@asheghanehaye_fatima
〇🍂
🍂
چیزی را جستوجو کردن،
همیشه یافتن چیز دیگریست.
پس برای یافتن چیزی،
باید به جستوجوی آنچه نیست بروی.
پرندهای را جستوجو کردن، گل سرخی را یافتن؛
عشق را جستوجو کردن، تبعید را یافتن؛
هیچ را جستوجو کردن، انسان را شناختن؛
به عقب رفتن، برای پیشروی کردن.
رازِ راه نه در فرعیهایاش،
نه آغازِ مشکوک،
و پایانِ تردیدآمیزش،
که در طنز گزندهی
دوطرفههایاش است.
همیشه میرسی،
ولی به جایی دیگر.
همه چیز میگذرد،
اما در دیگر سو●
✍ #روبرتو_خوآرز
🔘برگردان: #مودب_میرعلایی
★شاعر و فیلسوف #آرژانتینی (۱۹۹۵ ـ ۱۹۲۵)
〇🍂
🍂
چیزی را جستوجو کردن،
همیشه یافتن چیز دیگریست.
پس برای یافتن چیزی،
باید به جستوجوی آنچه نیست بروی.
پرندهای را جستوجو کردن، گل سرخی را یافتن؛
عشق را جستوجو کردن، تبعید را یافتن؛
هیچ را جستوجو کردن، انسان را شناختن؛
به عقب رفتن، برای پیشروی کردن.
رازِ راه نه در فرعیهایاش،
نه آغازِ مشکوک،
و پایانِ تردیدآمیزش،
که در طنز گزندهی
دوطرفههایاش است.
همیشه میرسی،
ولی به جایی دیگر.
همه چیز میگذرد،
اما در دیگر سو●
✍ #روبرتو_خوآرز
🔘برگردان: #مودب_میرعلایی
★شاعر و فیلسوف #آرژانتینی (۱۹۹۵ ـ ۱۹۲۵)
@asheghanehaye_fatima
زنی را دوستداشتن از مرگ گریختن
از هستی خاکی بیرونرفتن
در روح همدیگر چون رعد غریدن
با هم دراز کشیدن، گوش سپردن، خیالپردازی کردن
همراه با درختان شبانه، وزیدن
یکدیگر را بوسیدن و نواختن
لحظهای همدیگر را به زندگی آوردن
غروبکردن و با شگفتی طلوعکردن است
میپرسم: خوابیدهای؟ پاسخی نمیدهد،
بی هیچ کلامی کنار هم خوابیدهایم و به همدیگر فکر میکنیم
دو روحِ لبریز از اندوه
دور از این دنیا که نمیتواند به ما آسیب برساند،
و نزدیکِ ستارگان، که سحرآمیز اشاره میکنند
انگار که مردهام و او را رها کردهام.
■●شاعر: #اد_هورنیک |هلند|
●■برگردان: #مودب_میرعلایی
زنی را دوستداشتن از مرگ گریختن
از هستی خاکی بیرونرفتن
در روح همدیگر چون رعد غریدن
با هم دراز کشیدن، گوش سپردن، خیالپردازی کردن
همراه با درختان شبانه، وزیدن
یکدیگر را بوسیدن و نواختن
لحظهای همدیگر را به زندگی آوردن
غروبکردن و با شگفتی طلوعکردن است
میپرسم: خوابیدهای؟ پاسخی نمیدهد،
بی هیچ کلامی کنار هم خوابیدهایم و به همدیگر فکر میکنیم
دو روحِ لبریز از اندوه
دور از این دنیا که نمیتواند به ما آسیب برساند،
و نزدیکِ ستارگان، که سحرآمیز اشاره میکنند
انگار که مردهام و او را رها کردهام.
■●شاعر: #اد_هورنیک |هلند|
●■برگردان: #مودب_میرعلایی
پیشترها فقط چشمهایات را دوست داشتم
حالا چینوچروکهای کنارشان را هم
مانند واژهای قدیمی
که بیشتر از واژهای جدید همدردی میکند
پیشترها فقط شتاب بود
برای داشتن آنچه داشتی، هربار دوباره
پیشترها فقط حالا بود، حالا پیشترها هم هست
چیزهای بیشتری برای دوست داشتن
راههای بسیاری برای انجام دادن این کار
حتا کاری نکردن خود یکی از آنهاست
فقط کنار هم نشستن با کتابی
یا با هم نبودن، در کافهای در آن گوشه
یا همدیگر را چند روزی ندیدن
دلتنگ همدیگر شدن، اما همیشه با همدیگر.
○■○شاعر: #هرمان_دکونینک |بلژیک ۱۹۹۷-۱۹۴۴ | Herman de Coninck |
○■○برگردان: #مودب_میرعلایی
@asheghanehaye_fatima
حالا چینوچروکهای کنارشان را هم
مانند واژهای قدیمی
که بیشتر از واژهای جدید همدردی میکند
پیشترها فقط شتاب بود
برای داشتن آنچه داشتی، هربار دوباره
پیشترها فقط حالا بود، حالا پیشترها هم هست
چیزهای بیشتری برای دوست داشتن
راههای بسیاری برای انجام دادن این کار
حتا کاری نکردن خود یکی از آنهاست
فقط کنار هم نشستن با کتابی
یا با هم نبودن، در کافهای در آن گوشه
یا همدیگر را چند روزی ندیدن
دلتنگ همدیگر شدن، اما همیشه با همدیگر.
○■○شاعر: #هرمان_دکونینک |بلژیک ۱۹۹۷-۱۹۴۴ | Herman de Coninck |
○■○برگردان: #مودب_میرعلایی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
پیشترها فقط چشمهایات را دوست داشتم
حالا چینوچروکهای کنارشان را هم
مانند واژهای قدیمی
که بیشتر از واژهای جدید همدردی میکند
پیشترها فقط شتاب بود
برای داشتن آنچه داشتی، هربار دوباره
پیشترها فقط حالا بود، حالا پیشترها هم هست
چیزهای بیشتری برای دوست داشتن
راههای بسیاری برای انجام دادن این کار
حتا کاری نکردن خود یکی از آنهاست
فقط کنار هم نشستن با کتابی
یا با هم نبودن، در کافهای در آن گوشه
یا همدیگر را چند روزی ندیدن
دلتنگ همدیگر شدن، اما همیشه با همدیگر.
شاعر: #هرمان_دکونینک |بلژیک |
برگردان: #مودب_میرعلایی
پیشترها فقط چشمهایات را دوست داشتم
حالا چینوچروکهای کنارشان را هم
مانند واژهای قدیمی
که بیشتر از واژهای جدید همدردی میکند
پیشترها فقط شتاب بود
برای داشتن آنچه داشتی، هربار دوباره
پیشترها فقط حالا بود، حالا پیشترها هم هست
چیزهای بیشتری برای دوست داشتن
راههای بسیاری برای انجام دادن این کار
حتا کاری نکردن خود یکی از آنهاست
فقط کنار هم نشستن با کتابی
یا با هم نبودن، در کافهای در آن گوشه
یا همدیگر را چند روزی ندیدن
دلتنگ همدیگر شدن، اما همیشه با همدیگر.
شاعر: #هرمان_دکونینک |بلژیک |
برگردان: #مودب_میرعلایی
زنی را دوستداشتن از مرگ گریختن
از هستی خاکی بیرونرفتن
در روح همدیگر چون رعد غریدن
با هم دراز کشیدن، گوش سپردن، خیالپردازی کردن
همراه با درختان شبانه، وزیدن
یکدیگر را بوسیدن و نواختن
لحظهای همدیگر را به زندگی آوردن
غروبکردن و با شگفتی طلوعکردن است
میپرسم: خوابیدهای؟ پاسخی نمیدهد،
بی هیچ کلامی کنار هم خوابیدهایم و به همدیگر فکر میکنیم
دو روحِ لبریز از اندوه
دور از این دنیا که نمیتواند به ما آسیب برساند،
و نزدیکِ ستارگان، که سحرآمیز اشاره میکنند
انگار که مردهام و او را رها کردهام.
■●شاعر: #اد_هورنیک | هلند |
■●برگردان: #مودب_میرعلایی
@asheghanehaye_fatima
از هستی خاکی بیرونرفتن
در روح همدیگر چون رعد غریدن
با هم دراز کشیدن، گوش سپردن، خیالپردازی کردن
همراه با درختان شبانه، وزیدن
یکدیگر را بوسیدن و نواختن
لحظهای همدیگر را به زندگی آوردن
غروبکردن و با شگفتی طلوعکردن است
میپرسم: خوابیدهای؟ پاسخی نمیدهد،
بی هیچ کلامی کنار هم خوابیدهایم و به همدیگر فکر میکنیم
دو روحِ لبریز از اندوه
دور از این دنیا که نمیتواند به ما آسیب برساند،
و نزدیکِ ستارگان، که سحرآمیز اشاره میکنند
انگار که مردهام و او را رها کردهام.
■●شاعر: #اد_هورنیک | هلند |
■●برگردان: #مودب_میرعلایی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
آه، نمیدانم، اما هستم،
زیبا باش.
بگو: نگاه کن، پرندهای
و پرنده دیدن را به من یاد بده.
بگو: زندگی، نانیست برای گاز زدن،
و سیبها را سرخ از لذت، دیدن و بیشتر و بیشتر، چیزی بگو.
گریه کردن را به من یاد بده.
و وقتی گریستم
به من یاد بده، بگویم: چیزی نیست.
■●شاعر: #هرمان_دکونینک | بلژیک ۱۹۹۷-۱۹۴۴ | Herman de Coninck |
■●برگردان: #مودب_میرعلایی
آه، نمیدانم، اما هستم،
زیبا باش.
بگو: نگاه کن، پرندهای
و پرنده دیدن را به من یاد بده.
بگو: زندگی، نانیست برای گاز زدن،
و سیبها را سرخ از لذت، دیدن و بیشتر و بیشتر، چیزی بگو.
گریه کردن را به من یاد بده.
و وقتی گریستم
به من یاد بده، بگویم: چیزی نیست.
■●شاعر: #هرمان_دکونینک | بلژیک ۱۹۹۷-۱۹۴۴ | Herman de Coninck |
■●برگردان: #مودب_میرعلایی
@asheghanehaye_fatima
■به لطف سایهام
به لطف سایهام
یاد گرفتهام فروتن باشم
او با بیتفاوتی مرا
بر نیمکتهای فرسوده،
بر اولین قطار صبحگاهی،
بر دیوارهای بههمپیوستهی گورستانها
یا در سایههای کوتاهِ بیراههها
که به شهر وفادار نیستند، میاندازد.
قابها مهم نیستند،
حتی کتیبههای تبله کرده.
سایهام مرا با هر قدم انکار میکند،
با هر چالهی گوشهی خیابان مرا سردرگم میکند
و به پرسشهایم پاسخی نمیدهد.
سایهام به من آموخته که سایههای دیگر را ازآن خود کنم.
سایهام دقیقن مرا سر جای خود نشانده است.
#روبرتو_خوارز | Roberto Juarroz | آرژانتین، ۱۹۹۵-۱۹۲۵ |
برگردان: #مودب_میرعلایی
■به لطف سایهام
به لطف سایهام
یاد گرفتهام فروتن باشم
او با بیتفاوتی مرا
بر نیمکتهای فرسوده،
بر اولین قطار صبحگاهی،
بر دیوارهای بههمپیوستهی گورستانها
یا در سایههای کوتاهِ بیراههها
که به شهر وفادار نیستند، میاندازد.
قابها مهم نیستند،
حتی کتیبههای تبله کرده.
سایهام مرا با هر قدم انکار میکند،
با هر چالهی گوشهی خیابان مرا سردرگم میکند
و به پرسشهایم پاسخی نمیدهد.
سایهام به من آموخته که سایههای دیگر را ازآن خود کنم.
سایهام دقیقن مرا سر جای خود نشانده است.
#روبرتو_خوارز | Roberto Juarroz | آرژانتین، ۱۹۹۵-۱۹۲۵ |
برگردان: #مودب_میرعلایی
@asheghanehaye_fatima
اگر در حال غرق شدن بودی
برای نجات تو میآمدم
در پتویام میپیچیدمات
و چای داغی برایات میریختم
اگر داروغه بودم
دستگیرت میکردم
و تو را در سلولی به غلوزنجیر میکشیدم
اگر پرنده بودی
صدایات را ضبط میکردم
تا تمام شب به چهچهی بلند تو گوش کنم
اگر گروهبان بودم
تو سربازم میشدی
و جوان، مطمئنام که
مشق نظامی را دوست میداشتی
اگر چینی بودی
زبانها را میآموختم
عودهای زیادی روشن میکردم
لباسهای مسخره میپوشیدم
اگر آینه بودی
خانمها را حملهور میکردم
ماتیک سرخام را بهتو میدادم
و بینیات را پودر میزدم
اگر عاشق آتشفشان بودی
گدازه میشدم
بیامان از سرچشمهی پنهانام سرریز میشدم
اگر همسرم بودی
معشوقهات میشدم
چرا که کلیسا سخت مخالف طلاق است
#جوزف_برادسکی | Joseph Brodsky | روسیه-آمریکا، ۱۹۹۶-۱۹۴۰ | برندهی جایزهی نوبل ادبیات در سال ۱۹۸۷ |
برگردان: #مودب_میرعلایی
اگر در حال غرق شدن بودی
برای نجات تو میآمدم
در پتویام میپیچیدمات
و چای داغی برایات میریختم
اگر داروغه بودم
دستگیرت میکردم
و تو را در سلولی به غلوزنجیر میکشیدم
اگر پرنده بودی
صدایات را ضبط میکردم
تا تمام شب به چهچهی بلند تو گوش کنم
اگر گروهبان بودم
تو سربازم میشدی
و جوان، مطمئنام که
مشق نظامی را دوست میداشتی
اگر چینی بودی
زبانها را میآموختم
عودهای زیادی روشن میکردم
لباسهای مسخره میپوشیدم
اگر آینه بودی
خانمها را حملهور میکردم
ماتیک سرخام را بهتو میدادم
و بینیات را پودر میزدم
اگر عاشق آتشفشان بودی
گدازه میشدم
بیامان از سرچشمهی پنهانام سرریز میشدم
اگر همسرم بودی
معشوقهات میشدم
چرا که کلیسا سخت مخالف طلاق است
#جوزف_برادسکی | Joseph Brodsky | روسیه-آمریکا، ۱۹۹۶-۱۹۴۰ | برندهی جایزهی نوبل ادبیات در سال ۱۹۸۷ |
برگردان: #مودب_میرعلایی
اگر در حال غرق شدن بودی
برای نجات تو میآمدم
در پتویم میپیچیدمت
و چای داغی برایت میریختم
اگر داروغه بودم
دستگیرت میکردم
و تو را در سلولی به غلوزنجیر میکشیدم
اگر پرنده بودی
صدایت را ضبط میکردم
تا تمام شب به چهچه بلند تو گوش کنم
اگر گروهبان بودم
تو سربازم میشدی
و جوان، مطمئنم که
مشق نظامی را دوست میداشتی
اگر چینی بودی
زبانها را میآموختم
عودهای زیادی روشن میکردم
لباسهای مسخره میپوشیدم
اگر آینه بودی
خانمها را حملهور میکردم
ماتیک سرخم را بهتو میدادم
و بینیات را پودر میزدم
اگر عاشق آتشفشان بودی
گدازه میشدم
بیامان از سرچشمهی پنهانم سرریز میشدم
اگر همسرم بودی
معشوقهات میشدم
چرا که کلیسا سخت مخالف طلاق است
#جوزف_برادسکی | Joseph Brodsky | روسیه-آمریکا، ۱۹۹۶-۱۹۴۰ | برندهی جایزهی نوبل ادبیات در سال ۱۹۸۷ |
■برگردان: #مودب_میرعلایی
@asheghanehaye_fatima
اگر در حال غرق شدن بودی
برای نجات تو میآمدم
در پتویم میپیچیدمت
و چای داغی برایت میریختم
اگر داروغه بودم
دستگیرت میکردم
و تو را در سلولی به غلوزنجیر میکشیدم
اگر پرنده بودی
صدایت را ضبط میکردم
تا تمام شب به چهچه بلند تو گوش کنم
اگر گروهبان بودم
تو سربازم میشدی
و جوان، مطمئنم که
مشق نظامی را دوست میداشتی
اگر چینی بودی
زبانها را میآموختم
عودهای زیادی روشن میکردم
لباسهای مسخره میپوشیدم
اگر آینه بودی
خانمها را حملهور میکردم
ماتیک سرخم را بهتو میدادم
و بینیات را پودر میزدم
اگر عاشق آتشفشان بودی
گدازه میشدم
بیامان از سرچشمهی پنهانم سرریز میشدم
اگر همسرم بودی
معشوقهات میشدم
چرا که کلیسا سخت مخالف طلاق است
#جوزف_برادسکی | Joseph Brodsky | روسیه-آمریکا، ۱۹۹۶-۱۹۴۰ | برندهی جایزهی نوبل ادبیات در سال ۱۹۸۷ |
■برگردان: #مودب_میرعلایی
@asheghanehaye_fatima
شعر از آغاز با ما بود
مثل دوست داشتن،
مثل گرسنگی، مثل آزردن، مثل جنگ.
شعرهایم گاهی به شكل وحشتناکی
احمقانه بودند.
اما به خاطر آنها عذرخواهی نمیکنم
باور دارم که جستوجوی واژههای زیبا
بهتر است از
مرگومیر و کشتن.
■شاعر: #یاروسلاو_سیفرت* [ Jaroslav Seifert | چک، ۱۹۸۶–۱۹۰۱ ]
■برگردان: #مودب_میرعلایی
*برندهی جایزهی نوبل ادبیات در سال ۱۹۸۴
@asheghanehaye_fatima
مثل دوست داشتن،
مثل گرسنگی، مثل آزردن، مثل جنگ.
شعرهایم گاهی به شكل وحشتناکی
احمقانه بودند.
اما به خاطر آنها عذرخواهی نمیکنم
باور دارم که جستوجوی واژههای زیبا
بهتر است از
مرگومیر و کشتن.
■شاعر: #یاروسلاو_سیفرت* [ Jaroslav Seifert | چک، ۱۹۸۶–۱۹۰۱ ]
■برگردان: #مودب_میرعلایی
*برندهی جایزهی نوبل ادبیات در سال ۱۹۸۴
@asheghanehaye_fatima
در زندگی من زمستانها طولانیترند
رنگها زنندهتر، دوستانم ترسوتر
عشق از برابرم میگریزد
خود را در شعرم پنهان میکنم.
■شاعر: #سیس_نوتبوم [ Cees Nooteboom | هلند، ۱۹۳۳ ]
■برگردان: #مودب_میرعلایی
@asheghanehaye_fatima
رنگها زنندهتر، دوستانم ترسوتر
عشق از برابرم میگریزد
خود را در شعرم پنهان میکنم.
■شاعر: #سیس_نوتبوم [ Cees Nooteboom | هلند، ۱۹۳۳ ]
■برگردان: #مودب_میرعلایی
@asheghanehaye_fatima
عشق دروغی بیش نیست...
اینکه مرا دوست داری دروغ است...
این که در خوابم به دیدارم خواهی آمد
دروغی به مراتب بزرگتر است!
چگونه میشود در خواب به دیدارم بیایی،
وقتی من از عشق خوابم نمیبرد؟
■شاعر: #سان_وون_کیم_یانگ
■برگردان: #مودب_میرعلایی
@asheghanehaye_fatima
اینکه مرا دوست داری دروغ است...
این که در خوابم به دیدارم خواهی آمد
دروغی به مراتب بزرگتر است!
چگونه میشود در خواب به دیدارم بیایی،
وقتی من از عشق خوابم نمیبرد؟
■شاعر: #سان_وون_کیم_یانگ
■برگردان: #مودب_میرعلایی
@asheghanehaye_fatima
.
بزرگترین گناهی را
که یک انسان میتواند
مرتکب شود
مرتکب شدهام
خوشبخت نبودهام...
#خورخه_لوئیس_بورخس
برگردان: #مودب_میرعلایی
@asheghanehaye_fatima
بزرگترین گناهی را
که یک انسان میتواند
مرتکب شود
مرتکب شدهام
خوشبخت نبودهام...
#خورخه_لوئیس_بورخس
برگردان: #مودب_میرعلایی
@asheghanehaye_fatima