عاشقانه های فاطیما
808 subscribers
21.2K photos
6.47K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
مثل #ویلیام_شکسپیر کسی که دوستش دارید رو عینِ وطن ببینید، که میگه:
من در قلبِ تو خواهم زیست، در دامنِ تو خواهم مُرد و در چشمانِ تو دفن خواهم شد.

#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
من در قلبِ تو خواهم زیست، در دامنِ تو خواهم مُرد و در چشمانِ تو دفن خواهم شد.

#ویلیام_شکسپیر
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
عشق آن نیست که دگرگون شود
آنگاه که ساعت‌ها روزها و سال‌ها
شتابان بر آن می‌گذرند
بلکه آن است که تا روز ابد
زنده و جاوید می‌ماند
اگر این حقیقت نباشد
نه هرگز چیزی می‌نوشتم
نه هرگز کسی عاشق می‌شد . . .

#ویلیام_شکسپیر


@asheghanehaye_fatima
📕#اتللو
#ویلیام_شکسپیر

نمایش‌نامه‌ای عاشقانه و تراژیک اثر ویلیام شکسپیر که در حدود سال‌های ۱۶۰۳–۱۶۰۴ میلادی نوشته شده‌است. این نمایش‌نامه بر اساس داستانی به نام کاپیتان مغربی (۱۵۶۵ م)، نوشتهٔ سینسیو، نویسندهٔ ایتالیایی، نگاشته شده‌است. در این نمایش‌نامه شکسپیر به مضمون خیانت در عشق می پردازد.

@asheghanehaye_fatima
■گفت‌وگوی پنهانی

ای روحِ مسكينِ من
كه در كمندِ اين جسمِ گناه‌آلود اسير آمده‌یی
و سپاهيانِ طغيان‌گرِ نفس، تو را در بند كشيده‌اند!

چرا خويش را از درون می‌كاهی و در تنگ‌دستی و حرمان به سر می‌بری
و ديوارهای برون را به رنگ‌های نشاط‌انگيز و گران‌بها آراسته‌یی؟

حيف است چنان خراجی هنگفت
بر چنين اجاره‌یی كوتاه، كه از خانه‌ی تن كرده‌یی

آيا اين تن را طعمه‌ی مار و مور نمی‌بينی
كه هر چه بر آن بيفزايی، بر ميراثِ موران خواهد افزود؟

اگر پايانِ قصه‌ی تن چنين است،
ای روحِ من،
تو بر زيانِ تن زيست كن؛
بگذار تا او بكاهد و از اين كاستن بر گنجِ درون ِ تو بيفزايد.

اين ساعاتِ گذران را
كه بر دريای سرمد كفي بيش نيست، بفروش
و بدين بهاي اندک، اقليمِ ابد را به مـُلکِ خويش درآور،

از درون سير و برخوردار شو،
و بيش از اين ديوارِ بيرون را به زيب و فر ميارای

و بدين‌سان مرگِ آدمی خوار را خوراکِ خود ساز؛
كه چون مرگ را در كام فروبری،
ديگر هراس نيست و بيمِ فنا نخواهد بود.

#ویلیام_شکسپیر
برگردان: #حسین_الهی‌قمشه‌ای

@asheghanehaye_fatima
به لب‌هایت خوار و خفیف کردن نیاموز که برای بوسیدن آفریده شده‌اند.

#ویلیام_شکسپیر

@asheghanehaye_fatima
جهان تماشاخانه‌یی بیش نیست
و این‌همه زن و مرد که می‌بینم
تنها بازی‌گرند و بس.

نقش‌آفرینانی که به نوبت
به صحنه فراخوانده می‌شوند
تا نقش بازی کنند
و از صحنه بیرون شوند
بر صحنه‌یی که به ناگهان
از بازی‌گر و بازی تهی می‌شود.


#ویلیام_شکسپیر


@asheghanehaye_fatima
.
.
بودن، یا نبودن، سوال اینجاست !

آیا شایسته تر آن است که به تیر و تازیانهٔ تقدیرِ جفاپیشه تن دردهیم، و یا تیغ برکشیده و با دریایی از مصائب بجنگیم و به آنان پایان دهیم؟

بمیریم، به خواب رویم- و دیگر #هیچ.

و در این خواب دریابیم که رنج‌ها و هزاران زجری که این تن خاکی می‌کشد، به پایان آمده.
این سرانجامی است که مشتافانه بایستی آرزومند آن بود؛
مردن، به خواب رفتن، به خواب رفتن، و شاید خواب دیدن...

ها! مشکل همین جاست؛ زیرا اندیشه اینکه در این خواب مرگ پس از رهایی ، چه رویاهایی پدید می‌آید ما را به درنگ وامی‌دارد؛ و همین مصلحت اندیشی است که این گونه بر عمر مصیبت می‌افزاید.

وگرنه کیست که خفّت و ذلّت زمانه، ظلم ظالم،
رنج‌های عشق تحقیرشده، بی شرمی منصب داران، همه را تحمل کند ؟
در حالی که می‌تواند خویش را با خنجری برهنه خلاص کند؟

کیست که این بار گران را تاب آورد،
و زیر بار این زندگی زجرآور، ناله کند و خون دل خورد؟

اما هراس از آنچه پس از مرگ پیش آید،
از سرزمینی ناشناخته که از مرز آن هیچ مسافری بازنگردد، اراده آدمی را سست نماید.
و وامی داردمان که مصیبت‌های خویش را تاب آوریم،
و این آگاهی است که ما همه را جبون ساخته،
و این نقش مبهم اندیشه است که رنگ ذاتی عزم ما را بی‌رنگ می‌کند.

آه دیگر خاموش، افیلیای مهربان! ای پری زیبا، در نیایش‌های خویش، گناهان مرا نیز به یاد آر."




#هملت
#ویلیام_شکسپیر

@asheghanehaye_fatima
.

انسانی که در دلش نغمه و آهنگی نیست یا
از نغمه و آهنگ به وجد نمی‌آید،
شایسته‌ترین فرد برای هر گونه خدعه و
جنایت و تجاوز و غارت است؛
روحش چون شبْ سیاه و ملال‌انگیز،
و دلش چون شهریارِ تاریکی،
تیره و ظلمانی است.
چنین انسانی را هرگز اعتماد نشاید کرد.


#ویلیام_شکسپیر


@asheghanehaye_fatima
آن‌ که در وجودش موسیقی نیست، آن که هماهنگی آواهای دل‌نشین به وجدش نمی‌آورد، مستعد خیانت، دسیسه‌چینی‌ و تباهی‌ست.
حرکاتِ روحِ او چون شب، تیره و تار است و احساسات‌اش سیاه چون ارِبوس خدای تاریکی‌هاست. هرگز به چنین آدمی اعتماد نکنید.

#ویلیام_شکسپیر [ بخشی از نمایش‌نامه


@asheghanehaye_fatima
.
بودن یا نبودن: مسأله این است...

و اگر نبود ترس از
پنهان و نهانِ زندگی پس از مرگ
آن سرزمین ناشناخته‌یی
که خبر یافتن از آن ممکن نیست
و آرامِ ما را از آرامی انداخته است
هرگز این‌چنین عرق‌ریزان و نالان و زار
بارِ هستی را بر وجودِ خسته نمی‌نهادیم

#ویلیام_شکسپیر [ "William Shakespeare" | انگلستان، ۱۶۱۶ ‌- ۱۵۶۴ ]
برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد

🔺از نمایش‌نامه‌ی «هملت»
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
.
اما بهارانِ تو خزانی ندارد
نه هرگز، زیبایی‌ِ تو زوالی ندارد
نه هرگز، مرگ تو را برای خویش طلب ندارد
چرا که تو در شعر ابدیِ من، تا همیشه زنده هستی
تا لحظه‌یی که انسان نفس می‌کشد و چشم‌ها می‌بینند
و تا آن‌ روز که این شعر زنده است، تو را جاودان خواهد کرد

شاعر: #ویلیام_شکسپیر [ William Shakespeare / انگلستان، ۱۶۱۶ ‌- ۱۵۶۴ ]

برگردان: #مانی_مظاهری


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
چنان پیاپی مرا بوسیدن گرفت، که گویی بوسه بر لبانم روئیده بود و او میخواست آن‌ را از ریشه بچیند.!

اتللو
#ویلیام_شکسپیر

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.

اگر قرار است برای چیزی
زندگی خود را خرج کنیم
بهتر است ان را خرج لطافت یک لبخند
یا نوازشی عاشقانه کنیم...

#ویلیام_شکسپیر

@asheghanehaye_fatima
.

«عشق» غالبأ یک نوع عذاب است، اما محروم بودن از آن مرگ است.


#ویلیام_شکسپیر


@asheghanehaye_fatima
«چگونه قیاس گیرَمَت به یکی روزِ بهاری؟
كه دل‌فریب‌تر زِ بهاری و معتدل‌تر زِ آن.
به لرزه می‌آرَند نازنینْ شکوفه‌های ماهِ مِی را، بادهای تُند،
و بهار را عُمری بَس کوته است.
گاه چشمِ آسمانْ بَسی داغ می‌تابد،
و گاه چهرۀ زرّینَش تار می‌گردد؛
و گاه هر زيبارويى را کاهَدَش زِ حُسنِ جمال،
به تصادف، یا به قضای ناگُزیرِ طبیعت؛
لیک، بهارِ جاودانِ تو رنگ نخواهد باخت،
نَه آن جَمالی که ازآنِ توست، از کَف خواهد رفت،
نَه مرگْ لافِ آن خواهد زد که بر سایه‌‌اش گام نهاده‌ای،
آن‌گاه كه در ابیاتِ جاودان، با زمان به پیش می‌روی.
مادامی‌‌که سينه‌ها نَفَس برمی‌‌آرَند، یا چشم‌ها را یارایِ دیدن‌اند،
این شعر زنده است و تُرا زندگی خواهد بخشيد.»

Shall I compare thee to a summer’s day?
Thou art more lovely and more temperate:
Rough winds do shake the darling buds of May,
And summer’s lease hath all too short a date;
Sometime too hot the eye of heaven shines,
And often is his gold complexion dimm'd;
And every fair from fair sometime declines,
By chance or nature’s changing course untrimm'd;
But thy eternal summer shall not fade,
Nor lose possession of that fair thou ow’st;
Nor shall death brag thou wander’st in his shade,
When in eternal lines to time thou grow’st:
   So long as men can breathe or eyes can see,
   So long lives this, and this gives life to thee.


#ویلیام_شکسپیر
برگردان: #سید_شجاع_نی‌نوا


@asheghanehaye_fatima
دیوانه ،
عاشق و شاعر
از یک قماشند
هر سه اهل خیال...

#ویلیام_شکسپیر

@asheghanehaye_fatima
عشق آن نیست که دگرگون شود
آن‌گاه که ساعت‌ها روزها و سال‌ها
شتابان بر آن می‌گذرند.
بل‌که آن است که تا روزِ ابد
زنده و جاوید می‌ماند.
اگر این حقیقت نباشد
نه هرگز چیزی می‌نوشتم
نه هرگز کسی عاشق می‌شد



#ویلیام_شکسپیر [ William Shakespeare / انگلستان، ۱۶۱۶ ‌- ۱۵۶۴ ]

@asheghanehaye_fatima
در سرت می‌گذرد که مرا همچون ساز بنوازی.
چنانکه گویی پرده‌های مرا می‌شناسی و خواهی که قلب پر اسرار مرا با زخمه‌ای به اهتزاز آوری و تمامی زیر و بم و فرود و فراز های وجودم را بشنوی.

این ساز دهانی کوچک را بنگر که چه نواهای بلند و فاخری در آن پنهان است.
آیا تو می‌توانی آن را به لحن درآوری،
هیهات
آیا گمان کرده‌ای که نواختن من از یک نای آسان‌تر است.

تو نام هر ساز که خواهی بر من بگذار.
شاید بتوانی مرا دست سايى،
اما هرگز نخواهی توانست از پرده‌های من آهنگی برآوری.

هملت
#ویلیام_شکسپیر

@asheghanehaye_fatima