@asheghanehaye_fatima
_آندره دلم می خواست برایش نامه بنویسم
+اگر دوستش نداری چرا می خواهی دردش را تازه کنی؟ مرده ها را باید به حال خود گذاشت.
_اگر دوستش داشته باشم چه؟
+اگر دوستش داشته باشی بنویس..زنده اش میکنی..میدانی عشق مرده ها را زنده میکند...
#چشمان_نخفته_در_گور
#ميگل_آنخل_آستورياس
ترجمه : #سروش_حبيبی
_آندره دلم می خواست برایش نامه بنویسم
+اگر دوستش نداری چرا می خواهی دردش را تازه کنی؟ مرده ها را باید به حال خود گذاشت.
_اگر دوستش داشته باشم چه؟
+اگر دوستش داشته باشی بنویس..زنده اش میکنی..میدانی عشق مرده ها را زنده میکند...
#چشمان_نخفته_در_گور
#ميگل_آنخل_آستورياس
ترجمه : #سروش_حبيبی
@Asheghanehaye_fatima
#چشمان تو که از هیجان گریه می کنند
در من هزار چشم نهان گریه می کنند
نفرین به شعرهایم اگر چشم های تو
اینگونه از شنیدنشان،#گریه می کنند
شاید که آگهند ز پایان ماجرا
شاید برای #هر_دویمان گریه می کنند!
#باران_من! چگونه تسلایتان دهم؟
چون چشم های باورتان گریه می کنند
پر کرده کیسه های خود از بغض رودها
چون ابرهای خیس خزان گریه می کنند
وقتی تو گریه می کنی ای نازنین!در دلم
انگار ابر های جهان گریه می کنند
انگار با تو، بار دگر، خواهران من
در ماتم عزیزشان گریه می کنند
در ماتم هزار گل ارغوان مگر
با هم هزار سرو جوان گریه می کنند
انگار #عاشقانه ترین خاطرات من
همراه با تو مویه کنان گریه می کنند
حس میکنم که گریه فقط گریه ی تو نیست
همراه تو زمین و زمان گریه می کنند . .
.
#حسین_منزوی
#چشمان تو که از هیجان گریه می کنند
در من هزار چشم نهان گریه می کنند
نفرین به شعرهایم اگر چشم های تو
اینگونه از شنیدنشان،#گریه می کنند
شاید که آگهند ز پایان ماجرا
شاید برای #هر_دویمان گریه می کنند!
#باران_من! چگونه تسلایتان دهم؟
چون چشم های باورتان گریه می کنند
پر کرده کیسه های خود از بغض رودها
چون ابرهای خیس خزان گریه می کنند
وقتی تو گریه می کنی ای نازنین!در دلم
انگار ابر های جهان گریه می کنند
انگار با تو، بار دگر، خواهران من
در ماتم عزیزشان گریه می کنند
در ماتم هزار گل ارغوان مگر
با هم هزار سرو جوان گریه می کنند
انگار #عاشقانه ترین خاطرات من
همراه با تو مویه کنان گریه می کنند
حس میکنم که گریه فقط گریه ی تو نیست
همراه تو زمین و زمان گریه می کنند . .
.
#حسین_منزوی
@asheghanehaye_fatima
به #خدا قسم جادو می کنند
بعضی از حرف ها،
مثل:
.
“همه ی آن ِ من از آن ِ تو ... وقتی که #دلت می گیرد”
این مصرع از کیست ، نمی دانم!
اما شما را بخدا شما را به هر چه که می پرستید،
به #چشمان کسانی که #دوست ِشان دارید نگاه کنید و بگویید اش!
کسانی که بود و نبودتان برایشان مهم است
و در بحرانی ترین لحظات زندگیتان کنارتان ماندند
کسانی که واژه ی “دوست” عجیب برازنده شان است
نه که همینطوری محض زبان بازی،
نه از سر دلخوشی بگویید تا چیزی گفته باشید هاااا ... نه!
وقتی که #دل شان راستی راستی گرفته
وقتی نیاز به نگاه و حضور توأم با درکتان را دارند
بگویید و بروید نشانش دهید
که بهتر شدن حال دلش
که خوب بودن و
خوب ماندنش ، برای شما اهمیت دارد!
#عادل_دانتیسم
به #خدا قسم جادو می کنند
بعضی از حرف ها،
مثل:
.
“همه ی آن ِ من از آن ِ تو ... وقتی که #دلت می گیرد”
این مصرع از کیست ، نمی دانم!
اما شما را بخدا شما را به هر چه که می پرستید،
به #چشمان کسانی که #دوست ِشان دارید نگاه کنید و بگویید اش!
کسانی که بود و نبودتان برایشان مهم است
و در بحرانی ترین لحظات زندگیتان کنارتان ماندند
کسانی که واژه ی “دوست” عجیب برازنده شان است
نه که همینطوری محض زبان بازی،
نه از سر دلخوشی بگویید تا چیزی گفته باشید هاااا ... نه!
وقتی که #دل شان راستی راستی گرفته
وقتی نیاز به نگاه و حضور توأم با درکتان را دارند
بگویید و بروید نشانش دهید
که بهتر شدن حال دلش
که خوب بودن و
خوب ماندنش ، برای شما اهمیت دارد!
#عادل_دانتیسم
@asheghanehaye_fatima
چه وطنی است این ؟
که کنار می گذارد ، راز #چشمان زن را ،
رمز #عشق را ،
از دروس مدرسه ...
این چه وطنی است
که می جنگد با #ابر با #باران ،
پرونده می سازد برای #سینه ی زن ،
بازجویی می کند از #گل_سرخ .....
#نزار_قبانی
چه وطنی است این ؟
که کنار می گذارد ، راز #چشمان زن را ،
رمز #عشق را ،
از دروس مدرسه ...
این چه وطنی است
که می جنگد با #ابر با #باران ،
پرونده می سازد برای #سینه ی زن ،
بازجویی می کند از #گل_سرخ .....
#نزار_قبانی
.
چشمان تو چون چشمهای است ژرف - که سیراب میکند.
خورشیدها در چشمهای تو - به نظاره نشستهاند.
حتی
نومید مردمان برای کشتن خویشتن
به ساحل ژرفنای چشم تو میروند.
در ژرفنای چشمهای تو گم میشود همه خاطرات من
*
دریا است چشم تو و
مرغان طوفان بر فراز آن
وان گاه که آسمان صاف میشود
و ابرهای چون پیشبند فرشتگان - تکهتکه میشوند
آن آبی آسمانی عمیق فراز کشتزارها
از چشمهای تو است
*
گو باد را برو!
چشمان تو با ابر و اشک زیباترین شوند.
ای رشک آسمانِ روی شسته در رگبارهای تند
آن آبی عمیق که در بارفتن شکسته دیده میشود
از چشمهای تو است.
*
آن روشنای آبناک - که دردهای هفتگانه از آن زاده میشوند
آن تیغههای مژگان که رنگینکمان در آن- درهمشکسته است
اینک
چو روزگار من ز سایه اشکهای غم - تاریک گشته است
گویی که زنبقی است که فقط
برای سوگواری در این تیره آبها - سر برکشیده است.
*
در این سیاهی پیوسته اندوهناک غم
تنها مفر برای شادی من - چشمهای تو است
آنجاست که معجزات شهسواران قصهها - تکرار میشوند
هر چشم بر هم گذاشتنت،
چون جنبش ردای مریم عذرا به جلجتا
تثلیث دیگری است
*
هرچند یک دهان برای سرودنِ بهار،
برای گفتن همه سرودها و فسوسها و نغمهها بسنده است
اما
آسمان برای گنجاندن ستارگان در آن
بسیار کوچک است
زین رو
به پهنه گسترده دوگانه چشمهای تو
احتیاج هست.
*
آن کودکی که به زیبایی، خو گرفته است
کمتر دو چشم به تعجب کند فراخ
اما در فراخنای چشمهای تو
-آن چشمهسار شکوفههای وحشی کوههای دور-
راست با فریب همراه میشود.
*
آه ای کبود رنگباخته که در آن تمام جانوران، عشقهای خشن خویش را تباه کردهاند
آه ای پناهگاه بانگ آذرخشهای گمشده در پشت ابرها
دیگر ستاره در آسمان دیده نمی شود!
رگبارهای شهابی تو - راه ستاره قطبی را گرفته اند
مرداد بدون باد
من
بادبان برافراشته -درسکون- گرفتار آمده
*
من این سنگ آتشین را برآوردهام از مغاک
انگشتهای من - در آتش ممنوعه این کانسار، سوخته
آه ای بهشت صدبار یافته و صدبار گم شده
چشمان تو شهر طلا و سرب - نه
شهر آرزو است.
*
آری قسم به چشم تو
که در شامگاه آخرین
وقتیکه کشتیشکستگان سرمازده
آخرین تختهپارههای کشتی خویش را سوزانده بودهاند
من با دو چشم خود
معجزه چشمان «السا» را - در آن فرازگاه - دیده بودهام.
#چشمان_السا
شعری از #لویی_آراگون
بازسرایی از #حسین_برهمت
@asheghanehaye_fatima
چشمان تو چون چشمهای است ژرف - که سیراب میکند.
خورشیدها در چشمهای تو - به نظاره نشستهاند.
حتی
نومید مردمان برای کشتن خویشتن
به ساحل ژرفنای چشم تو میروند.
در ژرفنای چشمهای تو گم میشود همه خاطرات من
*
دریا است چشم تو و
مرغان طوفان بر فراز آن
وان گاه که آسمان صاف میشود
و ابرهای چون پیشبند فرشتگان - تکهتکه میشوند
آن آبی آسمانی عمیق فراز کشتزارها
از چشمهای تو است
*
گو باد را برو!
چشمان تو با ابر و اشک زیباترین شوند.
ای رشک آسمانِ روی شسته در رگبارهای تند
آن آبی عمیق که در بارفتن شکسته دیده میشود
از چشمهای تو است.
*
آن روشنای آبناک - که دردهای هفتگانه از آن زاده میشوند
آن تیغههای مژگان که رنگینکمان در آن- درهمشکسته است
اینک
چو روزگار من ز سایه اشکهای غم - تاریک گشته است
گویی که زنبقی است که فقط
برای سوگواری در این تیره آبها - سر برکشیده است.
*
در این سیاهی پیوسته اندوهناک غم
تنها مفر برای شادی من - چشمهای تو است
آنجاست که معجزات شهسواران قصهها - تکرار میشوند
هر چشم بر هم گذاشتنت،
چون جنبش ردای مریم عذرا به جلجتا
تثلیث دیگری است
*
هرچند یک دهان برای سرودنِ بهار،
برای گفتن همه سرودها و فسوسها و نغمهها بسنده است
اما
آسمان برای گنجاندن ستارگان در آن
بسیار کوچک است
زین رو
به پهنه گسترده دوگانه چشمهای تو
احتیاج هست.
*
آن کودکی که به زیبایی، خو گرفته است
کمتر دو چشم به تعجب کند فراخ
اما در فراخنای چشمهای تو
-آن چشمهسار شکوفههای وحشی کوههای دور-
راست با فریب همراه میشود.
*
آه ای کبود رنگباخته که در آن تمام جانوران، عشقهای خشن خویش را تباه کردهاند
آه ای پناهگاه بانگ آذرخشهای گمشده در پشت ابرها
دیگر ستاره در آسمان دیده نمی شود!
رگبارهای شهابی تو - راه ستاره قطبی را گرفته اند
مرداد بدون باد
من
بادبان برافراشته -درسکون- گرفتار آمده
*
من این سنگ آتشین را برآوردهام از مغاک
انگشتهای من - در آتش ممنوعه این کانسار، سوخته
آه ای بهشت صدبار یافته و صدبار گم شده
چشمان تو شهر طلا و سرب - نه
شهر آرزو است.
*
آری قسم به چشم تو
که در شامگاه آخرین
وقتیکه کشتیشکستگان سرمازده
آخرین تختهپارههای کشتی خویش را سوزانده بودهاند
من با دو چشم خود
معجزه چشمان «السا» را - در آن فرازگاه - دیده بودهام.
#چشمان_السا
شعری از #لویی_آراگون
بازسرایی از #حسین_برهمت
@asheghanehaye_fatima