@asheghanehaye_fatima
بین ما مرز درد فاصله بود
مثل یک رشته کوه پیوسته
مثل یک صهیونیست غمگین که
به زنی توی غزه دل بسته
خسته ام مثل تیربار از جنگ
مثل تیغ غلاف گم کرده
مثل مردی که نصف دینش را
در میان طواف گم کرده
#رویا_ابراهیمی
بین ما مرز درد فاصله بود
مثل یک رشته کوه پیوسته
مثل یک صهیونیست غمگین که
به زنی توی غزه دل بسته
خسته ام مثل تیربار از جنگ
مثل تیغ غلاف گم کرده
مثل مردی که نصف دینش را
در میان طواف گم کرده
#رویا_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima
دلتنگ یعنی سیب سرخ خانه ات بودم
از خانه ی همسایه اما سیب می چیدی
یعنی در آغوشت به دنبال خودم بودم
اما تو در ذهنت زن همسایه را دیدی
دارم تصور می کنم او را در آغوشت
لعنت به دستت لای موهای زنی دیگر
یک روز خواهد کشت من را این خودآزاری
لعنت به تصویر تنت روی تنی دیگر
دلتنگ یعنی سعی کردم کور و کر باشم
دیدم تو را با او به روی خود نیاوردم
حتی شبیه او شدم شاید که برگردی
موهای خود را شکل او هر بار مش کردم
باز اتفاقی حلقه ات جا مانده در خانه
باز اتفاقی رفتی و به کوچه پیوستی
این سالها هربار روز زن که می آید
باز اتفاقی کار یا مٵموریت هستی
بابای خانه!بچه ها بدجور دلتنگند
بابای خوب قهرمان! بابای تزئینی!
این روزها هرشب به خانه دیر میآیی
تا میرسی هم میروی اخبار میبینی
من را بغل کن مرد من! پس شانه هایت کو؟
بیدار کن من را از این کابوس تکراری
ول کن دروغ صخره و ماه و پلنگش را
وقتی خودت هم ماه را در بیشه ات داری
من را بغل کن وقت رفتن این منی را که
کُشتی ولی روحش میان خانه سرگشته ست
باشد برو اما دوباره باز میگردی
قاتل همیشه به محل جرم برگشته ست
زمستان٩٣
#رویا_ابراهیمی
📚دیکتاتوری با چشمهای قهوه ای
نشر شانی
دلتنگ یعنی سیب سرخ خانه ات بودم
از خانه ی همسایه اما سیب می چیدی
یعنی در آغوشت به دنبال خودم بودم
اما تو در ذهنت زن همسایه را دیدی
دارم تصور می کنم او را در آغوشت
لعنت به دستت لای موهای زنی دیگر
یک روز خواهد کشت من را این خودآزاری
لعنت به تصویر تنت روی تنی دیگر
دلتنگ یعنی سعی کردم کور و کر باشم
دیدم تو را با او به روی خود نیاوردم
حتی شبیه او شدم شاید که برگردی
موهای خود را شکل او هر بار مش کردم
باز اتفاقی حلقه ات جا مانده در خانه
باز اتفاقی رفتی و به کوچه پیوستی
این سالها هربار روز زن که می آید
باز اتفاقی کار یا مٵموریت هستی
بابای خانه!بچه ها بدجور دلتنگند
بابای خوب قهرمان! بابای تزئینی!
این روزها هرشب به خانه دیر میآیی
تا میرسی هم میروی اخبار میبینی
من را بغل کن مرد من! پس شانه هایت کو؟
بیدار کن من را از این کابوس تکراری
ول کن دروغ صخره و ماه و پلنگش را
وقتی خودت هم ماه را در بیشه ات داری
من را بغل کن وقت رفتن این منی را که
کُشتی ولی روحش میان خانه سرگشته ست
باشد برو اما دوباره باز میگردی
قاتل همیشه به محل جرم برگشته ست
زمستان٩٣
#رویا_ابراهیمی
📚دیکتاتوری با چشمهای قهوه ای
نشر شانی
بغلم کن هنوز می ترسم
ترس هایم درنده ام بکنند
بغلم کن که مرده ام شاید
بوسه های تو زنده ام بکنند
#رویا_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima
ترس هایم درنده ام بکنند
بغلم کن که مرده ام شاید
بوسه های تو زنده ام بکنند
#رویا_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
:
بعد تو ، دور خودم ، دور خودم چرخیدم
سکه افتاد، خط آمد ، ته خط را دیدم
بعد تو عشق من این پاکت سیگار شده
می روم ظرف بشویم که تلنبار شده...😔
#رویا_ابراهیمی
:
بعد تو ، دور خودم ، دور خودم چرخیدم
سکه افتاد، خط آمد ، ته خط را دیدم
بعد تو عشق من این پاکت سیگار شده
می روم ظرف بشویم که تلنبار شده...😔
#رویا_ابراهیمی
مادر مرا با بوسه راهی کن
من از مسیرم برنمیگردم
مادر تو گفتی زندگی سخت است
گفتی ولی باور نمی کردم😔
#رویا_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima
من از مسیرم برنمیگردم
مادر تو گفتی زندگی سخت است
گفتی ولی باور نمی کردم😔
#رویا_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
در درونم زنان بسیاری
دوست دارند پیرو ات باشند
بعد یک عمر سلطه می خواهند
گوشه ای از قلمرو ات باشند
در درونم زنان بسیاری
مثل یک صخره محکم و سردند
تو ندیدی، همین ابرزن ها
در نبودت چه گریه ها کردند
در دلم هر زنی قوی تر بود
بیشتر، رفتنت شکستش داد
هر که در من به عشق می خندید
گریه آورتر از نفس افتاد
خسته ام ، خسته از قوی بودن
درد اما قوی ترم کرده
پشت قدرت غرور غمگینی ست
که فقط منزوی ترم کرده
پادشاهی شدم که می داند
جنگ مغلوبه را نخواهد برد
پچ پچه در سپاهش افتاده ست ...
صبح فردا شکست خواهد خورد
دستهایم دو پرچم صلحند
سپر انداختم ، نگاهم کن
از تو غیر از خودت پناهی نیست
شانه ات را پناهگاهم کن
زیر شالم جزایری بکر است
بغلم کن که کاشفم باشی
شب تاریخ هجری بوسه ست
لب بجنبان ، مصادفم باشی
آسمان با تو زیر پای من است
ناز از نردبان چرا بکشم ؟
تو اگر ناخدای من باشی
منت از بادبان چرا بکشم ؟
عشق گاهی اسارتی محض است
بی سلاحم، مواظبم هستی ؟
می سپارم به تو جهانم را
عشق یعنی : مراقبم هستی
#رویا_ابراهیمی
در درونم زنان بسیاری
دوست دارند پیرو ات باشند
بعد یک عمر سلطه می خواهند
گوشه ای از قلمرو ات باشند
در درونم زنان بسیاری
مثل یک صخره محکم و سردند
تو ندیدی، همین ابرزن ها
در نبودت چه گریه ها کردند
در دلم هر زنی قوی تر بود
بیشتر، رفتنت شکستش داد
هر که در من به عشق می خندید
گریه آورتر از نفس افتاد
خسته ام ، خسته از قوی بودن
درد اما قوی ترم کرده
پشت قدرت غرور غمگینی ست
که فقط منزوی ترم کرده
پادشاهی شدم که می داند
جنگ مغلوبه را نخواهد برد
پچ پچه در سپاهش افتاده ست ...
صبح فردا شکست خواهد خورد
دستهایم دو پرچم صلحند
سپر انداختم ، نگاهم کن
از تو غیر از خودت پناهی نیست
شانه ات را پناهگاهم کن
زیر شالم جزایری بکر است
بغلم کن که کاشفم باشی
شب تاریخ هجری بوسه ست
لب بجنبان ، مصادفم باشی
آسمان با تو زیر پای من است
ناز از نردبان چرا بکشم ؟
تو اگر ناخدای من باشی
منت از بادبان چرا بکشم ؟
عشق گاهی اسارتی محض است
بی سلاحم، مواظبم هستی ؟
می سپارم به تو جهانم را
عشق یعنی : مراقبم هستی
#رویا_ابراهیمی
در درونم زنان بسیاری
مثل یک صخره محکم و سردند
تو ندیدی همین اَبَر زنها
در نبودت چه گریهها کردند
#رویا_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima
مثل یک صخره محکم و سردند
تو ندیدی همین اَبَر زنها
در نبودت چه گریهها کردند
#رویا_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima
بغلم کن
شهیار قنبری
#بغلم_کن...
#شهریار_قنبری
بغلم کن هنوز میترسم
ترسهایم درندهام بکنند
بغلم کن که مردهام شاید
بوسههای تو زندهام بکنند
#رویا_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima
#شهریار_قنبری
بغلم کن هنوز میترسم
ترسهایم درندهام بکنند
بغلم کن که مردهام شاید
بوسههای تو زندهام بکنند
#رویا_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
مرا ببخش اگر روزگار یادم داد
میان عقل و دلم ، عشق را فدا بکنم
مرا ببخش اگر زندگی مجابم کرد
فقط به خاطره ای از تو اکتفا بکنم
مرا ببخش اگر بیش از این نمی خواهم
تو را کنار خودم بی سبب نگه دارم
قبول هرچه بخواهی، فقط نخواه از من
تو را به دست خودم ، بیش از این بیازارم
دوباره بغض نکن ، در توان چشمت هست
به یک اشاره به زانو درآوری من را
از آهنم من و افسوس خوب می دانی
به مهلکانه ترین شیوه ذوب آهن را
در انتظار چه هستی #باغبان_کوچک_من ؟
درخت مرده و گل زیر برف مدفون است
بگو چگونه برویم؟ چگونه دل بستی؟ ..
به ریشه ای که از آغوش خاک بیرون است !
بترس از اینکه کسی تکیه گاه تو بشود
که تکیه گاه خودش شانه های آوار است
همیشه حاصل یک بغض تلخ، باران نیست
نمان که تحفه ی این ابر تیره، رگبار است
بهار کوچک در پشت در نشسته ی من !
مرا ببخش اگر ساکتم ، اگر سردم
مرا ببخش گلِ پرپرِ شکسته ی من
مرا ببخش اگر ذره ای بدی کردم
من آن ضریح دروغین و خالی ام منشین
که جز تو هیچ کسی زائر سرایش نیست
مرا خودت بشکن حاجتی نخواهد داد
بتی که معجزه ای پشت ادعایش نیست
برو کنار همانی که دوستت دارد
همان کسی که بلد نیست برنگشتن را
برو عزیزدلم ، عشق یاد داده به من
به احمقانه ترین شیوهها، گذشتن را
#رویا_ابراهیمی
مرا ببخش اگر روزگار یادم داد
میان عقل و دلم ، عشق را فدا بکنم
مرا ببخش اگر زندگی مجابم کرد
فقط به خاطره ای از تو اکتفا بکنم
مرا ببخش اگر بیش از این نمی خواهم
تو را کنار خودم بی سبب نگه دارم
قبول هرچه بخواهی، فقط نخواه از من
تو را به دست خودم ، بیش از این بیازارم
دوباره بغض نکن ، در توان چشمت هست
به یک اشاره به زانو درآوری من را
از آهنم من و افسوس خوب می دانی
به مهلکانه ترین شیوه ذوب آهن را
در انتظار چه هستی #باغبان_کوچک_من ؟
درخت مرده و گل زیر برف مدفون است
بگو چگونه برویم؟ چگونه دل بستی؟ ..
به ریشه ای که از آغوش خاک بیرون است !
بترس از اینکه کسی تکیه گاه تو بشود
که تکیه گاه خودش شانه های آوار است
همیشه حاصل یک بغض تلخ، باران نیست
نمان که تحفه ی این ابر تیره، رگبار است
بهار کوچک در پشت در نشسته ی من !
مرا ببخش اگر ساکتم ، اگر سردم
مرا ببخش گلِ پرپرِ شکسته ی من
مرا ببخش اگر ذره ای بدی کردم
من آن ضریح دروغین و خالی ام منشین
که جز تو هیچ کسی زائر سرایش نیست
مرا خودت بشکن حاجتی نخواهد داد
بتی که معجزه ای پشت ادعایش نیست
برو کنار همانی که دوستت دارد
همان کسی که بلد نیست برنگشتن را
برو عزیزدلم ، عشق یاد داده به من
به احمقانه ترین شیوهها، گذشتن را
#رویا_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima
من عشق میخواهم فقط، یک عشق معمولی
دلتنگ باشم شانه ام باشی همین کافی ست
این شهر قدر قهرمان ها را نمی داند
تو قهرمان خانه ام باشی همین کافی ست
#رویا_ابراهیمی
من عشق میخواهم فقط، یک عشق معمولی
دلتنگ باشم شانه ام باشی همین کافی ست
این شهر قدر قهرمان ها را نمی داند
تو قهرمان خانه ام باشی همین کافی ست
#رویا_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima
بُغض یعنی : یک نفر آنقدر تنها مانده که
دست بر هر حرکت دیوانه واری می زند
شک نکن با مرگ پیمان مخوفی بسته است
آنکه با لبخند حرف گریه داری می زند
#رویا_ابراهیمی
بُغض یعنی : یک نفر آنقدر تنها مانده که
دست بر هر حرکت دیوانه واری می زند
شک نکن با مرگ پیمان مخوفی بسته است
آنکه با لبخند حرف گریه داری می زند
#رویا_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima
بُغض یعنی : یک نفر آنقدر تنها مانده که
دست بر هر حرکت دیوانه واری می زند
شک نکن با مرگ پیمان مخوفی بسته است
آنکه با لبخند حرف گریه داری می زند
#رویا_ابراهیمی
بُغض یعنی : یک نفر آنقدر تنها مانده که
دست بر هر حرکت دیوانه واری می زند
شک نکن با مرگ پیمان مخوفی بسته است
آنکه با لبخند حرف گریه داری می زند
#رویا_ابراهیمی
عشق گاهی اسارتی محض است
بی سلاحم مواظبم هستی؟
می سپارم به تو جهانم را
عشق یعنی مراقبم هستی
#رویا_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima
بی سلاحم مواظبم هستی؟
می سپارم به تو جهانم را
عشق یعنی مراقبم هستی
#رویا_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima
Forwarded from پیوند نگار
.
می شد به آغوش خودت تنها پناه اورد
می شد کنار تو کمی آرام تر باشم
این مادیان اهلی تر از این ماجراها بود
می شد بدون تازیانه رام تر باشم
می شد که سهمم از تمام زندگی باشی
می شد برایم اولین و آخرین باشی
این زن به اعجاز توی دیوانه باور داشت
می شد خدای کوچک من در زمین باشی
آه از دلِ آن ابرِ بارانی که با این عشق
محکوم به خانه نشینی در کویرت شد
زنجیر را از دست هایم باز کن شاید ...
روزی همین دستان زخمی دستگیرت شد
زخمم زدی، زخمم زدی، زخمم زدی اما
خان باجیان این زخم ها را عشق می خواندند !
خان باجیان از حِجلهُ و تور و کفن گفتند!
خان باجیان با زخم هاشان زنده می ماندند!!!
خوشبختی ام را پس بده ، آغوشِ قهرآلود !!
میترسم از زندانِ امن آشپزخانه
میترسم از فکری که مشتت را گره کرده
میترسم از سنگینی دستان مردانه
من آسمانم را برای تو عوض کردم ...
با یک اتاق چند در چندِ پُر از دیوار
ترسوتر از آنم که روزی پر بگیرم باز
این بال های بی رمق را هم خودت بردار
من پیش از اینها مُرده ام ، دیگر تمامش کن ...
امشب تنم کن آن لباسِ تور و پولک را ..
آرام میخوابم نبینی چشم هایم را ...
با خاک پُر کن چاله ی این قبرِ کوچک را...
#رویا_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima
می شد به آغوش خودت تنها پناه اورد
می شد کنار تو کمی آرام تر باشم
این مادیان اهلی تر از این ماجراها بود
می شد بدون تازیانه رام تر باشم
می شد که سهمم از تمام زندگی باشی
می شد برایم اولین و آخرین باشی
این زن به اعجاز توی دیوانه باور داشت
می شد خدای کوچک من در زمین باشی
آه از دلِ آن ابرِ بارانی که با این عشق
محکوم به خانه نشینی در کویرت شد
زنجیر را از دست هایم باز کن شاید ...
روزی همین دستان زخمی دستگیرت شد
زخمم زدی، زخمم زدی، زخمم زدی اما
خان باجیان این زخم ها را عشق می خواندند !
خان باجیان از حِجلهُ و تور و کفن گفتند!
خان باجیان با زخم هاشان زنده می ماندند!!!
خوشبختی ام را پس بده ، آغوشِ قهرآلود !!
میترسم از زندانِ امن آشپزخانه
میترسم از فکری که مشتت را گره کرده
میترسم از سنگینی دستان مردانه
من آسمانم را برای تو عوض کردم ...
با یک اتاق چند در چندِ پُر از دیوار
ترسوتر از آنم که روزی پر بگیرم باز
این بال های بی رمق را هم خودت بردار
من پیش از اینها مُرده ام ، دیگر تمامش کن ...
امشب تنم کن آن لباسِ تور و پولک را ..
آرام میخوابم نبینی چشم هایم را ...
با خاک پُر کن چاله ی این قبرِ کوچک را...
#رویا_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
در گلویم غم صد چلچله ی گریان است
دور من هیچکسی جز خود تنهایی نیست
وقت ویران شدنم محو تماشا نشوید
به خدا گریه ی یک کوه تماشایی نیست
#رویا_ابراهیمی
در گلویم غم صد چلچله ی گریان است
دور من هیچکسی جز خود تنهایی نیست
وقت ویران شدنم محو تماشا نشوید
به خدا گریه ی یک کوه تماشایی نیست
#رویا_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima
از یک سه تار کهنه ،از مرغ سحر تا شب
از عصر جمعه ، جمعه ي کشدارِ سگ مصب
از صبح بحث فلسفی حرف از حقوق زن
هر شب تخیل با دو سه تا عکس مستهجن
از ایسم هاي بی ادب از کوفت زهرمار
در ژست هاي شاعرانه نخ به نخ سیگار
معلوم بودن در دل یک چند مجهولی
ارضا شدن از زندگی در نقش مفعولی
از رنگ هاي زندگی خاکستري بودن
رویای ابراھیمی تنھاتری بودن
از ضلع هاي فرضی یک دایره بودن
سیر از خودت ، از بودنت تا خرخره بودن
از ایستگاه صادقیه گریه تا همت
از عاشقت بودن به هر نحو و به هر قیمت
از لمس دست گرم تو در جیب بارانی ت
از زخم هاي عمدي ام ،از بوسه درمانی ت
از تو که راحت رفته اي راحت تر از راحت
از من فقط یک هیچی ، یک هیچِ کم طاقت
یک هیچی که راه را از عمد کج کرده
یک هیچی که با خودش بدجور لج کرده
از قصه اي که خوب هایش یک به یک مردند
در بازي اي که بدترینها عاقبت بردند
دلگیرم از (از ) از رسیدن به همین بخشی
که خوب می دانم مرا دیگر نمی بخشی
لعنت به من، لعنت به من، لعنت به من، لعنت
گریه ...... صداي ناله ي آژیر در همت
#رویا_ابراهیمی
پاییز 91
برگرفته از مجموعه شعر دیکتاتوری با چشم های قهوه ای
از یک سه تار کهنه ،از مرغ سحر تا شب
از عصر جمعه ، جمعه ي کشدارِ سگ مصب
از صبح بحث فلسفی حرف از حقوق زن
هر شب تخیل با دو سه تا عکس مستهجن
از ایسم هاي بی ادب از کوفت زهرمار
در ژست هاي شاعرانه نخ به نخ سیگار
معلوم بودن در دل یک چند مجهولی
ارضا شدن از زندگی در نقش مفعولی
از رنگ هاي زندگی خاکستري بودن
رویای ابراھیمی تنھاتری بودن
از ضلع هاي فرضی یک دایره بودن
سیر از خودت ، از بودنت تا خرخره بودن
از ایستگاه صادقیه گریه تا همت
از عاشقت بودن به هر نحو و به هر قیمت
از لمس دست گرم تو در جیب بارانی ت
از زخم هاي عمدي ام ،از بوسه درمانی ت
از تو که راحت رفته اي راحت تر از راحت
از من فقط یک هیچی ، یک هیچِ کم طاقت
یک هیچی که راه را از عمد کج کرده
یک هیچی که با خودش بدجور لج کرده
از قصه اي که خوب هایش یک به یک مردند
در بازي اي که بدترینها عاقبت بردند
دلگیرم از (از ) از رسیدن به همین بخشی
که خوب می دانم مرا دیگر نمی بخشی
لعنت به من، لعنت به من، لعنت به من، لعنت
گریه ...... صداي ناله ي آژیر در همت
#رویا_ابراهیمی
پاییز 91
برگرفته از مجموعه شعر دیکتاتوری با چشم های قهوه ای
آغوش من دروازه های تخت جمشید است
می خواستم تو پادشاه کشورم باشی
آتش کشیدی پایتخت شور و شعرم را
افسوس که می خواستی اسکندرم باشی
این روزها حتی شبیه سایه ات هم نیست
مردی که یک شب بهترین تعبیر خوابم بود
مردی که با آن جذبه ی چشم رضاخانیش
یک روز تنها علت کشف حجابم بود
در بازوانت قتلگاه کوچکی داری
لبخند غارت می کند آن اخم تاتاریت
بر باد دادی سرزمین اعتمادم را
با ترکمنچای خیانت های قاجاریت
در شهرهای مرزی پیراهنم جنگ است
جغرافیای شانه هایت تکیه گاهم نیست
دارم تحصن می کنم با شعر بر لبهات
هر چند شرطی بر لب مشروطه خواهم نیست
من قرنها معشوقه ی تاریخی ات بودم
دیگر برای یک شروع تازه فرصت نیست
من دوستت دارم ، بغل کن گریه هایم را
لعنت به تاریخی که حتی درس عبرت نیست!
#رویا_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima
می خواستم تو پادشاه کشورم باشی
آتش کشیدی پایتخت شور و شعرم را
افسوس که می خواستی اسکندرم باشی
این روزها حتی شبیه سایه ات هم نیست
مردی که یک شب بهترین تعبیر خوابم بود
مردی که با آن جذبه ی چشم رضاخانیش
یک روز تنها علت کشف حجابم بود
در بازوانت قتلگاه کوچکی داری
لبخند غارت می کند آن اخم تاتاریت
بر باد دادی سرزمین اعتمادم را
با ترکمنچای خیانت های قاجاریت
در شهرهای مرزی پیراهنم جنگ است
جغرافیای شانه هایت تکیه گاهم نیست
دارم تحصن می کنم با شعر بر لبهات
هر چند شرطی بر لب مشروطه خواهم نیست
من قرنها معشوقه ی تاریخی ات بودم
دیگر برای یک شروع تازه فرصت نیست
من دوستت دارم ، بغل کن گریه هایم را
لعنت به تاریخی که حتی درس عبرت نیست!
#رویا_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima
مثل یک بیوه سخت غمگینم
مثل یک میوه ی دهن خورده
زنده ام در کنارتان اما
قسمتی از هویتم مرده
قسمتی از هویتم آرام
عاقبت پیش روی چشمم مرد
مثل فرزند مرده ها دیدم
مرد غسال بچه ام را برد
مثل برفی سپید بودم که
زیر پاهای عابران گل شد
آدمی برفی ام که لبخندش
گریه شد توی جوی ها ول شد
یازده سال پیش با شادی
آمدند و مرا بزک کردند
در سرم فکر پر کشیدن بود
آمدند و سرم لچک کردند
خسته از قیل و قال آدمها
تن به یک مرگ بی صدا دادم
یازده سال روزمرگی را
توی یک ساک کهنه ، جا دادم
خسته یعنی کسی چه می داند
چه بلاها که بر سرت آمد
آه مادر تو هم نفهمیدی
که چه بر روز دخترت آمد
وعده های قشنگ خوشبختی
آرزوهای کوچکم پس کو ؟
خسته ام از جهان آدمها
آخ مادر ، عروسکم پس کو ؟
خسته ام از زنان همسایه
خسته از مردهای دور و برم
دوستانی که آتشم زده اند
در پس حرفهای پشت سرم
سرنوشت مرا پدر بپذیر
گرچه دور از خیال و باور توست
اسم بیوه قشنگ نیست ولی
این زن بیوه، باز دختر توست
باید از نو بسازم این زن را
می روم از خودم رها بشوم
می روم مثل خاطراتی تلخ
توی یک ساک کهنه جا بشوم
#رویا_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima
مثل یک میوه ی دهن خورده
زنده ام در کنارتان اما
قسمتی از هویتم مرده
قسمتی از هویتم آرام
عاقبت پیش روی چشمم مرد
مثل فرزند مرده ها دیدم
مرد غسال بچه ام را برد
مثل برفی سپید بودم که
زیر پاهای عابران گل شد
آدمی برفی ام که لبخندش
گریه شد توی جوی ها ول شد
یازده سال پیش با شادی
آمدند و مرا بزک کردند
در سرم فکر پر کشیدن بود
آمدند و سرم لچک کردند
خسته از قیل و قال آدمها
تن به یک مرگ بی صدا دادم
یازده سال روزمرگی را
توی یک ساک کهنه ، جا دادم
خسته یعنی کسی چه می داند
چه بلاها که بر سرت آمد
آه مادر تو هم نفهمیدی
که چه بر روز دخترت آمد
وعده های قشنگ خوشبختی
آرزوهای کوچکم پس کو ؟
خسته ام از جهان آدمها
آخ مادر ، عروسکم پس کو ؟
خسته ام از زنان همسایه
خسته از مردهای دور و برم
دوستانی که آتشم زده اند
در پس حرفهای پشت سرم
سرنوشت مرا پدر بپذیر
گرچه دور از خیال و باور توست
اسم بیوه قشنگ نیست ولی
این زن بیوه، باز دختر توست
باید از نو بسازم این زن را
می روم از خودم رها بشوم
می روم مثل خاطراتی تلخ
توی یک ساک کهنه جا بشوم
#رویا_ابراهیمی
@asheghanehaye_fatima