@asheghanehaye_fatima
به اندازه ی آرزو
چشم هایم بسته می شوند
به اندازه ی خیال ،
به اندازه ی سکوت
کسی مرا به تصوٓر نرساند
تا لبخندهایم
غرورصورتم باشند
من در تنهاییِ خود
بارها بغض را مغلوب کرده ام
و حالا
مالک تمام آرزوها هستم
#سهیلا_مولاوردی
به اندازه ی آرزو
چشم هایم بسته می شوند
به اندازه ی خیال ،
به اندازه ی سکوت
کسی مرا به تصوٓر نرساند
تا لبخندهایم
غرورصورتم باشند
من در تنهاییِ خود
بارها بغض را مغلوب کرده ام
و حالا
مالک تمام آرزوها هستم
#سهیلا_مولاوردی
@asheghanehaye_fatima
من هیچوقت در زندگی آدمی نبودم که قطعات شکسته ظرفی را با حوصله زیاد جمع کنم و به هم بچسبانم و بعد خودم را فریب دهم که این ظرف شکسته همان است که اول داشته ام.
آنچه که شکست، شکسته و من ترجیح می دهم که در خاطره ی خود همیشه آن را به همان صورتی که روز اول بود حفظ کنم،
تا اینکه آن تکه ها را به هم بچسبانم و تا وقتی زنده ام آن ظرف شکسته را مقابل چشمانم ببینم...
#مارگارت_میچل
از رمان #بر_باد_رفته
من هیچوقت در زندگی آدمی نبودم که قطعات شکسته ظرفی را با حوصله زیاد جمع کنم و به هم بچسبانم و بعد خودم را فریب دهم که این ظرف شکسته همان است که اول داشته ام.
آنچه که شکست، شکسته و من ترجیح می دهم که در خاطره ی خود همیشه آن را به همان صورتی که روز اول بود حفظ کنم،
تا اینکه آن تکه ها را به هم بچسبانم و تا وقتی زنده ام آن ظرف شکسته را مقابل چشمانم ببینم...
#مارگارت_میچل
از رمان #بر_باد_رفته
@asheghanehaye_fatima
هربار پنهان میشوم
همبازیام بزرگ میشود
و یادش میرود قرار بود کسی را پیدا کند
آنوقت
پای درد را وسط میکشم؛
دردهای من آنقدر بزرگند
که پشت هیچپردهای پنهان نمیشوند،
و چشمهایم را
میگذارم و گریه میکنم
اینروزها
با هر دوست تازه، تنهاییام را دوباره پیدا میکنم
و هر دستی به شانهام میخورَد، شمارهایست
که از گوشی همراهم پاک خواهد شد
اینروزها بهجای نفس درد میکشم
اینروزها بهجای نفس درد میکشم.
#لیلا_کردبچه
هربار پنهان میشوم
همبازیام بزرگ میشود
و یادش میرود قرار بود کسی را پیدا کند
آنوقت
پای درد را وسط میکشم؛
دردهای من آنقدر بزرگند
که پشت هیچپردهای پنهان نمیشوند،
و چشمهایم را
میگذارم و گریه میکنم
اینروزها
با هر دوست تازه، تنهاییام را دوباره پیدا میکنم
و هر دستی به شانهام میخورَد، شمارهایست
که از گوشی همراهم پاک خواهد شد
اینروزها بهجای نفس درد میکشم
اینروزها بهجای نفس درد میکشم.
#لیلا_کردبچه
@asheghanehaye_fatima
ايمان داشتیم که کوهها زوالپذیرند
دریاها زوالپذیرند
تمدنها زوالپذیرند
اما عشق ماندگار است...!
ناگاه: میانمان جدایی افتاد...
او دلباختهی پچپچ کردن و آه کشیدن در کافهها
من دلباختهی جستن و فریاد کشیدن در خیابانها...
با اینحال
دستان من در امتداد جهان
در انتظار اوست..
#محمد_الماغوط
ايمان داشتیم که کوهها زوالپذیرند
دریاها زوالپذیرند
تمدنها زوالپذیرند
اما عشق ماندگار است...!
ناگاه: میانمان جدایی افتاد...
او دلباختهی پچپچ کردن و آه کشیدن در کافهها
من دلباختهی جستن و فریاد کشیدن در خیابانها...
با اینحال
دستان من در امتداد جهان
در انتظار اوست..
#محمد_الماغوط
@asheghanehaye_fatima
دل آدمی
به هنگام بهار،
زمستان را می خواهد
و به وقت زمستان
بهار را.
دلتنگ می شود،
برای هر آنچه که دور است...
آیا باید همیشه به هم رسید؟
بیخیال شو!
بعضی چیزها وقتی که نیستند،
زیبایند...
📝: #ازدمیر_آصف
دل آدمی
به هنگام بهار،
زمستان را می خواهد
و به وقت زمستان
بهار را.
دلتنگ می شود،
برای هر آنچه که دور است...
آیا باید همیشه به هم رسید؟
بیخیال شو!
بعضی چیزها وقتی که نیستند،
زیبایند...
📝: #ازدمیر_آصف
@asheghanehaye_fatima
دلم میخواست جای خدا بودم و
میتوانستم بساط این دنیا را
جمع کنم و بیاندازم دور!
آخر تو که نباشی
این همه دنیا به چه درد من میخورد؟!!
#محسن_دعاوی
دلم میخواست جای خدا بودم و
میتوانستم بساط این دنیا را
جمع کنم و بیاندازم دور!
آخر تو که نباشی
این همه دنیا به چه درد من میخورد؟!!
#محسن_دعاوی
⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆
🔆⚜
⚜
نفس كشيدن از جايي سخت ميشه، كه نخواي با سرنوشتت كنار بياي. اونجاست كه مي فهمي جنگيدن با تقدير، آدم رو افسرده مي كنه.
يه روزي كه خيلي هم دور نيست، مي شيني زندگيت رو جمع و تفريق مي كني و مي بيني، يه عالمه آرزو روي دستت مونده. با يه دنيا حرف، كه توي اين سالها، دونه دونه تووي خودت ريختي.
ظلم يعني؛
" تقديرِ " آدمايي كه سهم هم نبودن، اما خيلي اتفاقي به هم بر خوردن، تا با يه دنيا حسرت، اسم همديگه رو به گور ببرن.
#پویا_جمشیدی
@asheghanehaye_fatima
⚜
⚜🔆
🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜
🔆⚜
⚜
نفس كشيدن از جايي سخت ميشه، كه نخواي با سرنوشتت كنار بياي. اونجاست كه مي فهمي جنگيدن با تقدير، آدم رو افسرده مي كنه.
يه روزي كه خيلي هم دور نيست، مي شيني زندگيت رو جمع و تفريق مي كني و مي بيني، يه عالمه آرزو روي دستت مونده. با يه دنيا حرف، كه توي اين سالها، دونه دونه تووي خودت ريختي.
ظلم يعني؛
" تقديرِ " آدمايي كه سهم هم نبودن، اما خيلي اتفاقي به هم بر خوردن، تا با يه دنيا حسرت، اسم همديگه رو به گور ببرن.
#پویا_جمشیدی
@asheghanehaye_fatima
⚜
⚜🔆
🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜
@asheghanehaye_fatima
#حال_من_خوب_است_اما_با_تو_بهتر_می_شوم
آخ... تا میبینمت یک جور دیگر میشوم
با تو حس شعر در من بیشتر گل میکند
یاسم و باران که میبارد معطر میشوم
در لباس آبی از من بیشتر دل میبری
آسمان وقتی که میپوشی کبوتر میشوم
آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تـــو
میتوانم مایهی گهگاه دلگرمی شوم
میل، میل توست ، امّا بی تو باور کن که من
در هجوم بادهای سخت، پرپر میشوم
#مهدی_فرجی
#حال_من_خوب_است_اما_با_تو_بهتر_می_شوم
آخ... تا میبینمت یک جور دیگر میشوم
با تو حس شعر در من بیشتر گل میکند
یاسم و باران که میبارد معطر میشوم
در لباس آبی از من بیشتر دل میبری
آسمان وقتی که میپوشی کبوتر میشوم
آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تـــو
میتوانم مایهی گهگاه دلگرمی شوم
میل، میل توست ، امّا بی تو باور کن که من
در هجوم بادهای سخت، پرپر میشوم
#مهدی_فرجی
@asheghanehaye_fatima
راست می گفتی بانو!
دلدادگی آنقدرها هم که فکرش را
می کردیم، ساده نبود.
ساده نیست؛
دل که می دهی،
انگار خودت را دودستی
تقدیم اوی قصه کرده ای.
بخندد، می خندی.
اشک بریزد، اشک نمی ریزی؛ سیل می باری.
سرد باشد، تابستان با همه گرمایش به حالت برف می بارد
و انتظار...
امان از این انتظار که می شود کار هر روزه که هیچ؛ کار هر ثانیه ات.
ساده نیست بانو!
#عادل_دانتیسم
از مجموعه کتاب عزیز روزهای من
راست می گفتی بانو!
دلدادگی آنقدرها هم که فکرش را
می کردیم، ساده نبود.
ساده نیست؛
دل که می دهی،
انگار خودت را دودستی
تقدیم اوی قصه کرده ای.
بخندد، می خندی.
اشک بریزد، اشک نمی ریزی؛ سیل می باری.
سرد باشد، تابستان با همه گرمایش به حالت برف می بارد
و انتظار...
امان از این انتظار که می شود کار هر روزه که هیچ؛ کار هر ثانیه ات.
ساده نیست بانو!
#عادل_دانتیسم
از مجموعه کتاب عزیز روزهای من
@asheghanehaye_fatima
ﺣﺴﻮﺩﻡ،
ﺑﻪ ﺍﻧﮕﺸﺖﻫﺎﯾﺖ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻮﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻣﺮﺗﺐ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ
ﺣﺴﻮﺩﻡ،
ﺑﻪ ﭼﺸﻢﻫﺎﯾﺖ
ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﻣﯽﺑﯿﻨﻨﺪ
ﻭ ﺣﺴﻮﺩﻡ،
ﺑﻪ ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﺩ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ ﻟﻨﺰﻫﺎﯼ ﺭﻧﮕﯽﺍﺵ
ﺭﻧﮓ ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﺖ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﭼﻪ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻢ؟
ﻣﻦ ﺯﻥِ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﯼ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻏﺎﺭﻧﺸﯿﻨﻢ،
ﮐﻪ ﻗﻠﺒﻢ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺭ ﺳﺮﻡ ﻣﯽﺗﭙﺪ؛
- ﮐﻪ ﺑﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﭘﻨﺠﺮﻩﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽﮐﻮﺑﺪ،
ﺭﻭﺯﯼ ﺍﮔﺮ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﭼﻪ؟
ﻭ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﯾﺪﻩ ﻭ ﻧﺒﺎﺭﯾﺪﻩ ﺗﻮﺭﺍ ﯾﺎﺩﻡ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ،
ﺭﻭﺯﯼ ﺍﮔﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﺕ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ ﭼﻪ؟ -
ﺣﺴﻮﺩﻡ
ﻭ ﻫﯽ ﻣﯽﺗﺮﺳﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ
ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ
ﺍﺯ ﺍﻭ
ﻣﯽﺗﺮﺳﻢ ﻭ ﻫﯽ ﺷﻤﺎﺭﻩﺍﺕ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﯿﺮﻡ
ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺯﻧﯽ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ
ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﻋﻄﺮ ﺗﻮ ﺍﺯ ﮔﻞﻫﺎﯼ ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﺶ ﻣﯽﭼﮑﺪ
ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻮﯼ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻧﺶ ﻣﯽﭼﮑﺪ
ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺣﺮﻭﻑ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻟﺒﺎﻧﺶ ﻣﯽﭼﮑﺪ
ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺮﺳﻢ ﺩﻭﺭﺗﺮﺕ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﺗﻮ ﺩﻭﺭ ﻣﯽﺷﻮﯼ
ﻣﻦ
ﻓﺮﻭ
ﻣﯽﺭﻭﻡ ﺩﺭ ﻏﺎﺭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽﺍﻡ
ﮐﻨﺎﺭ ﻭﻫﻢِ ﺧﻔﺎﺷﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ
ﺩﻧﯿﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﻭﺍﺭﻭﻧﻪ ﮐﺮﺩﻩﺳﺖ
#ﻟﯿﻼ_ﮐﺮﺩﺑﭽﻪ
ﺣﺴﻮﺩﻡ،
ﺑﻪ ﺍﻧﮕﺸﺖﻫﺎﯾﺖ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻮﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻣﺮﺗﺐ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ
ﺣﺴﻮﺩﻡ،
ﺑﻪ ﭼﺸﻢﻫﺎﯾﺖ
ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﻣﯽﺑﯿﻨﻨﺪ
ﻭ ﺣﺴﻮﺩﻡ،
ﺑﻪ ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﺩ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ ﻟﻨﺰﻫﺎﯼ ﺭﻧﮕﯽﺍﺵ
ﺭﻧﮓ ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﺖ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﭼﻪ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻢ؟
ﻣﻦ ﺯﻥِ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﯼ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻏﺎﺭﻧﺸﯿﻨﻢ،
ﮐﻪ ﻗﻠﺒﻢ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺭ ﺳﺮﻡ ﻣﯽﺗﭙﺪ؛
- ﮐﻪ ﺑﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﭘﻨﺠﺮﻩﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽﮐﻮﺑﺪ،
ﺭﻭﺯﯼ ﺍﮔﺮ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﭼﻪ؟
ﻭ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﯾﺪﻩ ﻭ ﻧﺒﺎﺭﯾﺪﻩ ﺗﻮﺭﺍ ﯾﺎﺩﻡ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ،
ﺭﻭﺯﯼ ﺍﮔﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﺕ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ ﭼﻪ؟ -
ﺣﺴﻮﺩﻡ
ﻭ ﻫﯽ ﻣﯽﺗﺮﺳﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ
ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ
ﺍﺯ ﺍﻭ
ﻣﯽﺗﺮﺳﻢ ﻭ ﻫﯽ ﺷﻤﺎﺭﻩﺍﺕ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﯿﺮﻡ
ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺯﻧﯽ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ
ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﻋﻄﺮ ﺗﻮ ﺍﺯ ﮔﻞﻫﺎﯼ ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﺶ ﻣﯽﭼﮑﺪ
ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻮﯼ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻧﺶ ﻣﯽﭼﮑﺪ
ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺣﺮﻭﻑ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻟﺒﺎﻧﺶ ﻣﯽﭼﮑﺪ
ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺮﺳﻢ ﺩﻭﺭﺗﺮﺕ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﺗﻮ ﺩﻭﺭ ﻣﯽﺷﻮﯼ
ﻣﻦ
ﻓﺮﻭ
ﻣﯽﺭﻭﻡ ﺩﺭ ﻏﺎﺭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽﺍﻡ
ﮐﻨﺎﺭ ﻭﻫﻢِ ﺧﻔﺎﺷﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ
ﺩﻧﯿﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﻭﺍﺭﻭﻧﻪ ﮐﺮﺩﻩﺳﺖ
#ﻟﯿﻼ_ﮐﺮﺩﺑﭽﻪ
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
با من کنار بیا
مثل بندری چشم نواز با ماهیگیرِ پیر
مثل اسکله ای شکوهمند با قایقی شکسته
مثل ساحلی نقره ای با غروبِ رنگ پریده
.
با من کنار بیا
مثل آتشی سرکش با اشک کولی ها
مثل باد بی امان با درختی بی برگ
مثل برکه ای پر آب با تصویر لرزان ماه
.
با من کنار بیا
گاه التهابم
گاه سرفه ای مزمن
بیشتر اما
دردی که زیر پوستت جریان گرفته است
و از قرص هایی که هر هشت ساعت یکبار
صدایشان می زنی
از نبودنم ترسی نداشته باش...!
.
من زخمم
کوچک اما به یاد ماندنی
با من کنار بیا
مثل صورتی زیبا
با جای زخم
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
مثل بندری چشم نواز با ماهیگیرِ پیر
مثل اسکله ای شکوهمند با قایقی شکسته
مثل ساحلی نقره ای با غروبِ رنگ پریده
.
با من کنار بیا
مثل آتشی سرکش با اشک کولی ها
مثل باد بی امان با درختی بی برگ
مثل برکه ای پر آب با تصویر لرزان ماه
.
با من کنار بیا
گاه التهابم
گاه سرفه ای مزمن
بیشتر اما
دردی که زیر پوستت جریان گرفته است
و از قرص هایی که هر هشت ساعت یکبار
صدایشان می زنی
از نبودنم ترسی نداشته باش...!
.
من زخمم
کوچک اما به یاد ماندنی
با من کنار بیا
مثل صورتی زیبا
با جای زخم
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
خندید و دستش را دور تنم حلقه کرد، اما همان طور آرام کنار هم نشستیم. بعد گفت: همیشه به یه رودخونه فکر می کنم که جریان آبش واقعاً سریعه و دو نفر که توی آب سعی دارن همدیگه رو بچسبن، همدیگه رو سفت بگیرن
اما عاقبت می بُرن. آب خیلی شدیده. باید تن به آب بدن و از هم جدا بشن. به نظرم وضعیت ما هم همینه...!
#كازوئو_ايشی_گورو
خندید و دستش را دور تنم حلقه کرد، اما همان طور آرام کنار هم نشستیم. بعد گفت: همیشه به یه رودخونه فکر می کنم که جریان آبش واقعاً سریعه و دو نفر که توی آب سعی دارن همدیگه رو بچسبن، همدیگه رو سفت بگیرن
اما عاقبت می بُرن. آب خیلی شدیده. باید تن به آب بدن و از هم جدا بشن. به نظرم وضعیت ما هم همینه...!
#كازوئو_ايشی_گورو
@asheghanehaye_fatima
جهنم است جهان با من
اگر که شور و شرت باشم
قفس ترین تو خواهم شد
-اگر چه بال و پرت باشم-
بیا ندیده بگیر از من
هر آنچه پای تو دادم را
که باغبان توأم اما
رسیده ام تبرت باشم
گذر نمی کنی از پیشم...
مرا وفای تو کافی نیست
من آتشم تو درختی ترد
چقدر بر حذرت باشم!
چه بود عشق؟... به جز تردید
چه داشت؟... هیچ به غیر از زخم
به این دلیل نمی خواهم
دوباره دور و برت باشم
جفا نکرده جفا دیدی
وفا ندیده وفا کردی
به نفع توست اگر در عشق
من آخرین نفرت باشم
#الهه_مرتضایی
جهنم است جهان با من
اگر که شور و شرت باشم
قفس ترین تو خواهم شد
-اگر چه بال و پرت باشم-
بیا ندیده بگیر از من
هر آنچه پای تو دادم را
که باغبان توأم اما
رسیده ام تبرت باشم
گذر نمی کنی از پیشم...
مرا وفای تو کافی نیست
من آتشم تو درختی ترد
چقدر بر حذرت باشم!
چه بود عشق؟... به جز تردید
چه داشت؟... هیچ به غیر از زخم
به این دلیل نمی خواهم
دوباره دور و برت باشم
جفا نکرده جفا دیدی
وفا ندیده وفا کردی
به نفع توست اگر در عشق
من آخرین نفرت باشم
#الهه_مرتضایی
ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﭘﺎﯾﺖ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻧﻤﯽﺁﻭﺭﯼ
ﭼﻮﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺖ ﺍﺳﺖ
ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺍﺭﻡ
ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘﯽ
ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﭘﺎﯾﺖ
ﺑﺮ ﺩﻟﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ .
#بیژن_جلالی
@asheghanehaye_fatima
ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻧﻤﯽﺁﻭﺭﯼ
ﭼﻮﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺖ ﺍﺳﺖ
ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺍﺭﻡ
ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘﯽ
ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﭘﺎﯾﺖ
ﺑﺮ ﺩﻟﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ .
#بیژن_جلالی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
از پانزدهسالگی به قبل
عقلم نمیرسید
از پانزدهسالگی به بعد
درگیر کارهای مهمی بودم
حالا که رو به شصت سالگیام
جرات نمیکنم .
خدا کند جهنم نصیب ِ من نشود
بهشت را
به هر حال میشود تحمل کرد
با همسایههایی که هیچ کدام
خاطرهای از عشق ندارند .
#حافظ_موسوی
از پانزدهسالگی به قبل
عقلم نمیرسید
از پانزدهسالگی به بعد
درگیر کارهای مهمی بودم
حالا که رو به شصت سالگیام
جرات نمیکنم .
خدا کند جهنم نصیب ِ من نشود
بهشت را
به هر حال میشود تحمل کرد
با همسایههایی که هیچ کدام
خاطرهای از عشق ندارند .
#حافظ_موسوی
@asheghanehaye_fatima
دلم برایت یک ذره است
کی میشود که ساعت وقارش را
با بیقراری من، عوض کند؟!
عقربههای تنبل!
آیا پیش از من
به کسی که معشوق را در کنار دارد
قول همراهی دادهاید؟
در آسمان آخر شهریور
حتی ستارهای هم نگران من نیست
به اتاق برمیگردم
و شب را دور سرم میچرخانم
و به دیوار میکوبم
#حسین_منزوی
دلم برایت یک ذره است
کی میشود که ساعت وقارش را
با بیقراری من، عوض کند؟!
عقربههای تنبل!
آیا پیش از من
به کسی که معشوق را در کنار دارد
قول همراهی دادهاید؟
در آسمان آخر شهریور
حتی ستارهای هم نگران من نیست
به اتاق برمیگردم
و شب را دور سرم میچرخانم
و به دیوار میکوبم
#حسین_منزوی
@asheghanehaye_fatima
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
شعر گفتن، بهانه میخواهد
چیزهایی شبیه دلتنگی
عکس، یا خاطرات زیر غبار
سوختن پا به پای آهنگی ...
فکر کن من دوباره مستم مست
انفجارم مهیب کابوس است
زیر قدّاره قد علم کردن
شعلهای بر تمام فانوس است
من نماز غروب عاشق را
رو به چشمت دوباره خواهم خواند
کوچههای غریب تهران را
در پیات سرخوشانه خواهم راند
کوچهها و تن خیابان را
باید از استرس فرار کنم
شب آرام جیرجیرک را
تا کجا بی تو بیقرار کنم؟
شاید این بار هم بهانهی من
قصهی تلخ رفتنت باشد
شاید این بار آخر ِ این شعر
لحظهی خوب ِ دیدنت باشد
شاید این بار مثل دفعهی قبل
دیدنت بار ِ آخرم باشد
شاید این بار یک نفر جز تو
همهی عشق و باورم باشد
شاید این بار دستهایت را
یک نفر تووی عکس میبوسد
شاید اینبار یک دلِ تنها
وسط گریه هاش میپوسد
شاید این بار یکنفر خود را
تا ته فکر خودکشی برده
بغض نشکسته را فرو برده
و تمام گلوش جر خورده
شاید این بار هق هق خود را
یک نفر دود کرده با سیگار
شاید این بار هم دلش تنگ است
هیس چیزی نگو نپرس این بار
#م_هاشمی_هخا
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
شعر گفتن، بهانه میخواهد
چیزهایی شبیه دلتنگی
عکس، یا خاطرات زیر غبار
سوختن پا به پای آهنگی ...
فکر کن من دوباره مستم مست
انفجارم مهیب کابوس است
زیر قدّاره قد علم کردن
شعلهای بر تمام فانوس است
من نماز غروب عاشق را
رو به چشمت دوباره خواهم خواند
کوچههای غریب تهران را
در پیات سرخوشانه خواهم راند
کوچهها و تن خیابان را
باید از استرس فرار کنم
شب آرام جیرجیرک را
تا کجا بی تو بیقرار کنم؟
شاید این بار هم بهانهی من
قصهی تلخ رفتنت باشد
شاید این بار آخر ِ این شعر
لحظهی خوب ِ دیدنت باشد
شاید این بار مثل دفعهی قبل
دیدنت بار ِ آخرم باشد
شاید این بار یک نفر جز تو
همهی عشق و باورم باشد
شاید این بار دستهایت را
یک نفر تووی عکس میبوسد
شاید اینبار یک دلِ تنها
وسط گریه هاش میپوسد
شاید این بار یکنفر خود را
تا ته فکر خودکشی برده
بغض نشکسته را فرو برده
و تمام گلوش جر خورده
شاید این بار هق هق خود را
یک نفر دود کرده با سیگار
شاید این بار هم دلش تنگ است
هیس چیزی نگو نپرس این بار
#م_هاشمی_هخا
@asheghanehaye_fatima
چمدان بسته ام به سمت خودم
میروی شهر را خبر بکنی
بی هوا باختی و حق داری
فکر بازی تازه تر بکنی
از نگاه تو خوب فهمیدم
ماندنت محض زنده ماندنم است
سم احساس را درون تنم
مانده ای تا که بی اثر بکنی
از غروری که زیر پا بردی
از من سرشکسته میترسم
کاسه ی صبر من ترک خورده
باید از کینه ام حذر بکنی
پای من را نبند دلبندم
شهر غربت قفس نمیخواهد
بعد من هیچکس نمیخواهد
که تو او را غریب تر بکنی
انتخابت مگر جدایی نیست؟
اشک هایت چرا سرازیر است؟
بدشگون است گریه را بانو-
توشه ی راه رهگذر بکنی
دست رد تو روی سینه ی من
پای پیش تو جز ترحم نیست
دل به دادت نمیرسد هرگز
عقل را کاش کارگر بکنی
خسته از بحث های هر شبه ای
خسته از گریه های قبل از خواب
میشود با کسی به غیر از من
شب خود را به خنده سر بکنی
من قطاری که سر به راه تو بود
چند ماهی در ایستگاه تو بود
راه افتادنم گناه تو بود
من بمانم خودت سفر بکنی؟
بعد از این ترمزم بریده و در-
ایستگاهی نگه نمیدارم
با من از مه نگو... نمیترسم
گاه خوب است که خطر بکنی
آخرش واژگونی است اما
ماندن از ترس مرگ هم ، مرگ است
ریل یعنی دو راه مانده فقط
یا بمیری و یا سفر بکنی....
#شهريار_نراقى
چمدان بسته ام به سمت خودم
میروی شهر را خبر بکنی
بی هوا باختی و حق داری
فکر بازی تازه تر بکنی
از نگاه تو خوب فهمیدم
ماندنت محض زنده ماندنم است
سم احساس را درون تنم
مانده ای تا که بی اثر بکنی
از غروری که زیر پا بردی
از من سرشکسته میترسم
کاسه ی صبر من ترک خورده
باید از کینه ام حذر بکنی
پای من را نبند دلبندم
شهر غربت قفس نمیخواهد
بعد من هیچکس نمیخواهد
که تو او را غریب تر بکنی
انتخابت مگر جدایی نیست؟
اشک هایت چرا سرازیر است؟
بدشگون است گریه را بانو-
توشه ی راه رهگذر بکنی
دست رد تو روی سینه ی من
پای پیش تو جز ترحم نیست
دل به دادت نمیرسد هرگز
عقل را کاش کارگر بکنی
خسته از بحث های هر شبه ای
خسته از گریه های قبل از خواب
میشود با کسی به غیر از من
شب خود را به خنده سر بکنی
من قطاری که سر به راه تو بود
چند ماهی در ایستگاه تو بود
راه افتادنم گناه تو بود
من بمانم خودت سفر بکنی؟
بعد از این ترمزم بریده و در-
ایستگاهی نگه نمیدارم
با من از مه نگو... نمیترسم
گاه خوب است که خطر بکنی
آخرش واژگونی است اما
ماندن از ترس مرگ هم ، مرگ است
ریل یعنی دو راه مانده فقط
یا بمیری و یا سفر بکنی....
#شهريار_نراقى