@asheghanehaye_fatima
در زندگیِ واقعی، آدم ها هر روز و هر ساعت به هم شلیک نمی کنند. خودشان را حلق آویز نمی کنند یا اظهار عشق نمی کنند همه وقت و همه ساعت حرف های پُر معنا و پُر مغز نمی زنند. آدم ها بیشتر گرفتار ِخوردن، نوشیدن، و زدنِ حرف های احمقانه، پوچ و بیهوده هستند و این ها همان چیزهایی است که باید روی صحنه نمایش داده شوند. باید نمایشنامه هایی نوشت که در آن ها آدم ها می آیند، می روند، راجع به هوا حرف می زنند و ورق بازی می کنند. زندگی باید همانطوری نشان داده شود که واقعاً هست و آدم ها طوری که واقعاً هستند، نه رفیع و متعالی و اغراق آمیز. آنچه در صحنه به نمایش در می آید باید هم پیچیده و هم ساده باشد، درست همانطوری که در زندگی هست. مردم غذایشان را می خورند، آری غذایشان را می خورند، و یا شادند و خوشبخت و راحت زندگیِ شان را می کنند یا زندگیِ شان فرو می پاشد و در هم میریزد...
#آنتون_چخوف
#از_میان_نامه_ها
در زندگیِ واقعی، آدم ها هر روز و هر ساعت به هم شلیک نمی کنند. خودشان را حلق آویز نمی کنند یا اظهار عشق نمی کنند همه وقت و همه ساعت حرف های پُر معنا و پُر مغز نمی زنند. آدم ها بیشتر گرفتار ِخوردن، نوشیدن، و زدنِ حرف های احمقانه، پوچ و بیهوده هستند و این ها همان چیزهایی است که باید روی صحنه نمایش داده شوند. باید نمایشنامه هایی نوشت که در آن ها آدم ها می آیند، می روند، راجع به هوا حرف می زنند و ورق بازی می کنند. زندگی باید همانطوری نشان داده شود که واقعاً هست و آدم ها طوری که واقعاً هستند، نه رفیع و متعالی و اغراق آمیز. آنچه در صحنه به نمایش در می آید باید هم پیچیده و هم ساده باشد، درست همانطوری که در زندگی هست. مردم غذایشان را می خورند، آری غذایشان را می خورند، و یا شادند و خوشبخت و راحت زندگیِ شان را می کنند یا زندگیِ شان فرو می پاشد و در هم میریزد...
#آنتون_چخوف
#از_میان_نامه_ها
Forwarded from Nafir " نَفیر
پرسیدم هنوز دوستم داری؟
و تو پس از سکوتی طولانی
گفتی «نگاه کن» در دور دست،
آنجا در نور،کمسو و دور،
گوزنها لحظهای بیحرکت
ایستادند سپس تند و سبک
به بوتهزار گریختند
اینجا و آنجا برگها زرد شدند
و این بود آنچه
پس از آن میخواستی!
پاییز از راه میرسد...
#میریام_فان_هی
#مؤدب_میرعلایی
#از_شب_گسیخته
@na_fir
و تو پس از سکوتی طولانی
گفتی «نگاه کن» در دور دست،
آنجا در نور،کمسو و دور،
گوزنها لحظهای بیحرکت
ایستادند سپس تند و سبک
به بوتهزار گریختند
اینجا و آنجا برگها زرد شدند
و این بود آنچه
پس از آن میخواستی!
پاییز از راه میرسد...
#میریام_فان_هی
#مؤدب_میرعلایی
#از_شب_گسیخته
@na_fir
Forwarded from Nafir " نَفیر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کمتر به این دردها فکرمیکنم.البته هنوز هم گاهی بیتاب میشوم،بایدمراقب این غلیانهای عاطفی باشم.البته بدون مبالغه،با گریه ها و خنده های بیصدا، بی آنکه خشم و ناراحتی به خود راه دهم.بله،حالا دیگر باید طبیعی باشم،باید بیشتر رنج بکشم،دیگر نه داغ خواهم بود و نه سرد،باید وِلَرم باشم،وِلَرم بمیرم بدون جوش و خروش و هیجان.شاهد مُردنم نخواهم بود،واین همه چیز را خراب می کند.مگر شاهد زندگی کردنم بوده ام؟تا به حال شکوه و شکایتی کرده ام؟پس چرا حالا باید شاد باشم؟دیگر به هیچ سوالی جواب نمیدهم.حتی سعی میکنم از خودم هم سوالی نپرسم.فقط اگر بتوانم،در این دوره انتظار برای خودم داستانهایی تعریف کنم،این داستانها به نمونه هایی که تاکنون گفته شده شباهتی نخواهد داشت.در آن هیچ زشتی یا زیبایی یا تب تابی وجود نخواهد داشت.همه این داستانها عاری از حیات خواهد بود،درست مثل خودِ داستان گو. چه گفتم؟اهمیتی ندارد.قبل از هرچیز اجازه دهیدبگویم که هیچکس را نمی بخشم.آرزومیکنم که روزگار همه آنها سیاه شودو در نسلهای پست و نفرت انگیزِ آینده از بدنام ترینها محسوب شوند؛برای امشب کافی است.
#ساموئل_بکت
#از_شب_گسیخته
#TomRosenthal
#IGotMyselfafinish
@na_fir
#ساموئل_بکت
#از_شب_گسیخته
#TomRosenthal
#IGotMyselfafinish
@na_fir
@asheghanehaye_fatima
هیچکس هرگز کاملا آزاد نیست. آزادی بشر درست چند ساعت بعد ِتولد از او سلب میشود. از همان لحظهای که برای ما اسمی میگذارند و ما را به خانوادهای نسبت میدهند، دیگر فرار غیرممکن میشود. قادر نیستیم زنجیر را پاره کنیم و آزاد باشیم. ساختمان بزرگ اداره ثبت اسناد زندان ماست. همه ما لابهلای اوراق آن کتابها له شدهایم!
#از_طرف_او
#آلبا_دسس_پدس
هیچکس هرگز کاملا آزاد نیست. آزادی بشر درست چند ساعت بعد ِتولد از او سلب میشود. از همان لحظهای که برای ما اسمی میگذارند و ما را به خانوادهای نسبت میدهند، دیگر فرار غیرممکن میشود. قادر نیستیم زنجیر را پاره کنیم و آزاد باشیم. ساختمان بزرگ اداره ثبت اسناد زندان ماست. همه ما لابهلای اوراق آن کتابها له شدهایم!
#از_طرف_او
#آلبا_دسس_پدس
@asheghanehaye_fatima
تا زمانی که طبیعی بودن سکس با تمام قلب پذیرفته نشود، هیچ کس نمی تواند کسی را دوست بدارد.
#از_سکس_تا_فرا_آگاهی
#اوشو
تا زمانی که طبیعی بودن سکس با تمام قلب پذیرفته نشود، هیچ کس نمی تواند کسی را دوست بدارد.
#از_سکس_تا_فرا_آگاهی
#اوشو
@asheghanehaye_fatima
این جهان یک قسمتِ تاریک دارد
اما تو در جای دیگر که در جاهای دیگر نشستهیی
و من تا انتهای عمر همین... خواهم گفت
تاریکها
چه قصدی جز آنکه تو را از من بگیرند؟
و تو اینجا که نشستهیی
مگر از جهان
و از تاریکِ آن چه خبر نداری؟
تو اینجا نشستهیی
و هر دیگری که جای تو باشد
همین مینشیند
که مرا تاریکِ جهان صدا میزند
و تو باید همین نشسته باشی فقط!
■●شاعر: #ابوالفضل_پاشا
📕●به نقل از کتاب: #از_چه_رنگی_به_تن | ●نشر: #مهر_و_دل | چ اول ۱۳۹۸ |
این جهان یک قسمتِ تاریک دارد
اما تو در جای دیگر که در جاهای دیگر نشستهیی
و من تا انتهای عمر همین... خواهم گفت
تاریکها
چه قصدی جز آنکه تو را از من بگیرند؟
و تو اینجا که نشستهیی
مگر از جهان
و از تاریکِ آن چه خبر نداری؟
تو اینجا نشستهیی
و هر دیگری که جای تو باشد
همین مینشیند
که مرا تاریکِ جهان صدا میزند
و تو باید همین نشسته باشی فقط!
■●شاعر: #ابوالفضل_پاشا
📕●به نقل از کتاب: #از_چه_رنگی_به_تن | ●نشر: #مهر_و_دل | چ اول ۱۳۹۸ |
Forwarded from Nafir " نَفیر
به شب که مرا با تو آشنا کرده
توسل میجویم
باشد که مرا بشنود
باشد که در تمام طول بیداری با من باشد...
آه ای شب نزدیک
روحِ مرا بگیر و برایش ببر
به او بگو
این اشتهای آن دو چشم است برای دیدن رویای تو
که از آتش و لهیب حکایت میکند
تو که خود زیباترین کلمات و شبهایی
کیستی تو... ؟
امان از سستی واژگانم
امان از ناتوانیام
امان از برباد رفتنم در تو
کیستی تو... ؟
جهان هستی
و هیچ جهانی چون تو نیست
آسمان هستی و باران و شمیم
تو آن صدای شب زندهداری
صدای چکیدن دانههای باران
زمستان و بهار هستی
شبهای تابستان هستی
از آن زمان که به تو دل دادم
جهان دگرگون شد
و تو بدل به خواب و رویا و بیداری من شدی
امان از اشتیاقم برای تو...
کاش بدانی
با تو چگونه محو میشوم
و چقدر خواهم مُرد
اگر چشمانم در پیشگاهِ تو بایستند
در تلفظِ نامت
شهدیست که دهانم نمیشناسدش
پس هرگز بهدنیا نیامدهام
و هرگز نبودهام
جز به خاطرِ تو... !
#سهام_الشعشاع
#از_شب_گسیخته
#طلوع_من
@na_fir
توسل میجویم
باشد که مرا بشنود
باشد که در تمام طول بیداری با من باشد...
آه ای شب نزدیک
روحِ مرا بگیر و برایش ببر
به او بگو
این اشتهای آن دو چشم است برای دیدن رویای تو
که از آتش و لهیب حکایت میکند
تو که خود زیباترین کلمات و شبهایی
کیستی تو... ؟
امان از سستی واژگانم
امان از ناتوانیام
امان از برباد رفتنم در تو
کیستی تو... ؟
جهان هستی
و هیچ جهانی چون تو نیست
آسمان هستی و باران و شمیم
تو آن صدای شب زندهداری
صدای چکیدن دانههای باران
زمستان و بهار هستی
شبهای تابستان هستی
از آن زمان که به تو دل دادم
جهان دگرگون شد
و تو بدل به خواب و رویا و بیداری من شدی
امان از اشتیاقم برای تو...
کاش بدانی
با تو چگونه محو میشوم
و چقدر خواهم مُرد
اگر چشمانم در پیشگاهِ تو بایستند
در تلفظِ نامت
شهدیست که دهانم نمیشناسدش
پس هرگز بهدنیا نیامدهام
و هرگز نبودهام
جز به خاطرِ تو... !
#سهام_الشعشاع
#از_شب_گسیخته
#طلوع_من
@na_fir
Forwarded from Nafir " نَفیر
من از کجا سَرِ راهِ تو آمدم ناگاه!
چه کرد با دلِ من آن نگاهِ شیرین، آه!
مدام پیشِ نگاهی، مدام پیشِ نگاه!
کدام نشئه دویده است از تو در تنِ من؟
که ذره های وجودم تو را که می بینند،
به رقص می آیند،
سرود می خوانند... !
#فریدون_مشیری
#از_شب_گسیخته
#طلوع_من
@na_fir
چه کرد با دلِ من آن نگاهِ شیرین، آه!
مدام پیشِ نگاهی، مدام پیشِ نگاه!
کدام نشئه دویده است از تو در تنِ من؟
که ذره های وجودم تو را که می بینند،
به رقص می آیند،
سرود می خوانند... !
#فریدون_مشیری
#از_شب_گسیخته
#طلوع_من
@na_fir
Forwarded from Nafir " نَفیر
دلم گرفته
دلم عجیب گرفته است.
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه نارنج میشود خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست،
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمیرهاند.
و فکر میکنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد...
#سهراب_سپهری
#از_شب_گسیخته
@na_fir
دلم عجیب گرفته است.
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه نارنج میشود خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست،
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمیرهاند.
و فکر میکنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد...
#سهراب_سپهری
#از_شب_گسیخته
@na_fir