عاشقانه های فاطیما
819 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
من اهل دنیای پس از اینم
مرگ اتفاق حتمی مَن هاست
این زندگی با مرگ تکمیله
آدم نمیره بیشتر تنهاست...

@asheghanehaye_Fatima

#علیرضا_آذر
#شب #شعر #گریه
#مرگ
🔫 #گریه_سلاح_خوبی_نیست

@asheghanehaye_fatima

سفر مكن تو از اين راه ، راه خوبى نيست
به باد تكيه مكن تكيه گاه خوبى نيست

دوباره ترس نبودت مرا گرفته عزیز
هميشه ماه نبود تو ماه خوبى نيست

برای صید شکاری که خود گرفتار است
قشون زلف رهایت سپاه خوبی نیست

قدم زدم که ببینم تو را ولی دیدم
مرور خاطره ها اشتباه خوبی نیست

تبر به ریشه ی قلبم زدی ترک برداشت
ترک به سقف نشیند پناه خوبى نيست

همیشه غارت دل از طریق دل خوب است
طلسم کردن عاقل گناه خوبی نیست

كنار هر نخ سيگار بهمنم بغضى ست
براى مرد كه گريه سِلاح خوبى نيست

👑 #سید_شهاب_الدین_ابن_الرضا
👑 #سعید_شیروانی
@asheghanehaye_fatima
.
.
صدای #پای تو در گوش کوچه ها جاری ست
و #گریه آخر این ماجرای تکراری ست
.
نه شب شده ست –که مهتاب بیش و کم بزند-
نه قصه است –که باران به صورتم بزند !-
.
زمان به سر نرسیده ، زمین به هم نشده
و هیچ چیز از این روزگار کم نشده !
.
همان که بود : همان تکه سنگ گرد مذاب
همین که هست : همین آسمان و جنگل و آب !
.
ببین که تیغ تو بر استخوان نخورده عزیز !
ببین که رفتی و دنیا تکان نخورده عزیز !
.
فقط دو سایه بی دست و پا ، دو عابر کور
دو تا غریبه تنها ، دو تا مسافر کور !
.
دو مرغ خیس ، دو تا کفتر پرانده شده
همین دو آدمک از بهشت رانده شده !
.
گذشته جمع شده ، چرک کرده در سر من
گذشته پُر شده در پاره های دفتر من

کسی نیامد از این درد کور کم بکند
و شعر ... شعر نیامد که راحتم بکند !
.
کسی نیامد از آن اتفاق دم بزند
برهنه روی غزلهای من قدم بزند
.
نشد ستاره شبهای آشیانه شوی
خدا نخواست که بانوی این ترانه شوی
.
عقیم شد گل صد آرزوی کوچک من
برای عشق کمی دیر شد ، عروسک من !
.
در این کویر امیدی به قد کشیدن نیست
قفس شکست ، ولی فرصت پریدن نیست
.
برای بال و پرم ارتفاع روز کم است
برای رفتن من آسمان هنوز کم است !
.
تو لااقل بزن و دور شو ، بخاطر من !
برو ! سفر به سلامت ، برو مسافر من !
.
نگو زمین به هم آمد ، زمانمان گم شد
هوا سیاه شد و آسمانمان گم شد
.
نگو که رفتن ، پایان ماجراست رفیق !
خدا بزرگتر از دردهای ماست رفیق !
.
فقط اجازه بده چشم خواب خسته شود
شب از سماجت این آفتاب خسته شود
.
به حرف دور و برت گوش می کنی گل یخ !
مرا دوباره فراموش می کنی ، گل یخ !
.
دوباره سرخ ، دوباره سپید خواهی شد
و قهرمان رمانی جدید خواهی شد !
.
دو گونه ، سرخ تر از روز پیش خواهی کرد
به روی دوش ، دو گیسو پریش خواهی کرد
.
دوباره بوی حضورت ، دوباره بوی تنت
طپیدن دو کبوتر به زیر پیرهنت !
.
دوباره خنده معصوم سرسری گل من !
و حرفهای قشنگی که از بری گل من !
.
دوباره وسوسه داغ باده ای دیگر
برای آمدن شاهزاده ای دیگر
.
به جز دلم ، لبت از هرچه هست ، تنگ تر است
بخند ! خنده ات از دیگران قشنگ تر است !
.
ببین هنوز دهان هزار خنده تویی
بخند ! آخر این داستان ، برنده تویی
.
به خود نگیر اگر شعر دلپسند نبود
مرا ببخش اگر مثنوی بلند نبود !
.
نگیر خرده بر این بیتهای سردرگم
که بی تو شاعر خوبی نمی شوم خانم !
.
دوباره قلب من و وسعت غمی که نگو
من و خیال شما و جهنمی که نگو
.
و داغ خاطره ها تا همیشه بر تن من
گناه با تو نبودن فقط به گردن من !
.
.
.
#حامد_ابراهیم_پور
@asheghanehaye_fatima




پشت در مرگ پا به پا می کرد
جاده از فاجعه خبر می داد
عصر یک چند شنبه ی غمگین
اتفاق از #تو ناگهان افتاد

عصر یک چند شنبه ی غمگین
پای مردی به ماجرا وا شد
پا به پایش #قدم زدی، رفتی
بی تو من تا همیشه تنها شد

بی تو شب تا همیشه اش شب ماند
چادری شد که بر سرم افتاد
#عشق مثل پرنده ای زخمی
روی دستم تلف شد و جان داد

هر چه از من پس از تو باقی ماند
غرق در خلسه و #توهم شد
دست و پا زد میان مرگ و مرگ
ناگهان پشت ناگهان گم شد

خسته از این همه شب و کابوس
مرده ای نیمه شب به راه افتاد
زل زدم رو به #آسمان آن قدر
تا که چشمم به چشم ماه افتاد

در دل شب صدای من پیچید
اين منم #ماه من! پلنگی که...
پیش چشمت به خاک و خون غلتید
تو ولی مثل تکه سنگی که...

ناگهان دست تیره ی ابری
بی صدا از شبم تو را دزدید
خنده را روی #صورتم تف کرد
شعرها را به دفترم پاشید

خنده در خنده از دلت رفتم
گریه در گریه در دلم ماندی
خانه ات پر شد از گل و بوسه
شعر های مرا که #سوزاندی

بوسه روی لبت نشست و گل
پخش شد روی نقشه ی قالی
ناگهان توی #آیینه دیدم
یک مترسک شدم پر از خالی

در تنم یک #صلیب چوبی بود
روی هر شانه ام کلاغی که...
چشم هایم به ناکجا خیره
خالی از شور و اشتیاقی که...

پا به پای پیاده رو می رفت
مثل هر دفعه با سری پایین
از کنارم قدم زنان رد شد
سایه ی یک مترسک #غمگین


خواستم توی باورت مثل
مرد رویایی ات قوی باشم
خواستم شاعرت شوم رفتی
تا بدون تو #منزوی باشم

ساده از ماجرای من رفتی
خم به ابروي خود نياوردي
#گریه کردم که منتظر هستم
#خنده ات گفت بر نمی گردی

بی خیال تمام آدمها
بغض خود را گرفته ام در مشت
منتظر باش بشنوی یک روز
#شاعری_در_کرج_خودش_را_کشت...

#محمد_قره_باغی
@Asheghanehaye_fatima



#چشمان تو که از هیجان گریه می کنند
در من هزار چشم نهان گریه می کنند

نفرین به شعرهایم اگر چشم های تو
اینگونه از شنیدنشان،#گریه می کنند

شاید که آگهند ز پایان ماجرا
شاید برای #هر_دویمان گریه می کنند!

#باران_من! چگونه تسلایتان دهم؟
چون چشم های باورتان گریه می کنند

پر کرده کیسه های خود از بغض رودها
چون ابرهای خیس خزان گریه می کنند
وقتی تو گریه می کنی ای نازنین!در دلم
انگار ابر های جهان گریه می کنند

انگار با تو، بار دگر، خواهران من
در ماتم عزیزشان گریه می کنند

در ماتم هزار گل ارغوان مگر
با هم هزار سرو جوان گریه می کنند

انگار #عاشقانه ترین خاطرات من
همراه با تو مویه کنان گریه می کنند

حس میکنم که گریه فقط گریه ی تو نیست
همراه تو زمین و زمان گریه می کنند . .
.
#حسین_منزوی
@asheghanehaye_fatima


#گریه

خورشید را به کام می‌کشم و
باران را حبسِ نگاهم می‌کنم

گریه از من دور می‌شود
آیینه چه بی‌راه می‌رود
این خاطرات با من چه‌ می‌کند

غم در زلالِ باورم شکست می‌خورد
آسمان در عمقِ خاطرم رعد می‌زند

به زانو می‌رسد این درد
دیوار از آغوشم خیس می‌شود
که این زن
آغوشِ حیرانی‌ست ،
نیستی و به دیوار پناه می‌بَرد

پشتِ این پنجره‌ حسی از بهار نیست
من درونم یک زمستان و
حرفی از قرار نیست

به خاکِ نبودنت دست‌ می‌کشم
پیراهنت رفیقِ دست‌های من
پاره‌پاره تو را زار می‌زنم

رنج از نهادِ خانه باران می‌شود
نوبتِ دوست داشتنم ،
شاید روزِ دیگری‌ست

روزِ دیگر را
برای دوست داشتنت ،
انتظار می‌کشم

#مرجان_پورشریفی
#هشت_مارس_هم_گذشت