عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


به لطف سایه‌ام
یاد گرفته‌ام فروتن باشم
او با بی‌تفاوتی مرا
بر نیمکت‌های فرسوده،
بر اولین قطار صبحگاهی،
بر دیوارهای به‌هم‌پیوسته‌ی گورستان‌ها
یا در سایه‌های کوتاهِ بیراهه‌ها
که به شهر وفادار نیستند، می‌اندازد.
قاب‌ها مهم نیستند،
حتی کتیبه‌های طبله کرده.
سایه‌ام مرا با هر قدم انکار می‌کند،
با هر چاله‌ی گوشه‌ی خیابان مرا سردرگم می‌کند
و به پرسش‌هایم پاسخی نمی‌دهد.
سایه‌ام به‌ من آموخته که سایه‌های دیگر را ازآن خود کنم.
سایه‌ام دقیقاً مرا سر جای خود نشانده است.


#روبرتو_خوارز
مودب میرعلایی
@asheghanehaye_fatima




چیزی را جستجو کردن،
همیشه یافتن چیز دیگری است.
پس برای یافتن چیزی،
باید به جستجوی آنچه نیست بروی. 

پرنده ای را جستجو کردن، گل سرخی را یافتن؛
عشق را جستجو کردن، تبعید را یافتن؛
هیچ را جستجو کردن، انسان را شناختن؛
به عقب رفتن، برای پیشروی کردن.

 رازِ راه نه در فرعی‌هایش،
نه آغازِ مشکوک،بض

و پایانِ تردیدآمیزش،
که در طنز گزنده ی
دوطرفه‌هایش است.

همیشه می‌رسی،
ولی به جایی دیگر.
همه چیز می گذرد،
اما در دیگر سو.

#روبرتو_خوارز
#شاعر_آرژانتین
ترجمه :
#مودب_میر_علایی
@asheghanehaye_fatima




-عشقی فراسوی عشق،
بالاتر از رسم ِ رابطه،
فراتر از بازیِ شومِ تنهایی و همدمی
عشقی که بی نیاز از بازگشتن است
و از رفتن نیز

#روبرتو_خوارز
@asheghanehaye_fatima



■به لطف سایه‌ام

به لطف سایه‌ام
یاد گرفته‌ام فروتن باشم
او با بی‌تفاوتی مرا
بر نیمکت‌های فرسوده،
بر اولین قطار صبح‌گاهی،
بر دیوارهای به‌هم‌پیوسته‌ی گورستان‌ها
یا در سایه‌های کوتاهِ بی‌راهه‌ها
که به شهر وفادار نیستند، می‌اندازد.
قاب‌ها مهم نیستند،
حتی کتیبه‌های تبله‌ کرده.
سایه‌ام مرا با هر قدم انکار می‌کند،
با هر چاله‌ی گوشه‌ی خیابان مرا سردرگم می‌کند
و به پرسش‌هایم پاسخی نمی‌دهد.
سایه‌ام به‌ من آموخته که سایه‌های دیگر را ازآن خود کنم.
سایه‌ام دقیقن مرا سر جای خود نشانده است.

#روبرتو_خوارز | Roberto Juarroz | آرژانتین، ۱۹۹۵-۱۹۲۵ |

برگردان: #مودب_میرعلایی
هر حرف تردیدی است،
هر سکوت تردیدی دیگر.
بااین‌همه
پیوند‌شان به ما مجال می‌دهد
تا نفس بکشیم

هر خواب یک فرورفتگی است،
هر بیداری فرورفتگی‌یی دیگر.
بااین‌همه
پبوندشان به ما مجال می‌دهد
تا برخیزیم.

هر زندگی یک ناپدیدشدن است،
هر مرگ ناپدیدشدنی دیگر.
بااین‌همه
پیوندشان به ما مجال می‌دهد
تا یک نشانه باشیم.

#روبرتو_خوارز
برگردان: #بهروز_صفدری


@asheghanehaye_fatima
برای رفتن به بهشت باید از آن دیگری
رانده شده باشی
رفتن به جهنم اما هیچ پیشینه‌یی نیاز ندارد.


#روبرتو_خوارز

@asheghanehaye_fatima
■به لطف سایه‌ام

به لطف سایه‌ام
یاد گرفته‌ام فروتن باشم
او با بی‌تفاوتی مرا
بر نیمکت‌های فرسوده،
بر اولین قطار صبح‌گاهی،
بر دیوارهای به‌هم‌پیوسته‌ی گورستان‌ها
یا در سایه‌های کوتاهِ بی‌راهه‌ها
که به شهر وفادار نیستند، می‌اندازد.
قاب‌ها مهم نیستند،
حتا کتیبه‌های تبله‌ کرده.
سایه‌ام مرا با هر قدم انکار می‌کند،
با هر چاله‌ی گوشه‌ی خیابان مرا سردرگم می‌کند
و به پرسش‌هایم پاسخی نمی‌دهد.
سایه‌ام به‌ من آموخته که سایه‌های دیگر را از آن خود کنم.
سایه‌ام دقیقن مرا سر جای خود نشانده است.

#روبرتو_خوارز



@asheghanehaye_fatima
عشق از انگشتان جدا افتاده آغاز می‌شود
از یقه‌ی برگشته‌ی تن‌پوش
وقتی دیگر نیازی نیست و وقتی هم باقی نمانده
از عمر دراز به هم نگریستن،
وقتی برجِ خاطره‌ها کوتاه یا بلند
در خون فرومی‌ریزد

آغازِ عشق پایانِ خدا است
و با هبوطِ انسان
چیزها، هر چند جاودانه،
فرسوده می‌شوند،
و نشانه‌ها، دهان‌ها و نشانه‌ها
همه جا هم‌دیگر را می‌گزند.

عشق وقتی آغاز می‌شود
که نور مانندِ مرده‌یی نقاب‌دار
بر تنهایی ناگزیر می‌تابد.

زیرا عشق به ساده‌گی چنین است:
شکلی از آغاز
که پشت پایان‌ها
سرسختانه پنهان شده است.

#روبرتو_خوارز


@asheghanehaye_fatima
زندگی را باید مانندِ مداد تیز کرد
بعد آن را از روی دستِ هم‌دیگر نوشت

#روبرتو_خوارز [ Roberto Juarroz | آرژانتین، ۱۹۹۵-۱۹۲۵ ]

@asheghanehaye_fatima
عشق وقتی آغاز می‌شود
که نور مانندِ مرده‌یی نقاب‌دار
بر تنهایی ناگزیر می‌تابد.

زیرا عشق به ساده‌گی چنین است:
شکلی از آغاز
که پشتِ پایان‌ها
سرسختانه پنهان شده است.

#روبرتو_خوارز [ Roberto Juarroz / آرژانتین، ۱۹۹۵-۱۹۲۵ ]

@asheghanehaye_fatima