.
در این نقاشی Phryne نام زنی زیبا روست که چهار قرن قبل از میلاد در یونان می زیسته است. او به بی تقوایی متهم می شود و نزدیک بوده که حکم اعدامش صادر شود. Hypereides که عاشق او بوده تمام تلاش خود را می کند تا او را نجات دهد. در نهایت Hypereides تصمیم میگیرد که او را در دادگاه برهنه کند تا شاید زیبایی او سبب نجاتش شود. هیات منصفه بعد از دیدن تن برهنه او، از ترس اینکه مبادا کشتن یک زیبارو دامن آنها را بگیرد از خون او می گذرند.....
🎨 @asheghanehaye_fatima
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
در این نقاشی Phryne نام زنی زیبا روست که چهار قرن قبل از میلاد در یونان می زیسته است. او به بی تقوایی متهم می شود و نزدیک بوده که حکم اعدامش صادر شود. Hypereides که عاشق او بوده تمام تلاش خود را می کند تا او را نجات دهد. در نهایت Hypereides تصمیم میگیرد که او را در دادگاه برهنه کند تا شاید زیبایی او سبب نجاتش شود. هیات منصفه بعد از دیدن تن برهنه او، از ترس اینکه مبادا کشتن یک زیبارو دامن آنها را بگیرد از خون او می گذرند.....
🎨 @asheghanehaye_fatima
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
.
نقاشی دیگری از همین روایت تاریخی از ژِغُم (تلفظ نام به فرانسوی) در سال 1861 میلادی. به شرم و حیای Phryne نگاه کنید! به راستی اگر او بی تقوا بود اینچنین از برهنه شدن شرمسار می شد؟
🎨 @asheghanehaye_fatima
نقاشی دیگری از همین روایت تاریخی از ژِغُم (تلفظ نام به فرانسوی) در سال 1861 میلادی. به شرم و حیای Phryne نگاه کنید! به راستی اگر او بی تقوا بود اینچنین از برهنه شدن شرمسار می شد؟
🎨 @asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
#ویلهلم_هامر س_هوی، «تصویرگرِ سرآغازهای تنهایی مدرن»
ویلهلم هامرسهوی (Vilhelm Hammershøi)، نقاش بلژیکی (1864ـ1916) که نمایندۀ سمبولیسم شناخته میشود.
برخی از تابلوهای هامرسهوی را وقتی میبینیم، گمان میکنیم یکی از نقاشان همین دهههای اخیر، حتا یکی از نقاشان نسل جوان این تابلوها را کشیده است و اگر مبلمان و لباسِ قرن نوزدهمی را کنار بگذاریم، به سختی میتوان باور کرد یا حدس زد این تابلو برای اواخر قرن نوزدهم است.
در نمایشگاهی که در واپسین سالهای قرن نوزدهم در دوسلدروف برگزار شده بود، هامرسهوی نیز با چند تابلو حضور داشت. در آن نمایشگاه ریلکه، نقاش نامدار آلمانی، پس از تماشای آثار هامرسهوی گفته بود: «دیروز برای نخستین بار هامرسهوی را دیدم... یقین دارم آدم هر چه بیشتر [تابلوهای] او را ببیند، بیشتر او را بازخواهد شناخت و بیشتر سادگی اساسیاش او را کشف خواهد کرد. دوباره او را خواهم دید، بدون آنکه با او صحبت کنم، زیرا او فقط دانمارکی حرف میزند و آلمانی نمیداند. آدم حس میکند او فقط نقاشی میکند و هیچ کار دیگری نمیتواند و نمیخواهد انجام دهد.» این توصیفِ یکی از بزرگترین شاعران همعصر هامرسهوی از او و تابلوهایش است. و همین شخصیت در تابلوهای او نمود پیدا کرده است. شهرت هامرسهوی بیش از همه برای تابلوهایی است که در هنر نقاشی به «آتِریور» (Interieur) معروفند؛ یعنی نقاشی از فضای داخل ساختمان، مانند اتاقها، راهروها، پلکان.
اما حرف اصلیام دربارۀ هامرسهوی را با این پرسش آغاز میکنم: آثار هامرسهوی یادآور نقاشان پیشینش است یا یادآور نقاشان پسینش؟
برخی هامرسهوی را «یان فِرمرِ» بلژیک مینامند (فرمر، همان نقاش بلندآوازۀ هلندیِ قرن هفدهم). دلیل این لقب این است که بسیاری از تابلوهای فرمر نیز از نوع «آتریور» (درونِ ساختمان) هستند. اما من نقاشان بسیاری را میتوانم نام ببرم که متعلق به میانۀ قرن بیستم یا حتا دههها و سالهای اخیر بودهاند و شباهتهای آشکاری کارهایشان به کارهای هامرسهوی دارد. به عنوان مثال میتوانم به ادوارد هوپرِ (وفات 1967) آمریکایی اشاره کنم، یا به گیورگوس روریس، نقاش یونانی که هماکنون دوران میانسالیاش را میگذراند. حتا میتوانم به نقاشان جوانی چون دانیل کاوز اشاره کنم.
نتیجهای که میخواهم از این مقایسه بگیرم این است که هامرسهوی در معروفترین تابلوهایش چیزی را به تصویر میکشد که در آینده بر بومها حکمفرما شد: تنهایی و انزوای انسان مدرن. اما تنهایی و انزوایی که هامرسهوی تصویر میکند هنوز گزنده، پوچ و تروماتیک نیست. به عنوان مثال، این «تنهایی مدرن» در آثار هوپر به «تنهایی در کنار دیگری» تبدیل شده است؛ انسان مدرن تنهاست، حتا اگر در یک اتاق در کنار دیگری باشد. در تابلوهای روریس، انسان مدرن تنهاست و این تنهایی شکلی پوچ و خودویرانگر پیدا کرده و به اسارت در دیوارها تبدیل شده است. یا در تابلوهای دانیل کاوزِ جوان، این تنهایی شکلی تروماتیک و بیمارگونه یافته است.
ویژگیهایی چون «جامعهگریزی»، پناه آوردن به خانه و بریدن از دیگران در تابلوهای هامرسهوی مشهود است. خانه حس دلتنگی و افسردگی در خود دارد، اما هنوز به یک اسارتگاه وجودی تبدیل نشده است. هنوز کسی در خانه هست که خانه را «پُر» از معنا میکند. خانه هنوز پناهگاه است، هنوز با همۀ دلتنگیها و تنهاییهایش امید آدمی است و هنوز پوچی گزندۀ مدرن خانه را به تبعیدگاهِ آدمی تبدیل نکرده است. این تفاوت هامرسهوی با نقاشان بزرگ دیگری است که دههها یا حتا بیش از صد سال پس از او به همین درونمایه روی آوردند. بنابراین، هامرسهوی را «تصویرگر سرآغازها تنهایی مدرن» مینامم.
در بیشتر تابلوهای هامرسهوی زنی را درون اتاق یا ساختمان میبینیم که پشت به بیننده دارد. این زن سرگرم کاری است و همان عنصری است که به رغم نمایش تنهایی، روحی خوشایند به این تنهایی بخشیده است. زن انگار شبحی دوستداشتنی است که خلأ خانه و تنهایی را پر کرده است.
در ادامه برخی از تابلوهای هامرسهوی را با هم میبینیم، همچنین او را با برخی نقاشان معاصر مقایسه میکنم.
#ویلهلم_هامر س_هوی، «تصویرگرِ سرآغازهای تنهایی مدرن»
ویلهلم هامرسهوی (Vilhelm Hammershøi)، نقاش بلژیکی (1864ـ1916) که نمایندۀ سمبولیسم شناخته میشود.
برخی از تابلوهای هامرسهوی را وقتی میبینیم، گمان میکنیم یکی از نقاشان همین دهههای اخیر، حتا یکی از نقاشان نسل جوان این تابلوها را کشیده است و اگر مبلمان و لباسِ قرن نوزدهمی را کنار بگذاریم، به سختی میتوان باور کرد یا حدس زد این تابلو برای اواخر قرن نوزدهم است.
در نمایشگاهی که در واپسین سالهای قرن نوزدهم در دوسلدروف برگزار شده بود، هامرسهوی نیز با چند تابلو حضور داشت. در آن نمایشگاه ریلکه، نقاش نامدار آلمانی، پس از تماشای آثار هامرسهوی گفته بود: «دیروز برای نخستین بار هامرسهوی را دیدم... یقین دارم آدم هر چه بیشتر [تابلوهای] او را ببیند، بیشتر او را بازخواهد شناخت و بیشتر سادگی اساسیاش او را کشف خواهد کرد. دوباره او را خواهم دید، بدون آنکه با او صحبت کنم، زیرا او فقط دانمارکی حرف میزند و آلمانی نمیداند. آدم حس میکند او فقط نقاشی میکند و هیچ کار دیگری نمیتواند و نمیخواهد انجام دهد.» این توصیفِ یکی از بزرگترین شاعران همعصر هامرسهوی از او و تابلوهایش است. و همین شخصیت در تابلوهای او نمود پیدا کرده است. شهرت هامرسهوی بیش از همه برای تابلوهایی است که در هنر نقاشی به «آتِریور» (Interieur) معروفند؛ یعنی نقاشی از فضای داخل ساختمان، مانند اتاقها، راهروها، پلکان.
اما حرف اصلیام دربارۀ هامرسهوی را با این پرسش آغاز میکنم: آثار هامرسهوی یادآور نقاشان پیشینش است یا یادآور نقاشان پسینش؟
برخی هامرسهوی را «یان فِرمرِ» بلژیک مینامند (فرمر، همان نقاش بلندآوازۀ هلندیِ قرن هفدهم). دلیل این لقب این است که بسیاری از تابلوهای فرمر نیز از نوع «آتریور» (درونِ ساختمان) هستند. اما من نقاشان بسیاری را میتوانم نام ببرم که متعلق به میانۀ قرن بیستم یا حتا دههها و سالهای اخیر بودهاند و شباهتهای آشکاری کارهایشان به کارهای هامرسهوی دارد. به عنوان مثال میتوانم به ادوارد هوپرِ (وفات 1967) آمریکایی اشاره کنم، یا به گیورگوس روریس، نقاش یونانی که هماکنون دوران میانسالیاش را میگذراند. حتا میتوانم به نقاشان جوانی چون دانیل کاوز اشاره کنم.
نتیجهای که میخواهم از این مقایسه بگیرم این است که هامرسهوی در معروفترین تابلوهایش چیزی را به تصویر میکشد که در آینده بر بومها حکمفرما شد: تنهایی و انزوای انسان مدرن. اما تنهایی و انزوایی که هامرسهوی تصویر میکند هنوز گزنده، پوچ و تروماتیک نیست. به عنوان مثال، این «تنهایی مدرن» در آثار هوپر به «تنهایی در کنار دیگری» تبدیل شده است؛ انسان مدرن تنهاست، حتا اگر در یک اتاق در کنار دیگری باشد. در تابلوهای روریس، انسان مدرن تنهاست و این تنهایی شکلی پوچ و خودویرانگر پیدا کرده و به اسارت در دیوارها تبدیل شده است. یا در تابلوهای دانیل کاوزِ جوان، این تنهایی شکلی تروماتیک و بیمارگونه یافته است.
ویژگیهایی چون «جامعهگریزی»، پناه آوردن به خانه و بریدن از دیگران در تابلوهای هامرسهوی مشهود است. خانه حس دلتنگی و افسردگی در خود دارد، اما هنوز به یک اسارتگاه وجودی تبدیل نشده است. هنوز کسی در خانه هست که خانه را «پُر» از معنا میکند. خانه هنوز پناهگاه است، هنوز با همۀ دلتنگیها و تنهاییهایش امید آدمی است و هنوز پوچی گزندۀ مدرن خانه را به تبعیدگاهِ آدمی تبدیل نکرده است. این تفاوت هامرسهوی با نقاشان بزرگ دیگری است که دههها یا حتا بیش از صد سال پس از او به همین درونمایه روی آوردند. بنابراین، هامرسهوی را «تصویرگر سرآغازها تنهایی مدرن» مینامم.
در بیشتر تابلوهای هامرسهوی زنی را درون اتاق یا ساختمان میبینیم که پشت به بیننده دارد. این زن سرگرم کاری است و همان عنصری است که به رغم نمایش تنهایی، روحی خوشایند به این تنهایی بخشیده است. زن انگار شبحی دوستداشتنی است که خلأ خانه و تنهایی را پر کرده است.
در ادامه برخی از تابلوهای هامرسهوی را با هم میبینیم، همچنین او را با برخی نقاشان معاصر مقایسه میکنم.
@asheghanehaye_fatima
خانهای کممبلمان و خلوت و سکوتی که به رغم افسردهکنندگیاش، دلچسب است. در تابلوهای هامرسهوی، هنوز انزوا جانکاه و روانگَزا نشده است...
...
خانهای کممبلمان و خلوت و سکوتی که به رغم افسردهکنندگیاش، دلچسب است. در تابلوهای هامرسهوی، هنوز انزوا جانکاه و روانگَزا نشده است...
...
Forwarded from دستیار
.
شرح تابلویی از #هامرس_هوی
چنانکه در توضیح ابتدایی دربارۀ هامرسهوی گفتم، او سرآغازهای تنهایی مدرن را به تصویر میکشد؛ این سرآغازها، مرحلهای است که تنهایی هنوز خودخواسته است و هنوز زیباییِ فریبندهای در درون تنهایی یافت میشود: این زیبایی در فریبندگی و معشوقوارگیِ زنِ تابلوهای او نمود پیدا میکند. اشاره شد که هامرسهوی بیش از همه برای تابلوهای موسوم به «آتریور» (نقاشی از نماهای درون ساختمان) معروف است.
حال با این یادآوری، به تابلوی بالا بنگرید: پنجره نماد دریچه به دنیای بیرون است؛ پنجره دریچهای برای نظر افکندن به بیرون از حریم خویش است. به پنجرههای تابلو نگاه کنید: این پنجرهها نه به بیرون، که به درون گشوده میشوند، یعنی به روی یکدیگر باز میشوند. ما جایی مانند حیاطخلوت را میبینیم و این پنجرهها در قلب ساختمانند. از منظر معماری این پنجرهها برای گرفتن نورتعبیه شدهاند، اما در آن بافت معناشناختیای که ما مبنا قرار دادیم، این پنجرههای «درونی»، نماد گشودگی به درون است؛ نشان این است که نقاش ما را به پنجرههای درون خانه دعوت میکند که هر یک نه به بیرون، که رو به گوشۀ دیگری از خانه گشوده میشوند. پس نزد هامرسهوی، تنهایی و خانه هنوز پناهگاه است، نه تبعیدگاه.
@asheghanehaye_fatima
شرح تابلویی از #هامرس_هوی
چنانکه در توضیح ابتدایی دربارۀ هامرسهوی گفتم، او سرآغازهای تنهایی مدرن را به تصویر میکشد؛ این سرآغازها، مرحلهای است که تنهایی هنوز خودخواسته است و هنوز زیباییِ فریبندهای در درون تنهایی یافت میشود: این زیبایی در فریبندگی و معشوقوارگیِ زنِ تابلوهای او نمود پیدا میکند. اشاره شد که هامرسهوی بیش از همه برای تابلوهای موسوم به «آتریور» (نقاشی از نماهای درون ساختمان) معروف است.
حال با این یادآوری، به تابلوی بالا بنگرید: پنجره نماد دریچه به دنیای بیرون است؛ پنجره دریچهای برای نظر افکندن به بیرون از حریم خویش است. به پنجرههای تابلو نگاه کنید: این پنجرهها نه به بیرون، که به درون گشوده میشوند، یعنی به روی یکدیگر باز میشوند. ما جایی مانند حیاطخلوت را میبینیم و این پنجرهها در قلب ساختمانند. از منظر معماری این پنجرهها برای گرفتن نورتعبیه شدهاند، اما در آن بافت معناشناختیای که ما مبنا قرار دادیم، این پنجرههای «درونی»، نماد گشودگی به درون است؛ نشان این است که نقاش ما را به پنجرههای درون خانه دعوت میکند که هر یک نه به بیرون، که رو به گوشۀ دیگری از خانه گشوده میشوند. پس نزد هامرسهوی، تنهایی و خانه هنوز پناهگاه است، نه تبعیدگاه.
@asheghanehaye_fatima
این یك كودك است.
از هیچ كس متنفر نیست، نژاد پرست نیست
تعصب نداره و قضاوت هم نمیكنه . پس این ها رو بهش یاد ندیم.
@asheghanehaye_fatima
از هیچ كس متنفر نیست، نژاد پرست نیست
تعصب نداره و قضاوت هم نمیكنه . پس این ها رو بهش یاد ندیم.
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
زمان برای تو خارج از اندوه من وجود ندارد
من زمان تو هستم
ابعادی مشخص
خارج از امتداد بازوان من نداری
من همه ابعاد تو هستم
زاویهها و قوسهای تو ام
خطهای خمیدهی تو ام
خطهای راست تو ام
روزی که به کرانههای سینهام پا گذاشتی
قدم به آزادی نهادی
و روزی که رفتی
کنیزکی شدی
و شیخ قبیله تو را خرید
نام درختان را به تو آموختم
و گفتگوهای شبانهی جیرجیرکها را
نشانی ستارههای دور را به تو دادم
تو را به مدرسهی بهار بردم
زبان پرندگان را به تو آموختم
الفبای چشمهها را به تو یاد دادم
تو را در دفترهای باران نوشتم
بر ملافههای برف
بر میوههای کاج
به تو یاد دادم با خرگوشها و روباهها حرف بزنی
و چگونه پشم برههای بهار را شانه کنی
تو را از دعاهای منتشر نشدهی گنجشکها آگاه کردم
نقشههای تابستان و زمستان را به تو دادم
که یاد بگیری
چگونه خوشههای گندم قد میکشند
چگونه جوجههای سفید، جیکجیک میکنند
چگونه ماهیها با هم عروسی میکنند
و شیر از پستان ماه جاری میشود
اما تو
از اسب آزادی خسته شدی
و اسب آزادی پایینات انداخت
از جنگلهای سینهام خسته شدی
و از سمفونی شبانهی جیرجیرکها
از اینکه برهنه بر ملافههای ماه بخوابی خسته شدی
پس جنگل را ترک کردی
تا گرگ تو را بخورد
و شیخ قبیله
_ به سنت خدا و رسولش_
تو را بدرد
#نزار_قبانی
برگردان: #اصغر_علی_کرمی
زمان برای تو خارج از اندوه من وجود ندارد
من زمان تو هستم
ابعادی مشخص
خارج از امتداد بازوان من نداری
من همه ابعاد تو هستم
زاویهها و قوسهای تو ام
خطهای خمیدهی تو ام
خطهای راست تو ام
روزی که به کرانههای سینهام پا گذاشتی
قدم به آزادی نهادی
و روزی که رفتی
کنیزکی شدی
و شیخ قبیله تو را خرید
نام درختان را به تو آموختم
و گفتگوهای شبانهی جیرجیرکها را
نشانی ستارههای دور را به تو دادم
تو را به مدرسهی بهار بردم
زبان پرندگان را به تو آموختم
الفبای چشمهها را به تو یاد دادم
تو را در دفترهای باران نوشتم
بر ملافههای برف
بر میوههای کاج
به تو یاد دادم با خرگوشها و روباهها حرف بزنی
و چگونه پشم برههای بهار را شانه کنی
تو را از دعاهای منتشر نشدهی گنجشکها آگاه کردم
نقشههای تابستان و زمستان را به تو دادم
که یاد بگیری
چگونه خوشههای گندم قد میکشند
چگونه جوجههای سفید، جیکجیک میکنند
چگونه ماهیها با هم عروسی میکنند
و شیر از پستان ماه جاری میشود
اما تو
از اسب آزادی خسته شدی
و اسب آزادی پایینات انداخت
از جنگلهای سینهام خسته شدی
و از سمفونی شبانهی جیرجیرکها
از اینکه برهنه بر ملافههای ماه بخوابی خسته شدی
پس جنگل را ترک کردی
تا گرگ تو را بخورد
و شیخ قبیله
_ به سنت خدا و رسولش_
تو را بدرد
#نزار_قبانی
برگردان: #اصغر_علی_کرمی
@asheghanehaye_fatima
#زنان زیادی
همراه مردان زیادی
در خیابانها قدم میزنند
مردان زیادی
هر شب
به امید دیداری
به خانههای خود برمیگردند
من ایمان دارم
مردان نیک
و زنان محجوبی که
اشک تنهاییشان را پنهان میکنند
رویاهایشان را تیر باران کرده اند
#لیلا_محمودی
#زنان زیادی
همراه مردان زیادی
در خیابانها قدم میزنند
مردان زیادی
هر شب
به امید دیداری
به خانههای خود برمیگردند
من ایمان دارم
مردان نیک
و زنان محجوبی که
اشک تنهاییشان را پنهان میکنند
رویاهایشان را تیر باران کرده اند
#لیلا_محمودی
@asheghanehaye_fatima
به تو نرو نخواهم گفت
سردت اگر هست ژاکتم را بگیر
اکنون زیباترین ساعات روز است
پیشم بمان!
به تو نرو نخواهم گفت
باز هم خودت می دانی
دروغ اگر خواهی،دروغ ها بگویم
آزرده می شوی.
به تو نرو نخواهم گفت
اما نرو ...
#اوزدمیر_آصاف/ ترکیه
برگردان: #فرید_فرخ_زاد
به تو نرو نخواهم گفت
سردت اگر هست ژاکتم را بگیر
اکنون زیباترین ساعات روز است
پیشم بمان!
به تو نرو نخواهم گفت
باز هم خودت می دانی
دروغ اگر خواهی،دروغ ها بگویم
آزرده می شوی.
به تو نرو نخواهم گفت
اما نرو ...
#اوزدمیر_آصاف/ ترکیه
برگردان: #فرید_فرخ_زاد
@asheghanehaye_fatima
ﻫﯽ ﺩﻭﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ
ﭘﺮﻫﯿﺰ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ
ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺸﯽ ﭼﺮﺍ؟
ﮔﺎﻫﯽ ﮐﻤﯽ ﺁﻟﻮﺩﮔﯽ ... ﺑﺪ ﻧﯿﺴﺖ
ﮔﺎﻫﯽ ﮐﻤﯽ ﺁﻟﻮﺩﮔﯽ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺁﺩﻣﯽ ﻣﯽ ﮐﺎﻫﺪ
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺖ ﺍﺳﺖ ...
ﮐﻪ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻫﯽ ﺩﻭﺭ ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ﺑﻪ ﻋﻤﺪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﺮﭼﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﺮﭼﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ .
ﺗﻮ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻧﺘﺮﺱ
ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺗﺮ ﺑﯿﺎ
ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻋﺎﻟﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﻋﻼﺋﻢ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺁﺩﻣﯽ ﺳﺖ.
#سید_علی_صالحی
ﻫﯽ ﺩﻭﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ
ﭘﺮﻫﯿﺰ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ
ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺸﯽ ﭼﺮﺍ؟
ﮔﺎﻫﯽ ﮐﻤﯽ ﺁﻟﻮﺩﮔﯽ ... ﺑﺪ ﻧﯿﺴﺖ
ﮔﺎﻫﯽ ﮐﻤﯽ ﺁﻟﻮﺩﮔﯽ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺁﺩﻣﯽ ﻣﯽ ﮐﺎﻫﺪ
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺖ ﺍﺳﺖ ...
ﮐﻪ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻫﯽ ﺩﻭﺭ ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ﺑﻪ ﻋﻤﺪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﺮﭼﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﺮﭼﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ .
ﺗﻮ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻧﺘﺮﺱ
ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺗﺮ ﺑﯿﺎ
ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻋﺎﻟﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﻋﻼﺋﻢ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺁﺩﻣﯽ ﺳﺖ.
#سید_علی_صالحی
Forwarded from دستیار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پدر من بهترین هدیه ای که کسی می تواند به فرد دیگری دهد را به من داد؛ او به من باور داشت.
#جیم_والوانو
انیمیشن زیبای #پدر
پدر تا ابد پدره ، چه اینجا چه توی بهشت❤️
@SherGianianIran
#جیم_والوانو
انیمیشن زیبای #پدر
پدر تا ابد پدره ، چه اینجا چه توی بهشت❤️
@SherGianianIran
نمي خواست چيزي بگويد
دهانش را كشته بود
و من
كه قلبم از زير پيراهنم پيدا بود
چه بايد مي گفتم؟
#مهدی_اشرفی
@asheghanehsye_fatima
دهانش را كشته بود
و من
كه قلبم از زير پيراهنم پيدا بود
چه بايد مي گفتم؟
#مهدی_اشرفی
@asheghanehsye_fatima