Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
.
و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست
مرگ وارونه یک زنجره نیست
مرگ در ذهن اقاقی جاری است
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن میگوید
مرگ با خوشه انگور میآید به دهان
مرگ در حنجره سرخ – گلو می خواند
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است
مرگ گاهی ریحان می چیند
مرگ گاهی ودكا می نوشد
گاه در سایه نشسته است به ما می نگرد
و همه می دانیم
ریههای لذت، پر اکسیژن مرگ است.
#سهراب_سپهری
یکم اردیبهشت ماه سالروز درگذشت شاعر رنگ ها و نقاش کلام ، عارف آب و آئینه و درخت و گل، زنده یاد؛
#سهراب_سپهری است.
روحش شاد و یادش همواره گرامی باد 🌱...
@asheghanehaye_fatima
و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست
مرگ وارونه یک زنجره نیست
مرگ در ذهن اقاقی جاری است
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن میگوید
مرگ با خوشه انگور میآید به دهان
مرگ در حنجره سرخ – گلو می خواند
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است
مرگ گاهی ریحان می چیند
مرگ گاهی ودكا می نوشد
گاه در سایه نشسته است به ما می نگرد
و همه می دانیم
ریههای لذت، پر اکسیژن مرگ است.
#سهراب_سپهری
یکم اردیبهشت ماه سالروز درگذشت شاعر رنگ ها و نقاش کلام ، عارف آب و آئینه و درخت و گل، زنده یاد؛
#سهراب_سپهری است.
روحش شاد و یادش همواره گرامی باد 🌱...
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
دنياي اين روزاي من هم قد تن پوشم شده
انقدر دورم از تو كه دنيا فراموشم شده
دنياي اين روزاي من درگير تنهاييم شده
تنها مدارا مي كنيم دنيا عجب جايي شده
هر شب تو روياي خودم آغوشتو تن مي كنم
آينده ي اين خونه رو با شمع روشن مي كنم
هر شب تو روياي خودم آغوشتو تن مي كنم
آينده ي اين خونه رو با شمع روشن مي كنم
در حسرت فرداي تو تقويممو پر مي كنم
هر روز اين تنهاييو فردا تصور مي كنم
هم سنگ اين روزاي من حتي شبم تاريك نيست
اينجا به جز دوري تو چيزي به من نزديك نيست
هر شب تو روياي خودم آغوشتو تن مي كنم
آينده ي اين خونه رو با شمع روشن مي كنم
هر شب تو روياي خودم آغوشتو تن مي كنم
آينده ي اين خونه رو با شمع روشن مي كنم
دنياي اين روزاي من همقد تن پوشم شده
انقدر دورم از تو كه دنيا فراموشم شده
دنياي اين روزاي من درگير تنهاييم شده
تنها مدارا مي كنيم دنيا عجب جايي شده
#روزبه_بمانی
دنياي اين روزاي من هم قد تن پوشم شده
انقدر دورم از تو كه دنيا فراموشم شده
دنياي اين روزاي من درگير تنهاييم شده
تنها مدارا مي كنيم دنيا عجب جايي شده
هر شب تو روياي خودم آغوشتو تن مي كنم
آينده ي اين خونه رو با شمع روشن مي كنم
هر شب تو روياي خودم آغوشتو تن مي كنم
آينده ي اين خونه رو با شمع روشن مي كنم
در حسرت فرداي تو تقويممو پر مي كنم
هر روز اين تنهاييو فردا تصور مي كنم
هم سنگ اين روزاي من حتي شبم تاريك نيست
اينجا به جز دوري تو چيزي به من نزديك نيست
هر شب تو روياي خودم آغوشتو تن مي كنم
آينده ي اين خونه رو با شمع روشن مي كنم
هر شب تو روياي خودم آغوشتو تن مي كنم
آينده ي اين خونه رو با شمع روشن مي كنم
دنياي اين روزاي من همقد تن پوشم شده
انقدر دورم از تو كه دنيا فراموشم شده
دنياي اين روزاي من درگير تنهاييم شده
تنها مدارا مي كنيم دنيا عجب جايي شده
#روزبه_بمانی
@asheghanehaye_fatima
.
در مدتی که همدیگر را دوست داشتیم میتوانستیم بی گفتگو منظور هم را بفهمیم اما انسان که همیشه عاشق نیست!
در لحظات معینی میتوانستم کلماتی پیدا کنم و بگویم که مانع رفتن او شوم،اما نتوانستم...
#آلبر_کامو
.
در مدتی که همدیگر را دوست داشتیم میتوانستیم بی گفتگو منظور هم را بفهمیم اما انسان که همیشه عاشق نیست!
در لحظات معینی میتوانستم کلماتی پیدا کنم و بگویم که مانع رفتن او شوم،اما نتوانستم...
#آلبر_کامو
@asheghanehaye_fatima
بزرگتر که شدیم،
مدادهایمان هم تکامل یافتند
تبدیل به خودکارهایی بی رحم شدند،
تا یادمان بدهند که هر اشتباهی
"پاک شدنی" نیست...
#نیکولاس_فدرین
بزرگتر که شدیم،
مدادهایمان هم تکامل یافتند
تبدیل به خودکارهایی بی رحم شدند،
تا یادمان بدهند که هر اشتباهی
"پاک شدنی" نیست...
#نیکولاس_فدرین
@asheghanehaye_fatima
دلتنگ یعنی سیب سرخ خانه ات بودم
از خانه ی همسایه اما سیب می چیدی
یعنی در آغوشت به دنبال خودم بودم
اما تو در ذهنت زن همسایه را دیدی
دارم تصور می کنم او را در آغوشت
لعنت به دستت لای موهای زنی دیگر
یک روز خواهد کشت من را این خودآزاری
لعنت به تصویر تنت روی تنی دیگر
دلتنگ یعنی سعی کردم کور و کر باشم
دیدم تو را با او به روی خود نیاوردم
حتی شبیه او شدم شاید که برگردی
موهای خود را شکل او هر بار مش کردم
باز اتفاقی حلقه ات جا مانده در خانه
باز اتفاقی رفتی و به کوچه پیوستی
این سالها هربار روز زن که می آید
باز اتفاقی کار یا مٵموریت هستی
بابای خانه!بچه ها بدجور دلتنگند
بابای خوب قهرمان! بابای تزئینی!
این روزها هرشب به خانه دیر میآیی
تا میرسی هم میروی اخبار میبینی
من را بغل کن مرد من! پس شانه هایت کو؟
بیدار کن من را از این کابوس تکراری
ول کن دروغ صخره و ماه و پلنگش را
وقتی خودت هم ماه را در بیشه ات داری
من را بغل کن وقت رفتن این منی را که
کُشتی ولی روحش میان خانه سرگشته ست
باشد برو اما دوباره باز میگردی
قاتل همیشه به محل جرم برگشته ست
زمستان٩٣
#رویا_ابراهیمی
📚دیکتاتوری با چشمهای قهوه ای
نشر شانی
دلتنگ یعنی سیب سرخ خانه ات بودم
از خانه ی همسایه اما سیب می چیدی
یعنی در آغوشت به دنبال خودم بودم
اما تو در ذهنت زن همسایه را دیدی
دارم تصور می کنم او را در آغوشت
لعنت به دستت لای موهای زنی دیگر
یک روز خواهد کشت من را این خودآزاری
لعنت به تصویر تنت روی تنی دیگر
دلتنگ یعنی سعی کردم کور و کر باشم
دیدم تو را با او به روی خود نیاوردم
حتی شبیه او شدم شاید که برگردی
موهای خود را شکل او هر بار مش کردم
باز اتفاقی حلقه ات جا مانده در خانه
باز اتفاقی رفتی و به کوچه پیوستی
این سالها هربار روز زن که می آید
باز اتفاقی کار یا مٵموریت هستی
بابای خانه!بچه ها بدجور دلتنگند
بابای خوب قهرمان! بابای تزئینی!
این روزها هرشب به خانه دیر میآیی
تا میرسی هم میروی اخبار میبینی
من را بغل کن مرد من! پس شانه هایت کو؟
بیدار کن من را از این کابوس تکراری
ول کن دروغ صخره و ماه و پلنگش را
وقتی خودت هم ماه را در بیشه ات داری
من را بغل کن وقت رفتن این منی را که
کُشتی ولی روحش میان خانه سرگشته ست
باشد برو اما دوباره باز میگردی
قاتل همیشه به محل جرم برگشته ست
زمستان٩٣
#رویا_ابراهیمی
📚دیکتاتوری با چشمهای قهوه ای
نشر شانی
@asheghanehaye_fatima
زنی سمت پلیس رفت و گفت:
"سرکار، آن مرد که در آن گوشه ایستاده، مرا آزار می دهد."
پلیس گفت:
"ولی خانم من مدتی است که او را زیر نظر دارم، او حتی به شما نگاه هم نکرده است."
زن گفت:
"آیا این آزار دهنده نیست؟!"
#اشو
از کتاب #زن
ترجمه #محسن_خاتمی
زنی سمت پلیس رفت و گفت:
"سرکار، آن مرد که در آن گوشه ایستاده، مرا آزار می دهد."
پلیس گفت:
"ولی خانم من مدتی است که او را زیر نظر دارم، او حتی به شما نگاه هم نکرده است."
زن گفت:
"آیا این آزار دهنده نیست؟!"
#اشو
از کتاب #زن
ترجمه #محسن_خاتمی
من مردی هستم
جدی
کمی اخمو
حساس
و کمی لجباز!!
و تو دختری هستی که
میتوانی تمام این معادلات را
در من بهم بزنی!!
#محسن_دعاوی
@asheghanehaye_fatima
جدی
کمی اخمو
حساس
و کمی لجباز!!
و تو دختری هستی که
میتوانی تمام این معادلات را
در من بهم بزنی!!
#محسن_دعاوی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
دارم میروم
و دوست دارم فکر کنم کسی دلش برایم تنگ میشود
که هر بار چمدانم را باز و بسته کنم، کسی هست دلش بلرزد
کسی دعا کند ساعتِ این هوس همین امشب بخوابد
دعا کند یک بارِ دیگر جا بمانم
جا بمانم از خودم
از این سفرهای نابهنگام
از این بدرودهای پر درد و خاموش
دعا کند گذر نامه ام اعتباری نداشته باشد
دعا کند خودم، برای این سرزمین اعتباری نداشته باشم
که سربازی جلویم را بگیرد و بگوید آخرِ خط همین جاست
دارم میروم
فرار از بی کسی به بی کسی
از بی آغوشی به بی آغوشی
از تنهایی به تاریکی
از تاریکی به تنهایی
از خالیِ روزها به روزهای خالی
دارم میروم
و میدانم دلم برای هر ذره ی این خاک تنگ میشود
گریزِ ناگزیر از این مرز به یک خاکِ بیگانه
گریزِ مکرر خودم از خودم ... به یک دیوانه
#نیکی_فیروزکوهی
🍀🍀
دارم میروم
و دوست دارم فکر کنم کسی دلش برایم تنگ میشود
که هر بار چمدانم را باز و بسته کنم، کسی هست دلش بلرزد
کسی دعا کند ساعتِ این هوس همین امشب بخوابد
دعا کند یک بارِ دیگر جا بمانم
جا بمانم از خودم
از این سفرهای نابهنگام
از این بدرودهای پر درد و خاموش
دعا کند گذر نامه ام اعتباری نداشته باشد
دعا کند خودم، برای این سرزمین اعتباری نداشته باشم
که سربازی جلویم را بگیرد و بگوید آخرِ خط همین جاست
دارم میروم
فرار از بی کسی به بی کسی
از بی آغوشی به بی آغوشی
از تنهایی به تاریکی
از تاریکی به تنهایی
از خالیِ روزها به روزهای خالی
دارم میروم
و میدانم دلم برای هر ذره ی این خاک تنگ میشود
گریزِ ناگزیر از این مرز به یک خاکِ بیگانه
گریزِ مکرر خودم از خودم ... به یک دیوانه
#نیکی_فیروزکوهی
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
معشوق های زیادی داشت!
یکی را بخاطر زیبایی اش دوست داشت
یکی را برای تنهایی اش
یکی را دوست داشت بخاطر فراموشی
بخاطر روزهای سخت پیش رو
بخاطر تکیه گاه
فروتنی و بسیار دیده شدن!
معشوق های زیادی داشت
و من را
که دوستش داشتم بیشتر از تمام آنها...
چون هوا بودم
هیچ و هیچ و هیچ
و در هر نفس
تکه ای از مرا در خود می کشید
می کُشت
و بعد
به بیرون می دمید...
#حميد_جديدى
🍀🍀
معشوق های زیادی داشت!
یکی را بخاطر زیبایی اش دوست داشت
یکی را برای تنهایی اش
یکی را دوست داشت بخاطر فراموشی
بخاطر روزهای سخت پیش رو
بخاطر تکیه گاه
فروتنی و بسیار دیده شدن!
معشوق های زیادی داشت
و من را
که دوستش داشتم بیشتر از تمام آنها...
چون هوا بودم
هیچ و هیچ و هیچ
و در هر نفس
تکه ای از مرا در خود می کشید
می کُشت
و بعد
به بیرون می دمید...
#حميد_جديدى
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
✨
من میتوانم
در اتمسفر ترین نقطه ی آغوش ات نفس بکشم
و برای بوسیدن ات
ساعت ها در نگاهت به انتظار بنشینم
تا روی چشمانت را کم کنم!
اما مثل روز برایم روشن است
این نسیمی که از جانب اردیبهشت می وزد
به همراه عطر سردی که در گردن ام پیچیده
چه بر سر نفس هایت می آورد!
و هنگامی که مهتابِ آسمانی خالی از ابر
چهره ام را سایه روشن میکند
طاقت ات طاق میشود
لب هایت به تکاپو می افتد
وآن چنان خودت را گم میکنی
که برای پیدا کردن ات
ساعت ها معاشقه لازم است!
خونسرد بودنم را فحش میدهی!
اما باور کن
از این همه تاریکی
همین برایم کافیست
که نیمه های شب
دست هایم را زیر سرت میگذاری
ابروهایت را نوازش میکنم
آرام آرام به خواب می روی و من
پلک هایت را میبوسم!
#علی_سلطانی✅
✨
من میتوانم
در اتمسفر ترین نقطه ی آغوش ات نفس بکشم
و برای بوسیدن ات
ساعت ها در نگاهت به انتظار بنشینم
تا روی چشمانت را کم کنم!
اما مثل روز برایم روشن است
این نسیمی که از جانب اردیبهشت می وزد
به همراه عطر سردی که در گردن ام پیچیده
چه بر سر نفس هایت می آورد!
و هنگامی که مهتابِ آسمانی خالی از ابر
چهره ام را سایه روشن میکند
طاقت ات طاق میشود
لب هایت به تکاپو می افتد
وآن چنان خودت را گم میکنی
که برای پیدا کردن ات
ساعت ها معاشقه لازم است!
خونسرد بودنم را فحش میدهی!
اما باور کن
از این همه تاریکی
همین برایم کافیست
که نیمه های شب
دست هایم را زیر سرت میگذاری
ابروهایت را نوازش میکنم
آرام آرام به خواب می روی و من
پلک هایت را میبوسم!
#علی_سلطانی✅
@asheghanehaye_fatima
🍂🍃
بین خودمان بماند..
اگر از رفتن ها
نیامدن ها
و نبودن هایش بگذریم
"مرد موجودی ست لعنتی و
دوست داشتنی"
از نگاه
سکوت
غم
غرور
لبخند و چه و چه اش که نگو
دست هایش...
به دست هایش که برسی
کارت تمام است!
خوب نگاهشان کن!
ببین چگونه دنیا را در
خود جای می دهند!
گاه با نوازشی تو را به خواب
می برند و گاه به بیداری
چقدر دوست داشتنی اند
زمانی که شعر می شوند
عشق است که در خیابانی شلوغ شالت را مرتب کنند
دیوانه ات می کنند زمانی که
روی تنت آهسته راه می روند
به دستشان می میری
روزی که موهایت را جمع کنند و دکمه هایت را باز
راستی!
تا به حال دستت در دستش
در جیب بارانی اش جا مانده؟؟
وای!
#نريمان_ربيعي
🍂🍃
بین خودمان بماند..
اگر از رفتن ها
نیامدن ها
و نبودن هایش بگذریم
"مرد موجودی ست لعنتی و
دوست داشتنی"
از نگاه
سکوت
غم
غرور
لبخند و چه و چه اش که نگو
دست هایش...
به دست هایش که برسی
کارت تمام است!
خوب نگاهشان کن!
ببین چگونه دنیا را در
خود جای می دهند!
گاه با نوازشی تو را به خواب
می برند و گاه به بیداری
چقدر دوست داشتنی اند
زمانی که شعر می شوند
عشق است که در خیابانی شلوغ شالت را مرتب کنند
دیوانه ات می کنند زمانی که
روی تنت آهسته راه می روند
به دستشان می میری
روزی که موهایت را جمع کنند و دکمه هایت را باز
راستی!
تا به حال دستت در دستش
در جیب بارانی اش جا مانده؟؟
وای!
#نريمان_ربيعي
آرمیده ای
در انعکاسِ برّاق دو نگاه...
چنان که گویی
آهوی خانه زادِ چشمت،
پا
در مسلخِ سیاه چشمم
نهاده است.
#سمیه_شکری
@adheghanehaye_fatima
در انعکاسِ برّاق دو نگاه...
چنان که گویی
آهوی خانه زادِ چشمت،
پا
در مسلخِ سیاه چشمم
نهاده است.
#سمیه_شکری
@adheghanehaye_fatima
بیا از اینجایی
ڪه من ایستاده ام
به رفتنت نگـــــاه ڪن .. ،
اگــــر توانستی ..
برو .
#پوریا_نبی_پور
@asheghanehaye_fatima
ڪه من ایستاده ام
به رفتنت نگـــــاه ڪن .. ،
اگــــر توانستی ..
برو .
#پوریا_نبی_پور
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
همسایه بودیم
قبل از اینکه قاره ها از هم جدا شوند
حالا پناهنده های زیادی
در مسیر تو غرق میشوند
مرزهایمان
آنقدر به هم نزدیک است
که پرچم هایمان
در لباسشویی به هم رنگ پس میدهند
پس چرا در من
جنگهای زیادیست برای پیوستن به تو
در تو
جشنهای زیادی برای استقلال
تروریست نیستم
که چهره نگاریم میکنی در عکسهای یادگاری
سیاسی نبوده ام
که اثر انگشت هایم را از خانه پاک میکنی
من قسمتی از تو بوده ام
شبها خواب اوراسیا را میبینم
دو قاره ای
که یکدیگر را در آغوش کشیده اند
#مانی_معینی
مجموعه:
#اوراسیا
همسایه بودیم
قبل از اینکه قاره ها از هم جدا شوند
حالا پناهنده های زیادی
در مسیر تو غرق میشوند
مرزهایمان
آنقدر به هم نزدیک است
که پرچم هایمان
در لباسشویی به هم رنگ پس میدهند
پس چرا در من
جنگهای زیادیست برای پیوستن به تو
در تو
جشنهای زیادی برای استقلال
تروریست نیستم
که چهره نگاریم میکنی در عکسهای یادگاری
سیاسی نبوده ام
که اثر انگشت هایم را از خانه پاک میکنی
من قسمتی از تو بوده ام
شبها خواب اوراسیا را میبینم
دو قاره ای
که یکدیگر را در آغوش کشیده اند
#مانی_معینی
مجموعه:
#اوراسیا
نزدیک شو اگرچه نگاهت ممنوع است.
زنجیره ی اشاره همچنان ازهم پاشیده است
که حلقههای نگاه
درهم قرار نمیگیرد.
... اگرچه حضورت ممنوع است.
#محمد_مختاری
@asheghanehaye_fatima
زنجیره ی اشاره همچنان ازهم پاشیده است
که حلقههای نگاه
درهم قرار نمیگیرد.
... اگرچه حضورت ممنوع است.
#محمد_مختاری
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
.
میشود آقا
صورتت را آنقدر نزدیک بیاوری
که لبخندت بیافتد
روی روسری ام
یا نگاهت
شُره کند از گوشواره هایم
فکر می کنی فرصت هست
موهایم را ببافم به انگشتت
شاید عطرت گره خورد
به گیره ی گیسویم...
میشود تو آسمان من پرواز
تو آسمان من ابر
تو آسمان...
من فقط ببارم.
حالا هر چه تابستان
میخواهد در بزند
من و تو در فروردین مانده ایم..
#تارا_محمدصالحی
.
میشود آقا
صورتت را آنقدر نزدیک بیاوری
که لبخندت بیافتد
روی روسری ام
یا نگاهت
شُره کند از گوشواره هایم
فکر می کنی فرصت هست
موهایم را ببافم به انگشتت
شاید عطرت گره خورد
به گیره ی گیسویم...
میشود تو آسمان من پرواز
تو آسمان من ابر
تو آسمان...
من فقط ببارم.
حالا هر چه تابستان
میخواهد در بزند
من و تو در فروردین مانده ایم..
#تارا_محمدصالحی
@asheghanehaye_fatima
می خواهم از تو بنویسم
با نامت تکیه گاهی بسازم
برای پرچین های شکسته
برای درخت گیلاس یخ زده
از لبانت
که هلال ماه را شکل می دهند
از مژگانت
که به فریب ، سیاه به نظر می رسند
می خواهم انگشتانم را
در میان گیسوانت برقصانم
برآمدگی گلویت را لمس نمایم
همان جایی که با نجوایی بی صدا
دل از لبانت فرمان نمی برد
می خواهم نامت را بیامیزم
با ستارگان
با خون
تا درونت باشم
نه در کنارت
می خواهم ناپدید شوم
همچون قطره ای باران
که در دریای شب گمشده است
#هالینا_پوشویاتوسکا
ترجمه : کامیار محسنین
می خواهم از تو بنویسم
با نامت تکیه گاهی بسازم
برای پرچین های شکسته
برای درخت گیلاس یخ زده
از لبانت
که هلال ماه را شکل می دهند
از مژگانت
که به فریب ، سیاه به نظر می رسند
می خواهم انگشتانم را
در میان گیسوانت برقصانم
برآمدگی گلویت را لمس نمایم
همان جایی که با نجوایی بی صدا
دل از لبانت فرمان نمی برد
می خواهم نامت را بیامیزم
با ستارگان
با خون
تا درونت باشم
نه در کنارت
می خواهم ناپدید شوم
همچون قطره ای باران
که در دریای شب گمشده است
#هالینا_پوشویاتوسکا
ترجمه : کامیار محسنین
@asheghanehaye_fatima
...
دو تا پرنده ی زخمی ، دو تا شکسته پریم
دو تا ستاره ی افتاده در دل ِ سحریم
دو تا ستاره ی کم سوی ِ نیمه جانی که
دو بچه ی سر ِ راهی ِ بی زبانی که
دو تا عروس ِ دم ِ بخت ِ بی جهازیم و
دو تا دعا وسط بغض ِ جا نمازیم و
دو کیف ِ لب به لب از بی قراری ِ قرصیم
دو تا سوال بزرگیم و هی نمی پرسیم
که من سوال بزرگی که بر سرت بستی
که تو سوال بزرگی که در سرم هستی
دو عاشقانه ی تلخیم و واقعا شیرین
دو عاشقانه ی شیرین ِ واقعا غمگین
که غمگنانه برای تو شعربنویسم
که دست را بکشی روی گونه ی خیسم
که گریه ام بکنی در بلیط ِ خسته ی خیس
که گریه ات بکنم پشت متروی فردیس !
که بوسه را بچکانیم در سکوت قطار
که دست را بتکانیم پشت ِ سوت ِ قطار
که عاشقانه به این حال گند گریه کنیم
به شعرهای قشنگ و چرند گریه کنیم
که "ساربان " به من و هدفونت بریند باز
که نامجو و ُ من و تو بلند گریه کنیم
بلند گریه بکن رازقی ِ حزن انگیز
دلم گرفته عزیزم دلم گرفته عزیز
دلم گرفته و میسوزم از درون خودم
به تخت خواب تو می آیم از جنون خودم
به رنگ ِ خواب ِ نرفته به چشمهای ترت
به حوله ای که شبیه من است زیر ِ سرت
به بغض ِ زل زدنت روی خنده ی الکی م
به عکس های تکی ات ، به عکس های تکی م
به سهم ناقصت از من ، منی که کامش را
به زخم های تو از بچه ای که نامش را
کدام درد تو را می شود نوشت و نمرد
کدام درد تو را ، هان بگو کدامش را
که چشمهای تو دائم سراب می بینند
که چشمهای تو جدن چقدر غمگینند
دو چشم خسته ی من را بگیر مال خودت
برای این همه غم گریه هات کافی نیست
بریز شانه ی خود را به روی هق هق من
که هر چه گریه شوی و شوم اضافی نیست
که آستین من از بالش تو خیس تر است
#مهدی_یوسفی_نژاد
...
دو تا پرنده ی زخمی ، دو تا شکسته پریم
دو تا ستاره ی افتاده در دل ِ سحریم
دو تا ستاره ی کم سوی ِ نیمه جانی که
دو بچه ی سر ِ راهی ِ بی زبانی که
دو تا عروس ِ دم ِ بخت ِ بی جهازیم و
دو تا دعا وسط بغض ِ جا نمازیم و
دو کیف ِ لب به لب از بی قراری ِ قرصیم
دو تا سوال بزرگیم و هی نمی پرسیم
که من سوال بزرگی که بر سرت بستی
که تو سوال بزرگی که در سرم هستی
دو عاشقانه ی تلخیم و واقعا شیرین
دو عاشقانه ی شیرین ِ واقعا غمگین
که غمگنانه برای تو شعربنویسم
که دست را بکشی روی گونه ی خیسم
که گریه ام بکنی در بلیط ِ خسته ی خیس
که گریه ات بکنم پشت متروی فردیس !
که بوسه را بچکانیم در سکوت قطار
که دست را بتکانیم پشت ِ سوت ِ قطار
که عاشقانه به این حال گند گریه کنیم
به شعرهای قشنگ و چرند گریه کنیم
که "ساربان " به من و هدفونت بریند باز
که نامجو و ُ من و تو بلند گریه کنیم
بلند گریه بکن رازقی ِ حزن انگیز
دلم گرفته عزیزم دلم گرفته عزیز
دلم گرفته و میسوزم از درون خودم
به تخت خواب تو می آیم از جنون خودم
به رنگ ِ خواب ِ نرفته به چشمهای ترت
به حوله ای که شبیه من است زیر ِ سرت
به بغض ِ زل زدنت روی خنده ی الکی م
به عکس های تکی ات ، به عکس های تکی م
به سهم ناقصت از من ، منی که کامش را
به زخم های تو از بچه ای که نامش را
کدام درد تو را می شود نوشت و نمرد
کدام درد تو را ، هان بگو کدامش را
که چشمهای تو دائم سراب می بینند
که چشمهای تو جدن چقدر غمگینند
دو چشم خسته ی من را بگیر مال خودت
برای این همه غم گریه هات کافی نیست
بریز شانه ی خود را به روی هق هق من
که هر چه گریه شوی و شوم اضافی نیست
که آستین من از بالش تو خیس تر است
#مهدی_یوسفی_نژاد