عاشقانه های فاطیما
#رضا_براهنی، شعر «رؤیای روبرو» را با اجرای آن یگانه بشنوید. ۲۱ آذرماه ۱۳۱۴ تبریز «رؤیای روبرو» کجایی کجایی؟ میگفتند در باغهای کیوی خرگوشهای کوچولو. به این کجا و آن کجا میجنباندند گوشهاشان را در باغهای کیوی. از آن نگاه بیضی بلند ترکمنی زبانه میکشید…
«ولی خاک، تو با او مهربان باش. اگر آتش با او مهربان نبود. اگر زندگی، اگر مرگ با او مهربان نبود. اگر انسان های دیگر با او مهربان نبودند، خاک، تو با او مهربان باش.»
#رضا_براهنی🖤😔
@asheghanehaye_fatima
#رضا_براهنی🖤😔
@asheghanehaye_fatima
درود بر تو که عزیز و نازنین و مهربانی
بهار را میبینی چه غوغایی بهپا کرده؟
آواز فروردین را میشنوی چه مستانه میخواند؟
درختان غرق در شکوفه های سفید و صورتی را چطور؟ بوته های پرجوانه را از نزدیک بو کشیده ای؟ نکند تو هم با نوازش نسیم عطرآگین بیدمشکها و بابونه های کوهی دلت برای نشستن در ایوان خانه ی مادربزرگ غنج میرود؟ نکند تو هم دلت هوای حیاط قدیمی و شرشر فواره ها و گلدان های شمعدانی لب پاشویه ی حوض فیروزه را کرده؟ نکند تو هم دلتنگ آن روزهای پرفروغ شعر فروغی؟
یادت باشد اگر در بازی قایم باشک کوچه ی سرریز پیچکها با کفشهای گلی ات سری به خاطراتمان زدی خیس از نم نم بوسه های باران، یک کارت پستال هم برای من کنار بگذاری تا پشتش با دستخط کج و کوله ی دبستانی ام بنویسم:
همکلاسی عزیزم عیدت مبارک...
#شهراد_میدری
@asheghanehaye_fatima
بهار را میبینی چه غوغایی بهپا کرده؟
آواز فروردین را میشنوی چه مستانه میخواند؟
درختان غرق در شکوفه های سفید و صورتی را چطور؟ بوته های پرجوانه را از نزدیک بو کشیده ای؟ نکند تو هم با نوازش نسیم عطرآگین بیدمشکها و بابونه های کوهی دلت برای نشستن در ایوان خانه ی مادربزرگ غنج میرود؟ نکند تو هم دلت هوای حیاط قدیمی و شرشر فواره ها و گلدان های شمعدانی لب پاشویه ی حوض فیروزه را کرده؟ نکند تو هم دلتنگ آن روزهای پرفروغ شعر فروغی؟
یادت باشد اگر در بازی قایم باشک کوچه ی سرریز پیچکها با کفشهای گلی ات سری به خاطراتمان زدی خیس از نم نم بوسه های باران، یک کارت پستال هم برای من کنار بگذاری تا پشتش با دستخط کج و کوله ی دبستانی ام بنویسم:
همکلاسی عزیزم عیدت مبارک...
#شهراد_میدری
@asheghanehaye_fatima
آه ای همیشه دورتر از خورشید!
در من طلوع کن
در من چنان بتاب که آیینهام کنی
در من چنان بتاب که آب روان شوم
تا ناگهان ، تو دست بلورین خویش را
در جستجوی پاره سنگی به شکل دل
از آستین برآری و در سینهام کنی!
#نادر_نادرپور
@asheghanehaye_fatima
در من طلوع کن
در من چنان بتاب که آیینهام کنی
در من چنان بتاب که آب روان شوم
تا ناگهان ، تو دست بلورین خویش را
در جستجوی پاره سنگی به شکل دل
از آستین برآری و در سینهام کنی!
#نادر_نادرپور
@asheghanehaye_fatima
مثل بهار باش …
که حتی سرسخت ترین درخت ها هم
در هوای تو
چاره ای به جز سبز شدن نداشته باشند …
#فرشته_رضایی
@asheghanehaye_fatima
که حتی سرسخت ترین درخت ها هم
در هوای تو
چاره ای به جز سبز شدن نداشته باشند …
#فرشته_رضایی
@asheghanehaye_fatima
زمانی پخته می شوی که میفهمی،
نیازی نیست؛
به هر چیزی واکنش نشان دهی و یا به هر حرفی جوابی بدهی
#مازیتوفسکی
#asheghanehaye_fatima
#صبح
نیازی نیست؛
به هر چیزی واکنش نشان دهی و یا به هر حرفی جوابی بدهی
#مازیتوفسکی
#asheghanehaye_fatima
#صبح
عشق ، عموماً ناگهانی
و سرکش و شعلهور است.
اما همیشگی نیست.
بعد از مدتی
شعله فرومینشیند
و فقط موقعیتهای حسادتآمیز
دوباره شعلهورش میکند.
عشق
یافتنِ دو پارهی یک تنِ از هم جدامانده است؛
دو پارهای که نَه اِلزاماً مثلِ هماند،
نه همیشه به هم مهربان.
رابطهی عاشق و معشوق
مثل رابطهی هرکس با خودش است.
ما که همیشه
مشغولِ ستایشِ خودمان نیستیم؛
گاهی به خاطرِ کاری که کردهایم
از خودمان دلگیریم،
از خودمان گِلِه میکنیم،
از خودمان خسته میشویم،
اما همهی اینها را
ناخواسته
زود فراموش میکنیم ...
در اسطورههای ایرانی
عشق
به هم رسیدنِ پارههای یک تنِ دوپارهشده است.
#شمس_لنگرودی
کتاب : دو امدادیِ تکنفره
@asheghanehaye_fatima
و سرکش و شعلهور است.
اما همیشگی نیست.
بعد از مدتی
شعله فرومینشیند
و فقط موقعیتهای حسادتآمیز
دوباره شعلهورش میکند.
عشق
یافتنِ دو پارهی یک تنِ از هم جدامانده است؛
دو پارهای که نَه اِلزاماً مثلِ هماند،
نه همیشه به هم مهربان.
رابطهی عاشق و معشوق
مثل رابطهی هرکس با خودش است.
ما که همیشه
مشغولِ ستایشِ خودمان نیستیم؛
گاهی به خاطرِ کاری که کردهایم
از خودمان دلگیریم،
از خودمان گِلِه میکنیم،
از خودمان خسته میشویم،
اما همهی اینها را
ناخواسته
زود فراموش میکنیم ...
در اسطورههای ایرانی
عشق
به هم رسیدنِ پارههای یک تنِ دوپارهشده است.
#شمس_لنگرودی
کتاب : دو امدادیِ تکنفره
@asheghanehaye_fatima
دلِ گرفتهی من
کِی چو غنچه باز شود
مگر صبا برساند به من
هوای تو را
به ناز و نعمتِ باغِ بهشت هم ندهَم
کنارِ سفرهی نان و پنیر و چای تو را ...
#هوشنگ_ابتهاج
@asheghanehaye_fatima
کِی چو غنچه باز شود
مگر صبا برساند به من
هوای تو را
به ناز و نعمتِ باغِ بهشت هم ندهَم
کنارِ سفرهی نان و پنیر و چای تو را ...
#هوشنگ_ابتهاج
@asheghanehaye_fatima
به من بگو
که کجا میروی پس از آن وقتها
که رؤیاها تعطیل میشوند
و ما به گریه رو میآوریم و
گریه به رو ،
کجا ... ؟
و سایه
پشتِ سَرت چیست در شب
این که شعر
من است که از پشتِ پای تو میآید
چه دستهایی داری شبیهِ بوسه ...
چه دستهایی داری
شبیهِ بوسه
و خاک از تو که لبریز میشود
ببین چه جلگهای آنجا که
شانه میخورَد از بوسهها و نسیم ...
شبیهِ بوسه
چه انگشتهای سبزی داری ...
بمان!
مَنی که دست ندارم
چگونه کف بزنم ... ؟
#رضا_براهنی
@asheghanehaye_fatima
که کجا میروی پس از آن وقتها
که رؤیاها تعطیل میشوند
و ما به گریه رو میآوریم و
گریه به رو ،
کجا ... ؟
و سایه
پشتِ سَرت چیست در شب
این که شعر
من است که از پشتِ پای تو میآید
چه دستهایی داری شبیهِ بوسه ...
چه دستهایی داری
شبیهِ بوسه
و خاک از تو که لبریز میشود
ببین چه جلگهای آنجا که
شانه میخورَد از بوسهها و نسیم ...
شبیهِ بوسه
چه انگشتهای سبزی داری ...
بمان!
مَنی که دست ندارم
چگونه کف بزنم ... ؟
#رضا_براهنی
@asheghanehaye_fatima
در فرهنگِ لغت
به دنبال کلمهی بهار هستم
در غیبتِ بهار
همهی کلماتِ فرهنگ
بیمعنی و پوچ است
در غیبتِ بهار
رنج، هراس، بیم، تردید،
حِرمان، وحشت را از یاد نبردهام
به دنبالِ تسلّی هستم
چه کسی باید در غیبتِ بهار
مرا تسلّی دهد
میخواهم بخوابم
پرندهای به پنجرهی من نوک میزند
از پنجره
با حِرمان
جهان را نگاه میکنم
جهان ناگهان غرق در شکوفهها،
گلهای شقایق و بنفشه است
پنجره را باز میگذارم
باران میبارد
در باران میگویم
بهار را یافتم
بهار آمد ...
#احمدرضا_احمدی
@asheghanehaye_fatima
به دنبال کلمهی بهار هستم
در غیبتِ بهار
همهی کلماتِ فرهنگ
بیمعنی و پوچ است
در غیبتِ بهار
رنج، هراس، بیم، تردید،
حِرمان، وحشت را از یاد نبردهام
به دنبالِ تسلّی هستم
چه کسی باید در غیبتِ بهار
مرا تسلّی دهد
میخواهم بخوابم
پرندهای به پنجرهی من نوک میزند
از پنجره
با حِرمان
جهان را نگاه میکنم
جهان ناگهان غرق در شکوفهها،
گلهای شقایق و بنفشه است
پنجره را باز میگذارم
باران میبارد
در باران میگویم
بهار را یافتم
بهار آمد ...
#احمدرضا_احمدی
@asheghanehaye_fatima
دوستداشتن
گاهی وقتها تحمل است
اینکه بتوانی با زخمهای زندگی
هنوز سرپا ایستاده باشی
دوستداشتن
گاهی وقتها ، زندگیست
همانندِ سینهای بدونِ نفس ،
از مرگِ قلب بدونِ عشق
آگاه باشی
دوستداشتن
گاهی وقتها
سنگین است
بهسانِ سنگینیِ لیاقتِ دوست داشته شدن
و بعضی وقتها
دوستداشتن
حیاتی دیگر است
زنده نگهداشتنِ کسی درونات
حتی
با وجودِ این فاصلههای دور !
چگونهای ... ؟!
#ازدمیر_آصف
ترجمه : سامان رضایی
@asheghanehaye_fatima
گاهی وقتها تحمل است
اینکه بتوانی با زخمهای زندگی
هنوز سرپا ایستاده باشی
دوستداشتن
گاهی وقتها ، زندگیست
همانندِ سینهای بدونِ نفس ،
از مرگِ قلب بدونِ عشق
آگاه باشی
دوستداشتن
گاهی وقتها
سنگین است
بهسانِ سنگینیِ لیاقتِ دوست داشته شدن
و بعضی وقتها
دوستداشتن
حیاتی دیگر است
زنده نگهداشتنِ کسی درونات
حتی
با وجودِ این فاصلههای دور !
چگونهای ... ؟!
#ازدمیر_آصف
ترجمه : سامان رضایی
@asheghanehaye_fatima
میخواهم
به سوی تو پرواز کنم
اما
سنجاقکی هستم
که بالهایش را
پسرکی تخس جدا کرده است
خیالِ پرواز به آرامِ شانه ات
دیوانه ام میکند
#مریم_امینی
#انتشارات_پریسک
📚 #جایی_میان_ابر_و_مه
@asheghanehaye_fatima
به سوی تو پرواز کنم
اما
سنجاقکی هستم
که بالهایش را
پسرکی تخس جدا کرده است
خیالِ پرواز به آرامِ شانه ات
دیوانه ام میکند
#مریم_امینی
#انتشارات_پریسک
📚 #جایی_میان_ابر_و_مه
@asheghanehaye_fatima
تو که نیستی،
وقتِ قدمزدن دستِ باد را میگیرم،
دَستانِ نامرئی و خیالیِ باد را
اما دیگر
انگشتانم
بافته نمیشوند لای انگشتهای تو.
گنگ و آرام در قلبم، با من حرف میزنی.
من دستِ باد را میفشرم،
برگهای شرابیرنگ را له میکنم،
و همهچیز ناگهان طلاییرنگ میشود.
مشکوکم
به اینکه نکند واقعاً دستِ تو
در دستم باشد آنطور که
همیشه وقتی اینجا بودی،
دستم را میگرفتی.
چه میگویی در قلبم؟
سَرم را خَم میکنم تا بشنوم و
حس میکنم دَستَت بلند شده
تا موهایم را نوازش کند،
مثلِ همین باد
که درختانِ نِقنِقوی بالای سَرم را
ناز میکند.
حالا اما صدایت را خوب میشنوم،
دارد از عشق حرف میزند ...
#کرول_ان_دافی
( شاعر انگلیسی )
کتاب : چه میگویی در قلبم؟
@asheghanehaye_fatima
وقتِ قدمزدن دستِ باد را میگیرم،
دَستانِ نامرئی و خیالیِ باد را
اما دیگر
انگشتانم
بافته نمیشوند لای انگشتهای تو.
گنگ و آرام در قلبم، با من حرف میزنی.
من دستِ باد را میفشرم،
برگهای شرابیرنگ را له میکنم،
و همهچیز ناگهان طلاییرنگ میشود.
مشکوکم
به اینکه نکند واقعاً دستِ تو
در دستم باشد آنطور که
همیشه وقتی اینجا بودی،
دستم را میگرفتی.
چه میگویی در قلبم؟
سَرم را خَم میکنم تا بشنوم و
حس میکنم دَستَت بلند شده
تا موهایم را نوازش کند،
مثلِ همین باد
که درختانِ نِقنِقوی بالای سَرم را
ناز میکند.
حالا اما صدایت را خوب میشنوم،
دارد از عشق حرف میزند ...
#کرول_ان_دافی
( شاعر انگلیسی )
کتاب : چه میگویی در قلبم؟
@asheghanehaye_fatima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥یکی از زیباترین ترانه های
الکساندر ریباک را با هم ببینیم
.Music #Give_Me_Rain
Artist #Alexander_Rybak
زندگی بسیار ساده است؛
یک #رقص شیدا و شورانگیز است.
سراسر این کره خاکی میتواند سرشار از رقص و شادی باشد،
اما سود عدهای ایجاب میکند که هیچ کس از زندگی لذت نبرد،
کسی لبخند به لب نیاورد،
کسی نباید بخندد،
که زندگی گناه آلود است؛
تو چطور میتوانی در جَوی زندگی کنی که مدام
بیخ گوش تو میخوانند که زندگی زندان است؟
اما بگذار من به تو بگویم که زندگی زندان نیست، مجازات نیست؛ زندگی پاداش است و این حق توست که از آن لذت ببری؛اگر لذت نبری گناه کرده ای.اگر به آن زیبایی نبخشی،اگر همانطور که پیدا کردی، رها کنی، تو بر ضد هستی بودهای؛ نه!
زندگی را شادمانهتر، زیباتر و معطرتر کن.
✍ #اوشو
@asheghanehaye_fatima
الکساندر ریباک را با هم ببینیم
.Music #Give_Me_Rain
Artist #Alexander_Rybak
زندگی بسیار ساده است؛
یک #رقص شیدا و شورانگیز است.
سراسر این کره خاکی میتواند سرشار از رقص و شادی باشد،
اما سود عدهای ایجاب میکند که هیچ کس از زندگی لذت نبرد،
کسی لبخند به لب نیاورد،
کسی نباید بخندد،
که زندگی گناه آلود است؛
تو چطور میتوانی در جَوی زندگی کنی که مدام
بیخ گوش تو میخوانند که زندگی زندان است؟
اما بگذار من به تو بگویم که زندگی زندان نیست، مجازات نیست؛ زندگی پاداش است و این حق توست که از آن لذت ببری؛اگر لذت نبری گناه کرده ای.اگر به آن زیبایی نبخشی،اگر همانطور که پیدا کردی، رها کنی، تو بر ضد هستی بودهای؛ نه!
زندگی را شادمانهتر، زیباتر و معطرتر کن.
✍ #اوشو
@asheghanehaye_fatima
دنیا پر است از حرف های نگفته ،
پر است از راه های نرفته،
کار های نکرده ،
خیال های بر باد رفته ...
توی اتاقمان آنقدر حرفِ جا مانده ،
آنقدر رویا داریم ،
که جا برای خودمان نیست ...
آخر غرق می شویم
میان بغض ها
و میان همان حرفهای نزده،
میان خودمان !
#شاهین_شیخالاسلامی
...🚶♂...
@asheghanehaye_fatima
پر است از راه های نرفته،
کار های نکرده ،
خیال های بر باد رفته ...
توی اتاقمان آنقدر حرفِ جا مانده ،
آنقدر رویا داریم ،
که جا برای خودمان نیست ...
آخر غرق می شویم
میان بغض ها
و میان همان حرفهای نزده،
میان خودمان !
#شاهین_شیخالاسلامی
...🚶♂...
@asheghanehaye_fatima
چه روز شوم فجیعی،
جهانِ مرده ی بی بال و پی پرنده ی من
به جاودانگی آفتاب، شکاک است
من از کرانه ی سایه،
به سوی خانه نرفتم
من از میانه ی ظلمت
درون تیره ترین عمق ها فرو رفتم
و نور را نشنیدم،
چرا؟
چرا که پرنده،
پرنده بدرقه شد
آفتاب شد تشییع
و بر مدار کلاغان، سکوت حاکم شد ...
#رضا_براهنی
مرگ یک شاعر غمناک است،
فقدان است.
ترجمه ی جهان است به کشتنِ زیبایی،
از این رو غمین و تلخ است 🖤
@asheghanehaye_fatima
جهانِ مرده ی بی بال و پی پرنده ی من
به جاودانگی آفتاب، شکاک است
من از کرانه ی سایه،
به سوی خانه نرفتم
من از میانه ی ظلمت
درون تیره ترین عمق ها فرو رفتم
و نور را نشنیدم،
چرا؟
چرا که پرنده،
پرنده بدرقه شد
آفتاب شد تشییع
و بر مدار کلاغان، سکوت حاکم شد ...
#رضا_براهنی
مرگ یک شاعر غمناک است،
فقدان است.
ترجمه ی جهان است به کشتنِ زیبایی،
از این رو غمین و تلخ است 🖤
@asheghanehaye_fatima
شناخت زنها از موقعی سخت میشود که با او سرد رفتار میکنین....
که وقتی وسط حرف زدنها و شلوغ کردنهایش ......
در نقطه ی حساس کلماتی که با شوق و ذوق فراوان برایتان میگوید:
سرد؛
سرتان را تکان دهید و بگویید:
چه خوب بعدن راجبش حرف میزنیم....
زنها بی دلیل و به یکباره از خروشان شدن احسااسشان دست برمیدارند....
به یکباره در کنج تنهایی اتاقشان پناه میبرند .....
انگار در آن لحظه هیچ تکیه گاه و مانندی ندارند و منفورترین زن دنیا هستند....
و افکاری که مثل طاعون به جانشان چنگ میزند: چرا هی گفتم؟! چرا خسته اش کردم....
لطفن همیشه مهربان باشین.....
لطفن همیشه با وجود خستگی؛ باز هم گوش کنین....حتا اگر متوجه نباشید....
لطفن...با ما......مهربان باشید....
#فرگل_مشتاقی
@asheghanehaye_fatima
که وقتی وسط حرف زدنها و شلوغ کردنهایش ......
در نقطه ی حساس کلماتی که با شوق و ذوق فراوان برایتان میگوید:
سرد؛
سرتان را تکان دهید و بگویید:
چه خوب بعدن راجبش حرف میزنیم....
زنها بی دلیل و به یکباره از خروشان شدن احسااسشان دست برمیدارند....
به یکباره در کنج تنهایی اتاقشان پناه میبرند .....
انگار در آن لحظه هیچ تکیه گاه و مانندی ندارند و منفورترین زن دنیا هستند....
و افکاری که مثل طاعون به جانشان چنگ میزند: چرا هی گفتم؟! چرا خسته اش کردم....
لطفن همیشه مهربان باشین.....
لطفن همیشه با وجود خستگی؛ باز هم گوش کنین....حتا اگر متوجه نباشید....
لطفن...با ما......مهربان باشید....
#فرگل_مشتاقی
@asheghanehaye_fatima
زن بودن دشوار است؛ به آیینه نگاه میکنی، و ناگهان زنی میانسال به چهرهات حمله میکند!
#لیو_اولمان
@asheghanehaye_fatima
#لیو_اولمان
@asheghanehaye_fatima