.
هادئٌ مثل جرحٍ قديم...
همچون زخمی کهنه، آرامِ آرامم...
#احمد_صباح
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
هادئٌ مثل جرحٍ قديم...
همچون زخمی کهنه، آرامِ آرامم...
#احمد_صباح
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
.
أحبك طبعاً
وإلا ماذا يمكن أن أفعل
في وطن منهوب وحزين...
آری، قطعا دوستت دارم
وگرنه در وطنی غمین
و غارت شده
چه میتوانستم بکنم...؟
#عبدالعظيم_فنجان
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
أحبك طبعاً
وإلا ماذا يمكن أن أفعل
في وطن منهوب وحزين...
آری، قطعا دوستت دارم
وگرنه در وطنی غمین
و غارت شده
چه میتوانستم بکنم...؟
#عبدالعظيم_فنجان
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
ای که در بَرَم نیستی..
شَبات چگونه گذشت؟
شباهنگام به من اندیشدی...؟!
کمی آه کشیدی...؟
اشک در چشمات حلقه زد،
آمادهی گریه شد آیا...؟
زندگانیِ بیتو چه ذوقی دارد؟
غذا و سخن و هوا چه معنی دارد؟
که من در گوشهیِ دور از این جهان گم شده و بر باد رفتهام...!
■شاعر: #غادة_السمان [ سوریه، زادهی ۱۹۴۲ ]
■برگردان: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
شَبات چگونه گذشت؟
شباهنگام به من اندیشدی...؟!
کمی آه کشیدی...؟
اشک در چشمات حلقه زد،
آمادهی گریه شد آیا...؟
زندگانیِ بیتو چه ذوقی دارد؟
غذا و سخن و هوا چه معنی دارد؟
که من در گوشهیِ دور از این جهان گم شده و بر باد رفتهام...!
■شاعر: #غادة_السمان [ سوریه، زادهی ۱۹۴۲ ]
■برگردان: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
فأين ألمفر وعيناك من أمامي
والذاكرة من ورائي...
چشمانت از مقابل،
خاطرات از پشت سر
به کدامین سو باید گریخت..!؟
#غادة_السمان
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
والذاكرة من ورائي...
چشمانت از مقابل،
خاطرات از پشت سر
به کدامین سو باید گریخت..!؟
#غادة_السمان
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
ای بهار آمده از سویِ چشمانش
ای قناریِ مسافر در روشناییِ ماه
مرا سوی او ببر
همچون غزلی یا ضربهی خنجری
که آواره و زخمیام...
باران و طنینِ امواجِ دوردست
را دوست دارم...
از اعماقِ خواب برمیخیزم
تا به زنی زیباروی و دلربا
که روزگاری دیدم بیندیشم
تا می بنوشم و شعر بگویم
به دلبرم لیلی،
به آن دهانمست و پاابریشمی بگو،
بگو که بیمار و مشتاقِ اویم
بگو که ردِ پاهایی بر قلبام میبینم...!
■شاعر: #محمد_الماغوط [ سوریه، ۲۰۰۶-۱۹۳۴ ]
■برگردان: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
ای قناریِ مسافر در روشناییِ ماه
مرا سوی او ببر
همچون غزلی یا ضربهی خنجری
که آواره و زخمیام...
باران و طنینِ امواجِ دوردست
را دوست دارم...
از اعماقِ خواب برمیخیزم
تا به زنی زیباروی و دلربا
که روزگاری دیدم بیندیشم
تا می بنوشم و شعر بگویم
به دلبرم لیلی،
به آن دهانمست و پاابریشمی بگو،
بگو که بیمار و مشتاقِ اویم
بگو که ردِ پاهایی بر قلبام میبینم...!
■شاعر: #محمد_الماغوط [ سوریه، ۲۰۰۶-۱۹۳۴ ]
■برگردان: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
.
مینویسم...
تا زنان را نجات دهم
از تن پوشِ دیکتاتوران،
از شهرهای مردگان،
از چند همسری،
از روزمرگی،
از سرما و کولاک و
روزهای بی زیر و بم
مینویسم...
تا دلبرم را نجات دهم
از شهرهای بی شعر، بی عشق
از ناکامی و افسردگی
مینویسم...
تا او را به پیامآور
به تندیس
به ابر بدل کنم
هیج چیز ما را از مرگ
در امان نخواهد گذاشت
جز زن، و نوشتن...
✍ #نزار_قباني
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
مینویسم...
تا زنان را نجات دهم
از تن پوشِ دیکتاتوران،
از شهرهای مردگان،
از چند همسری،
از روزمرگی،
از سرما و کولاک و
روزهای بی زیر و بم
مینویسم...
تا دلبرم را نجات دهم
از شهرهای بی شعر، بی عشق
از ناکامی و افسردگی
مینویسم...
تا او را به پیامآور
به تندیس
به ابر بدل کنم
هیج چیز ما را از مرگ
در امان نخواهد گذاشت
جز زن، و نوشتن...
✍ #نزار_قباني
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
جوابی برایم ننویس
توجهی نکن..
سخنی نگو
به تو باز خواهم گشت
به سان یتیمی به تنها پناهگاهش ،
و همچنان باز خواهم گشت
و موهایِ خیسم
که سختیِ پیمودن زیر ناودان ها انتخابش بود را
به دستان گرم و نوازشگر تو میسپارم
که خُشکشان کنی....!
#غسان_کنفاني
برگردان: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
توجهی نکن..
سخنی نگو
به تو باز خواهم گشت
به سان یتیمی به تنها پناهگاهش ،
و همچنان باز خواهم گشت
و موهایِ خیسم
که سختیِ پیمودن زیر ناودان ها انتخابش بود را
به دستان گرم و نوازشگر تو میسپارم
که خُشکشان کنی....!
#غسان_کنفاني
برگردان: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
.
تو اینگونه در دوردستها،
من، ایستاده بر لبهی نگرانیها
و فاصلهی میان من و دیدارت
پُلی از شب است...!
#غادة_السمان [ سوریه، زادهی ۱۹۴۲ ]
برگردان: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
تو اینگونه در دوردستها،
من، ایستاده بر لبهی نگرانیها
و فاصلهی میان من و دیدارت
پُلی از شب است...!
#غادة_السمان [ سوریه، زادهی ۱۹۴۲ ]
برگردان: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
.
الألم؟
كيف تعرف إليَّ؟
لم أكن أضع وردة حمراء
على صدري
ولم أكن على موعد معه...
كنت فقط...
أحاول التخلص من آخر أثر
لرجلٍ
قد رحلْ...
رنج
چگونه مرا شناخت؟!
نه گل قرمزی بر سینه گذاشته بودم
و نه با او قراری داشتم..
من فقط تلاش میکردم
از آخرین رد پای مردی که رفته است
رها شوم...
#مرام_المصري
ترجمه: #سعید_هلیچی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
الألم؟
كيف تعرف إليَّ؟
لم أكن أضع وردة حمراء
على صدري
ولم أكن على موعد معه...
كنت فقط...
أحاول التخلص من آخر أثر
لرجلٍ
قد رحلْ...
رنج
چگونه مرا شناخت؟!
نه گل قرمزی بر سینه گذاشته بودم
و نه با او قراری داشتم..
من فقط تلاش میکردم
از آخرین رد پای مردی که رفته است
رها شوم...
#مرام_المصري
ترجمه: #سعید_هلیچی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
منام آن زنی که تمامِ کشتیها
در او غرق گشته
و تنهایش گذاشتند
و آنگاه که هیچ بادبانی
جز بالهایش برای او نمانده بود
آموخت که چگونه
از زن بودن رها شود
و به پرندهی دریایی تبدیل شود...!
#غادة_السمان [ سوریه، زادهی ۱۹۴۲ ]
برگردان: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
در او غرق گشته
و تنهایش گذاشتند
و آنگاه که هیچ بادبانی
جز بالهایش برای او نمانده بود
آموخت که چگونه
از زن بودن رها شود
و به پرندهی دریایی تبدیل شود...!
#غادة_السمان [ سوریه، زادهی ۱۹۴۲ ]
برگردان: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
ای کاش سنگ بودم
دلتنگ چیزی نمیشدم
چرا که، نه دیروزم میگذرد
و نه فردایی پیش روست
و اکنونم نه رو به جلوست، نه قابل بازگشت
هیچ اتفاقی برایم رخ نمیدهد
کاش سنگ بودم
میگویم: کاش
سنگی که آب جلایم دهد
سبز شوم
زرد شوم
مرا چونان تندیسی روی طاقچه بگذارند
یا لااقل چونان مشق پیکرهتراشی خامپنجه
یا هر آنچه که بایستگی را متجلی کند
در برابر بیهودگی نابایسته
کاش سنگ بودم
تا دلتنگ هر چیزی باشم...
#محمود_درویش
از کتاب: #تاریخ_دلتنگی
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
دلتنگ چیزی نمیشدم
چرا که، نه دیروزم میگذرد
و نه فردایی پیش روست
و اکنونم نه رو به جلوست، نه قابل بازگشت
هیچ اتفاقی برایم رخ نمیدهد
کاش سنگ بودم
میگویم: کاش
سنگی که آب جلایم دهد
سبز شوم
زرد شوم
مرا چونان تندیسی روی طاقچه بگذارند
یا لااقل چونان مشق پیکرهتراشی خامپنجه
یا هر آنچه که بایستگی را متجلی کند
در برابر بیهودگی نابایسته
کاش سنگ بودم
تا دلتنگ هر چیزی باشم...
#محمود_درویش
از کتاب: #تاریخ_دلتنگی
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
.
بوسههای از دهان افتاده
همچون قطرههای باران
خشک میشوند ناگهان...
برشی از شعر #عدنان_الصائغ
#ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
بوسههای از دهان افتاده
همچون قطرههای باران
خشک میشوند ناگهان...
برشی از شعر #عدنان_الصائغ
#ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
تمام پنجرههای قلبم را بستهام
این اندوه از کجا میآید؟!
#عدنان_الصائغ
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
این اندوه از کجا میآید؟!
#عدنان_الصائغ
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
تو در اتاقِ من، در تختِ من، در کیفِ من،
در کتابِ من، در قلمِ من،
در قلبِ من و در خونِ من هستی...
■✍: #محمود_درویش [ فلسطین، ۲۰۰۸-۱۹۴۱ ]
■برگردان: #سعید_هلیچی
√●از نامههای محمود درویش به ریتا
@asheghanehaye_fatima
در کتابِ من، در قلمِ من،
در قلبِ من و در خونِ من هستی...
■✍: #محمود_درویش [ فلسطین، ۲۰۰۸-۱۹۴۱ ]
■برگردان: #سعید_هلیچی
√●از نامههای محمود درویش به ریتا
@asheghanehaye_fatima
وقتی عشق به پایان میرسد
بدان که عشق نبوده است
عشق را باید زندگی کرد
نه آنکه به یاد آورد.
#محمود_درویش
برگردان: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
بدان که عشق نبوده است
عشق را باید زندگی کرد
نه آنکه به یاد آورد.
#محمود_درویش
برگردان: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
از کلاهت برای ما سرزمینی بیرون بیاور
برای ما مادرانی که بیمار نشوند بیرون بیاور
و دوستانی که مهاجرت نکنند.
خانههایی را بیرون بیاور
که جنگ نشانیشان را نمیداند
ای جادوگر به ستوه آمدهایم از خرگوشها!
■شاعر: #کاتیا_راسم [ عراق ]
■برگردان: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
برای ما مادرانی که بیمار نشوند بیرون بیاور
و دوستانی که مهاجرت نکنند.
خانههایی را بیرون بیاور
که جنگ نشانیشان را نمیداند
ای جادوگر به ستوه آمدهایم از خرگوشها!
■شاعر: #کاتیا_راسم [ عراق ]
■برگردان: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
تو آن زنی نیستی که با گذر ساعتها و روزها بسنجمَش
تو بانویِ ساخته شده از میوهیِ شعری...
دلبرم
ای زنِ شعرهایِ نخستینم
دست راستت را بده که در آن پنهان شوم
دست چپت را بده که چونان وطن
در آن سکنی گزینم...
برشی از شعر #نزار_قبانی
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
تو بانویِ ساخته شده از میوهیِ شعری...
دلبرم
ای زنِ شعرهایِ نخستینم
دست راستت را بده که در آن پنهان شوم
دست چپت را بده که چونان وطن
در آن سکنی گزینم...
برشی از شعر #نزار_قبانی
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
مینویسم...
تا منفجر کنم اشیاء را،
چرا که نوشتن انفجار است
مینویسم...
تا پیروز شود نور بر تاریکیِ شب
چرا که شعر رستگاریست
مینویسم...
تا مرا بخوانند خوشههای گندم و درختان
تا مرا بفهمند گل و ستاره، گنجشک و
گربه، گوش ماهیها و صدفها و ماهیان...
مینویسم...
تا جهان را نجات دهم از دندانهای هولاکو،
از فرمان چریکیها
و از دیوانگیِ فرماندهی شبه نطامیان
مینویسم...
تا زنان را نجات دهم از تن پوشِ دیکتاتوران،
از شهرهای مردگان،
از چند همسری،
از روزمرگی،
از سرما و کولاک و روزهای بی زیر و بم
مینویسم...
تا واژه را نجات دهم از بازجویی دادگاه
از بوکشیِ سگان
از تیغِ سانسور
مینویسم...
تا دلبرم را نجات دهم
از شهرهای بی شعر، بی عشق
از ناکامی و افسردگی
مینویسم...
تا او را به پیامآور
به تندیس
به ابر بدل کنم
هیج چیز ما را از مرگ در امان نخواهد گذاشت
جز زن، و نوشتن...
#نزار_قباني
ترجمه: #سعید_هلیچی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
تا منفجر کنم اشیاء را،
چرا که نوشتن انفجار است
مینویسم...
تا پیروز شود نور بر تاریکیِ شب
چرا که شعر رستگاریست
مینویسم...
تا مرا بخوانند خوشههای گندم و درختان
تا مرا بفهمند گل و ستاره، گنجشک و
گربه، گوش ماهیها و صدفها و ماهیان...
مینویسم...
تا جهان را نجات دهم از دندانهای هولاکو،
از فرمان چریکیها
و از دیوانگیِ فرماندهی شبه نطامیان
مینویسم...
تا زنان را نجات دهم از تن پوشِ دیکتاتوران،
از شهرهای مردگان،
از چند همسری،
از روزمرگی،
از سرما و کولاک و روزهای بی زیر و بم
مینویسم...
تا واژه را نجات دهم از بازجویی دادگاه
از بوکشیِ سگان
از تیغِ سانسور
مینویسم...
تا دلبرم را نجات دهم
از شهرهای بی شعر، بی عشق
از ناکامی و افسردگی
مینویسم...
تا او را به پیامآور
به تندیس
به ابر بدل کنم
هیج چیز ما را از مرگ در امان نخواهد گذاشت
جز زن، و نوشتن...
#نزار_قباني
ترجمه: #سعید_هلیچی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
هادئٌ مثل جرحٍ قديم...
همچون زخمی کهنه
آرامِ آرامم ....!
#احمد_صباح
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
همچون زخمی کهنه
آرامِ آرامم ....!
#احمد_صباح
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
وتبقينَ سرًا وعُشّا صغيرًا
إذا ما تعبت أعود إليه
و خواهی ماند
بهسان راز
و بهسان آشیانهای کوچک
که در رنجوری و درماندگی
به سوی او باز میگردم....!
#فاروق_جويدة
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
إذا ما تعبت أعود إليه
و خواهی ماند
بهسان راز
و بهسان آشیانهای کوچک
که در رنجوری و درماندگی
به سوی او باز میگردم....!
#فاروق_جويدة
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima