عاشقانه های فاطیما
791 subscribers
20.9K photos
6.38K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




...قدمم
مسافت را
در کوچه ها
لگد مال می کند
جهنم درونم را
اما
چاره چیست؟

#ولادیمیر_مایاکوفسکی
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#مدیا_کاشیگر 🌱
@asheghanehaye_fatima



گفتی
زن زاده شدن گناه است در این سرزمین
گناه بودنت را دوست داشتم
گفتی
معشوق من
آن صدای خش کشیده شدن پاهاست
روی دلم
از سر بی‌غرضی
معشوق بودنم را دوست داشتم




#مدیا_کاشیگر
مجموعه شعر #سونات_برفی_در_ر_مینور
#نشر_ناکجا
Forwarded from اتچ بات
اگر حوصله نداشتید همه ی کتاب #ابر_شلوار_پوش #مایاکوفسکی را بخوانید، لااقل شعر بلند "ماریا" ( صفحه ی 28 الی 36 ) را از دست ندهید. با ترجمه ی خوب زنده یاد #مدیا_کاشیگر


@asheghanehaye_fatima
...قلب مشتعلم را
با ملایمت
خاموش کنید
خودم
برایتان
اب خواهم آورد.

#ولادیمیر_مایاکوفسکی
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#مدیا_کاشیگر


@asheghanehsye_fatima
@asheghanehaye_fatima




‍ ماریا! ماریا! ماریا!

راهم بده ماریا !
تاب کوچه را ندارم
راهم نمی دهی؟
می خواهی
گونه هایم گود
مزه از دست داده
چشیده ی خاص و عام
بیایم پیشت؟
با صدایی بی دندان بگویم به تو :
اینک شده ام فردی قابل اعتماد؟
ماریا
نگاهم کن
پشتم خمیده شد
در کوچه
مردم
چشم تنگ می کنند
چشمهایی از چهل سال ولگردی فرسوده
مردم
چربی چربی ِ گواتر چهار طبقه شان را سوراخ می کنند
بر نان کپک زده ی نوازش هنوز بر جای مانده بر دندانهایم


می خندد

هق هق باران بر پیاده روها
پیاده روهای ولگرد
ولگردانی در محاصره ی آب
ولگردانی خیس
که می لیسند
جنازه های فرو رفته در سنگفرش کوچه ها

بر مژه های خاکستری
آری
بر مژه ی تکه های ِ یخ سرما
جاری است
اشک

آری
پوزه ی باران
می مکد
عابران
با چشمان بسته ی لوله های آب

در درشکه ها
برق می زنند
پهلوانان
از پرخوری
می ترکند
مردم
می چکد
از لای شکافها
پیه تنشان
جاری می شوند
در آب کدر
درشکه ها نان های مکیده
شامیهای دندان گزیده

ماریا
آیا می شود
در گوش فربه
حرف محبت زد؟

پرنده گرسنه است
پرنده پر صداست

پرنده به آواز زنده است

من
ماریا
من
مَرد َم
مردی ساده
مردی که قی کرده است او را
شب مسلول
در دست کثیف ِ خیابان ِ پرسنایا
من همینم که هستم
قبولم داری؟

ماریا
راهم بده!
می بینی
انگشتانم
متشنج
می فشرند
خرخره ی آهنی زنگ ِ درت
ماریا!
کوچه
جنگل جانوران وحشی است
ببین
بر گلویم
نه جای انگشت
جای زخم است
در راباز کن
درد دارم
می بینی
فرو رفته است
در چشمم
سنجاق سر

در را باز کن

خوشگل من
قشنگم
از من نترس
نخواهی یافت
بر گردن ِ گاوآسایم
مانند کوهی مرطوب
اجتماع شکم ِعرق کرده ی زنان را
می دانی؟
زندگی من
غرق است
در هزاران عشق بزرگ پاک
هزاران
عشق کوچک ناپاک

نترس
در این روزگار سیاه ِ خیانت
از کف داده ام هزار چهره ام را
لشکر معشوقه های مایاکوفسکی را
اما باور کن
در قلب من دیوانه
معشوقه هایم
خاندانی پر سلاله اند
خاندانی
همه
شهبانو

ماریا!
با برهنگی ِ آزرم گریزت
با لرزه ی پر دلهره ات
بیا
نزدیکم شو
بده
به من
معصومیت ِ لبانت را
من و دلم هرگز نبوده ایم تا یک بهار
ودر زندگی ِ من
نبوده است
جز یکصد بهار.

#ولادمير_ماياكوفسكى
#ابر_شلوار_پوش
#مدیا_کاشیگر
@asheghanehaye_fatima




-گفتی:
زن زاده شدن گناه است در این سرزمین؛
گناه بودنت را دوست داشتم...!

-گفتی:
معشوق من
آن صدای خش کشیده شدن پاهاست
روی دلم؛

از سر بی‌غرضی
معشوق بودنم را دوست داشتم...

#مدیا_کاشیگر
@asheghanehaye_fatima




ماریا
مال من شو!

ماریا
می‌ترسم از یاد ببرم اسمت را
به سان شاعران
که می‌ترسند از یاد ببرند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجه‌ی شب
آن کلمه را
که می‌نماید هم‌تراز خدا
اما
همیشه به یاد خواهم داشت
جسمت را
اما
همیشه دوست خواهم داشت
جسمت را
اما
همیشه پاس خوهم داشت
جسمت را
بدان سان که سربازی
جنگش درهم شکسته
بی‌کس و بی‌مصرف
پاس می‌دارد
تنها پای برجای مانده‌اش را

ماریا
مرا نمی‌خواهی؟
مرا نمی‌خواهی
افسوس باید
باز بکشم بار قلبم را
با درد و با اندوه
آنسان که سگی
باز می‌کشد تا لانه
اشکریزان
پایش را
که از جا کنده است قطار

من
با همه‌ی خون قلبم
با رخت یکدست سفید قلبم
با گل‌های خاکی که چسبیده است به آن
باز می‌گردم
به جاده...

#ولادیمیر_مایاکوفسکی
ترجمه #مدیا_کاشیگر
@asheghanehaye_fatima



ماریا
می‌ترسم از یاد ببرم اسمت را
به سان شاعران
که می‌ترسند از یاد برند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجه‌ی شب
آن کلمه را
که می‌نماید همتراز خدا
اما
همیشه به یاد خواهم داشت
جسمت را
اما
همیشه دوست خواهم داشت
جسمت را
اما همیشه پاس خواهم داشت
جسمت را
بدان سان که سربازی
جنگش در هم شکسته
بی‌کس و بی‌مصرف
پاس می‌دارد
تنها پای برجای مانده‌اش را


*قطعه‌ای از شعر بلند «ماریا»
🕊 #ولادیمیر_مایاکوفسکی
ترجمه‌ی #مدیا_کاشیگر
@asheghanehaye_fatima
.

قدمم در خیابان
مسافت را لگدمال می‌کند
جهنم درونم را اما
چاره چیست؟




#ولادیمیر_مایاکوفسکی
ترجمه: #مدیا_کاشیگر
@asheghanehaye_fatima




زیرا
من
هر آن‌جای‌ام که درد آن‌جاست
زیرا
من
بر هر دانه‌ی اشک
مصلوب شده‌ام
من
گناهان‌ام
یک‌سر
نابخشودنی‌ست
زیرا
من
در جانِ خود
سوزانده‌ام
محبت نه،
کشت‌زارهای محبت را!

■●شاعر: #ولادیمیر_مایاکوفسکی | روسیه، ۱۹۳۰-۱۸۹۳ |

■●برگردان: #مدیا_کاشیگر | √●بخشی از یک‌شعر
@asheghanehaye_fatima

زیرا
من
هر آن‌جای‌ام که درد آن‌جاست
زیرا
من
بر هر دانه‌ی اشک
مصلوب شده‌ام
من
گناهانم
یک‌سر
نابخشودنی‌ست
زیرا
من
در جانِ خود
سوزانده‌ام
محبت نه،
کشت‌زارهای محبت را!




■●شاعر: #ولادیمیر_مایاکوفسکی | روسیه، ۱۹۳۰-۱۸۹۳ |

■●برگردان: #مدیا_کاشیگر
ماریا
می‌ترسم از یاد ببرم اسم‌ات را
به‌سان شاعران
که می‌ترسند از یاد ببرند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجه‌ی شب
آن کلمه را
که می‌نماید هم‌تراز خدا
اما
همیشه به یاد خواهم داشت
جسم‌ات را
اما
همیشه دوست خواهم داشت
جسم‌ات را
اما
همیشه پاس خواهم داشت
جسم‌ات را
بدان‌سان که سربازی
جنگ‌اش درهم شکسته
بی‌کس و بی‌مصرف
پاس می‌دارد
تنها پای برجای مانده‌اش را...

ماریا
مرا نمی‌خواهی؟
مرا نمی‌خواهی
افسوس باید
باز بکشم بار قلب‌ام را
با درد و با اندوه
آن‌سان که سگی
باز می‌کشد تا لانه
اشک‌ریزان
پای‌اش را
که از جا کنده است قطار...

■شاعر: #ولادیمیر_مایاکوفسکی | روسیه، ۱۹۳۰-۱۸۹۳ |

■برگردان: #مدیا_کاشیگر

@asheghanehaye_fatima
هوسی دارم !
از یاد بردنِ حتّی اسم‌ها
در هر خاطره که از تُو
بَر تَنَم نقش می بندد

از یاد بردنِ حتّی ضرورتِ تلاش
در تکاپوی تَنَم ، کنجکاو
که می جویَند ،
که می خواهند ،
که می خواهند از هم
از معمّای پُرطراوتِ عشق...

پاسخ‌جو ، رازِ رنجی را
که حتّی پیش از آدم وُ حوّا
بَر دل‌ها سنگینی می کرد ،

که زیبایی اَش ، امّا بهشت را
به برهوتی تبدیل می کرد
که برای نوشیدن از
چشمه ی تَن ،
باید از آن گذشت

هوسی دارم ! خاکی
با جاده‌ای بی مقصد
تُو وَ آن‌قدر بوته که جهان
مَحرمِ عشقِمان باشد


#مدیا_کاشیگر
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima

ماریا!
با برهنگیِ آزرم گریزت
با لرزه‌ی پر دلهره‌ات
بیا
نزدیکم شو
بده
به من
معصومیتِ لبانت را
من و دلم هرگز نبوده‌ایم با هم تا یک بهار
و در زندگیِ من
نبوده است
جز یک‌صد نوبهار

ماریا
«تیان»*
مراد شاعران است
اما
من
جسمم
سر تا پا
مَردَم
نمی‌خواهم جز جسمت

در طلبِ جسمت
مسیحی‌وار می‌گویم
خدایا
برسان روزی‌ام را
قوتِ لایموتم را

ماریا
مال من شو!

ماریا
می‌ترسم از یاد ببرم اسمت را
به‌سان شاعران
که می‌ترسند از یاد ببرند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجه‌ی شب
آن کلمه را
که می‌نماید هم‌تراز خدا
اما
همیشه به یاد خواهم داشت
جسمت را
اما
همیشه دوست خواهم داشت
جسمت را
اما
همیشه پاس خواهم داشت
جسمت را

بدانسان که سربازی
جنگش درهم‌شکسته
بی‌کس و بی‌مصرف
پاس می‌دارد
تنها پایِ بر جای مانده‌اش را



#ولادیمیر_مایاکوفسکی
برگردان: #مدیا_کاشیگر

*تیان: (天) یکی از قدیمی‌ترین اصطلاحات چینی برای «بهشت» و مفهومی کلیدی در اساطیر چین، فلسفه‌ی چینی و ادیان سنتی چینی‌ست.

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


-گفتی:
زن زاده شدن گناه است در این سرزمین؛
گناه بودنت را دوست داشتم...!

-گفتی:
معشوق من
آن صدای خش کشیده شدن پاهاست
روی دلم؛

از سر بی‌غرضی
معشوق بودنم را دوست داشتم...

#مدیا_کاشیگر
چند هزار بار ببوسمت
تا جبران شود
آن تنها بوسه‌یی
كه باید
اما جرأت نكردم
از لبان‌ات بگیرم؟

#ولادیمیر_مایاکوفسکی
برگردان: #مدیا_کاشی‌گر

@asheghanehaye_fatima