@asheghanehaye_fatima
«عشق»
گاه چون ماری در دل می خزد
و زهر خود را آرام در آن می ریزد،
گاه یک روز تمام چون کبوتری
بر هره ٔ پنجره ات کز می کند
و خرده نان می چیند.
گاه از درون گلی خواب آلود بیرون می جهد
وچون یخ نمی بر گلبرگ آن می درخشد،
و گاه حیله گرانه تو را
از هر آنچه شاد است و آرام
دور می کند.
گاه در آرشهٔ ویولونی می نشیند
و در نغمهٔ غمگین آن هق هق می کند،
وگاه زمانی که حتی نمی خواهی باورش کنی
در لبخند یک نفر جا خوش می کند.
#آنا_آخماتووا
#شاعر_روسیه 🇷🇺
کتاب:
#خاطره_ای_در_درونم_است
ترجمه:
#احمد_پوری
«عشق»
گاه چون ماری در دل می خزد
و زهر خود را آرام در آن می ریزد،
گاه یک روز تمام چون کبوتری
بر هره ٔ پنجره ات کز می کند
و خرده نان می چیند.
گاه از درون گلی خواب آلود بیرون می جهد
وچون یخ نمی بر گلبرگ آن می درخشد،
و گاه حیله گرانه تو را
از هر آنچه شاد است و آرام
دور می کند.
گاه در آرشهٔ ویولونی می نشیند
و در نغمهٔ غمگین آن هق هق می کند،
وگاه زمانی که حتی نمی خواهی باورش کنی
در لبخند یک نفر جا خوش می کند.
#آنا_آخماتووا
#شاعر_روسیه 🇷🇺
کتاب:
#خاطره_ای_در_درونم_است
ترجمه:
#احمد_پوری
@asheghanehaye_fatima
ديروز از صبح چشم انتظار تو بودم.
می گفتند: نمی آيد!
چنين می پنداشتند
امروز آمدی،
پايان روز عبوس،
روزی به رنگ سرب،
و چشم انداز و شاخه ها
در تسخير قطره های آب،
و من،
بی نياز به تن پوش
واژه که تسکين نمی دهد،
دستمال که اشک را نمی زدايد .
#آرسنی_تارکوفسکی
#شاعر_روسیه🇷🇺
ترجمه :
#بابک_احمدی
ديروز از صبح چشم انتظار تو بودم.
می گفتند: نمی آيد!
چنين می پنداشتند
امروز آمدی،
پايان روز عبوس،
روزی به رنگ سرب،
و چشم انداز و شاخه ها
در تسخير قطره های آب،
و من،
بی نياز به تن پوش
واژه که تسکين نمی دهد،
دستمال که اشک را نمی زدايد .
#آرسنی_تارکوفسکی
#شاعر_روسیه🇷🇺
ترجمه :
#بابک_احمدی
@asheghanehaye_fatima
قفل بر در نبسته ام
شمع روشن نکردهام
و تو ميداني خستهتر از آنم
که به خواب فکر کنم
دشتها را تماشا ميکنم
که در تَشِ تيره شامگاهي شب ميشوند
من مست صداي توام
صداي تو که در اينجا پژواک مييابد
فقدان ، بار سنگيني است بر دوش
و زندگي دوزخي است نفرين شده
پيش از اين چه سخت باور داشتم
تو بازميگردي
#آنا_آخماتووا
#شاعر_روسیه🇷🇺
ترجمه :
#آزاده_کامیار
قفل بر در نبسته ام
شمع روشن نکردهام
و تو ميداني خستهتر از آنم
که به خواب فکر کنم
دشتها را تماشا ميکنم
که در تَشِ تيره شامگاهي شب ميشوند
من مست صداي توام
صداي تو که در اينجا پژواک مييابد
فقدان ، بار سنگيني است بر دوش
و زندگي دوزخي است نفرين شده
پيش از اين چه سخت باور داشتم
تو بازميگردي
#آنا_آخماتووا
#شاعر_روسیه🇷🇺
ترجمه :
#آزاده_کامیار
@asheghanehaye_fatima
گریستم ، اشک تنها تسلی بخش من
و لب فرو بستم، بی هیچ شکوه ای
روحم غرق در سیاهی اندوه
و پنهان در ژرفنای شادمانی تلخ خود
مرا بر رویای رفته ی زندگانیم دریغی نیست
فنا شو در تاریکی، ای روح عریان!
که من ،تنها به تاوان عشق خویش می اندیشم
پس بگذار بمیرم اما عاشق بمیرم!
#الکساندر_پوشکین
#شاعر_روسیه🇷🇺
ترجمه :
#مستانه_پورمقدم
گریستم ، اشک تنها تسلی بخش من
و لب فرو بستم، بی هیچ شکوه ای
روحم غرق در سیاهی اندوه
و پنهان در ژرفنای شادمانی تلخ خود
مرا بر رویای رفته ی زندگانیم دریغی نیست
فنا شو در تاریکی، ای روح عریان!
که من ،تنها به تاوان عشق خویش می اندیشم
پس بگذار بمیرم اما عاشق بمیرم!
#الکساندر_پوشکین
#شاعر_روسیه🇷🇺
ترجمه :
#مستانه_پورمقدم
با مرگِ هر انسانی
نخستین برف
نخستین بوسه
وَ نخستین دعوا هم می میرند؛
آدم ها نمی میرند
دنیاها در آنها می میرند.
#یوگنی_یوفتوشنکو
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#عباس_مخبر
@asheghanehaye_fatima
نخستین برف
نخستین بوسه
وَ نخستین دعوا هم می میرند؛
آدم ها نمی میرند
دنیاها در آنها می میرند.
#یوگنی_یوفتوشنکو
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#عباس_مخبر
@asheghanehaye_fatima
دست تان را بدهید!
این قفسه ی سینه است
گوش کنید
دیگر تپشی در آن نیست
همه آه است.
#ولادیمیر_مایاکوفسکی
#شاعر_روسیه 🇷🇺
ترجمه: #حسن_گلمحمدی
@asheghanehaye_fatima
این قفسه ی سینه است
گوش کنید
دیگر تپشی در آن نیست
همه آه است.
#ولادیمیر_مایاکوفسکی
#شاعر_روسیه 🇷🇺
ترجمه: #حسن_گلمحمدی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
...قدمم
مسافت را
در کوچه ها
لگد مال می کند
جهنم درونم را
اما
چاره چیست؟
#ولادیمیر_مایاکوفسکی
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#مدیا_کاشیگر 🌱
...قدمم
مسافت را
در کوچه ها
لگد مال می کند
جهنم درونم را
اما
چاره چیست؟
#ولادیمیر_مایاکوفسکی
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#مدیا_کاشیگر 🌱
@asheghanehaye_fatima
...صدای نام تو
سنگیست که به دریاچهی آرام پرتاب میشود
نام تو
صدای آرام سمضربههاییست در شب
روی شقیقهی من ، نام تو
شلیک سریع تفنگی مسلح شده است
نام تو غیرممکن
بوسهای روی چشمهایم
سردی پلکهای بسته است
نام تو بوسهی برف
جرعهی آبی آب چشمهای خنک
خواب با نام تو عمیق میشود
#مارینا_تسوتایوا
#شاعر_روسیه
ترجمه :
#سینا_کمال_آبادی
...صدای نام تو
سنگیست که به دریاچهی آرام پرتاب میشود
نام تو
صدای آرام سمضربههاییست در شب
روی شقیقهی من ، نام تو
شلیک سریع تفنگی مسلح شده است
نام تو غیرممکن
بوسهای روی چشمهایم
سردی پلکهای بسته است
نام تو بوسهی برف
جرعهی آبی آب چشمهای خنک
خواب با نام تو عمیق میشود
#مارینا_تسوتایوا
#شاعر_روسیه
ترجمه :
#سینا_کمال_آبادی
...قلب مشتعلم را
با ملایمت
خاموش کنید
خودم
برایتان
اب خواهم آورد.
#ولادیمیر_مایاکوفسکی
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#مدیا_کاشیگر
@asheghanehsye_fatima
با ملایمت
خاموش کنید
خودم
برایتان
اب خواهم آورد.
#ولادیمیر_مایاکوفسکی
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#مدیا_کاشیگر
@asheghanehsye_fatima
@asheghanehaye_fatima
تو بس بیش از آنکه مرگ
بخواهد درباره ات چیزی بیاموزد
یا جرات کند که چیزی درباره ات فاش سازد می دانستی .
شاید این
به جای قدیمی و تاریک بماند
بی هیچ کبریتی برای افروختن
جایی که هر واژه آزمون قفل است .
زیرا این سقف
گوشت
کل ناپیدایی جان درنگی را
در خود می پذیرد .
در آسمان
با آواز دروغین بادنما
به صدا در می آید ناقوست
این ساعت شماطه دار دائمی .
#جوزف_برادسکی
#شاعر_روسیه🇷🇺(لنینگراد)
ترجمه : #محمد_مختاری
کتاب : #زاده_اضطراب_جهان
تو بس بیش از آنکه مرگ
بخواهد درباره ات چیزی بیاموزد
یا جرات کند که چیزی درباره ات فاش سازد می دانستی .
شاید این
به جای قدیمی و تاریک بماند
بی هیچ کبریتی برای افروختن
جایی که هر واژه آزمون قفل است .
زیرا این سقف
گوشت
کل ناپیدایی جان درنگی را
در خود می پذیرد .
در آسمان
با آواز دروغین بادنما
به صدا در می آید ناقوست
این ساعت شماطه دار دائمی .
#جوزف_برادسکی
#شاعر_روسیه🇷🇺(لنینگراد)
ترجمه : #محمد_مختاری
کتاب : #زاده_اضطراب_جهان
...قلب مشتعلم را
با ملایمت خاموش ڪنید
خودم برایتان
آب خواهم آورد.
#ولادیمیر_مایاڪوفسڪی
#شاعر_روسیه🇷🇺
ترجمه: #مدیا_ڪاشیگر
@asheghanehaye_fatima
با ملایمت خاموش ڪنید
خودم برایتان
آب خواهم آورد.
#ولادیمیر_مایاڪوفسڪی
#شاعر_روسیه🇷🇺
ترجمه: #مدیا_ڪاشیگر
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
شب هنگام زمانی که در انتظار او هستم
زندگی گویی از مویی آویزان است
در برابر این میهمان عزیز فلوت در دست
افتخار چیست؟ جوانی چیست، آزادی چیست؟
و او فرا می رسد، نقاب از چهره کنار می زند
و خیره در من می نگرد
می پرسم از او" تو بودی دوزخ را در گوش دانته خواندی؟"
و او پاسخ می دهد:
" من بودم"
#آنا_آخماتووا
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#آزاده_کامیار🌱
شب هنگام زمانی که در انتظار او هستم
زندگی گویی از مویی آویزان است
در برابر این میهمان عزیز فلوت در دست
افتخار چیست؟ جوانی چیست، آزادی چیست؟
و او فرا می رسد، نقاب از چهره کنار می زند
و خیره در من می نگرد
می پرسم از او" تو بودی دوزخ را در گوش دانته خواندی؟"
و او پاسخ می دهد:
" من بودم"
#آنا_آخماتووا
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#آزاده_کامیار🌱
@asheghanehaye_fatima
آنقدر سنگباران شدهام
که دیگر از سنگ نمیترسم
این سنگها از چالهی من برجی بلند ساختهاند
بلند در میان درختان بلند
سپاس از شما ای معماران
پریشانی و اندوه را نای عبور از میان این سنگها نیست
اینجا آفتاب زودتر بر من طلوع میکند
و آخرین نورهای سرخوش خورشید
دیرتر غروب میکنند
گاهی از پنجرهی اتاقم
نسیم شمالی به درون پرواز میکند
کبوتری از دستان من دانه میچیند
صفحات ناتمام مرا نیز
دست گندمگون الههی شعر،
این دست آرام آسمانی تمام خواهد کرد.
#آنا_آخماتووا
#انزوا
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#آزاده_کامیار🌱
آنقدر سنگباران شدهام
که دیگر از سنگ نمیترسم
این سنگها از چالهی من برجی بلند ساختهاند
بلند در میان درختان بلند
سپاس از شما ای معماران
پریشانی و اندوه را نای عبور از میان این سنگها نیست
اینجا آفتاب زودتر بر من طلوع میکند
و آخرین نورهای سرخوش خورشید
دیرتر غروب میکنند
گاهی از پنجرهی اتاقم
نسیم شمالی به درون پرواز میکند
کبوتری از دستان من دانه میچیند
صفحات ناتمام مرا نیز
دست گندمگون الههی شعر،
این دست آرام آسمانی تمام خواهد کرد.
#آنا_آخماتووا
#انزوا
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#آزاده_کامیار🌱
@asheghanehaye_fatima
من و تو جفت همیم، مثل دست راست
در دست چپ
من و تو یکیهستیم، گرم مثل بال راست
بر بال چپ
بعد ناگهان گردبادی وزیدن میگیرد
و بین ما باقی نمیگذارد هیچ
جز حفرهای بزرگ
مثل دهانه کوههای ماه .
#مارینا_تسوتایوا
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#آزاده_کامیار🌱
من و تو جفت همیم، مثل دست راست
در دست چپ
من و تو یکیهستیم، گرم مثل بال راست
بر بال چپ
بعد ناگهان گردبادی وزیدن میگیرد
و بین ما باقی نمیگذارد هیچ
جز حفرهای بزرگ
مثل دهانه کوههای ماه .
#مارینا_تسوتایوا
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#آزاده_کامیار🌱
@asheghanehaye_fatima
نمی ترسم از سرنوشت هولناک
و از دلتنگی های کشنده ی شمال!
مهم نیست،
که سپیده دمان را دیگر نبینیم
و مهتاب بر ما نتابد!
هدیه ای نثارت می کنم امروز
که در جهان بی مثل و مانند است :
عکس رقصانم را در آب
در ساعتی که جویبار شبانه هنوز بیدار ست
نگاهم را ،
نگاهی که ستاره های افتان در برابرش
تاب بازگشت به آسمان ها را نیافتند.
پژواک میرای صدایم را
صدایی که زمانی گرم و جوان بوده ست.
این ها همه نثارت باد،
تا تو بتوانی بی تشویش
پرگویی ی کلاغ های حوالی شهر
را تاب آوری
تا شرجی ی روزهای اکتبر
دلچسب تر از خنکای ماه گردد ...
مرا هم به خاطر بسپار ،
فرشته ی من
تا اولین برف ،
تا آخرین برف به خاطر بسپار...
#آنا_آخماتووا
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#آزاده_کامیار 🌱
نمی ترسم از سرنوشت هولناک
و از دلتنگی های کشنده ی شمال!
مهم نیست،
که سپیده دمان را دیگر نبینیم
و مهتاب بر ما نتابد!
هدیه ای نثارت می کنم امروز
که در جهان بی مثل و مانند است :
عکس رقصانم را در آب
در ساعتی که جویبار شبانه هنوز بیدار ست
نگاهم را ،
نگاهی که ستاره های افتان در برابرش
تاب بازگشت به آسمان ها را نیافتند.
پژواک میرای صدایم را
صدایی که زمانی گرم و جوان بوده ست.
این ها همه نثارت باد،
تا تو بتوانی بی تشویش
پرگویی ی کلاغ های حوالی شهر
را تاب آوری
تا شرجی ی روزهای اکتبر
دلچسب تر از خنکای ماه گردد ...
مرا هم به خاطر بسپار ،
فرشته ی من
تا اولین برف ،
تا آخرین برف به خاطر بسپار...
#آنا_آخماتووا
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#آزاده_کامیار 🌱
Forwarded from اتچ بات
.
مي نوشم براي خانه ي ويران
براي زندگي قهرآلود خود
براي تنهايي
در حين با هم بودن
و براي تو من مينوشم
براي دروغ لبهاي خيانتگرت به من
براي سرماي بي جان چشمانت
براي آن که دنيا
زمخت و بيرحم بود
و براي آن که
خدا هم نجاتمان نداد..
#آنا_آخماتووا
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#احمد_پوری
@asheghanehaye_fatima
مي نوشم براي خانه ي ويران
براي زندگي قهرآلود خود
براي تنهايي
در حين با هم بودن
و براي تو من مينوشم
براي دروغ لبهاي خيانتگرت به من
براي سرماي بي جان چشمانت
براي آن که دنيا
زمخت و بيرحم بود
و براي آن که
خدا هم نجاتمان نداد..
#آنا_آخماتووا
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#احمد_پوری
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
@asheghanehaye_fatima
برای آنا آخماتوا
همچون فرشته ای سیاه در برف
تو ظاهر شدی در برابر من
و کتمان نمی توان کرد
مهر خداست بر تن تو.
و مهری چنین شگفت
فراسوی هوش
همانگونه که در تهی دستی کلیسایی نمایان است
تکلیف تو ایستادن است.
بگذار که عشقی غریب
با غریبانه عشقی دیگر درآمیزد
بگذار که خون پر شور
راهی به گستاخی ات نیابد
و مرمر با شکوه به سایه فرو برد
همه ژنده پاره های آشکارت را
همه برهنگی نازنین ات را
و نه گستاخی برانگیخته ات را.
#اسیپ_ماندلشتام
#شاعر_روسیه🇷🇺
ترجمه :
#نعیم_بزاز_عطایی
برای آنا آخماتوا
همچون فرشته ای سیاه در برف
تو ظاهر شدی در برابر من
و کتمان نمی توان کرد
مهر خداست بر تن تو.
و مهری چنین شگفت
فراسوی هوش
همانگونه که در تهی دستی کلیسایی نمایان است
تکلیف تو ایستادن است.
بگذار که عشقی غریب
با غریبانه عشقی دیگر درآمیزد
بگذار که خون پر شور
راهی به گستاخی ات نیابد
و مرمر با شکوه به سایه فرو برد
همه ژنده پاره های آشکارت را
همه برهنگی نازنین ات را
و نه گستاخی برانگیخته ات را.
#اسیپ_ماندلشتام
#شاعر_روسیه🇷🇺
ترجمه :
#نعیم_بزاز_عطایی
@asheghanehaye_fatima
روحم دیگر بار بیدار شد
و دیگربار نزدم آمدی
درست مانند خیالی گریزنده
درست مانند چکیدهای از زیبایی ناب.
قلبم دوباره در خلسه طنین میافکند
از درون آن دیگربار بر میآورد
احساس هایی حاکی از هیبت و الهام را
از زندگانی،از اشک،از عشق.
#الکساندر_پوشکین
#شاعر_روسیه🇷🇺
ترجمه: #شاپور_احمدی
روحم دیگر بار بیدار شد
و دیگربار نزدم آمدی
درست مانند خیالی گریزنده
درست مانند چکیدهای از زیبایی ناب.
قلبم دوباره در خلسه طنین میافکند
از درون آن دیگربار بر میآورد
احساس هایی حاکی از هیبت و الهام را
از زندگانی،از اشک،از عشق.
#الکساندر_پوشکین
#شاعر_روسیه🇷🇺
ترجمه: #شاپور_احمدی
@asheghanehaye_fatima
قلب تو
ديگر ترانهى قلب مرا
در شادى و اندوه نخواهد شنيد،
آنگونه كه مىشنيد.
ديگر پايان راه است...
ترانهى من در دوردستها در دل شب سفر مىكند
جائى كه ديگر تو در آن نيستى.
#آنا_آخماتووا
#شاعر_روسیه🇷🇺
ترجمه: #احمد_پوری
قلب تو
ديگر ترانهى قلب مرا
در شادى و اندوه نخواهد شنيد،
آنگونه كه مىشنيد.
ديگر پايان راه است...
ترانهى من در دوردستها در دل شب سفر مىكند
جائى كه ديگر تو در آن نيستى.
#آنا_آخماتووا
#شاعر_روسیه🇷🇺
ترجمه: #احمد_پوری
@asheghanehaye_fatima
همه شب هیچ نخوابیدم
اکنون بالش از هر دو روی داغ است.
شمع دیگری میمیرد،
کلاغها فریاد میکشند
آنجا، بیسرانجام.
همه شب هیچ نخوابیدم،
خیلی دیر است به خواب بیندیشم…
چه سفیدی بیتابانهای
در ژرفای سفید پرده.
سلام ای بامداد!
#آنا_آخماتووا
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#شاپور_احمدی
همه شب هیچ نخوابیدم
اکنون بالش از هر دو روی داغ است.
شمع دیگری میمیرد،
کلاغها فریاد میکشند
آنجا، بیسرانجام.
همه شب هیچ نخوابیدم،
خیلی دیر است به خواب بیندیشم…
چه سفیدی بیتابانهای
در ژرفای سفید پرده.
سلام ای بامداد!
#آنا_آخماتووا
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#شاپور_احمدی