیت، مخبرالسلطنه
اوضاع این روزهای مملکت نیز بیشباهت به یکصد سال پیش نیست. پس از دو انقلاب مشروطه و ۵۷ و یک کودتا (۲۸ مرداد) و ۴۰ سال تجربهی نیمبند انتخابات، و بهرغم تولید انبوهی از روشنفکران و شیفتگان شرقی و غربی و مجیزگوی ارتجاع در قالبهای سنتی و مذهبی و غیره... پس از تجربههای سیاسی و مواجههی تمام عیار با جهان مدرن و عناصر آن، متأسفانه باید پذیرفت که «دموکراسی» هنوز در ایران نهادینه نشده است.
دعوای این روزهای حکومت و اپوزیسیون و معترضین بر سر قدرت، وکالت به رضا پهلوی و جنجالها بر سر شکل حاکمیت دربارهی آیندهی ایران بیش از هرچیز یک نکته را به ما یادآور میشود: آنچه هنوز در ایران نهادینه نشده است دموکراسی است. دموکراسی جایزهی لوپلوپ نیست که روزی از دل یک بسته سر برآورد، دموکراسی پیش از هرچیز فرهنگ و مشی و روشی است که پیش از آنکه در حاکمیت تجلی یابد، در مناسبات اجتماعی تجلی مییابد. امروز اگر پس از چهل سال از فروپاشی و برچیده شدن نهاد سلطنت هنوز آلترناتیو دموکراتیک برای وضع موجود وجود ندارد و همچنان تفالههای سلطنت برای آیندهی ایران عرض اندام میکنند، نشان از ضعف جامعهی ایران و روشنفکرانیست که به هر چیز جز دموکراسی وفادار بودند. نشان از این است که از قضا هنوز اقتدارگرایی، پدرسالاری و استبداد و خودکامگی در جامعهی ایران نهادینه است و اندیشهی مدرن، دگراندیشی و نهادهای دموکراتیک هنوز نتوانستهاند خود را در جامعه نهادینه کنند. طرفداری از مشی و روشهای سیاسی مانند ولایت یا سلطنت یا حتی دموکراسی نشان از نهادینه شدن ویژگیهای این مشی و روشها در جامعه است. نهاد به معنای پذیرش جمعی یک ارزش، کاربست عملی ارزشها و رفتارها، وفاداری و پیشبرد مطالبات جمعی یک جامعه به واسطهی خرد جمعی. به معنای تشکیل ساختارها، گردهمآییها و مناسباتی که جامعهی مدنی را شکل میدهند.
باید پذیرفت که جامعهی ایران به رغم تمام تحولات و مطالبات و تحرکات یکصد سالهی اخیر از مشروطیت تاکنون، در شعار خواهان ترقی و ارزشهای والای انسانی و در عمل میان سیاهچالههای تاریخی و ناخودآگاه جمعی خود غلتیده است. باید پذیرفت که روشنفکران ایرانی در بسیاری موارد حتی مسأله را اشتباه فهم کردند و وضعیت کنونی نتیجهی انتخابهای اشتباه و فهم و روایتی بیراه از مسائل است. آیا جامعهی ایران، خصوصاً سینهچاکان دموکراسی ظرفیت سلاخی خود و نقد تاریخ معاصر خود را دارند؟ آیا ظرفیت و شهامت مواجههی بیقید و شرط با ناخودآگاه جمعی خود را خواهیم داشت؟!... شاید که چنین شهامتی آغازی باشد برای آرمانشهر ایرانی دموکراتیک...
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃چرا چپ ایرانی با «زن، زندگی، آزادی» زاویه دارد؟
✍️ #محمد_مختارپور
از بدو شکلگیری «جنبش زن، زندگی، آزادی» روشنفکران و منتقدان، بلاگرها، چهرهها و سلبریتیهای چپ ایرانی در انواع و اقسام مختلف با این جنبش زاویه دارند. عدهای شعارهای اصلی جنبش را به «نان, کار, آزادی» و شعارهای سوسیالیستی دیگر تغییر دادهاند. عدهای همچون یوسف اباذری و چندی دیگر این جنبش را ناشی از اقتصادسیاسی نئولیبرالیسم و نابرابریها و ناعدالتیهای ناشی از سیاستهای نئولیبرالها میدانند و مطالبات این اعتراضات را حتی مبتذل تعبیر کردهاند. به اعتقاد برخی این جنبش در پی شکمسیری بخشی از جامعه و طرح مطالباتی سطحی از جمله آزادی حجاب است تا مطالبات اصلی مانند برابری و عدالت و مسائل اقتصادی که اکثریت جامعه از آن ناراضیاند به حاشیه رود. متأسفانه باید پذیرفت که اندیشهی چپ آنهم به شکل تاریخ مصرف گذشتهی آن، به همین میزان سطحیاندیشی و ضد آزادی و ضدفردیتگرایی است. اما باید پرسید چرا اساساً چپ با شعارها و مطالباتی که «آزادی» را در هر شکل کانون خود قرار میدهند زاویه دارند؟! پاسخ این پرسش در این یادداشت میگنجد اما بیتردید میتوان ریشهی اصلی چنین رویکردی را در محافظهکاری اندیشههای مارکسیستی، کمونیستی و سوسیالیستی در هر شکل آن جستجو کرد. شکلی از محافظهکاری و دفاع از سنت، ارزشها و معرفتشناسی جهان پیشامدرن که ارنست نولته در اثر سترگ خود «اسلامگرایی، سومین جنبش مقاومت» در خوانشی متفاوت از تاریخ یک سدهی اخیر آن را روایت و کالبشکافی میکند.
هرچند میراث و دستاوردهای اندیشهها و جریانهای چپ در حوزههای فمنیسم، تبعیض نژادی، محیط زیست، عدالت و بسیاری حوزههای دیگر نباید نادیده گرفت، اما متأسفانه چپ ایرانی مانند پنجاه سال پیش میاندیشد و مسائل را میبیند و هنوز نتوانسته مفاهیم و نظریات خود را با پویاییهای جریانهای چپ در اروپا و حتی امریکا و امریکای لاتین بهروز کند. در ایران هنوز عدهای برای لنین و استالین و مائو و امثالهم سینهمیزنند و آنها را همچون اسلامگرایان «امام» خود میپندارند؛ لذا بهرغم انتقادات جدی که به مفروضات اندیشههای سوسیالیستی و مارکسیستی میتوان وارد کرد، مشکل اصلی اما در ایران ناشی از کنشگران و روشنفکرانی است که نه تنها در پی بازاندیشی در ریشهها و بنیانهای اندیشههای چپ و تاریخ و کارنامهی آن در ایران نیستند، بلکه به شکلی دگماتیسم در پی نفی و حذف هر شکل از پویاییها و مطالباتی هستند که از دل جامعه و تجربهی زیستهی افراد برمیآیند. چپ ایرانی زن، بدن زن، سوژگی زن، میل زن، برابری جنسیتی و آزادیهای فردی را به رسمیت نمیشناسد چون بدون آنکه شخصیتی مستقل داشته باشد با چشم بسته پیرو ایدئولوگها و رهبران کمونیسم و شورویاند. آنقدر متحجر و مرتجع که هنوز نتوانسته مسائل خود را در چشماندازی تکینه ببیند و تحلیل کند. اینکه این روزها میبینیم عدهای به رقصیدن زنان در شهرک اکباتان و مطالبات و کنشهایی اینچنینی میتازند و هر بد و بیراهی به آن نسبت میدهند تا مبادا مفروضات محافظهکارانه و سنتیشان، مردسالاری نهفته در پس تحلیلها و چشماندازهایشان زیر سؤال رود. اگر میخواهید ماهیت چپ ایرانی را بشناسید، این روزها با دقت حملههایشان به اعتراضاتی که زنان در آن نقش اصلی داشتند را زیر نظر بگیرید.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #محمد_مختارپور
از بدو شکلگیری «جنبش زن، زندگی، آزادی» روشنفکران و منتقدان، بلاگرها، چهرهها و سلبریتیهای چپ ایرانی در انواع و اقسام مختلف با این جنبش زاویه دارند. عدهای شعارهای اصلی جنبش را به «نان, کار, آزادی» و شعارهای سوسیالیستی دیگر تغییر دادهاند. عدهای همچون یوسف اباذری و چندی دیگر این جنبش را ناشی از اقتصادسیاسی نئولیبرالیسم و نابرابریها و ناعدالتیهای ناشی از سیاستهای نئولیبرالها میدانند و مطالبات این اعتراضات را حتی مبتذل تعبیر کردهاند. به اعتقاد برخی این جنبش در پی شکمسیری بخشی از جامعه و طرح مطالباتی سطحی از جمله آزادی حجاب است تا مطالبات اصلی مانند برابری و عدالت و مسائل اقتصادی که اکثریت جامعه از آن ناراضیاند به حاشیه رود. متأسفانه باید پذیرفت که اندیشهی چپ آنهم به شکل تاریخ مصرف گذشتهی آن، به همین میزان سطحیاندیشی و ضد آزادی و ضدفردیتگرایی است. اما باید پرسید چرا اساساً چپ با شعارها و مطالباتی که «آزادی» را در هر شکل کانون خود قرار میدهند زاویه دارند؟! پاسخ این پرسش در این یادداشت میگنجد اما بیتردید میتوان ریشهی اصلی چنین رویکردی را در محافظهکاری اندیشههای مارکسیستی، کمونیستی و سوسیالیستی در هر شکل آن جستجو کرد. شکلی از محافظهکاری و دفاع از سنت، ارزشها و معرفتشناسی جهان پیشامدرن که ارنست نولته در اثر سترگ خود «اسلامگرایی، سومین جنبش مقاومت» در خوانشی متفاوت از تاریخ یک سدهی اخیر آن را روایت و کالبشکافی میکند.
هرچند میراث و دستاوردهای اندیشهها و جریانهای چپ در حوزههای فمنیسم، تبعیض نژادی، محیط زیست، عدالت و بسیاری حوزههای دیگر نباید نادیده گرفت، اما متأسفانه چپ ایرانی مانند پنجاه سال پیش میاندیشد و مسائل را میبیند و هنوز نتوانسته مفاهیم و نظریات خود را با پویاییهای جریانهای چپ در اروپا و حتی امریکا و امریکای لاتین بهروز کند. در ایران هنوز عدهای برای لنین و استالین و مائو و امثالهم سینهمیزنند و آنها را همچون اسلامگرایان «امام» خود میپندارند؛ لذا بهرغم انتقادات جدی که به مفروضات اندیشههای سوسیالیستی و مارکسیستی میتوان وارد کرد، مشکل اصلی اما در ایران ناشی از کنشگران و روشنفکرانی است که نه تنها در پی بازاندیشی در ریشهها و بنیانهای اندیشههای چپ و تاریخ و کارنامهی آن در ایران نیستند، بلکه به شکلی دگماتیسم در پی نفی و حذف هر شکل از پویاییها و مطالباتی هستند که از دل جامعه و تجربهی زیستهی افراد برمیآیند. چپ ایرانی زن، بدن زن، سوژگی زن، میل زن، برابری جنسیتی و آزادیهای فردی را به رسمیت نمیشناسد چون بدون آنکه شخصیتی مستقل داشته باشد با چشم بسته پیرو ایدئولوگها و رهبران کمونیسم و شورویاند. آنقدر متحجر و مرتجع که هنوز نتوانسته مسائل خود را در چشماندازی تکینه ببیند و تحلیل کند. اینکه این روزها میبینیم عدهای به رقصیدن زنان در شهرک اکباتان و مطالبات و کنشهایی اینچنینی میتازند و هر بد و بیراهی به آن نسبت میدهند تا مبادا مفروضات محافظهکارانه و سنتیشان، مردسالاری نهفته در پس تحلیلها و چشماندازهایشان زیر سؤال رود. اگر میخواهید ماهیت چپ ایرانی را بشناسید، این روزها با دقت حملههایشان به اعتراضاتی که زنان در آن نقش اصلی داشتند را زیر نظر بگیرید.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
ماجرای اخیر دانشگاه تهران و لیلا حسینزاده نمادی از فقر سیاسی و اضمحلال علوماجتماعی در ایران است. نمادی از سلطهی ایدئولوژیهای مارکسیسم و کمونیسم در علوماجتماعی و فضای فکری علومانسانی، که بیش از یک قرن دامن مملکت را گرفته و بیش از چهل سال است که ایرانیان در نتایج و پیامدهایش زیست میکنند.
علوماجتماعی در ایران از بدو تولد و بخصوص پس از انقلاب 57 محفلی شد برای رخنهی مارکسیسم و کمونیسم و سویسالیسم، آنهم از نوع رادیکال و چریکی و آرمانشهرگرایانهای که هم در آزمون تاریخ دستاوردی جز ویرانی و جنایت به ارمغان نیاورده و هم در ایده و آرمانشهر خود توأم با استبداد و مردسالاری و تفکراتی برآمده از مسائل روانی است.
مشکل آنجاست که در علوماجتماعی هیچ نیروی فکری و جریان علمی وجود ندارد که کلیت ماجرا را روایت کند. از طرفی با مشتی اساتید نان به نرخ روز خور و مزدور و بیسواد مواجهیم که یا مسخ ایدئولوژی اسلامگرایی و عملهی استبدادند، و یا آنقدر از شرافت بهدورند که اگر چندر غاز سوادی داشته باشند به قیمتی ارزان در خدمت اهداف ایدئولوژیک استبداد قرارش میدهند. تفکر و بازاندیشی و کالبدشکافی تاریخ معاصر ایران همچنان در علوماجتماعی شکل نگرفته است. علوماجتماعی در ایران را میتوان علوم مارکسیستی یا کمونیستی تعبیر کرد. کافیست نگاهی به اساتید و دانشجویان دانشکدههای علوماجتماعی از تهران تا علامه و غیره بیاندازید. نگاهی به تحلیلها و تئوریها و مواضع فکری اساتید و دانشجویان دانشکدهها که چطور به شکلی واپسگرایانه هنوز در تباهی فکری نسل دهه ۴۰ و ۵۰ از حزب توده تا چریکهای فدایی خلق و مجاهدین و غیره غلت میزنند. گویی این نسلهای جدید تهماندههای آرمانشهرهای ناکام ماندهی تلاشهای مذبوحانهی پدارنشاناند در رسیدن به کمونیسم. گویی این جنس و سنخ از بچهها همان دگماتیسمهای کوچک مغزی هستند که ایران را به حال و روزی که امروز هست دراوردهاند. مارکسیسم و اسلامگرایی دو روی یک سکه، محتوایی بهشدت مشابه با صورتی متفاوت.
علوماجتماعی در ایران از تفکر نقاد و به دور از ایدئولوژی به شدت رنج میبرد. حاکمیت هیچگاه اجازهی رشد علوماجتماعی در ایران را نداد و سالهاست که کمر به نابودی آن بسته است و اکنون نیز چنین خبرها و مسائلی از پیامدهای ویرانی آن است. از جامعه انتظار چندانی نمیتوان داشت اما اینکه نخبگان یک کشور همچنان بدون تاریخ و نگاه نقادانه به گذشتهی خود در پی تکرار حماقتهای گذشتگان و اجداد خود باشند، اشتباهیست نابخشودنی که نسبت به آیندهی ایران ناامیدمان میکند. متأسفانه هنوز ناخودآگاه سیاسی و جمعی خودمان را کالبدشکافی نکردهایم و آنچه از سر گذراندهایم تبدیل به آگاهی نشده است؛ که اگر شده بود این نبود حال و روزمان...
✍️ #محمد_مختارپور
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
علوماجتماعی در ایران از بدو تولد و بخصوص پس از انقلاب 57 محفلی شد برای رخنهی مارکسیسم و کمونیسم و سویسالیسم، آنهم از نوع رادیکال و چریکی و آرمانشهرگرایانهای که هم در آزمون تاریخ دستاوردی جز ویرانی و جنایت به ارمغان نیاورده و هم در ایده و آرمانشهر خود توأم با استبداد و مردسالاری و تفکراتی برآمده از مسائل روانی است.
مشکل آنجاست که در علوماجتماعی هیچ نیروی فکری و جریان علمی وجود ندارد که کلیت ماجرا را روایت کند. از طرفی با مشتی اساتید نان به نرخ روز خور و مزدور و بیسواد مواجهیم که یا مسخ ایدئولوژی اسلامگرایی و عملهی استبدادند، و یا آنقدر از شرافت بهدورند که اگر چندر غاز سوادی داشته باشند به قیمتی ارزان در خدمت اهداف ایدئولوژیک استبداد قرارش میدهند. تفکر و بازاندیشی و کالبدشکافی تاریخ معاصر ایران همچنان در علوماجتماعی شکل نگرفته است. علوماجتماعی در ایران را میتوان علوم مارکسیستی یا کمونیستی تعبیر کرد. کافیست نگاهی به اساتید و دانشجویان دانشکدههای علوماجتماعی از تهران تا علامه و غیره بیاندازید. نگاهی به تحلیلها و تئوریها و مواضع فکری اساتید و دانشجویان دانشکدهها که چطور به شکلی واپسگرایانه هنوز در تباهی فکری نسل دهه ۴۰ و ۵۰ از حزب توده تا چریکهای فدایی خلق و مجاهدین و غیره غلت میزنند. گویی این نسلهای جدید تهماندههای آرمانشهرهای ناکام ماندهی تلاشهای مذبوحانهی پدارنشاناند در رسیدن به کمونیسم. گویی این جنس و سنخ از بچهها همان دگماتیسمهای کوچک مغزی هستند که ایران را به حال و روزی که امروز هست دراوردهاند. مارکسیسم و اسلامگرایی دو روی یک سکه، محتوایی بهشدت مشابه با صورتی متفاوت.
علوماجتماعی در ایران از تفکر نقاد و به دور از ایدئولوژی به شدت رنج میبرد. حاکمیت هیچگاه اجازهی رشد علوماجتماعی در ایران را نداد و سالهاست که کمر به نابودی آن بسته است و اکنون نیز چنین خبرها و مسائلی از پیامدهای ویرانی آن است. از جامعه انتظار چندانی نمیتوان داشت اما اینکه نخبگان یک کشور همچنان بدون تاریخ و نگاه نقادانه به گذشتهی خود در پی تکرار حماقتهای گذشتگان و اجداد خود باشند، اشتباهیست نابخشودنی که نسبت به آیندهی ایران ناامیدمان میکند. متأسفانه هنوز ناخودآگاه سیاسی و جمعی خودمان را کالبدشکافی نکردهایم و آنچه از سر گذراندهایم تبدیل به آگاهی نشده است؛ که اگر شده بود این نبود حال و روزمان...
✍️ #محمد_مختارپور
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
حمله موشکی به بیمارستانی در غزه و کشتار غیرنظامیان به این شکل تداوم بی شرمانه جنایت های جنگیِ درگیری های اخیر است. مسئولیت این جنایت فارغ از اینکه عاملیت آن ارتش اسرائیل باشد یا خطای محاسباتی نیروهای مقاومت فلسطینی، برعهده ی هر دو طرف جنگ است. بیش از ده روز است که در مقابل چشم جهانیان در قرن بیست و یک جنایت های جنگی رخ می دهد و دولت ها و مقامات کشورها تنها و تنها طبق منافع خود موضع گیری میکنند و هریک طبق همان منافع بر آتش جنگ می افزایند. بعد از کشتار هزاران غیرنظامی فلسطینی و اسرائیلی هنوز هیچ کوشش بین المللی و جمعی در جهت آتش بس و توافقات مقدماتی طرح نشده و اکثر رسانه های جهان و دولت ها تمام قد از یک طرف دعوا (رژیم اسرائیل) حمایت می کنند. باید پرسید منطق پشت این حمایت ها چیست؟ منطق پشت این بی عدالتی و یک جانبه گرایی؟ منطق جنایت های جنگی در خاورمیانه؟....
#محمد_مختارپور
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
#محمد_مختارپور
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
فساد ساختاری و سیستماتیک در ارکان مختلف مملکت به جایی رسیده است که فروش مدارک تحصیلی در مقاطع ارشد و دکتری به صورت پیامکی تبلیغ میشود.
این بدین معناست که در جایی تصمیماتی اتخاذ شده مبنی بر تیشه زدن به ریشه ی دانشگاه و آخرین سنگرهای مدرنیته و عقلانیت جامعه یعنی دانشگاه ها. بی اعتبار کردن تحصیلات دانشگاهی نتیجه ای جز نخبه زدایی و ناکارمد کردن مهمترین نهاد تاثیرگزار در تاریخ معاصر ایران ندارد، به تبع آن نتیجه ای جز ناکارمدی نهادهای دیگه و انحطاط عقلانیت و علم مدرن برای مدیریت جامعه در پی ندارد، و نتیجه نهایی در بلند مدت نابودی بیش از پیش اقتصاد، سیاست، محیط زیست و افزوده شدن به بحرانهای مختلف ایران و فروپاشی سرزمینی. نهادی که مهمترین کنشگران و عاملان از دل آن برآمده اند و نخبه ترین هایش اکنون در امریکا و اروپا برای آن سرزمین ها ارزش آفرینی می کنند. فروش مدرک تحصیلی و اعتبار زدایی از دانشگاه و علم مدرن، یعنی از اساس بنیان جامعه را بر ارتجاع و فهم پیشامدرن باز تنظیم کردن، یعنی ناکارمدی بیش از پیش نهادها و ساختارها و فروپاشی بیشتر ارکان مختلف جامعه.
✍️ #محمد_مختارپور
🌎جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
این بدین معناست که در جایی تصمیماتی اتخاذ شده مبنی بر تیشه زدن به ریشه ی دانشگاه و آخرین سنگرهای مدرنیته و عقلانیت جامعه یعنی دانشگاه ها. بی اعتبار کردن تحصیلات دانشگاهی نتیجه ای جز نخبه زدایی و ناکارمد کردن مهمترین نهاد تاثیرگزار در تاریخ معاصر ایران ندارد، به تبع آن نتیجه ای جز ناکارمدی نهادهای دیگه و انحطاط عقلانیت و علم مدرن برای مدیریت جامعه در پی ندارد، و نتیجه نهایی در بلند مدت نابودی بیش از پیش اقتصاد، سیاست، محیط زیست و افزوده شدن به بحرانهای مختلف ایران و فروپاشی سرزمینی. نهادی که مهمترین کنشگران و عاملان از دل آن برآمده اند و نخبه ترین هایش اکنون در امریکا و اروپا برای آن سرزمین ها ارزش آفرینی می کنند. فروش مدرک تحصیلی و اعتبار زدایی از دانشگاه و علم مدرن، یعنی از اساس بنیان جامعه را بر ارتجاع و فهم پیشامدرن باز تنظیم کردن، یعنی ناکارمدی بیش از پیش نهادها و ساختارها و فروپاشی بیشتر ارکان مختلف جامعه.
✍️ #محمد_مختارپور
🌎جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃جدال بر سر تصاحب فضاها؛ مسجد یا پارک؟!
✍️ #محمد_مختارپور
فضاهای عمومی شهرها را باید بهمثابهی میدان کنشهای جمعی که محل تنازع نمادین نیروهای اجتماعی و سیاسیاند دید. این روزها خبرهایی مبنی بر عزم شهرداری تهران برای ساختوساز مسجد در پارکهای مهم شهر تهران دستبهدست میشود. عدهای تشویق و عدهای (دستکم در واکنش به افکار عمومی) تکذیب میکنند. اما مسأله از چه قرار است؟!
فضا امری سیاسی است و به هیچ وجه خنثی نیست و با روابط قدرت درآمیخته است. حاکمیت سعی دارد فضاهای شهری را به یکدیگر شبیه کند. شبیهسازی و ایجاد همگنی نوعی اعمال قدرت و کنترل فضا در راستای مهار سرکشی از قدرت و ایدئولوژی حاکم است.
متن کامل را اینجا بخوانید
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #محمد_مختارپور
فضاهای عمومی شهرها را باید بهمثابهی میدان کنشهای جمعی که محل تنازع نمادین نیروهای اجتماعی و سیاسیاند دید. این روزها خبرهایی مبنی بر عزم شهرداری تهران برای ساختوساز مسجد در پارکهای مهم شهر تهران دستبهدست میشود. عدهای تشویق و عدهای (دستکم در واکنش به افکار عمومی) تکذیب میکنند. اما مسأله از چه قرار است؟!
فضا امری سیاسی است و به هیچ وجه خنثی نیست و با روابط قدرت درآمیخته است. حاکمیت سعی دارد فضاهای شهری را به یکدیگر شبیه کند. شبیهسازی و ایجاد همگنی نوعی اعمال قدرت و کنترل فضا در راستای مهار سرکشی از قدرت و ایدئولوژی حاکم است.
متن کامل را اینجا بخوانید
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
Telegraph
جدال بر سر تصاحب فضاها؛ پارک یا مسجد؟!
فضاهای عمومی شهرها را باید بهمثابهی میدان کنشهای جمعی که محل تنازع نمادین نیروهای اجتماعی و سیاسیاند دید. این روزها خبرهایی مبنی بر عزم شهرداری تهران برای ساختوساز مسجد در پارکهای مهم شهر تهران دستبهدست میشود. عدهای تشویق و عدهای (دستکم در واکنش…
#محمدجواد_ظریف گفته است: «عده ای حقوق می گیرند تا مردم را به عدم شرکت در انتخابات تشویق کنند»
این سخن ظریف در همان پارادایم امنیتیسازی جامعه و بهرسمیت نشناختن بخش بزرگی از جامعهی ایران است که در طی سالهای اخیر در خیابان و به اشکال مختلف «نه» بزرگ به حاکمیت گفته است و از جان و عمر و زندگیاش هزینه داده است. از چنین حرفهایی برمیآید که در همین ایام و بخصوص بعد از انتخابات سرکوبی گسترده در راه است برای تمامی شهروندان منتقدی که به شیوههای مختلف عدم تمایل خود به مشارکت را اعلام کردهاند. این سخن ظریف حرفهای بسیاری دربارهی همین نامزدی که ذیل پروژهی گرمکردن انتخابات وارد میدان شده در خود دارد. سخنی برآمده از یک منطق استدلالی خاص که از پیش تمام مخالفان و منتقدان ساختار کنونی حاکمیت را تا پای چوبهی دار و اعدام نیز میکشاند. اما در تقابل با چنین سخنی باید پرسید آیا کسانی که برای نامزد یا نامزدها تبلیغ میکنند پول نمیگیرند؟! صد البته که پول در برابر پست و مقام و قدرت پاداش ناچیزی است. قطع به یقین منافع گستردهتر و بیشتری دارند. برای مثال:
تبلیغات گسترده و بیوقفهی برخی اساتید و چهرههای دانشگاهی بخصوص در علوم انسانی و علوماجتماعی برای شرکت در انتخابات با وضعیتی که اکنون کشور دارد و سابقه و رزومهی حاکمیت، یک معنا بیشتر ندارد: امر اخلاقی برایشان ذرهای موضوعیت ندارد؛ زیرا:
اولاً آنها مانند هر شخص دیگری حق دارند تصمیم بگیرند که در انتخابات شرکت کنند یا خیر، اما ترویج و تبلیغهای بیوقفه و تمام قد آنها برای شرکت در انتخابات با مختصات و الگریتم سیاسی کنونی کشور و حاکمیت، نشان میدهد که گروههای ذینفع حاکمیت و فساد ساختاری تا عمق بدنهی طبقهی متوسط و نیروهای میانجی نفوذ کرده.
در حقیقت این شخصیتها و گروههای مبلغ شرکت در انتخابات از این جهت میانجی خوانده میشوند (و به تعبیر مقصود فراستخواه کنشگران مرزی تلقی میشوند) که سهمی در کیک فساد ساختاری دارند. تبلیغهای بیوقفه و اصرار امثال #محمد_فاضلی ها و #محسن_رنانی ها و آزاد ارمکیها و بسیاری دیگر را نمیتوان صرفاً به حساب توجیهاتی که میآورند زد (در انتخاباتهای گذشته نیز این نیروها از انتخاب کاندید مورد نظر بیبهره نمیشدند) اما به نظر میرسد اکنون حاکمیت تصمیم گرفته است که اینبار دست نوازشی بر سر همین جماعتی بکشد که بارها تحقیرشان کرده؛ با این هدف که نیروهای میانجی را به عرصهی مدیریت میانی بگمارد تا کمی از کیسهی خالی خزانه بکاهد تا بیش از این از رسیدن به اهداف و امیال خویش بازنماند.
ثانیاً عمل این حضرات از آنرو غیراخلاقی است که توجیهات کاملاً اخلاقی برای آن ردیف میکنند. درحقیقت شرورانهترین عملها و غیراخلاقیترین اعمال آن دسته از اعمالی هستند که با نیتها و توجیهات اخلاقی و انسانی و در جهت خیر جمعی توجیه شوند اما در حقیقت در پی منافع شخصی باشند.
اگر تا سال ۱۳۹۶ بخشی از جامعه و عدهای از طبقات و اقشار مختلف بودند که نسبت به اصطلاح نظام و تغییر از صندوق رأی هنوز نیمچه امیدی داشتند و صرفاً برای احقاق حقوق ازدسترفتهشان به پای صندوقهای رأی میآمدند، امروز اما همان اقشار معتقدند که آزموده را آزمودن خطاست. و اگر تا همان سال بخشی از بدنهی دانشگاهی و فرهیختهی کشور با حسننیت و همدلانه با عموم مردم دیگران را به شرکت در انتخابات دعوت میکردند بدون آنکه عمدهی آنها نفع مستقیم و شخصی از این دعوت ببرند، امروز اما همان بدهی فرهیخته کنار گود نشسته و حتی دنبال کنندهی چنین نمایشنامهای نیست. لذا کنشگری مدنی و دموکراسیخواهانه در چنین ساختاری عملاً فاقد معنی و کارکرد است و آن بدنهای از میانجیگران اصلاحطلب و مدعی عقلانیت مستقیم و غیرمستقیم از قبل حمایتهای سیاسی و تبلیغها منتفع خواهند شد. به هرطریق #حافظهی_تاریخی جامعه این ایام و عملکرد دولت بعدی را از یاد نخواهد برد و آیندگان دربارهی تمامی کنشگران سلبی و ایجابی قضاوت خواهند کرد.
✍️ #محمد_مختارپور
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
این سخن ظریف در همان پارادایم امنیتیسازی جامعه و بهرسمیت نشناختن بخش بزرگی از جامعهی ایران است که در طی سالهای اخیر در خیابان و به اشکال مختلف «نه» بزرگ به حاکمیت گفته است و از جان و عمر و زندگیاش هزینه داده است. از چنین حرفهایی برمیآید که در همین ایام و بخصوص بعد از انتخابات سرکوبی گسترده در راه است برای تمامی شهروندان منتقدی که به شیوههای مختلف عدم تمایل خود به مشارکت را اعلام کردهاند. این سخن ظریف حرفهای بسیاری دربارهی همین نامزدی که ذیل پروژهی گرمکردن انتخابات وارد میدان شده در خود دارد. سخنی برآمده از یک منطق استدلالی خاص که از پیش تمام مخالفان و منتقدان ساختار کنونی حاکمیت را تا پای چوبهی دار و اعدام نیز میکشاند. اما در تقابل با چنین سخنی باید پرسید آیا کسانی که برای نامزد یا نامزدها تبلیغ میکنند پول نمیگیرند؟! صد البته که پول در برابر پست و مقام و قدرت پاداش ناچیزی است. قطع به یقین منافع گستردهتر و بیشتری دارند. برای مثال:
تبلیغات گسترده و بیوقفهی برخی اساتید و چهرههای دانشگاهی بخصوص در علوم انسانی و علوماجتماعی برای شرکت در انتخابات با وضعیتی که اکنون کشور دارد و سابقه و رزومهی حاکمیت، یک معنا بیشتر ندارد: امر اخلاقی برایشان ذرهای موضوعیت ندارد؛ زیرا:
اولاً آنها مانند هر شخص دیگری حق دارند تصمیم بگیرند که در انتخابات شرکت کنند یا خیر، اما ترویج و تبلیغهای بیوقفه و تمام قد آنها برای شرکت در انتخابات با مختصات و الگریتم سیاسی کنونی کشور و حاکمیت، نشان میدهد که گروههای ذینفع حاکمیت و فساد ساختاری تا عمق بدنهی طبقهی متوسط و نیروهای میانجی نفوذ کرده.
در حقیقت این شخصیتها و گروههای مبلغ شرکت در انتخابات از این جهت میانجی خوانده میشوند (و به تعبیر مقصود فراستخواه کنشگران مرزی تلقی میشوند) که سهمی در کیک فساد ساختاری دارند. تبلیغهای بیوقفه و اصرار امثال #محمد_فاضلی ها و #محسن_رنانی ها و آزاد ارمکیها و بسیاری دیگر را نمیتوان صرفاً به حساب توجیهاتی که میآورند زد (در انتخاباتهای گذشته نیز این نیروها از انتخاب کاندید مورد نظر بیبهره نمیشدند) اما به نظر میرسد اکنون حاکمیت تصمیم گرفته است که اینبار دست نوازشی بر سر همین جماعتی بکشد که بارها تحقیرشان کرده؛ با این هدف که نیروهای میانجی را به عرصهی مدیریت میانی بگمارد تا کمی از کیسهی خالی خزانه بکاهد تا بیش از این از رسیدن به اهداف و امیال خویش بازنماند.
ثانیاً عمل این حضرات از آنرو غیراخلاقی است که توجیهات کاملاً اخلاقی برای آن ردیف میکنند. درحقیقت شرورانهترین عملها و غیراخلاقیترین اعمال آن دسته از اعمالی هستند که با نیتها و توجیهات اخلاقی و انسانی و در جهت خیر جمعی توجیه شوند اما در حقیقت در پی منافع شخصی باشند.
اگر تا سال ۱۳۹۶ بخشی از جامعه و عدهای از طبقات و اقشار مختلف بودند که نسبت به اصطلاح نظام و تغییر از صندوق رأی هنوز نیمچه امیدی داشتند و صرفاً برای احقاق حقوق ازدسترفتهشان به پای صندوقهای رأی میآمدند، امروز اما همان اقشار معتقدند که آزموده را آزمودن خطاست. و اگر تا همان سال بخشی از بدنهی دانشگاهی و فرهیختهی کشور با حسننیت و همدلانه با عموم مردم دیگران را به شرکت در انتخابات دعوت میکردند بدون آنکه عمدهی آنها نفع مستقیم و شخصی از این دعوت ببرند، امروز اما همان بدهی فرهیخته کنار گود نشسته و حتی دنبال کنندهی چنین نمایشنامهای نیست. لذا کنشگری مدنی و دموکراسیخواهانه در چنین ساختاری عملاً فاقد معنی و کارکرد است و آن بدنهای از میانجیگران اصلاحطلب و مدعی عقلانیت مستقیم و غیرمستقیم از قبل حمایتهای سیاسی و تبلیغها منتفع خواهند شد. به هرطریق #حافظهی_تاریخی جامعه این ایام و عملکرد دولت بعدی را از یاد نخواهد برد و آیندگان دربارهی تمامی کنشگران سلبی و ایجابی قضاوت خواهند کرد.
✍️ #محمد_مختارپور
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃ایران در جنگی گسترده و همه جانبه؟!
✍️ #محمد_مختارپور
کسی نمیداند سرنوشت تنشهای اخیر به کجا میرسد و آیا منجر به جنگی خانمانسوز برای تمامی طرفین میشود یا خیر؟! در اینجا قصد پیشبینی هیچ رویدادی را ندارم و تنها میکوشم سیاستهای کلان و استراتژیک طرفین جنگ در خاورمیانه را توضیح دهم و منطق پشت انتخابها و حوادث و وقایع را تا حدی تبیین کنم و تنها احتمالاتی دربارهی چنین جنگی طرح کنم.
جنگ از رگ گردن به کشور نزدیکتر شده است، به شکلی کاملاً بیسابقه و در شرایطی که خزانه خالی است، افکار عمومی موافق چنین نبردی نیست و بحرانهای بیسابقه و عظیم اقتصادی توانی برای آغاز و تداوم چنین جنگی را باقی نگذاشتهاند. حتی توان نظامی کشور نیز کشش چنین تنشی را ندارد و در صورت وقوع، کشور با بحرانهای بیسابقهتر و گستردهتر مواجه خواهد شد. همچنین در شرایطی که ایران از منزویترین کشورهای جهان به شمار میرود و عملاً هیچ منافع اقتصادی و سیاسی مشترکی با مهمترین کشورهای جهان ندارد (از چین که نفت ایران را به کمترین میزان میخرد و روسیه که تقریباً شبهمستعمرهاش هستیم بگذریم). هیچ کشوری حاضر نیست در شورای امنیت سازمان ملل و به اشکال مختلف حقوقی و سیاسی و حتی نظامی تلاشی برای تغییر شرایط به نفع ایران داشته باشد.
بعید به نظر میرسد که مسألهی کشاندن ایران به یک جنگ همهجانبه صرفاً تصمیم یک شخص(مانند نتانیاهو) و حتی یک دولت(مثل اسرائیل) باشد. ابعاد چنین تصمیمی میتواند بزرگتر و عمیقتر از حتی جنگ حماس و اسرائیل باشد و در صورت وقوع پیامدهای آن نیز گستردهتر از یک درگیری نظامی صرف.
در این بین تشویقهای مسکو برای آغاز درگیریهای بیشتر و رساندن تجهیزات نظامی چه پیامی دارد؟! آیا ایران قرار است نقش اکراین را در خاورمیانه بازی کند؟! و زمین جنگ روسیه و طرفهای مقابلش برای رسیدن به اهداف استراتژیک خود باشد؟ امیدواریم چنین نباشد...
اما آنچه از تمامی اخبار، تحولات و وقایع و تحلیلها از یکسو و مرور سیاست خارجی جمهوری اسلامی و روند بحرانهای چند دههی اخیر (از گشوده شدن پرونده هستهای ایران در شورای امنیت) تا به امروز برمیآید، چنین است که تصمیم کشاندن ایران به یک جنگ همهجانبه (میتواند) آخرین تصمیم و تعیین تکلیف جهان با حکومت ایران باشد. اخبار و شواهد نشان میدهند که این احتمال وجود دارد که مسألهی هستهای ایران و سیاستخارجی این کشور دیگر موضوعی نیست که بتوان آن را با دیپلماسی و مذاکرات حل کرد؛ چنانچه بسیاری از ناظران رفتار حاکمیت در انتخابات اخیر و تعدیلهایی در موضوع ریاستجمهوری را در جهت تصمیم نظام برای انجام مذاکره و حل مسألهی هستهای عنوان کردند؛ اما آیا (از نظر طرفهای مقابل) دیگر برای چنین تعدیل و تجدیدنظری در سیاست خارجی دیر شده است و جنگ اجتنابناپذیر است (بهرغم ادعای مقامات امریکایی که همواره تأکید میکنند چنین جنگی اجتنابناپذیر نیست)؟! پاسخ را در هفتهها و ماههای آینده درخواهیم یافت.
اما آنچه تاکنون میتوان از مجموع تحولات سریالی(که به لحاظ نظامی حمایت مسکو و تشویق ایران به آغاز چنین جنگی و از طرفی آرایش نظامی و گستردهی بیسابقهی ایالات متحده در منطقه و حتی ورود بمبافکن B2) برمیآید، این است که ایالات متحده، اکثر کشورهای اروپایی و حتی روسیه و چین تصمیم دارند مسائل ایران را به گونهای دیگر حل کنند.
شاید شما نیز اخیراً در خبرها خوانده باشید که به گزارش نهادهای امنیتی ایالات متحده، جمهوری اسلامی تا ساخت و آزمایش یک بمب هستهای تنها چند هفته یا چند روز فاصله دارد. معاون اول ترامپ صحبت از بمبباران غیرمعمولی مراکز هستهای ایران میکند و از طرفی چین و روسیه (تنها متحدان ظاهری جمهوری اسلامی) تمایلی به هستهای شدن ایران ندارند. برداشتی سادهلوحانهاست اگر تصور کنیم این دو کشور که حاضر نیستند جزایر سهگانهی خلیجفارس را برای ایران به رسمیت بشناسند و بارها بر علیه آن رأی میدهند تمایلی به هستهای شدن ایران داشته باشند. درواقع مدعیان چنین ادعایی (که چین و روسیه به هستهای شدن ایران راضیاند) باید در پی اثبات این ادعا باشند، چراکه شواهد بسیاری برای رد آن وجود دارد.
به هرحال افتادن ایران به دامی که از شرق تا غرب برایش آماده کردهاند و آغاز جنگی همهجانبه، میتواند بهانهی خوبی برای از بین بردن تأسیسات هستهای و حل این بحران برای طرفین مقابل باشد. هرچند این امر میتواند کمترین پیامد چنین جنگی باشد. خاطرم هست که چند سال پیش مصاحبهای از یکی از مشاوران ارشد امنیتی جورج بوش پسر منتشر شد که در آن نقل میکرد: «رئیس جمهور از من پرسید که اگر همین امروز به عراق حمله کنیم واکنش مردم عراق چه خواهد بود؟! من در پاسخ گفتم با کمال میل از ما استقبال خواهند کرد، زیرا آنها از حکومت صدام خسته شدهاند و خواهان تغییرند»...
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #محمد_مختارپور
کسی نمیداند سرنوشت تنشهای اخیر به کجا میرسد و آیا منجر به جنگی خانمانسوز برای تمامی طرفین میشود یا خیر؟! در اینجا قصد پیشبینی هیچ رویدادی را ندارم و تنها میکوشم سیاستهای کلان و استراتژیک طرفین جنگ در خاورمیانه را توضیح دهم و منطق پشت انتخابها و حوادث و وقایع را تا حدی تبیین کنم و تنها احتمالاتی دربارهی چنین جنگی طرح کنم.
جنگ از رگ گردن به کشور نزدیکتر شده است، به شکلی کاملاً بیسابقه و در شرایطی که خزانه خالی است، افکار عمومی موافق چنین نبردی نیست و بحرانهای بیسابقه و عظیم اقتصادی توانی برای آغاز و تداوم چنین جنگی را باقی نگذاشتهاند. حتی توان نظامی کشور نیز کشش چنین تنشی را ندارد و در صورت وقوع، کشور با بحرانهای بیسابقهتر و گستردهتر مواجه خواهد شد. همچنین در شرایطی که ایران از منزویترین کشورهای جهان به شمار میرود و عملاً هیچ منافع اقتصادی و سیاسی مشترکی با مهمترین کشورهای جهان ندارد (از چین که نفت ایران را به کمترین میزان میخرد و روسیه که تقریباً شبهمستعمرهاش هستیم بگذریم). هیچ کشوری حاضر نیست در شورای امنیت سازمان ملل و به اشکال مختلف حقوقی و سیاسی و حتی نظامی تلاشی برای تغییر شرایط به نفع ایران داشته باشد.
بعید به نظر میرسد که مسألهی کشاندن ایران به یک جنگ همهجانبه صرفاً تصمیم یک شخص(مانند نتانیاهو) و حتی یک دولت(مثل اسرائیل) باشد. ابعاد چنین تصمیمی میتواند بزرگتر و عمیقتر از حتی جنگ حماس و اسرائیل باشد و در صورت وقوع پیامدهای آن نیز گستردهتر از یک درگیری نظامی صرف.
در این بین تشویقهای مسکو برای آغاز درگیریهای بیشتر و رساندن تجهیزات نظامی چه پیامی دارد؟! آیا ایران قرار است نقش اکراین را در خاورمیانه بازی کند؟! و زمین جنگ روسیه و طرفهای مقابلش برای رسیدن به اهداف استراتژیک خود باشد؟ امیدواریم چنین نباشد...
اما آنچه از تمامی اخبار، تحولات و وقایع و تحلیلها از یکسو و مرور سیاست خارجی جمهوری اسلامی و روند بحرانهای چند دههی اخیر (از گشوده شدن پرونده هستهای ایران در شورای امنیت) تا به امروز برمیآید، چنین است که تصمیم کشاندن ایران به یک جنگ همهجانبه (میتواند) آخرین تصمیم و تعیین تکلیف جهان با حکومت ایران باشد. اخبار و شواهد نشان میدهند که این احتمال وجود دارد که مسألهی هستهای ایران و سیاستخارجی این کشور دیگر موضوعی نیست که بتوان آن را با دیپلماسی و مذاکرات حل کرد؛ چنانچه بسیاری از ناظران رفتار حاکمیت در انتخابات اخیر و تعدیلهایی در موضوع ریاستجمهوری را در جهت تصمیم نظام برای انجام مذاکره و حل مسألهی هستهای عنوان کردند؛ اما آیا (از نظر طرفهای مقابل) دیگر برای چنین تعدیل و تجدیدنظری در سیاست خارجی دیر شده است و جنگ اجتنابناپذیر است (بهرغم ادعای مقامات امریکایی که همواره تأکید میکنند چنین جنگی اجتنابناپذیر نیست)؟! پاسخ را در هفتهها و ماههای آینده درخواهیم یافت.
اما آنچه تاکنون میتوان از مجموع تحولات سریالی(که به لحاظ نظامی حمایت مسکو و تشویق ایران به آغاز چنین جنگی و از طرفی آرایش نظامی و گستردهی بیسابقهی ایالات متحده در منطقه و حتی ورود بمبافکن B2) برمیآید، این است که ایالات متحده، اکثر کشورهای اروپایی و حتی روسیه و چین تصمیم دارند مسائل ایران را به گونهای دیگر حل کنند.
شاید شما نیز اخیراً در خبرها خوانده باشید که به گزارش نهادهای امنیتی ایالات متحده، جمهوری اسلامی تا ساخت و آزمایش یک بمب هستهای تنها چند هفته یا چند روز فاصله دارد. معاون اول ترامپ صحبت از بمبباران غیرمعمولی مراکز هستهای ایران میکند و از طرفی چین و روسیه (تنها متحدان ظاهری جمهوری اسلامی) تمایلی به هستهای شدن ایران ندارند. برداشتی سادهلوحانهاست اگر تصور کنیم این دو کشور که حاضر نیستند جزایر سهگانهی خلیجفارس را برای ایران به رسمیت بشناسند و بارها بر علیه آن رأی میدهند تمایلی به هستهای شدن ایران داشته باشند. درواقع مدعیان چنین ادعایی (که چین و روسیه به هستهای شدن ایران راضیاند) باید در پی اثبات این ادعا باشند، چراکه شواهد بسیاری برای رد آن وجود دارد.
به هرحال افتادن ایران به دامی که از شرق تا غرب برایش آماده کردهاند و آغاز جنگی همهجانبه، میتواند بهانهی خوبی برای از بین بردن تأسیسات هستهای و حل این بحران برای طرفین مقابل باشد. هرچند این امر میتواند کمترین پیامد چنین جنگی باشد. خاطرم هست که چند سال پیش مصاحبهای از یکی از مشاوران ارشد امنیتی جورج بوش پسر منتشر شد که در آن نقل میکرد: «رئیس جمهور از من پرسید که اگر همین امروز به عراق حمله کنیم واکنش مردم عراق چه خواهد بود؟! من در پاسخ گفتم با کمال میل از ما استقبال خواهند کرد، زیرا آنها از حکومت صدام خسته شدهاند و خواهان تغییرند»...
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
جامعهشناسی
📃 در غیاب ناسیونالیسم... این بی وطن هایی که امروز در قامت نماینده مجلس در مقام تصمیم گیری امور کشوری به بزرگی ایران جولان می دهند، همان میراث شوم کمونیسم و مارکسیسم و سوسیالیسمی هستند که موجب سقوط ایران و تقدیم کشور به روحانیتی شدند که کشور را به چنین نقطه…
📃 در غیاب ناسیونالیسم...
این بی وطن هایی که امروز در قامت نماینده مجلس در مقام تصمیم گیری امور کشوری به بزرگی ایران جولان می دهند، همان میراث شوم کمونیسم و مارکسیسم و سوسیالیسمی هستند که موجب سقوط ایران و تقدیم کشور به روحانیتی شدند که کشور را به چنین نقطه ای رسانده اند.
میراث تمام احزاب و سازمان های چپ و چریکی کمونیستی که هیچ درکی از زمانه خویش و جهان مدرن نداشتند و در یک مالیخولیای جمعی(به اعتراف شاملو و ساعدی) موجب فروپاشی کشور در ابای سیاه مرگ ستایان اسلامگرا شدند. این دو سرطان سرخ و سیاه در ائتلافی تاریخی و ایدئولوژیک چنان آواری برجای گذاشتند که به گواه گزارش ها سیل مهاجرت شکلی توده وار پیدا کرده است.
این اظهارات و جاروجنجال های عمله های استبداد شاهدی است بر فقدان یک جریان، حزب و سازمان #ناسیونالیسم در ایران. ناسیونالیسم یکی از ذبح شده های انقلاب ۵۷ بود که از آن زمان تاکنون مطلقا هیچ نماینده، حزب، جریان یا نیروی سیاسی و اجتماعی ندارد. نتیجه این فقدان را مردم ایران اکنون با تورم سه رقمی و پرت شدن در بحران های سیاسی و اقتصادی و اقلیمی درک می کنند.
نگاهی به کشورهای همسایه بی اندازید و روند رشد و توسعه آن ها را مجدد مقایسه کنید. ببینید ترکیه چطور پرچم کشورش از هر نماد دیگری برای حکومت و مردمش اولویت است. عربستان چطور با اولویت قرار دادن منافع کشورش درحال تبدیل شدن به یکی از قطب های اقتصادی و سیاسی منطقه است و چه تغییرات بنیادینی را در جهت توسعه و پیشرفت رقم می زند.
بله، ناسیونالیسم در ایرام بیش از ۴ دهه است که سلاخی شده است و پیامدهایش را اکنون ایرانیان تجربه می کنند. فارغ از اینکه این بی وطن هایی که شأن مجلس و نمایندگی و وکالت مردم را به ابتذال کشیدند و اکنون در کثافت خود اینگونه دست و پا می زنند. امت واحدی که چنان در فضله خود گیر کرده است که تخم و توان پاسخ به حملات تروریستی دشمنش در خاک ایران را ندارد.
زمانی #یوسف_اباذری در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران گلو پاره میکرد که حکومت دارد با امثال #مرتضی_پاشایی و پروپاگاندای امور حاشیه ای و مبتذل از امور و مسائل مهم کشور #سیاست_زدایی می کند.
تقریبا دو دهه قبل تر آن نطق های هیجانی، اباذری و امثال او هژمونی نظریات و ایدئولوژی های چپ و مارکسیسم و سوسیالیسم را بر دانشکده های علوم اجتماعی قالب کردند، فضای روشنفکری خارج از دانشگاه ها که خود عقبه و سابقه ای دیرینه در ترویج چپ داشتند و دارند. اما هیچکس پاسخ نداد که سکوت امثال اباذری ها درباره کشتار مردم درخیابان و جنجال آن ها برای رأی جمع کردن عمله های استبداد نامش چیست؟!
✍️ #محمد_مختارپور
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
این بی وطن هایی که امروز در قامت نماینده مجلس در مقام تصمیم گیری امور کشوری به بزرگی ایران جولان می دهند، همان میراث شوم کمونیسم و مارکسیسم و سوسیالیسمی هستند که موجب سقوط ایران و تقدیم کشور به روحانیتی شدند که کشور را به چنین نقطه ای رسانده اند.
میراث تمام احزاب و سازمان های چپ و چریکی کمونیستی که هیچ درکی از زمانه خویش و جهان مدرن نداشتند و در یک مالیخولیای جمعی(به اعتراف شاملو و ساعدی) موجب فروپاشی کشور در ابای سیاه مرگ ستایان اسلامگرا شدند. این دو سرطان سرخ و سیاه در ائتلافی تاریخی و ایدئولوژیک چنان آواری برجای گذاشتند که به گواه گزارش ها سیل مهاجرت شکلی توده وار پیدا کرده است.
این اظهارات و جاروجنجال های عمله های استبداد شاهدی است بر فقدان یک جریان، حزب و سازمان #ناسیونالیسم در ایران. ناسیونالیسم یکی از ذبح شده های انقلاب ۵۷ بود که از آن زمان تاکنون مطلقا هیچ نماینده، حزب، جریان یا نیروی سیاسی و اجتماعی ندارد. نتیجه این فقدان را مردم ایران اکنون با تورم سه رقمی و پرت شدن در بحران های سیاسی و اقتصادی و اقلیمی درک می کنند.
نگاهی به کشورهای همسایه بی اندازید و روند رشد و توسعه آن ها را مجدد مقایسه کنید. ببینید ترکیه چطور پرچم کشورش از هر نماد دیگری برای حکومت و مردمش اولویت است. عربستان چطور با اولویت قرار دادن منافع کشورش درحال تبدیل شدن به یکی از قطب های اقتصادی و سیاسی منطقه است و چه تغییرات بنیادینی را در جهت توسعه و پیشرفت رقم می زند.
بله، ناسیونالیسم در ایرام بیش از ۴ دهه است که سلاخی شده است و پیامدهایش را اکنون ایرانیان تجربه می کنند. فارغ از اینکه این بی وطن هایی که شأن مجلس و نمایندگی و وکالت مردم را به ابتذال کشیدند و اکنون در کثافت خود اینگونه دست و پا می زنند. امت واحدی که چنان در فضله خود گیر کرده است که تخم و توان پاسخ به حملات تروریستی دشمنش در خاک ایران را ندارد.
زمانی #یوسف_اباذری در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران گلو پاره میکرد که حکومت دارد با امثال #مرتضی_پاشایی و پروپاگاندای امور حاشیه ای و مبتذل از امور و مسائل مهم کشور #سیاست_زدایی می کند.
تقریبا دو دهه قبل تر آن نطق های هیجانی، اباذری و امثال او هژمونی نظریات و ایدئولوژی های چپ و مارکسیسم و سوسیالیسم را بر دانشکده های علوم اجتماعی قالب کردند، فضای روشنفکری خارج از دانشگاه ها که خود عقبه و سابقه ای دیرینه در ترویج چپ داشتند و دارند. اما هیچکس پاسخ نداد که سکوت امثال اباذری ها درباره کشتار مردم درخیابان و جنجال آن ها برای رأی جمع کردن عمله های استبداد نامش چیست؟!
✍️ #محمد_مختارپور
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃پایان تعلیق؛ آیندهی تنشهای نظامی منطقه
✍️ #محمد_مختارپور
بسیاری سر درگماند که حاصل و انتهای این تنشها و درگیریهای نظامی ایران و اسرائیل چه خواهد بود. افکار عمومی پس از حملهی بامداد شنبهی اسرائیل آرزومندانه و امیدوارانه میگفت که این پایان درگیریهاست و اسرائیل با هماهنگیهای قبلی اهدافی را هدف قرار داده و ایران نیز پاسخ نخواهد داد. اما خبرهای چند روز اخیر چیزهای دیگری میگویند. جدای از میزان خساراتی که این حمله وارد کرده است، بهنظر میرسد به دلایل مختلف عزم تصمیمگیرندگان جزم است که هرگونه حمله را به شدیدترین شکل پاسخ دهند. فضای افکار عمومی جامعه در گیرودار تحریمها، تورم و انواع بحرانها، حالا دیگر دلواپس امنیتی است که روز به روز با جنگ تهدید میشود. به نظر میرسد در این شرایط هرگونه حملهی دیگر میتواند موجی از هراس عمومی را ایجاد کند که از پس از جنگ هشت ساله تاکنون بیسابقه بوده است.
اما عدهای از ناظران و تحلیلگران ادامه و آیندهی این روند را صرفاً به نتایج انتخابات امریکا تقلیل میدهند. یعنی معتقدند که نتیجهی انتخابات امریکا در 5 نوامبر مشخص میکند که این تنشها به سوی مذاکرات میروند یا به آتشهایی غیرقابل مهار تبدیل میشوند. اما از طرفی اینگونه تحلیلها از جنس تحلیلهایی است که پیشفرض تحولات و رخدادها را از اساس به اشخاص و دولتها فرومیکاهند و نقش سیاستهای کلی کشورها و متحدان یکدیگر و شبکهی روابط بینالمللی را در نظر نمیگیرند. بخصوص وقتی از زبان آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه آمریکا در دولت بایدنِ دموکرات میشنویم: «زمان آن فرا رسیده که اسرائیل موفقیت نظامی خود را به موفقیت استراتژیک تبدیل کند.»؛ بهزعم نگارنده این جملهی بلینکن سیاست کلی پنتاگن و اسناد بالادستی سیاست خارجی امریکا در قابل ایران و شرایط منطقه را میرساند، فارغ از اینکه چه کسی در کاخ سفید باشد.
آنچه از تمامی سلسله رخدادهایی که آغازشان 7 اکتبر تا به امروز بوده است میتوان نتیجه گرفت، این است که «وضعیت تعلیق» و سیاست «نه جنگ نه صلح» که جمهوری اسلامی طی تقریباً سه دهه خواهان آن بود پایان یافته است، نه از جانب او، بلکه از جانب تمامی طرفین: اسرائیل، ایالات متحده، اروپا و کشورهای همپیمان آنها. از هماکنون در بیلبوردها و تبلیغات عباراتی چون «جنگطلب» به امریکا و اسرائیل نسبت داده میشود و مقامات مختلف مطرح کردهاند که کشورهای غربی و متحد منطقهای آنها یعنی اسرائیل خواهان جنگ هستند. در نتیجه احتمالا در صورت شعلهورتر شدن آتش مستقیم بین ایران و اسرائیل این جنگ را نیز «تحمیلی» خواهند نامید، فارغ از اینکه تصمیمگیرندگان با پافشاری بر سیاست «نه صلح، نه جنگ» منفعلانهترین سیاستی را دنبال کردهاند که چنین وضعیتی را رقم زد و اکنون نیز در دومینوی تحولات و وقایع ناچار به واکنشهای متعدد شده است.
به نظر میرسد ایالات متحده و کشورهای اروپایی از رسیدن به هرگونه توافق اثرگذار و بلند مدت با جمهوری اسلامی ناامید شدهاند و تمامی راهحلهای دیپلماتیک پس از نزدیک به دو دهه تلاش به بنبست خورده است. تنها گزینهای که برای این کشورها با آن توان نظامی، اقتصادی و سیاسی باقی مانده، استفاده از اقدام نظامی برای نابودی یا دستکم تضعیف اثرگذار تمام مطالبات و اموری هستند که در تمام این سالها دربارهشان بحث بود: در دیپلماسی و مذاکرات یکی از مهمترین خواستههای طرفین این بود که نیروهای نیابتی عقبنشینی کنند و دست از ماجراجوییها و اقدامات نظامی علیه اسرائیل برداند، اکنون بعد از گذشت یک سال از این جنگ اسرائیل (به حق یا ناحق) توانسته است بخش بزرگ و قابل توجهی از نیروهای نیابتی را عقب بنشاند و از بین ببرد (فارغ از اینکه این سیاست ترور و حذف در بلند مدت چه نتیجه و پیامدی به همراه خواهد داشت). بهنظر نمیرسد که مسألهی هستهای نیز مانند قبل قابل مذاکره باشد، و پیگیری آن حتی به لحاظ دیپلماتیک توان چانه زنی بسیار کمتری نسبت به پیش از هفت اکتبر برای حاکمیت باقیخواهد گذاشت؛ بخصوص در شرایطی که تصمیمگیرندگان در ایران طی سه دهه دربارهی هیچیک از این مسائل برنامهی مشخص و مدونی نداشتهاند و وضعیت منفعلانهی تعلیق را ترجیح داده است.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #محمد_مختارپور
بسیاری سر درگماند که حاصل و انتهای این تنشها و درگیریهای نظامی ایران و اسرائیل چه خواهد بود. افکار عمومی پس از حملهی بامداد شنبهی اسرائیل آرزومندانه و امیدوارانه میگفت که این پایان درگیریهاست و اسرائیل با هماهنگیهای قبلی اهدافی را هدف قرار داده و ایران نیز پاسخ نخواهد داد. اما خبرهای چند روز اخیر چیزهای دیگری میگویند. جدای از میزان خساراتی که این حمله وارد کرده است، بهنظر میرسد به دلایل مختلف عزم تصمیمگیرندگان جزم است که هرگونه حمله را به شدیدترین شکل پاسخ دهند. فضای افکار عمومی جامعه در گیرودار تحریمها، تورم و انواع بحرانها، حالا دیگر دلواپس امنیتی است که روز به روز با جنگ تهدید میشود. به نظر میرسد در این شرایط هرگونه حملهی دیگر میتواند موجی از هراس عمومی را ایجاد کند که از پس از جنگ هشت ساله تاکنون بیسابقه بوده است.
اما عدهای از ناظران و تحلیلگران ادامه و آیندهی این روند را صرفاً به نتایج انتخابات امریکا تقلیل میدهند. یعنی معتقدند که نتیجهی انتخابات امریکا در 5 نوامبر مشخص میکند که این تنشها به سوی مذاکرات میروند یا به آتشهایی غیرقابل مهار تبدیل میشوند. اما از طرفی اینگونه تحلیلها از جنس تحلیلهایی است که پیشفرض تحولات و رخدادها را از اساس به اشخاص و دولتها فرومیکاهند و نقش سیاستهای کلی کشورها و متحدان یکدیگر و شبکهی روابط بینالمللی را در نظر نمیگیرند. بخصوص وقتی از زبان آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه آمریکا در دولت بایدنِ دموکرات میشنویم: «زمان آن فرا رسیده که اسرائیل موفقیت نظامی خود را به موفقیت استراتژیک تبدیل کند.»؛ بهزعم نگارنده این جملهی بلینکن سیاست کلی پنتاگن و اسناد بالادستی سیاست خارجی امریکا در قابل ایران و شرایط منطقه را میرساند، فارغ از اینکه چه کسی در کاخ سفید باشد.
آنچه از تمامی سلسله رخدادهایی که آغازشان 7 اکتبر تا به امروز بوده است میتوان نتیجه گرفت، این است که «وضعیت تعلیق» و سیاست «نه جنگ نه صلح» که جمهوری اسلامی طی تقریباً سه دهه خواهان آن بود پایان یافته است، نه از جانب او، بلکه از جانب تمامی طرفین: اسرائیل، ایالات متحده، اروپا و کشورهای همپیمان آنها. از هماکنون در بیلبوردها و تبلیغات عباراتی چون «جنگطلب» به امریکا و اسرائیل نسبت داده میشود و مقامات مختلف مطرح کردهاند که کشورهای غربی و متحد منطقهای آنها یعنی اسرائیل خواهان جنگ هستند. در نتیجه احتمالا در صورت شعلهورتر شدن آتش مستقیم بین ایران و اسرائیل این جنگ را نیز «تحمیلی» خواهند نامید، فارغ از اینکه تصمیمگیرندگان با پافشاری بر سیاست «نه صلح، نه جنگ» منفعلانهترین سیاستی را دنبال کردهاند که چنین وضعیتی را رقم زد و اکنون نیز در دومینوی تحولات و وقایع ناچار به واکنشهای متعدد شده است.
به نظر میرسد ایالات متحده و کشورهای اروپایی از رسیدن به هرگونه توافق اثرگذار و بلند مدت با جمهوری اسلامی ناامید شدهاند و تمامی راهحلهای دیپلماتیک پس از نزدیک به دو دهه تلاش به بنبست خورده است. تنها گزینهای که برای این کشورها با آن توان نظامی، اقتصادی و سیاسی باقی مانده، استفاده از اقدام نظامی برای نابودی یا دستکم تضعیف اثرگذار تمام مطالبات و اموری هستند که در تمام این سالها دربارهشان بحث بود: در دیپلماسی و مذاکرات یکی از مهمترین خواستههای طرفین این بود که نیروهای نیابتی عقبنشینی کنند و دست از ماجراجوییها و اقدامات نظامی علیه اسرائیل برداند، اکنون بعد از گذشت یک سال از این جنگ اسرائیل (به حق یا ناحق) توانسته است بخش بزرگ و قابل توجهی از نیروهای نیابتی را عقب بنشاند و از بین ببرد (فارغ از اینکه این سیاست ترور و حذف در بلند مدت چه نتیجه و پیامدی به همراه خواهد داشت). بهنظر نمیرسد که مسألهی هستهای نیز مانند قبل قابل مذاکره باشد، و پیگیری آن حتی به لحاظ دیپلماتیک توان چانه زنی بسیار کمتری نسبت به پیش از هفت اکتبر برای حاکمیت باقیخواهد گذاشت؛ بخصوص در شرایطی که تصمیمگیرندگان در ایران طی سه دهه دربارهی هیچیک از این مسائل برنامهی مشخص و مدونی نداشتهاند و وضعیت منفعلانهی تعلیق را ترجیح داده است.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
چگونه اکتیویست سیاسی شویم؟
خرید یک دست شرت و سوتین و تردد و استفاده از آنها با جوراب در میادین اصلی کشورهای آزاد...
آنچه اپوزیسیون و نیروهای اجتماعی و سیاسی خارج از کشور به ظاهر در حمایت از اعتراضات داخلی انجام میدهند، هیچ نسبتی با واقعیتهای موجود داخل ایران ندارد، بلکه بیمایه کردن و تهی از معنا کردن کنشی است که از سر استیصال و خشم و عصیان انجام شده است. کنشهای #دخترعلومتحقیقات، #دختران_انقلاب و تمامی زنان و دخترانی که در این سالها دست به کنش اعتراضی به صورت فردی و گروهی زدهاند، بهغیر از تحمل هزینههای بزرگ، شکلی از ساختارشکنی و «نه» در برابر ساختار موجود بوده است که هرگونه کوشش برای بازسازی و بازتولید آن در خارج از میدان اجتماعی-سیاسی داخل ایران، بیشتر شکلی از تمسخر و بازنمایی کاذب و تهی از معنا شده است، تا هرگونه کوشش برای تأکید بر اهمیت و معنای آن. فمینیسم ایرانی به تأثیر از جریان چپ نو اروپایی در پی تسخیر و تصرف تمامی اشکال اعتراضات و موضوعات مرتبط با زنان است، بیآنکه نسبتی با واقعیتهای موجود جامعه ایران و زن ایرانی داشته باشد.
✍️ #محمد_مختارپور
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
خرید یک دست شرت و سوتین و تردد و استفاده از آنها با جوراب در میادین اصلی کشورهای آزاد...
آنچه اپوزیسیون و نیروهای اجتماعی و سیاسی خارج از کشور به ظاهر در حمایت از اعتراضات داخلی انجام میدهند، هیچ نسبتی با واقعیتهای موجود داخل ایران ندارد، بلکه بیمایه کردن و تهی از معنا کردن کنشی است که از سر استیصال و خشم و عصیان انجام شده است. کنشهای #دخترعلومتحقیقات، #دختران_انقلاب و تمامی زنان و دخترانی که در این سالها دست به کنش اعتراضی به صورت فردی و گروهی زدهاند، بهغیر از تحمل هزینههای بزرگ، شکلی از ساختارشکنی و «نه» در برابر ساختار موجود بوده است که هرگونه کوشش برای بازسازی و بازتولید آن در خارج از میدان اجتماعی-سیاسی داخل ایران، بیشتر شکلی از تمسخر و بازنمایی کاذب و تهی از معنا شده است، تا هرگونه کوشش برای تأکید بر اهمیت و معنای آن. فمینیسم ایرانی به تأثیر از جریان چپ نو اروپایی در پی تسخیر و تصرف تمامی اشکال اعتراضات و موضوعات مرتبط با زنان است، بیآنکه نسبتی با واقعیتهای موجود جامعه ایران و زن ایرانی داشته باشد.
✍️ #محمد_مختارپور
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY