عاشقانه های فاطیما
808 subscribers
21.2K photos
6.47K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima

□"Love me or hate me"

Love me or hate me
both are in my favour
If you love me
I'll always be in your heart
If you hate me
I'll always be in your mind.

□‌"عشق و بیزاری"

خواهى مرا دوست بدار
و خواهى از من بيزار باش
براى من تفاوتى نمى‌كند
اگر مرا دوست داشته باشى
هميشه در دل تو جاى دارم
و اگر از من بيزار باشى
هميشه در ذهن تو جاى دارم.


■شاعر: #ویلیام_شکسپیر | William Shakespeare | انگلستان، ۱۶۱۶ ‌- ۱۵۶۴میلادی|

■برگردان: #حسین_الهی‌قمشه‌ای
@asheghanehaye_fatima

□«گناه خودپرستی»


گناه خودپرستی
تمامی چشمان من
و تمامی روح من
و تمامی هستی من را تصرف کرده است
و این درد را هیچ درمانی نیست،
زیرا چنان در دل‌ام پای گرفته است
که گمان دارم روی هیچ‌کس
به لطف و صفای چهره من نیست

و هیچ چهره‌ای،
بدین حد از حقیقت برخوردار نیست
و هیچ حقیقتی بدین قدر و منزلت نیست،
و اوصاف و مکارم خویش را
بر خود عرضه می‌کنم
و هیچ‌کس را در هیچ کمالی
برتر از خود نمی‌یابم.

اما چون در آینه می‌بینم
که چهره‌ام از شکنج روزگار درهم شکسته
و فروغ طراوت از آن رخت بربسته است آن‌گاه قصه خودپرستی خویش را
به گونه‌ای دیگر می‌خوانم
که آخر این چهره ناموزون را چه
جای ستایش است.

پس شاید این تویی
که من به نام خود او را می‌ستایم،
و این تویی که با جمال و جوانی‌ات
به نقش پیری من آب‌ورنگ می‌بخشی.


●■●شاعر: #ویلیام_شکسپیر | "William Shakespeare" | انگلستان، ۱۶۱۶ ‌- ۱۵۶۴میلادی|

●■●برگردان: #حسین_الهی‌قمشه‌ای
@asheghanehaye_fatima

■غزل ۱۸

ای محبوب،
چگونه توانم جمال تو را به صفای يک روز تابستانی تشبيه كنم
درحالی‌كه تو از آن بسی دل‌پذيرتر و به اعتدال نزدیک‌تری
چرا كه بادهای تند و سركش غنچه‌های نازنين بهاری را می‌لرزانند
و اجاره‌ی تابستان عمری بسيار كوتاه دارد
و گاه باشد كه چشم آسمان داغ و سوزان می‌شود
و چهره‌ی زرين خورشيد تيره و تاريک می‌گردد
و هر زيبارويى روزی خورشيد زيبایی‌اش افول می‌كند
و از بخت و اقبال نامساعد و فراز و نشيب طبيعت
از زيب و زيور می‌افتد و عريان می‌ماند
اما تابستان جاودانه‌ی تو هرگز پژمرده نخواهد شد
و آن زيبايي كه از آن توست
هيچ‌گاه از كف نخواهد رفت
و مرگ هرگز لاف نخواهد زد
كه تو در سايه‌ی آن گام نهاده‌ای
هنگامی‌كه تو در اين اشعار جاودانه
هم‌گام با قافله‌ی كائنات پيش می‌روی
تا آن‌زمان که سينه‌ها نفس می‌كشند و چشم‌ها می‌بينند
این اشعار زنده خواهند بود و تو را زندگی خواهند بخشيد.


■●شاعر: #ویلیام_شکسپیر | "William Shakespeare" | انگلستان، ۱۶۱۶ ‌- ۱۵۶۴میلادی|

■●برگردان: #حسین_الهی‌قمشه‌ای

🗓 ۲۳ آوریل (سوم اردی‌بهشت) سال‌روز درگذشت ویلیام شکسپیر شاعر و نمایش‌نامه‌نویس انگلیسی‌ست. شکسپیر
@asheghanehaye_fatima


■«جنی مرا بوسید»

هنگامی که باهم دیدار کردیم
جنی از روی صندلی که بر آن نشسته بود
ناگهان پرید و مرا در آغوش گرفت و بوسید
اکنون، ای زمان، ای دزد بی‌امان، ای ره‌زن روزگار
که دوست داری در فهرست دارایی خود
همه لحظه‌های شیرین و خوش زندگی را درج کنی
و مهر و نشان فنا زنی

این لحظه‌ی سعادت‌بخش را نیز بنویس که:
سلامت مرا ترک گفته است
بنویس ثروت و مکنت از من رخت بربسته است
بنویس که من پای در کهن‌سالی نهاده‌ام
اما این واقعه را نیز درج کن
که جنی مرا بوسید.

☆☆☆☆☆

■"Jenny Kiss'd Me"


Jenny kiss'd me when we met,
Jumping from the chair she sat in;
Time, you thief, who love to get
Sweets into your list, put that in! Say I'm weary,say I'm sad,
Say that health and wealth have miss'd me,
Say I'm growing old, but add,
Jenny kiss'd me.

○●شاعر: #لی_هانت | James Henry Leigh Hunt | انگلیس، ۱۸۵۹-۱۷۸۴ |

○●برگردان: #حسین_الهی‌قمشه‌ای

🎨●تابلوی «بوسه» اثر: #ادوارد_مونک | نروژ |
■«عشق و بیزاری»

خواهى مرا دوست بدار
و خواهى از من بيزار باش
براى من تفاوتى نمى‌كند
اگر مرا دوست داشته باشى
هميشه در دل تو جاى دارم
و اگر از من بيزار باشى
هميشه در ذهن تو جاى دارم.

■"Love me or hate me"

Love me or hate me
both are in my favour
If you love me
I'll always be in your heart
If you hate me
I'll always be in your mind.
William Shakespeare.

■●شاعر: #ویلیام_شکسپیر | "William Shakespeare" | انگلستان، ۱۶۱۶ ‌- ۱۵۶۴میلادی|

■●برگردان: #حسین_الهی‌قمشه‌ای


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



■«در پیری خویش»

تو آن زمان از سال را در چهره‌ی من می‌بینی
که دست خزان اوراق درختان را یک‌سر به تاراج برده
یا شاید چند برگی بر شاخه‌های خشک که از نهیب سرما به خود می‌لرزند بر جای مانده باشد.
شاخه‌های برهنه و متروک
که روزگاری پرندگان خوش آواز،
هم‌چون گروه هم‌سرایان کلیسا،
تا دیرگاه بر آن‌ها سرود می‌خواندند.

یا تو در من غروب روزی را می‌بینی
که در دامن مغرب رنگ باخته
و شب سیاه، که توأمان مرگ است،
اندک‌اندک وجودش را در کام می‌کشد و بر همه‌چیز مُهر سکون می‌زند.

یا تو در من فروغ آتشی را می بینی
که بر خاکستر جوانی نشسته
و بر بستر مرگ آرمیده
و آن‌چه روزگاری مایه حیات و حرکت‌اش بود
اینک حیات از کف‌اَش می‌رباید.

تو این نمایش غم‌انگیز را در چهره‌ی من تماشا می‌کنی،
و آتش مهرت
به آن‌کس که می‌دانی به‌زودی تو را وداع خواهد گفت
هر دم فروزان‌تر می‌شود.

■"On His Old Age"

That time of year thou mayst in me behold
When yellow leaves, or none, or few, do hang
Upon those boughs which shake against the cold,
Bare ruined choirs, where late the sweet birds sang.

In me thou see'st the twilight of such day
As after sunset fadeth in the west;
Which by and by black night doth take away,
Death's second self that seals up all in rest.

In me thou see'st the glowing of such fire,
That on the ashes of his youth doth lie,
As the death-bed whereon it must expire,
Consum'd with that which it was nourished by.

This thou perceiv'st, which makes thy love more strong,
To love that well which thou must leave ere long.

■●شاعر: #ویلیام_شکسپیر | "William Shakespeare" | انگلستان، ۱۶۱۶ ‌- ۱۵۶۴میلادی|

■●برگردان: #حسین_الهی‌قمشه‌ای
@asheghanehaye_fatima


■«گناه خودپرستی»

گناه خودپرستی
تمامی چشمان من
و تمامی روح من
و تمامی هستی من را تصرف کرده است
و این درد را هیچ درمانی نیست،
زیرا چنان در دل‌ام پای گرفته است
که گمان دارم روی هیچ‌کس
به لطف و صفای چهره من نیست

و هیچ چهره‌ای،
بدین حد از حقیقت برخوردار نیست
و هیچ حقیقتی بدین قدر و منزلت نیست،
و اوصاف و مکارم خویش را
بر خود عرضه می‌کنم
و هیچ‌کس را در هیچ کمالی
برتر از خود نمی‌یابم.

اما چون در آینه می‌بینم
که چهره‌ام از شکنج روزگار درهم شکسته
و فروغ طراوت از آن رخت بربسته است آن‌گاه قصه خودپرستی خویش را
به‌گونه‌ای دیگر می‌خوانم
که آخر این چهره ناموزون را چه
جای ستایش است.

پس شاید این تویی
که من به نام خود او را می‌ستایم،
و این تویی که با جمال و جوانی‌ات
به نقش پیری من آب‌ورنگ می‌بخشی.

■●شاعر: #ویلیام_شکسپیر | "William Shakespeare" | انگلستان، ۱۶۱۶ ‌- ۱۵۶۴میلادی |

■●برگردان: #حسین_الهی‌قمشه‌ای
کیست که بتواند آتش بر کف دست نهد
و با یاد کوه‌های پر برف قفقاز خود را سرگرم کند
یا تیغ تیز گرسنگی را با یاد سفره‌های رنگارنگ کند کند
یا برهنه در برف دی‌ماه فروغلتد
و به آفتاب تموز بیاندیشد
نه هرگز
هرگز كسی
چنین خطری را به چنان خاطره‌ای تاب نیاورد
از این‌که خیال خوبی‌ها درمان بدی‌ها نیست
بل‌که صد چندان بر زشتی آن‌ها می‌افزاید.

O, who can hold a fire in his hand
By thinking on the frosty Caucasus
Or cloy the hungry edge of appetite
By bare imagination of a feast
Or wallow naked in December snow
By thinking on fantastic summer’s heat
O, no! the apprehension of the good
Gives but the greater feeling to the worse.

#ویلیام_شکسپیر
■برگردان: #حسین_الهی‌قمشه‌ای

√●از نمايش‌نامه‌ی «ريچارد دوم»، پرده‌ی سوم

@asheghanehaye_fatima
■گفت‌وگوی پنهانی

ای روحِ مسكينِ من
كه در كمندِ اين جسمِ گناه‌آلود اسير آمده‌یی
و سپاهيانِ طغيان‌گرِ نفس، تو را در بند كشيده‌اند!

چرا خويش را از درون می‌كاهی و در تنگ‌دستی و حرمان به سر می‌بری
و ديوارهای برون را به رنگ‌های نشاط‌انگيز و گران‌بها آراسته‌یی؟

حيف است چنان خراجی هنگفت
بر چنين اجاره‌یی كوتاه، كه از خانه‌ی تن كرده‌یی

آيا اين تن را طعمه‌ی مار و مور نمی‌بينی
كه هر چه بر آن بيفزايی، بر ميراثِ موران خواهد افزود؟

اگر پايانِ قصه‌ی تن چنين است،
ای روحِ من،
تو بر زيانِ تن زيست كن؛
بگذار تا او بكاهد و از اين كاستن بر گنجِ درون ِ تو بيفزايد.

اين ساعاتِ گذران را
كه بر دريای سرمد كفي بيش نيست، بفروش
و بدين بهاي اندک، اقليمِ ابد را به مـُلکِ خويش درآور،

از درون سير و برخوردار شو،
و بيش از اين ديوارِ بيرون را به زيب و فر ميارای

و بدين‌سان مرگِ آدمی خوار را خوراکِ خود ساز؛
كه چون مرگ را در كام فروبری،
ديگر هراس نيست و بيمِ فنا نخواهد بود.

#ویلیام_شکسپیر
برگردان: #حسین_الهی‌قمشه‌ای

@asheghanehaye_fatima