عاشقانه های فاطیما
817 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
🔆🔆🔆🔆🔆🔆
🔆

تو که نیستی، وقت قدم زدن دست باد را می‌گیرم،
دستان نامرئی و خیالی باد را
اما دیگر انگشتانم بافته نمی‌شوند لای انگشت‌های تو.
گنگ و آرام در قلبم، با من حرف می‌زنی.

من دست باد را می‌فشرم، برگ‌های شرابی‌رنگ را له می‌کنم،
و همه‌چیز ناگهان طلایی‌رنگ می‌شود. مشکوکم
به اینکه نکند واقعاً دست تو در دستم باشد آن‌طور که
همیشه وقتی اینجا بودی، دستم را می‌گرفتی.

چه می‌گویی در قلبم؟ سرم را خم می‌کنم تا بشنوم و
حس می‌کنم دستت بلند شده تا موهایم را نوازش کند،
مثل همین باد که درختان نق‌نقوی بالای سرم را ناز می‌کند.
حالا اما صدایت را خوب می‌شنوم، دارد از عشق حرف می‌زند.


#کرول_ان_دافی






@asheghanehaye_fatima

🔆
🔆🔆🔆🔆🔆🔆
اما
بعد از جدال ما،
اتاق لرزید و فرو افتاد روی زانوانش،
هوا جریحه‌دار، بنفش شد چون جای کبودی.
خورشید، دروازه آسمان را کوبید و رفت.

اما
بعد از جدال ما،
درختان زار زدند و برگ‌هاشان را ریختند دور،
روز، ساعت‌ها از زندگی‌مان ربود و برد،
ملافه‌ها و بالش‌های روی تخت خودشان را تکه‌تکه کردند،

اما
بعد از جدال ما،
لب‌هامان دیگر هیچ بوسه‌ای
هیچ بوسه‌ای
هیچ بوسه‌ای نمی‌شناختند،
قلب‌هامان دیگر فقط سنگ‌های ناهمواری توی مشت‌هامان بودند
و در باغ دیگر فقط استخوان جوانه می‌زد، از بذر مرگ.

اما
بعد از جدال ما،
صورت تو شبیه کاغذی سفید، خالی از هر واژه شد
دستان من، مثل فعل‌ سوختند و یکدیگر را ‌فشردند،
و عشق برگشت
دوید
رفت
گوشه‌ی ذهن‌هایمان کز کرد
نشست.

#کرول_ان_دافی
#شعر_انگلیس🇬🇧
ترجمه:
#یگانه_وصالی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


تو که نیستی،
وقت قدم زدن دست باد را می‌گیرم،
دستان نامرئی و خیالی باد را
اما دیگر انگشتانم بافته نمی‌شوند لای انگشت‌های تو.
گنگ و آرام در قلبم، با من حرف می‌زنی.

من دست باد را می‌فشرم،
برگ‌های شرابی‌رنگ را له می‌کنم،
و همه‌چیز ناگهان طلایی‌رنگ می‌شود.
مشکوکم
به اینکه نکند واقعاً دست تو در دستم باشد
آن‌طور که
همیشه وقتی اینجا بودی، دستم را می‌گرفتی.

چه می‌گویی در قلبم؟
سرم را خم می‌کنم تا بشنوم و
حس می‌کنم دستت بلند شده تا موهایم را نوازش کند،
مثل همین باد که درختان نق‌نقوی
بالای سرم را ناز می‌کند.
حالا اما صدایت را خوب می‌شنوم،
دارد از عشق حرف می‌زند.


#کرول_ان_دافی
@asheghanehaye_fatima



تو که نیستی، وقت قدم زدن دست باد را می‌گیرم،
دستان نامرئی و خیالی باد را
اما دیگر انگشتانم بافته نمی‌شوند لای انگشت‌های تو.
گنگ و آرام در قلبم، با من حرف می‌زنی.

من دست باد را می‌فشرم، برگ‌های شرابی‌رنگ را له می‌کنم،
و همه‌چیز ناگهان طلایی‌رنگ می‌شود. مشکوکم
به اینکه نکند واقعاً دست تو در دستم باشد آن‌طور که
همیشه وقتی اینجا بودی، دستم را می‌گرفتی.

چه می‌گویی در قلبم؟ سرم را خم می‌کنم تا بشنوم و
حس می‌کنم دستت بلند شده تا موهایم را نوازش کند،
مثل همین باد که درختان نق‌نقوی بالای سرم را ناز می‌کند.
حالا اما صدایت را خوب می‌شنوم، دارد از عشق حرف می‌زند.

#کرول_ان_دافی
تو که نیستی،
وقتِ قدم‌زدن دستِ باد را می‌گیرم،
دَستانِ نامرئی و خیالیِ باد را
اما دیگر
انگشتانم
بافته نمی‌شوند لای انگشت‌های تو.

گنگ و آرام در قلبم، با من حرف می‌زنی.


من دستِ باد را می‌فشرم،
برگ‌های شرابی‌رنگ را له می‌کنم،
و همه‌چیز ناگهان طلایی‌رنگ می‌شود.

مشکوکم
به اینکه نکند واقعاً دستِ تو
در دستم باشد آن‌طور که
همیشه وقتی اینجا بودی،
دستم را می‌گرفتی.


چه می‌گویی در قلبم؟
سَرم را خَم می‌کنم تا بشنوم و
حس می‌کنم دَستَت بلند شده
تا موهایم را نوازش کند،
مثلِ همین باد
که درختانِ نِق‌نِقوی بالای سَرم را
ناز می‌کند.


حالا اما صدایت را خوب می‌شنوم،
دارد از عشق حرف می‌زند ...







#کرول_ان_دافی

( شاعر انگلیسی )

کتاب : چه می‌گویی در قلبم؟

@asheghanehaye_fatima