@asheghanehaye_fatima
.
میشود آقا
صورتت را آنقدر نزدیک بیاوری
که لبخندت بیافتد
روی روسری ام
یا نگاهت
شُره کند از گوشواره هایم
فکر می کنی فرصت هست
موهایم را ببافم به انگشتت
شاید عطرت گره خورد
به گیره ی گیسویم...
میشود تو آسمان من پرواز
تو آسمان من ابر
تو آسمان...
من فقط ببارم.
حالا هر چه تابستان
میخواهد در بزند
من و تو در فروردین مانده ایم..
#تارا_محمدصالحی
.
میشود آقا
صورتت را آنقدر نزدیک بیاوری
که لبخندت بیافتد
روی روسری ام
یا نگاهت
شُره کند از گوشواره هایم
فکر می کنی فرصت هست
موهایم را ببافم به انگشتت
شاید عطرت گره خورد
به گیره ی گیسویم...
میشود تو آسمان من پرواز
تو آسمان من ابر
تو آسمان...
من فقط ببارم.
حالا هر چه تابستان
میخواهد در بزند
من و تو در فروردین مانده ایم..
#تارا_محمدصالحی
@asheghanehaye_fatima
گاهی از انگشتانم
برگی سبز می شود
گاهی از یقهی لباسم
پرنده ای پرواز می کند
کمکم باور می کنم
پدربزرگ روزی که عاشق شد
با جنگل خداحافظی کرد
ریشه هایش را برید
تا زیر سقف زندگی کند
من باید زودتر به خاک برگردم
قبل از آنکه
مثل او
اثاثیهی چوبی را با نام کوچک صدا بزنم
یا روی شانه های " دَر " گریه کنم
و فکر کنم عصا برادر کوچکم است
می توانم تا آخر عمر
به آن تکیه دهم!
#تارا_محمدصالحی
گاهی از انگشتانم
برگی سبز می شود
گاهی از یقهی لباسم
پرنده ای پرواز می کند
کمکم باور می کنم
پدربزرگ روزی که عاشق شد
با جنگل خداحافظی کرد
ریشه هایش را برید
تا زیر سقف زندگی کند
من باید زودتر به خاک برگردم
قبل از آنکه
مثل او
اثاثیهی چوبی را با نام کوچک صدا بزنم
یا روی شانه های " دَر " گریه کنم
و فکر کنم عصا برادر کوچکم است
می توانم تا آخر عمر
به آن تکیه دهم!
#تارا_محمدصالحی
مادرم
پیامبری بود
با یک زنبیل معجزه
یادم هست
در اولین سوز زمستانی
النگوهایش را
به بخاری تبدیل کرد.
#تارا_محمدصالحی
@asheghanehaye_fatima
پیامبری بود
با یک زنبیل معجزه
یادم هست
در اولین سوز زمستانی
النگوهایش را
به بخاری تبدیل کرد.
#تارا_محمدصالحی
@asheghanehaye_fatima
پدر
برشی بلند قد بود
از آسمان
در جیبهای بارانی اش
همیشه ابری
برای باریدن داشت
روزی رفت تا به ستارگان
دیکته شب بگوید.
#تارا_محمدصالحی
@asheghanehaye_fatima
برشی بلند قد بود
از آسمان
در جیبهای بارانی اش
همیشه ابری
برای باریدن داشت
روزی رفت تا به ستارگان
دیکته شب بگوید.
#تارا_محمدصالحی
@asheghanehaye_fatima