@asheghanehaye_fatima
امروز
دلتنگ این نیستم
که چرا دوست نمیداری ام،
دلواپس فردایی ام
که باز می گردی و
نیستم!
#اسماعیل_فیروزی
امروز
دلتنگ این نیستم
که چرا دوست نمیداری ام،
دلواپس فردایی ام
که باز می گردی و
نیستم!
#اسماعیل_فیروزی
⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆
🔆⚜
⚜
زندگانی شاید می توانست آسان بگذرد
اگر من تو را هرگز ندیده بودم.
غمی کمتر
به گاهی که
هرگز فراقی نبود
و هراسی کمتر
از هجران های متوالی.
نیز،نه این گریز از عشق دیدارت
وقتی که اینجا نیستی
تو،تنها غیر ممکن ها را می خواهی
و چون نمی تواند باشد
لحظه ای می مانی
و به دشواری نفس می کشی
زندگانی شاید می توانست آسان بگذرد
اگر من تو را هرگز ندیده بودم
که خود،این زندگانی نبود.
#اریش_فرید
@asheghanehaye_fatima
⚜
⚜🔆
🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜
🔆⚜
⚜
زندگانی شاید می توانست آسان بگذرد
اگر من تو را هرگز ندیده بودم.
غمی کمتر
به گاهی که
هرگز فراقی نبود
و هراسی کمتر
از هجران های متوالی.
نیز،نه این گریز از عشق دیدارت
وقتی که اینجا نیستی
تو،تنها غیر ممکن ها را می خواهی
و چون نمی تواند باشد
لحظه ای می مانی
و به دشواری نفس می کشی
زندگانی شاید می توانست آسان بگذرد
اگر من تو را هرگز ندیده بودم
که خود،این زندگانی نبود.
#اریش_فرید
@asheghanehaye_fatima
⚜
⚜🔆
🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜
@asheghanehaye_fatima
کاش طوفان امروز
مرا پرت می کرد سمت خانه ی شما
باد که می خوابید
من طوری وانمود می کردم که انگار
از خیلی سال پیش،
کنارت بودم
و تو
و تو...
راستی !
تو با پرنده ای که خودش را
به پنجره ی اتاقت می کوبد،
چه کار می کنی؟
#رسول_ادهمی
کاش طوفان امروز
مرا پرت می کرد سمت خانه ی شما
باد که می خوابید
من طوری وانمود می کردم که انگار
از خیلی سال پیش،
کنارت بودم
و تو
و تو...
راستی !
تو با پرنده ای که خودش را
به پنجره ی اتاقت می کوبد،
چه کار می کنی؟
#رسول_ادهمی
از دانسته هایت
فاصله بگیر
و بگذار تقدیر را؛
عشقبازی چشمهایمان
رقم بزند...!
#عادل_دانتیسم
@asheghanehaye_fatima
فاصله بگیر
و بگذار تقدیر را؛
عشقبازی چشمهایمان
رقم بزند...!
#عادل_دانتیسم
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میلیونها و میلیاردها آدم توی این دنیا هست که همه شون میتونن بی تو زندگی کنن. اما آخه چرا من نمیتونم. این درد رو کجا ببرم؟
من نمیتونم بی تو زندگی کنم. کاری که هرکسی میتونه بکنه، کاری که از یه بچه پنج ساله هم برمیاد از من بر نمیاد. تو هیچ سر در میاری؟!
#رومن_گاری
📓 خداحافظ گاری کوپر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میلیونها و میلیاردها آدم توی این دنیا هست که همه شون میتونن بی تو زندگی کنن. اما آخه چرا من نمیتونم. این درد رو کجا ببرم؟
من نمیتونم بی تو زندگی کنم. کاری که هرکسی میتونه بکنه، کاری که از یه بچه پنج ساله هم برمیاد از من بر نمیاد. تو هیچ سر در میاری؟!
#رومن_گاری
📓 خداحافظ گاری کوپر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@asheghanehaye_fatima
دلتنگت که می شوم
تکه ای از من
شعر می شود
به روی دفترم.
خاطرات مچاله شده ی دیروزهایمان
دست وپا می زنند
و قلمم بی اراده از تو می نویسد.
دلتنگت که می شوم
حس پرواز در وجودم
بال بال می زند
و فقط تو را می خواهم.
دلتنگت که می شوم
چشمانم به وسعت ابر بهار
می گریند.
دلتنگت که می شوم...
و من همیشه دلتنگ توأم.
#سارا_قبادی
دلتنگت که می شوم
تکه ای از من
شعر می شود
به روی دفترم.
خاطرات مچاله شده ی دیروزهایمان
دست وپا می زنند
و قلمم بی اراده از تو می نویسد.
دلتنگت که می شوم
حس پرواز در وجودم
بال بال می زند
و فقط تو را می خواهم.
دلتنگت که می شوم
چشمانم به وسعت ابر بهار
می گریند.
دلتنگت که می شوم...
و من همیشه دلتنگ توأم.
#سارا_قبادی
@asheghanehaye_fatima
هزار و یک اسم داری
و من
از میان آنهمه اسم
«لطیف» را دوستتر دارم
که یاد اَبر و اَبریشم و عشق میاُفتم
#عرفان_نظرآهاری
هزار و یک اسم داری
و من
از میان آنهمه اسم
«لطیف» را دوستتر دارم
که یاد اَبر و اَبریشم و عشق میاُفتم
#عرفان_نظرآهاری
@asheghanehaye_fatima
تا دیروز فکر می کردم
تمام قله های جهان را می توانم فتح کنم
اما
تازه امروز فهمیدم
چه نفس گیر است
بالا رفتن از پله های خانه ای که
تو در آن نیستی ...
#پریسا_سمیعی
تا دیروز فکر می کردم
تمام قله های جهان را می توانم فتح کنم
اما
تازه امروز فهمیدم
چه نفس گیر است
بالا رفتن از پله های خانه ای که
تو در آن نیستی ...
#پریسا_سمیعی
@asheghanehaye_fatima
یک کاناپه ی"یاسی" رنگ بود، که بیشتر از وظیفه ی خطیرش، عمل می کرد. یعنی علاوه بر لم دادن، جُور بعضی از لوازم خانگی را هم بر دوش می کشید:
گاهی تخت خوابمان می شد،
گاهی یک جفت صندلی غذا خوری.
گاه محلی برای مطالعه و نوشتن
و گاهی ردیفی از صندلی های یک سینمای خانگی کوچک؛
اتاق فکر
محلی برای ریکاوری ذهن
و حتی کار به جایی کشیده بود که نقش جایگاه vip را برای مهمانان عزیزتر بازی می کرد.
قهر که می کردیم هر کسی نزدیک تر بود، تنهایی اش را می بُرد روی آن کاناپه و در ازای تمام خانه، کاناپه را برای خودش برمی داشت.
آشتی هم که می کردیم، جشن کوچکمان را روی همان کاناپه می گرفتیم ...
.
درست یادم هست وقتی که می خواستیم خانه را تحویل صاحبخانه بدهیم. اول کاناپه را رد کردیم.
کاناپه، قلب خانه ی ما بود.
چاره ای نداشتیم!
برای دل کندن از خانه ای که سالها در آن خاطره ساخته بودیم، درست باید به قلبش شلیک می کردیم.
#حمید_جدیدی
کاناپه
یک کاناپه ی"یاسی" رنگ بود، که بیشتر از وظیفه ی خطیرش، عمل می کرد. یعنی علاوه بر لم دادن، جُور بعضی از لوازم خانگی را هم بر دوش می کشید:
گاهی تخت خوابمان می شد،
گاهی یک جفت صندلی غذا خوری.
گاه محلی برای مطالعه و نوشتن
و گاهی ردیفی از صندلی های یک سینمای خانگی کوچک؛
اتاق فکر
محلی برای ریکاوری ذهن
و حتی کار به جایی کشیده بود که نقش جایگاه vip را برای مهمانان عزیزتر بازی می کرد.
قهر که می کردیم هر کسی نزدیک تر بود، تنهایی اش را می بُرد روی آن کاناپه و در ازای تمام خانه، کاناپه را برای خودش برمی داشت.
آشتی هم که می کردیم، جشن کوچکمان را روی همان کاناپه می گرفتیم ...
.
درست یادم هست وقتی که می خواستیم خانه را تحویل صاحبخانه بدهیم. اول کاناپه را رد کردیم.
کاناپه، قلب خانه ی ما بود.
چاره ای نداشتیم!
برای دل کندن از خانه ای که سالها در آن خاطره ساخته بودیم، درست باید به قلبش شلیک می کردیم.
#حمید_جدیدی
کاناپه
@asheghanehaye_fatima
دستانم را ببین
ببین از کجای دامنت قلاب گرفته ام
چشمانم را می بندم
بیا دریا
یک شکم سیر از دلم ماهی بگیر
با این ریسمانی که گوش تا گوش می چرخانی
تور بالا ی سرت ژست می گیرد
مثل روز هائی که عاشق می شوم !!!
گاهی چقدر اتفاقی
چقدر اتفاقی...
چرا دستانم درخت نمی شوند
وقتی که روی طناب ، زندگی ام را پهن می کنم
یعنی احتمالن زیاد عجیب نیست بپرسی
خواب چند ستاره شبهایت را می سوزاند ها؟
همیشه باد
از همان سمتی که می خواهد تو را نمی آورد
من از چشمی که تو را نمی بیند _ افتادم
اشکال از ابر است
وگرنه
چشما ن من سری با آسمان ندارد
بیا ببینمت
حدیث عاشقی من
حدیث زندگی من
بیا
که دارم
از اوج دلتنگی
برا ی تو دیوانه می شوم !!!
بیا...
#عادل_دانتیسم
دستانم را ببین
ببین از کجای دامنت قلاب گرفته ام
چشمانم را می بندم
بیا دریا
یک شکم سیر از دلم ماهی بگیر
با این ریسمانی که گوش تا گوش می چرخانی
تور بالا ی سرت ژست می گیرد
مثل روز هائی که عاشق می شوم !!!
گاهی چقدر اتفاقی
چقدر اتفاقی...
چرا دستانم درخت نمی شوند
وقتی که روی طناب ، زندگی ام را پهن می کنم
یعنی احتمالن زیاد عجیب نیست بپرسی
خواب چند ستاره شبهایت را می سوزاند ها؟
همیشه باد
از همان سمتی که می خواهد تو را نمی آورد
من از چشمی که تو را نمی بیند _ افتادم
اشکال از ابر است
وگرنه
چشما ن من سری با آسمان ندارد
بیا ببینمت
حدیث عاشقی من
حدیث زندگی من
بیا
که دارم
از اوج دلتنگی
برا ی تو دیوانه می شوم !!!
بیا...
#عادل_دانتیسم
@asheghanehaye_fatima
دوستت دارم هايم را
چيدي ته چمدانت كه
يادت نرود عشقم را!
نميدانستم
موريانه ها
قبل از عشق
در چمدانت عازم سفر بودند !
#الهه_حصاري
دوستت دارم هايم را
چيدي ته چمدانت كه
يادت نرود عشقم را!
نميدانستم
موريانه ها
قبل از عشق
در چمدانت عازم سفر بودند !
#الهه_حصاري
@asheghanehaye_fatima
به تن کاکتوس ها
پیچیدن
واز هم آغوشی شان
درد کشیدن!
سهمم شاید این است
شبیه پیچکی باشم
که اورا
برای بیابان نوشته اند!
#حمید_محسنی
به تن کاکتوس ها
پیچیدن
واز هم آغوشی شان
درد کشیدن!
سهمم شاید این است
شبیه پیچکی باشم
که اورا
برای بیابان نوشته اند!
#حمید_محسنی
@asheghanehaye_fatima
من مُردهام!
قلبم نمیتپد،
چشمم نمیبیند
اما گوشهایم
منتظرند
از زبان تو بشنوند که میگویی:
«دوستت دارم»
#علی_سید_صالحی
من مُردهام!
قلبم نمیتپد،
چشمم نمیبیند
اما گوشهایم
منتظرند
از زبان تو بشنوند که میگویی:
«دوستت دارم»
#علی_سید_صالحی
@asheghanehaye_fatima
... نه ,
خشک سالی نیامده است
ابرها ترسیده اَند
می ترسند بد ببارند وُ لطافتِ تنَ ت خَش گیرد وُ در خاطراتِ خوبَ ت ,
سهیم نشوند
دستی به آسمان بکِش گلَم !
#عادل_دانتیسم
... نه ,
خشک سالی نیامده است
ابرها ترسیده اَند
می ترسند بد ببارند وُ لطافتِ تنَ ت خَش گیرد وُ در خاطراتِ خوبَ ت ,
سهیم نشوند
دستی به آسمان بکِش گلَم !
#عادل_دانتیسم
@asheghanehaye_fatima
نمی دانم چرا این شعر را شروع کردم
فکر کنم می خواستم دوباره بگویم
خیلی قشنگی یا
نه
چرا نیستی
یا چه می دانم
تنهایی مرا...
برگرد...
آغوش تو...
شاید می خواستم از موهایت
از شانه ای که به آن...
بگذریم.
دلم نمی خواهد
شعر ابزار ابراز علاقه ام باشد،
وقتی تو را
چیزهای دیگری خوشحال می کند.
وقتی تو را ...
ول کن
این روزها
حوصله ندارم
#رسول_ادهمی
نمی دانم چرا این شعر را شروع کردم
فکر کنم می خواستم دوباره بگویم
خیلی قشنگی یا
نه
چرا نیستی
یا چه می دانم
تنهایی مرا...
برگرد...
آغوش تو...
شاید می خواستم از موهایت
از شانه ای که به آن...
بگذریم.
دلم نمی خواهد
شعر ابزار ابراز علاقه ام باشد،
وقتی تو را
چیزهای دیگری خوشحال می کند.
وقتی تو را ...
ول کن
این روزها
حوصله ندارم
#رسول_ادهمی
@asheghanehaye_fatima
دور منقل نشسته بودند و از کبابِ برشته می گفتند
از صفاتِ زنِ دهاتی و از وجناتِ “فرشته” می گفتند
(- نه! نه، پیدا نمی شود آقا! دختری توی شهر از او بهتر
سر به راه است و با وقار و نجیب، چشم بد کور و گوش شیطان کر!
هیچ مردی ندیده مویش را تا به حال از کنار روسری اش
دل نداده ست و دل نبرده هنوز از کسی با تمام دلبری اش)
…
صبح فردا “فرشته” راهی شد، رفت دنبال درس و دانشگاه
رفت داغِ دلِ پدر بشود! رفت اندام داغ خود را… آه!
چیزی از این جهان نمی دانست دخترِ بی پناه شهرستان
با دو تا چشم و گوش بسته ی خود، فرق لیمو و پسته و پستان!
دخترک رفت سمت تهران تا تن دهد به جهان تازه ی لخت
مادرش اشک هاش را می ریخت، حین اشک آش پشت پا می پخت
توی هر کافه دود کرد آرام، ذره ذره جوانیِ خود را
پر شد از حس و حال و خالی کرد “عقده هایِ روانیِ” خود را
شب به شب حجم خانه ای خالی، پر شد از عقده های غارت او
پرده ی خانه ها تکان خورد و پاره شد پرده ی بکارت او
شب در آغوش مردها خوابید،حس خوبی به این تنوع داشت
صبح فردا بلند شد اما باز هم حالتِ تهوع داشت
تلفن زنگ خورد و از گوشی گریه یِ بی قراری اش آمد!
دخترک رفت سمت تهران و خبرِ بارداری اش آمد!
#مزدک_نظافت
دور منقل نشسته بودند و از کبابِ برشته می گفتند
از صفاتِ زنِ دهاتی و از وجناتِ “فرشته” می گفتند
(- نه! نه، پیدا نمی شود آقا! دختری توی شهر از او بهتر
سر به راه است و با وقار و نجیب، چشم بد کور و گوش شیطان کر!
هیچ مردی ندیده مویش را تا به حال از کنار روسری اش
دل نداده ست و دل نبرده هنوز از کسی با تمام دلبری اش)
…
صبح فردا “فرشته” راهی شد، رفت دنبال درس و دانشگاه
رفت داغِ دلِ پدر بشود! رفت اندام داغ خود را… آه!
چیزی از این جهان نمی دانست دخترِ بی پناه شهرستان
با دو تا چشم و گوش بسته ی خود، فرق لیمو و پسته و پستان!
دخترک رفت سمت تهران تا تن دهد به جهان تازه ی لخت
مادرش اشک هاش را می ریخت، حین اشک آش پشت پا می پخت
توی هر کافه دود کرد آرام، ذره ذره جوانیِ خود را
پر شد از حس و حال و خالی کرد “عقده هایِ روانیِ” خود را
شب به شب حجم خانه ای خالی، پر شد از عقده های غارت او
پرده ی خانه ها تکان خورد و پاره شد پرده ی بکارت او
شب در آغوش مردها خوابید،حس خوبی به این تنوع داشت
صبح فردا بلند شد اما باز هم حالتِ تهوع داشت
تلفن زنگ خورد و از گوشی گریه یِ بی قراری اش آمد!
دخترک رفت سمت تهران و خبرِ بارداری اش آمد!
#مزدک_نظافت
@asheghanehaye_fatima
روزهای نبودنت را
طوری میگذرانم
که حتی زمان به عبور خودش شک کند
مثل مسافری که از پنجره ی قطار ِ در حال حرکت
قطاری که ایستاده را می بیند
تنها نگرانم این لحظه ی متوقف
در حقیقت ِ تو سالها طول بکشد
با چشمهایی ضعیف و قلبی ضعیف تر برگردی
گمان کنی من جوان مانده ام
برای تکاندن ِ خاک
بر شانه ام بزنی
و فرو ریختنم تو را بترساند .
#کیانوش_خان_محمدی
روزهای نبودنت را
طوری میگذرانم
که حتی زمان به عبور خودش شک کند
مثل مسافری که از پنجره ی قطار ِ در حال حرکت
قطاری که ایستاده را می بیند
تنها نگرانم این لحظه ی متوقف
در حقیقت ِ تو سالها طول بکشد
با چشمهایی ضعیف و قلبی ضعیف تر برگردی
گمان کنی من جوان مانده ام
برای تکاندن ِ خاک
بر شانه ام بزنی
و فرو ریختنم تو را بترساند .
#کیانوش_خان_محمدی
@asheghanehaye_fatima
بیگ محمد: هیچ وقت عاشق بودهای ستار؟
ستار: عاشق زیاد دیدهام!
بیگ محمد: راه و طریقش چه جور است عشق؟
ستار: من که نرفتهام برادر!
بیگ محمد: آنها که رفتهاند چی؟ آنها چی میگویند؟
ستار: آنها که تا آخر رفته اند برنگشتهاند تا چیزی بتوانند بگویند!
#محمود_دولت_آبادی
از کتاب #کلیدر
بیگ محمد: هیچ وقت عاشق بودهای ستار؟
ستار: عاشق زیاد دیدهام!
بیگ محمد: راه و طریقش چه جور است عشق؟
ستار: من که نرفتهام برادر!
بیگ محمد: آنها که رفتهاند چی؟ آنها چی میگویند؟
ستار: آنها که تا آخر رفته اند برنگشتهاند تا چیزی بتوانند بگویند!
#محمود_دولت_آبادی
از کتاب #کلیدر