تو هَمانی که دلم می خواهد شصت سالگیهایم را کنارش بگذرانم...هفتاد سالگی...!
تو دقیقاً هَمان یکنفری هستی
که دلم می خواهد پا به پایش پیر شوم...!
تو هَمان یاری هستی که شَهریار می گوید بدونِ وجودش شهر ارزشِ دیدن را هم ندارد...
#سارا_اسدی
@asheghanehaye_fatima
تو دقیقاً هَمان یکنفری هستی
که دلم می خواهد پا به پایش پیر شوم...!
تو هَمان یاری هستی که شَهریار می گوید بدونِ وجودش شهر ارزشِ دیدن را هم ندارد...
#سارا_اسدی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
اندوهام رو به فزونیست
وقتیکه چشمانات گشودهتر و سیاهتر میشوند.
من از جادو نمیسرایم
تنها آتش و خاکستر را زیر و رو میکنم.
#نزار_قبانی | سوریه
برگردان: #سودابه_مهیجی
به نقل از کتاب: «برایت نامی سراغ ندارم» | #نشر_علم |
اندوهام رو به فزونیست
وقتیکه چشمانات گشودهتر و سیاهتر میشوند.
من از جادو نمیسرایم
تنها آتش و خاکستر را زیر و رو میکنم.
#نزار_قبانی | سوریه
برگردان: #سودابه_مهیجی
به نقل از کتاب: «برایت نامی سراغ ندارم» | #نشر_علم |
...ابریشم سیاه دو چشمت
خانهی من است
آن خانهای
که در آن خواب میروم
و میمیرم!
#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima
...ابریشم سیاه دو چشمت
خانهی من است
آن خانهای
که در آن خواب میروم
و میمیرم!
#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
اگه قرار باشه من اونی بشم که تو میگی دیگه من
من نیستم
من همینی ام که میبینی
مغازه که نیست دکور بچینم برات...!
: بهروز وثوق
#دیالوگ
اگه قرار باشه من اونی بشم که تو میگی دیگه من
من نیستم
من همینی ام که میبینی
مغازه که نیست دکور بچینم برات...!
: بهروز وثوق
#دیالوگ
@asheghanehaye_fatima
همين جوری دو تا نگاه در هم گره می خورد
و آدم ديگر نمی تواند در بدنِ خودش زندگی كند، می خواهد پر بكشد ...
📕 سال بلوا
#عباس_معروفی
همين جوری دو تا نگاه در هم گره می خورد
و آدم ديگر نمی تواند در بدنِ خودش زندگی كند، می خواهد پر بكشد ...
📕 سال بلوا
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
طریق درست عشق ورزیدن همین بود
بی هراس، بی حد و مرز، بی اندیشه ی فردا و سپس بی پشیمانی ...
📕 هیاهوی زمان
✍🏻 #جولین_بارنز
طریق درست عشق ورزیدن همین بود
بی هراس، بی حد و مرز، بی اندیشه ی فردا و سپس بی پشیمانی ...
📕 هیاهوی زمان
✍🏻 #جولین_بارنز
وقتی یه کارو زیاد انجام بدی، توش استاد میشی روزی صدتا دروغ میگی انگار که داری راستشو میگی!
📽 Safe House
#دیالوگ
@asheghanehaye_fatima
📽 Safe House
#دیالوگ
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
همه جوانها بالاخره یک روز عاشق میشوند؛
ولی همه زندگی به همان عشق اول ختم نمیشود. معمولا آدم با عشق اولش ازدواج نمیکند، حتی گاهی با او حرف هم نمیزند، اما احساس قشنگی است که همیشه خاطرات آدم را شیرین میکند.
عشق های دوران جوانی همین ستارهها هستند و تو هر وقت به ستارهها نگاه کنی، میفهمی که یک جایی، یک جایی از دنیا، یک کسی هست که وقتی به تو فکر میکند ته قلبش گرم میشود...
چهل سالگی📚
#ناهید_طباطبائی
همه جوانها بالاخره یک روز عاشق میشوند؛
ولی همه زندگی به همان عشق اول ختم نمیشود. معمولا آدم با عشق اولش ازدواج نمیکند، حتی گاهی با او حرف هم نمیزند، اما احساس قشنگی است که همیشه خاطرات آدم را شیرین میکند.
عشق های دوران جوانی همین ستارهها هستند و تو هر وقت به ستارهها نگاه کنی، میفهمی که یک جایی، یک جایی از دنیا، یک کسی هست که وقتی به تو فکر میکند ته قلبش گرم میشود...
چهل سالگی📚
#ناهید_طباطبائی
@asheghanehaye_fatima
از تومعذرت میخواهم و امیدوارم مرا از نوشتن این مطلب ناراحت کننده ببخشی.
آیدای من! از آن روز تا به حال، لحظهیی نتوانستهام خودم را از اندیشیدن به برودت و سردی آن روز مانع شوم...به من حق بده. در نظر بگیر که آن روز، تو با همهی اشتیاق خود مرا بوسیدهای و من با سردی ،لبان خود را از تو دور کردهام. لبان خود را از تو دزدیدهام ...
لحظهیی نتوانستهام به این مطلب نیندیشم؛ و هزارگونه فرض ممکن و ناممکن برای خود تراشیدهام که از همهی این فرضها و گمانها، تنها یکی ممکن بودهاست که احتمالاً با حقیقت وفق داشته باشد...تنها چیزی که به فکرم رسیده این است که تو، در آن روز در وضع نامساعدی گرفتار بودهای که شاید بوسیدن تو باعث تحریک و در نتیجه سبب اختلال و ناراحتیهایی شود...چه میدانم؟
...
{...} آیا مثلاً تصور کردهای که ممکن است این موضوع باعث ناراحتی من شود؟[اگر این جور باشد، باید یک قلم به تو بگویم«دیوانه!»- و ازت بخواهم که از این به بعد، برای عشقی که به بزرگی آسمانهاست، روی زمین حساب باز نکنی!]
...
میدانم که مرا دوست میداری. و شاید هم به همان اندازه مرا دوست میداری که من تو را. و به همین علت، از تو میخواهم این زخمی را که دارد از چند روز پیش به این طرف مثل خورهیی روح مرا میخورد با توضیح خودت مرهم بگذاری.
...
مرا از این رنج رهایی بده...
با بیقراری منتظرم که در این راه کمکم کنی.
احمد تو.
#احمد_شاملو
#مثل_خون_در_رگها_ی_من
از تومعذرت میخواهم و امیدوارم مرا از نوشتن این مطلب ناراحت کننده ببخشی.
آیدای من! از آن روز تا به حال، لحظهیی نتوانستهام خودم را از اندیشیدن به برودت و سردی آن روز مانع شوم...به من حق بده. در نظر بگیر که آن روز، تو با همهی اشتیاق خود مرا بوسیدهای و من با سردی ،لبان خود را از تو دور کردهام. لبان خود را از تو دزدیدهام ...
لحظهیی نتوانستهام به این مطلب نیندیشم؛ و هزارگونه فرض ممکن و ناممکن برای خود تراشیدهام که از همهی این فرضها و گمانها، تنها یکی ممکن بودهاست که احتمالاً با حقیقت وفق داشته باشد...تنها چیزی که به فکرم رسیده این است که تو، در آن روز در وضع نامساعدی گرفتار بودهای که شاید بوسیدن تو باعث تحریک و در نتیجه سبب اختلال و ناراحتیهایی شود...چه میدانم؟
...
{...} آیا مثلاً تصور کردهای که ممکن است این موضوع باعث ناراحتی من شود؟[اگر این جور باشد، باید یک قلم به تو بگویم«دیوانه!»- و ازت بخواهم که از این به بعد، برای عشقی که به بزرگی آسمانهاست، روی زمین حساب باز نکنی!]
...
میدانم که مرا دوست میداری. و شاید هم به همان اندازه مرا دوست میداری که من تو را. و به همین علت، از تو میخواهم این زخمی را که دارد از چند روز پیش به این طرف مثل خورهیی روح مرا میخورد با توضیح خودت مرهم بگذاری.
...
مرا از این رنج رهایی بده...
با بیقراری منتظرم که در این راه کمکم کنی.
احمد تو.
#احمد_شاملو
#مثل_خون_در_رگها_ی_من
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آمد کنارم نشست،
سرش را به دامنم گذاشت،
پاهاش را دراز کرد و چشم هاش را بست:
«کارم از تکیه گذشته دلم می خواهد توی بغلت بمیرم.»
| سال بلوا
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
سرش را به دامنم گذاشت،
پاهاش را دراز کرد و چشم هاش را بست:
«کارم از تکیه گذشته دلم می خواهد توی بغلت بمیرم.»
| سال بلوا
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
مادام مرلو [بعد از روماتیسم انگشتها] با پیانویش وداع کرد. او معتقد بود شوری که نتوانیم آن را فرو بنشانیم بار خاطر است. باید رهاکردنش را آموخت تا جا برای شور تازهای باز شود.
#همراز
#هلن_گرمیون
مادام مرلو [بعد از روماتیسم انگشتها] با پیانویش وداع کرد. او معتقد بود شوری که نتوانیم آن را فرو بنشانیم بار خاطر است. باید رهاکردنش را آموخت تا جا برای شور تازهای باز شود.
#همراز
#هلن_گرمیون
@asheghanehaye_fatima
أعيش هنا
بين أشياء محطمة
قلبي واحد من بينها...
من اینجا
میان اشیاء شکسته زندگی میکنم
دلم یکی از آنهاست...
#فخری_رطروط
ترجمه: #محمد_حمادی
أعيش هنا
بين أشياء محطمة
قلبي واحد من بينها...
من اینجا
میان اشیاء شکسته زندگی میکنم
دلم یکی از آنهاست...
#فخری_رطروط
ترجمه: #محمد_حمادی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💭 "Love is the one thing we're capable of perceiving that transcends time and space."
💭 "عشق تنها چیزی است که فراتر از زمان و مکان است و ما قادر به درک آن هستیم ."
#عشق
#دیالوگ
@asheghanehaye_fatima
💭 "عشق تنها چیزی است که فراتر از زمان و مکان است و ما قادر به درک آن هستیم ."
#عشق
#دیالوگ
@asheghanehaye_fatima
شب بخیر نازنینم.
تو چه با آرامش به خواب میروی
ولی کسی که به تو تعلق دارد در فاصلهای دور همچنان پریشان و سرگردان است.
#نامه_به_فلیسه
#فرانتس_کافکا
@asheghanehaye_fatima
تو چه با آرامش به خواب میروی
ولی کسی که به تو تعلق دارد در فاصلهای دور همچنان پریشان و سرگردان است.
#نامه_به_فلیسه
#فرانتس_کافکا
@asheghanehaye_fatima
Library Tapes - I made it for you
Library Tapes
اکنون وقتی که شبانگاه خواب بی اعتنا از کنار من میگذرد ، من دیگر می دانم به کدام راهی میرود و با راه آن آشنا هستم و به آن تن در می دهم...
به علاوه شوریدن بر خواب احمقانه است... خفته معصومترین موجود است و آدم بی خواب گناهکارترین مخلوق....
| نامه به میلنا |
#فرانتس_کافکا
@asheghanehaye_fatima
به علاوه شوریدن بر خواب احمقانه است... خفته معصومترین موجود است و آدم بی خواب گناهکارترین مخلوق....
| نامه به میلنا |
#فرانتس_کافکا
@asheghanehaye_fatima