یار بی‌پرده کمر بست به رسوایی ما
ما تماشایی او ، خلق تماشایی ما

قامت افروخته می‌رفت و به شوخی می‌گفت
که بتی چهره نیفروخت به زیبایی ما

او ز ما فارغ و ما طالب او در همه حال
خود پسندیدن او بنگر و خودرایی ما

قتل خود را به دم تیغ محبت دیدیم
گو عدو کور شو از حسرت بینایی ما

جان بیاسود به یک ضربت قاتل ما را
یعنی از عمر همین بود تن‌آسایی ما

حالیا مست و خرابیم ز کیفیت عشق
پس از این تا چه رسد بر سر سودایی ما

هر کجا جام می‌ آن کودک خندان بخشد
باده گو پاک بشو دفتر دانایی ما

نقد دنیا به بهای لب ساقی دادیم
تا کجا صرف شود مایهٔ عقبایی ما

شب ما تا به قیامت نشود روز، که هست
پردهٔ روز قیامت شب تنهایی ما

مگرش زلف تو زنجیر نماید ور نه
در همه شهر نگنجد دل صحرایی ما

دل ز وصلت نتوان کند، بهل تا بکند
سیل هجران تو بنیاد شکیبایی ما

ناتوان چشم تو بر بست فروغی را دست
ورنه کی خاسته مردی به توانایی ما

#فروغی_بسطامی

@asheghanehaye_fatima

دلتنگی چيز بدی نيست. يادگار كسانی‌‌ست که بسیار دوستشان داریم، اما از ما دورند

دریا
#محسن_ابراهیم_زاده

@asheghanehaye_fatima

به تو فکر می‌کنم عشقِ دلپذیر من،
به تمامِ تو؛
یادِ تو مثل باد،
که رها می‌شود در گندمزار،
تمامِ من را درمی‌نوردد؛
بی خداحافظی نرو،
ساقه‌های نحیف این گندم‌زار،
طاقت طوفان ندارند.

#محمود_درویش

@asheghanehaye_fatima

مرا تا ژرفنای فراموشی ببر با
رقص،
بوسه،
آغوش ،
شراب ،
قهوه،
با هرچه که از یادم برود.

#فیلیپ_راث

@asheghanehaye_fatima

می خواهم
با تو باشم
با تو سفر کنم
با تو بخوابم و
با تو بیدار شوم
می خواهم گونه هایم
جایگاهِ بوسه های
داغِ تو باشد ،
تمام اشتیاقم برای
تو و آغوشِ تو ،
حریمِ مقدس دلدادگی ام .
قول بده خانه مان
رو به آفتاب باشد
چون فکر می کنم
در خانه هایِ رو به آفتاب ؛
آدم ها خوشبخت ترند

#نرگس_صرافیان_طوفان

@asheghanehaye_fatima

اگر سخن میانِ من و تو پایان یافت
و راههایِ وصال قطع شدند
و جدا و غریبه گشتیم، از نو با من آشنا شو...!

#نزار_قبانی

@asheghanehaye_fatima

"سونات بهار"
آهنگساز: #بتهوون
دونوازی ویلن و پیانو
انتشار ۱۸۰۱

تا میتوانیم نیکی کنیم و آزادی را از هر چیز گرامی‌‌ تر بداریم ...

#لودویک_وان_بتهوون


@asheghanehaye_fatima

شرحِ دل‌بستن و دل‌کندنِ ما آسان نیست
‌تا کجا خانه نو ساختن از ویرانی‌‌‏

#علی_مقیمی


@asheghanehaye_fatima

.

آن‌ها حواسشان به همدیگر است،
در وجود یکدیگر زندگی می‌کنند،
عشق غیر از این چیست؟

#مارگریت_دوراس

@asheghanehaye_fatima

دوری، گاهی دردآور نیست...
اما دردآور این‌که شخصی از تو فاصله بگیرد که روزی برای‌اش آشكارا گفتی که دوری،
تنها چیزی‌ست که تو را می‌شکند!

#نزار_قبانی

@asheghanehaye_fatima

تمام آن چیزها
که می‌شناسم‌شان،عزیزشان می‌دارم، به یادگار بمانند به یک زمانه‌ی دیگر

شما جسورتر از من باشید
ستاره‌های جهان را میانِ زن‌ها قسمت کنید
که در زمانه‌ی من زن‌ها
نصیب ساده‌ی یک سوسوی ستاره نمی‌بردند.

قفس نسازید:
که مرغ عشق و قناری به بالِ خویش بیایند کنار پنجره‌تان.
در آن زمان که جهان، گل شد
دگردیسی شیوع یافت
شما هم شبانه بال درآورید...
مرا به‌یاد بیارید...

مرا به‌یاد بیارید در آن زمان که نوعروس‌های جوان نوزادهاشان را می‌زایند
حضور خواهم یافت کنارِ بسترِ آن‌ها،
و در تولدِ موجِ تبسمی راضی
و در تمامی بوسیدن‌ها، لبانِ من حضور خواهد یافت.

زمان چه زود می‌گذرد، مرگ من هزارساله شده...
شما تمامی پل‌هایی را که من شکستم و رفتم
بسازید بشکنید بروید

و مهربان باشید
به آن زنی که مرا کشت
که این جنایت زیبا
همیشه خواستنی بود...

گذشته باشد اگر صدهزارسال
باز شما
طلب کنید مرا از میانِ تاریکی
به دورِ میزِ شما من حضور خواهم یافت
به شکلِ پنجره یا پرده یا تبسمِ یک ابر.

#رضا_براهنی


@asheghanehaye_fatima

#امیرعلی_بنی_اسدی


زندگی‌ گاهی هم شبیه تلاش برای یافتن برنامه‌ای رادیویی است. شبیه وقتی که رادیو گوش می‌کنیم، و در جستجوی بین طول موج‌ها مدتی با سر و صدای بی‌معنی طول موج‌های بی‌صاحب می‌سازیم تا ناگهان صدای موسیقی با کیفیتی به گوش ما می‌رسد. اینجاست که جستجو متوقف می‌شود. اینجاست که کناری می‌نشینیم و از آنچه می‌گذرد لذت می‌بریم.

@asheghanehaye_fatima

و مرگ چه اندازه می‌توانست تسلابخش باشد
اگر که اشک‌های تو نبود...
#محمود_درویش

@asheghanehaye_fatima

🎼●آهنگ: «از هوش می‌روم»

🎙●خواننده: #علیرضا_قربانی

●آهنگ‌‌ساز: #آرش_گوران

●شاعر: #رضا_براهنی [ ۲۱ آذر ۱۳۱۴ تبریز – ۵ فروردین ۱۴۰۱ کانادا ]

معشوقِ جان به بهار آغشته‌ی منی
که موهای خیس‌ات را خدایان بر سینه‌ام می‌ریزند و مرا خواب می‌کنند
یک روزَمی که بوی شانه‌ی تو خواب می‌بَرَدَم
معشوقِ جان به بهار آغشته‌ی منی تو شانه بزن
هنگامه‌ی منی
من دست‌های تو را با بوسه‌هایم تُک می‌زدم
من دست‌های تو را در چینه‌دانم مخفی نگاه داشته‌ام
تو در گلوی من مخفی شدی
صبحانه‌ی پنهانیِ منی وقتی که نیستی
من چشم‌های تو را هم در چینه‌دانم مخفی نگاه داشته‌ام
نَحرم کنند اگر همه می‌بینند که تو نگاهِ گلوگاهِ پنهانیِ منی

@asheghanehaye_fatima

خلاصه بهاری دیگر
بی حضورِ تو
از راه می رسد...

و آن چه که زیبا نیست،
زندگی نیست
روزگار است.

گُلِ نیلوفرِ مُرداب این جهانیم
و به نیلوفر بودن خود شادمانیم،

سقفی دارد شادکامی
کفِ ناکامی، ناپدید است.

هر رودخانه ای
به دریاچه ی خود فرو می ریزد
به حسرت ِ زنده رود،
زنده نمی شود رود
نمی شود آب ها را تا کرد
و به رودخانه ی دیگری ریخت

به رود بودنِ خود
شادمان می توان بود.

سقفی دارد بهار
کفِ یخبندان ها، ناپدید است.

دستی برای نوازش
و زانویی برای رسیدن اگر مانده است
با خود مهربان باش.

سقفی دارد زندگی
کفِ نیستی، ناپدید است.

#شمس_لنگرودی

@asheghanehaye_fatima

آخر ای دوست!
نخواهی پرسید؟!
که دل از دوریِ رویت، چه کشید.
سوخت در آتش و
خاکستر شد.
وعده‌های تو، به دادش نرسید.
#فریدون_مشیری
@asheghanehaye_fatima

.
#نزار_قبانی چه قشنگ گفت :
چه فایده ای دارد
نگرانِ من باشی ولی، از من دفاع نکنی؟
خیلی دوستم داشته باشی، اما من را نفهمی؟
جایِ خالیم را حس کنی، اما سراغم را نگیری؟
چه فایده ای دارد..
در بینِ وسایلت باشم اما مهمترینشان نباشم.

#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima

سکانسی از فیلم چریکه‌ی تارا
نویسنده و کارگردان: بهرام بیضایی
بازیگران: سوسن تسلیمی، منوچهر فرید، رضا بابک و...
#دیالوگ
Ballad of Tara (1979)
Director: Bahram Beyzai

‌@asheghanehaye_fatima

#رضا_براهنی،

شعر «رؤیای روبرو» را با اجرای آن یگانه بشنوید.

۲۱ آذرماه ۱۳۱۴ تبریز

«رؤیای روبرو»

کجایی کجایی؟ می‌گفتند در باغ‌های کیوی خرگوش‌های کوچولو.

به این کجا و آن کجا می‌جنباندند گوش‌هاشان را در باغ‌های کیوی.

از آن نگاه بیضی بلند ترکمنی زبانه می‌کشید بهاری سه روزه

زنی به پشت کرکره‌های حصیر گیوه‌هایش را از پا درمی‌آورد وَ بی‌خیال و دور از شهر پرنده‌وار می‌خواند.

وَ باغ‌های کیوی به شکل خواب پراکنده پشت دریاچه لميده بودند

وَ حالا لباس‌هایش را درمی‌آورد.

دوچرخه‌ای پنچر کنار پنجره افتاده بود.

کجایی کجایی؟ می‌گفتند در باغ‌های کیوی

تمامی تصویرها به روی قایق سبزی سوار بودند وَ از قرن هشتم هجری به سوی قرن چهارده میلادی می‌آمدند.

وَ ما کجا بودیم؟ من و تو کجا؟

وَ شاهزاده خانمی از برگ در پشت کرکره‌های حصیر برهنه بود

ربوده بود شاعر را خوابی سپید

وَ باغ‌های کیوی

۷۲/۳/۱۳ - تهران/
از کتاب «خطاب به پروانه‌ها»
عکس از: «اکتای براهنی»


@asheghanehaye_fatima

یکی از قشنگ ترین هدیه هایی که میتونیم به آدمها بدیم اینه که باوری که یه جایی از زندگیشون از دست دادن رو بهشون برگردونیم…

@asheghanehaye_fatima