Forwarded from اتچ بات
.
- اولین بوسه سینمای ایران؛ ویدا قهرمانی و ناصر ملک مطیعی
«ما دویدیم به طرف همدیگه. ناصر من رو بغل کرد و لبش رو گذاشت روی لب من. من فکر کردم که اگر مقاومتی بکنم فیلم خراب میشه. در نتیجه کاری نکردم تا ساموئل (خاچیکیان) کات داد. وقتی کات داد من شروع کردم گریه کردن…
من و پدرم در لژ (سینما) نشسته بودیم و من قلبم بالا و پائین می رفت که الان چی میشه و اون بوسه کجاست. بابام اگه ببینه چی میشه. فیلم به آخر رسید و آخر فیلم صحنه بوسه اومد. فیلم فریز موند برای مدتی و لغت پایان روی اون اومد. هیچکس هم از جاش تکون نمیخورد. همه نشسته بودند. من یواش به بابام نگاه کردم. پدرم با یک نگاه ستایشآمیز گفت: «سد رو شکستی».
ویدا قهرمانی و ناصر ملک مطیعی اولین بوسه سینمای ایران را ثبت کردند. در فیلم «چهارراه حوادث» به کارگردانی «ساموئل خاچیکیان»؛ یکی از نخستین فیلمهای سینمای ایران که در سال ۱۳۳۳ ( ۶۴ سال پیش) ساخته شده و نخستین فیلمی است که «ویدا قهرمانی» در آن بازی کرده است.
#بوسه
#ویدا_قهرمانی
#ناصر_ملک_مطیعی
@asheghanehaye_fatima
- اولین بوسه سینمای ایران؛ ویدا قهرمانی و ناصر ملک مطیعی
«ما دویدیم به طرف همدیگه. ناصر من رو بغل کرد و لبش رو گذاشت روی لب من. من فکر کردم که اگر مقاومتی بکنم فیلم خراب میشه. در نتیجه کاری نکردم تا ساموئل (خاچیکیان) کات داد. وقتی کات داد من شروع کردم گریه کردن…
من و پدرم در لژ (سینما) نشسته بودیم و من قلبم بالا و پائین می رفت که الان چی میشه و اون بوسه کجاست. بابام اگه ببینه چی میشه. فیلم به آخر رسید و آخر فیلم صحنه بوسه اومد. فیلم فریز موند برای مدتی و لغت پایان روی اون اومد. هیچکس هم از جاش تکون نمیخورد. همه نشسته بودند. من یواش به بابام نگاه کردم. پدرم با یک نگاه ستایشآمیز گفت: «سد رو شکستی».
ویدا قهرمانی و ناصر ملک مطیعی اولین بوسه سینمای ایران را ثبت کردند. در فیلم «چهارراه حوادث» به کارگردانی «ساموئل خاچیکیان»؛ یکی از نخستین فیلمهای سینمای ایران که در سال ۱۳۳۳ ( ۶۴ سال پیش) ساخته شده و نخستین فیلمی است که «ویدا قهرمانی» در آن بازی کرده است.
#بوسه
#ویدا_قهرمانی
#ناصر_ملک_مطیعی
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
@asheghanehaye_fatima
.
قرارمان
یڪ دم صبح
پاورچین پاورچین تو بیا ..
نزدیڪی خیالم
دو ضربه به چشم
یڪ #آغوش
و هزار #بوسهِ ناب ...
دم صبح ڪه شد
من بیدارم
تو بیا
به #آغوش ڪشیدنت با من
#بوسه_باران_کردنم_با_تــۥـــو ....!!
#پریناز_ارشد
.
قرارمان
یڪ دم صبح
پاورچین پاورچین تو بیا ..
نزدیڪی خیالم
دو ضربه به چشم
یڪ #آغوش
و هزار #بوسهِ ناب ...
دم صبح ڪه شد
من بیدارم
تو بیا
به #آغوش ڪشیدنت با من
#بوسه_باران_کردنم_با_تــۥـــو ....!!
#پریناز_ارشد
@asheghanehaye_fatima
حرفهایم به سوی #تو که می دوند
معنی شان می ریزد
مانند خجالت،
زمان #بوسه!
یا مثل ترس،
وقت گفتن اولین #دوستت_دارم!
حرف هایم نزدیک تو رنگشان میپرد
مثل دل بعد از دیدار
مثل هوش پس از #آغوش
مثل
آخر همین #شعر...
آمدی...
همه اش پرید!
#حامد_نیازی
حرفهایم به سوی #تو که می دوند
معنی شان می ریزد
مانند خجالت،
زمان #بوسه!
یا مثل ترس،
وقت گفتن اولین #دوستت_دارم!
حرف هایم نزدیک تو رنگشان میپرد
مثل دل بعد از دیدار
مثل هوش پس از #آغوش
مثل
آخر همین #شعر...
آمدی...
همه اش پرید!
#حامد_نیازی
.
یک شب ؛
به #دستهایت خواهم رسید
از آن آغوش خواهم ساخت و
خود را ، در آغوشِ #تـــو خواهم دید ...
یک شب ،
به #موهایت خواهم رسید
از آن تا خدا بالا خواهم رفت
به #لبهایت ،
و از آن بوسه خواهم چید
به لبهایت خواهم رسید و
#بوسه خواهم چید و لبخند خواهم دید !
یک شب ،
به #تـــو خواهم رسید
به شبها ، به روزها ، به خوابهایت
می دانم ...
می دانم ؛
می دانم یک روز
دستم به تمام خوابت خواهد رسید ..!
#افشین_صالحی
@asheghanehaye_fatima
یک شب ؛
به #دستهایت خواهم رسید
از آن آغوش خواهم ساخت و
خود را ، در آغوشِ #تـــو خواهم دید ...
یک شب ،
به #موهایت خواهم رسید
از آن تا خدا بالا خواهم رفت
به #لبهایت ،
و از آن بوسه خواهم چید
به لبهایت خواهم رسید و
#بوسه خواهم چید و لبخند خواهم دید !
یک شب ،
به #تـــو خواهم رسید
به شبها ، به روزها ، به خوابهایت
می دانم ...
می دانم ؛
می دانم یک روز
دستم به تمام خوابت خواهد رسید ..!
#افشین_صالحی
@asheghanehaye_fatima
در ۱۴ اوت ۱۹۴۵ در حالی که جنگ جهانی دوم برای آمریکا پایان یافته بود، ملوانی جوان به نام #جورج_مندونسا، بعد از شنیدنِ خبرِ پایان یافتنِ جنگ، از فرطِ خوشحالی، در میدانِ تایمِ نیویورک پرستاری را به سوی خود کشید، او را به پشت خم کرد و به گرمی لبهایش را بوسید. عکاسی به نام #آلفردآینزنستد از این صحنه عکس گرفت. این تصویر که مجله #لایف آن را منتشر کرد، به "بوسهی غریبهها" شهرت یافت و جورج مندونسا را به مشهورترین ملوان دنیا تبدیل کرد. مندونسا چندی پیش در سن ۹۵ سالگی از دنیا رفت.
#بوسه
@asheghanehaye_fatima
#بوسه
@asheghanehaye_fatima
4_5836784091961231034.pdf
716.3 KB
🎨 بوسههای ماندگار در تاریخ هنر
🖌 جیسون فاراگو، منتقد هنری در نیویورک
🌿 بررسی ۱۰ اثر هنری در سیر تاریخ؛ آثاری از کیتاگاوا، رودن، ژان لئون ژروم، کلیمت، ماگریت و ...
#بوسه
@asheghanehaye_fatima
🖌 جیسون فاراگو، منتقد هنری در نیویورک
🌿 بررسی ۱۰ اثر هنری در سیر تاریخ؛ آثاری از کیتاگاوا، رودن، ژان لئون ژروم، کلیمت، ماگریت و ...
#بوسه
@asheghanehaye_fatima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ماجرای اولین بوسه در سینمای ایران!
«چهارراه حوادث» بهکارگردانی «ساموئل خاچیکیان» یکی از نخستین فیلمهای سینمای ایران است که در سال ۱۳۳۳ ساخته شده و نخستین فیلمی است که «ویدا قهرمانی» در آن بازی کرده است. او آن زمان شاگرد مدرسه بود و زندگیاش بعد از آن فیلم دچار تغییر شد و نهایتاً منجر به جدایی خانم قهرمانی از سینمای ایران گردید.
#بوسه
#سینما
@asheghanehaye_fatima
«چهارراه حوادث» بهکارگردانی «ساموئل خاچیکیان» یکی از نخستین فیلمهای سینمای ایران است که در سال ۱۳۳۳ ساخته شده و نخستین فیلمی است که «ویدا قهرمانی» در آن بازی کرده است. او آن زمان شاگرد مدرسه بود و زندگیاش بعد از آن فیلم دچار تغییر شد و نهایتاً منجر به جدایی خانم قهرمانی از سینمای ایران گردید.
#بوسه
#سینما
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دزدی #بوسه
عجب دزدی خوش عاقبتی است
که اگر بازستانند،
دو چندان گردد...
#صائب_تبریزی
#روز_جهانی_بوسه😍💋
#بوسه
@asheghanehaye_fatima
عجب دزدی خوش عاقبتی است
که اگر بازستانند،
دو چندان گردد...
#صائب_تبریزی
#روز_جهانی_بوسه😍💋
#بوسه
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔆🔸🔸🔸
#صائب_تبریزی چه زیبا میفرمایند :
به غیر از بوسه کز تکرار
رغبت را کند افزون
کدامین قند را دیگر.
مکرر میتوان خوردن؟!
#روز_جهانی_بوسه : امروز 6 جولای در بسیاری از کشورها روز جهانی بوسه نام گذاری شده است.
بهترين چيزهاى اين دنيا مجانى هستند. آغوش، لبخند، دوستان، بوسه ، خانواده ، خواب ، عشق ، خنده و خاطرات خوب .
ایده اصلی این روز به خاطر آن است که شاید برخی از ما از لذت های کوچک زندگی غافل شده باشیم.
لذت های کوچکی که شاید در بوسه نهفته باشد.بوسه به خودی خود مفهوم زیبایی از صمیمیت دارد.
بوسه مادر و فرزند، بوسه پدر و فرزند، بوسه دو عاشق، بوسه دو دوست، بوسه دو انسان. بوسه هایی خاطره انگیز و به یادماندنی.
روز جهانی #بوسه بر خلاف روز ولنتاین یک روز تجاری شده نیست و تنها هدیه ای که رد و بدل میشود بوسه های رایگان است
@asheghanehaye_fatima
#روز_جهانی_بوسه
#صائب_تبریزی چه زیبا میفرمایند :
به غیر از بوسه کز تکرار
رغبت را کند افزون
کدامین قند را دیگر.
مکرر میتوان خوردن؟!
#روز_جهانی_بوسه : امروز 6 جولای در بسیاری از کشورها روز جهانی بوسه نام گذاری شده است.
بهترين چيزهاى اين دنيا مجانى هستند. آغوش، لبخند، دوستان، بوسه ، خانواده ، خواب ، عشق ، خنده و خاطرات خوب .
ایده اصلی این روز به خاطر آن است که شاید برخی از ما از لذت های کوچک زندگی غافل شده باشیم.
لذت های کوچکی که شاید در بوسه نهفته باشد.بوسه به خودی خود مفهوم زیبایی از صمیمیت دارد.
بوسه مادر و فرزند، بوسه پدر و فرزند، بوسه دو عاشق، بوسه دو دوست، بوسه دو انسان. بوسه هایی خاطره انگیز و به یادماندنی.
روز جهانی #بوسه بر خلاف روز ولنتاین یک روز تجاری شده نیست و تنها هدیه ای که رد و بدل میشود بوسه های رایگان است
@asheghanehaye_fatima
#روز_جهانی_بوسه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مجال #بوسه به لب های خویشتن بدهیم
که این بلیغ ترین محبث شناسایی است
نمی شود به فراموشی ات سپرد وگذشت
چنین که یاد تو زود آشنا وهر جایی است
پناه غربت غمناک دست هایی باش
که دردناک ترین ساقه های تنهایی است
#حسین_منزوی
@asheghanehaye_fatima
که این بلیغ ترین محبث شناسایی است
نمی شود به فراموشی ات سپرد وگذشت
چنین که یاد تو زود آشنا وهر جایی است
پناه غربت غمناک دست هایی باش
که دردناک ترین ساقه های تنهایی است
#حسین_منزوی
@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
#نقد_عکس
-
-
#بوسه زندگی / The Kiss of Life
عکاس: #روکو_مرابیتو / Rocco Morabito
سال: ۱۹۶۷
بوسه زندگی عنوان عکسی است که در سال ۱۹۶۷ توسط "روکو مرابیکو" گرفته شد. این عکس کارگری به اسم "جی.دی تامپسون" را نشان میدهد که در حال دادن تنفس دهان به دهان به همکارش "راندال جی. چامپیون" است که بر اثر تماس با سیم برق فشار ضعیف بیهوش شده بود. آنها مشغول انجام کارهای روزانهشان یعنی مراقبت و تعمیر سیمهای برق بودند که "چامپیون" با یکی از سیم های ولتاژ پایین واقع در بالاترین قسمت تیر برق برخورد میکند. کمربند ایمنیاش مانع افتادنش میشود، تامپسون سریعا خودش را به همکارش می رساند و اقدامات احیای دهان به دهان را شروع میکند. در این شرایط نمی توانست احیای قلبیریوی انجام دهد اما به تنفس دادن به درون ریه های "چامپینون" ادامه میدهد تا اینکه نبض خفیفی در او احساس میکند، سپس کمربند ایمنیاش را باز کرده و او را روی دوشش از تیر برق پایین میآورد. "تامپسون" و کارگر دیگری اقدامات احیای قلبیریوی را روی زمین انجام میدهند. "چامپیون" وقتی که امدادرسان ها از راه میرسند نسبتا احیا شده است و نهایتا به طور کامل به زندگی بر می گردد.
"چامپیون" به لطف همکارش "تامپسون" از این حادثه نجات یافت و ۳۵ سال پس از آن هم زندگی کرد. او در سال ۲۰۰۲ در سن ۶۴ سالگی از دنیا رفت. "تامپسون" هنوز هم زنده است.
-
در جولای ۱۹۶۷، #روکو_مورابیتو از خیابان ۲۶ام غربی میگذشت که میبیند "چامپیون" از تیر برق آویزان است. به اورژانس زنگ می زند و دوربینش را به دست می گیرد. "مورابیتو" می گوید «از کنار این مردان که مشغول کارشان بودند گذشتم، داشتم به ماموریت می رفتم. هشت عکس از آنها گرفتم. با خودم فکر کردم که بهتر است برگردم و عکس دیگری هم بگیرم. اما وقتی که به آنجا رسیدم، صدای جیغ و هوار شنیدم. بالا را نگاه کردم و این مرد را دیدم که آویزان شده است. خدایا! نمی دانستم باید چه کار بکنم. سریع عکسی گرفتم. "تامپسون" داشت به سمت دیرک می دوید. به سمت ماشینم رفتم و به اورژانس زنگ زدم. به کنار تیر برق برگشتم و "تامپسون" مشغول دادن تنفس مصنوعی به "چامپیون" بود. عقب رفتم، تا اینکه به خانه ای رسیدم و نمی توانستم از آن دورتر شوم. عکس دیگری گرفتم. سپس شنیدم که "تامپسون" فریاد می زد: «نفس می کشه!»
روکو مورابیتو #جایزه_پولیتزر سال ۱۹۶۸ را برای عکس "بوسه زندگی" در بخش عکسهای خبری میدانی دریافت کرد. این عکس در روزنامههای سراسر جهان چاپ شد.
-
منبع: Rare Historic Photos
@asheghanehaye_fatima
-
-
#بوسه زندگی / The Kiss of Life
عکاس: #روکو_مرابیتو / Rocco Morabito
سال: ۱۹۶۷
بوسه زندگی عنوان عکسی است که در سال ۱۹۶۷ توسط "روکو مرابیکو" گرفته شد. این عکس کارگری به اسم "جی.دی تامپسون" را نشان میدهد که در حال دادن تنفس دهان به دهان به همکارش "راندال جی. چامپیون" است که بر اثر تماس با سیم برق فشار ضعیف بیهوش شده بود. آنها مشغول انجام کارهای روزانهشان یعنی مراقبت و تعمیر سیمهای برق بودند که "چامپیون" با یکی از سیم های ولتاژ پایین واقع در بالاترین قسمت تیر برق برخورد میکند. کمربند ایمنیاش مانع افتادنش میشود، تامپسون سریعا خودش را به همکارش می رساند و اقدامات احیای دهان به دهان را شروع میکند. در این شرایط نمی توانست احیای قلبیریوی انجام دهد اما به تنفس دادن به درون ریه های "چامپینون" ادامه میدهد تا اینکه نبض خفیفی در او احساس میکند، سپس کمربند ایمنیاش را باز کرده و او را روی دوشش از تیر برق پایین میآورد. "تامپسون" و کارگر دیگری اقدامات احیای قلبیریوی را روی زمین انجام میدهند. "چامپیون" وقتی که امدادرسان ها از راه میرسند نسبتا احیا شده است و نهایتا به طور کامل به زندگی بر می گردد.
"چامپیون" به لطف همکارش "تامپسون" از این حادثه نجات یافت و ۳۵ سال پس از آن هم زندگی کرد. او در سال ۲۰۰۲ در سن ۶۴ سالگی از دنیا رفت. "تامپسون" هنوز هم زنده است.
-
در جولای ۱۹۶۷، #روکو_مورابیتو از خیابان ۲۶ام غربی میگذشت که میبیند "چامپیون" از تیر برق آویزان است. به اورژانس زنگ می زند و دوربینش را به دست می گیرد. "مورابیتو" می گوید «از کنار این مردان که مشغول کارشان بودند گذشتم، داشتم به ماموریت می رفتم. هشت عکس از آنها گرفتم. با خودم فکر کردم که بهتر است برگردم و عکس دیگری هم بگیرم. اما وقتی که به آنجا رسیدم، صدای جیغ و هوار شنیدم. بالا را نگاه کردم و این مرد را دیدم که آویزان شده است. خدایا! نمی دانستم باید چه کار بکنم. سریع عکسی گرفتم. "تامپسون" داشت به سمت دیرک می دوید. به سمت ماشینم رفتم و به اورژانس زنگ زدم. به کنار تیر برق برگشتم و "تامپسون" مشغول دادن تنفس مصنوعی به "چامپیون" بود. عقب رفتم، تا اینکه به خانه ای رسیدم و نمی توانستم از آن دورتر شوم. عکس دیگری گرفتم. سپس شنیدم که "تامپسون" فریاد می زد: «نفس می کشه!»
روکو مورابیتو #جایزه_پولیتزر سال ۱۹۶۸ را برای عکس "بوسه زندگی" در بخش عکسهای خبری میدانی دریافت کرد. این عکس در روزنامههای سراسر جهان چاپ شد.
-
منبع: Rare Historic Photos
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زیباترین بوسه های تاریخ سینما در سکانسی ماندگار از فیلم "سینما پارادیزو"
به همراه موسیقی متن فوق العاده #انیو_موریکونه
#بوسه
@asheghanehaye_fatima
به همراه موسیقی متن فوق العاده #انیو_موریکونه
#بوسه
@asheghanehaye_fatima
آغوشِ تو
وطن من است،
میخواهم در وطنم بمیرم...
#بابک_زمانی
درباره تصویر: بوسهی ابدی یا عُشاق حسنلو، گوری کشف شده از یک زوج در آغوش یکدیگر است که در سایت باستانشناسی حسنلو در ایران، طی یک کاوش در سال ۱۹۷۲ کشف گردید و قدمتی ۲۸۰۰ ساله دارد. این تصویر برای اولین بار در موزهٔ پن (موزهٔ دانشگاه پنسیلوانیا) به نمایش گذاشته شده و همچنان در آنجاست.
#بوسه_ابدی
حس عجیبی دارد برایم این عکس. احساس میکنم تمسخری عجیب در این عکس نسبت به انسان مدرنِ قرن بیست و یکمی وجود دارد.
نمیدانم این دو خفته در گور، که بودهاند و چگونه مُردهاند، نمیدانم در آخرین لحظهای که زن سرش را بر بازوی مرد نهاده و دستش را بر صورت او گذاشته، در حالی که برای آخرین بار عاشقانه همگدیگر را بوسیدهاند، چه چیز بهم گفتهاند، شاید یکی به دیگری گفته است «آرام باش، چیزی نیست، آرام باش» و شاید آن یکی هم گفته است «قول بده که در زندگی بعدی هم عاشقم باشی»
نمیدانم، نمیدانم
فقط میدانم که چقدر خوشبخت بودهاند این دو...
.
#بابک_زمانی
.
@asheghanehaye_fatima
وطن من است،
میخواهم در وطنم بمیرم...
#بابک_زمانی
درباره تصویر: بوسهی ابدی یا عُشاق حسنلو، گوری کشف شده از یک زوج در آغوش یکدیگر است که در سایت باستانشناسی حسنلو در ایران، طی یک کاوش در سال ۱۹۷۲ کشف گردید و قدمتی ۲۸۰۰ ساله دارد. این تصویر برای اولین بار در موزهٔ پن (موزهٔ دانشگاه پنسیلوانیا) به نمایش گذاشته شده و همچنان در آنجاست.
#بوسه_ابدی
حس عجیبی دارد برایم این عکس. احساس میکنم تمسخری عجیب در این عکس نسبت به انسان مدرنِ قرن بیست و یکمی وجود دارد.
نمیدانم این دو خفته در گور، که بودهاند و چگونه مُردهاند، نمیدانم در آخرین لحظهای که زن سرش را بر بازوی مرد نهاده و دستش را بر صورت او گذاشته، در حالی که برای آخرین بار عاشقانه همگدیگر را بوسیدهاند، چه چیز بهم گفتهاند، شاید یکی به دیگری گفته است «آرام باش، چیزی نیست، آرام باش» و شاید آن یکی هم گفته است «قول بده که در زندگی بعدی هم عاشقم باشی»
نمیدانم، نمیدانم
فقط میدانم که چقدر خوشبخت بودهاند این دو...
.
#بابک_زمانی
.
@asheghanehaye_fatima
مدتی بود در #کافهی یک دانشگاه کار میکردم ...
و شب را هم همانجا میخوابیدم!
#دختر های زیادی میآمدند و میرفتند...
اما انقدر درگیر فکرم بودم که فرصت نمیکردم ببینمشان.
اما این یکی فرق داشت!
وقتی بدون اینکه #منو را نگاه کند ،
سفارش #لاته_آیریش_کرم داد،
یعنی فرق داشت!
همان همیشگی ِ من را میخواست ...
همیشگی ام به وقت #تنهایی!
تا سرم را بالا بیاورم ،
رفت و کنار پنجره نشست ...
و #کتاب کوچکی از کیفش در آورد و مشغول خواندن شد.
#موهای تاب خوردهاش را از فرق باز کرده بود ،
و اصلا هم #مقنعه اش را نگذاشته بود پشت گوش!
#ساده بود...
ساده شبیه زن هایی که در داستانهای #محمود_دولت آبادی دل میبرند!
باید #چشمانش را میدیدم ...
اما سرش را بالا نمیآورد.
همه را صدا میکردم قهوهشان را ببرند ،
اما قهوه این یکی را خودم بردم.
داشت #شاملو میخواند.
بدون اینکه سرش را بالا بیاورد تشکر کرد.
اما نه!
باید چشمانش را میدیدم...
گفتم ببخشید خانم؟!
سرش را بالا آورد و منتظر بود چیزی بگویم!
اما چشمان قهوهای روشن و سبزهی صورتش،
همراه با مژههایی که با تاخیر بازو بسته میشدند فرمان سکوت را به گلویم دوخت...
طوری که آب دهانم هم پایین نرفت.
خجالت کشید و سرش را پایین انداخت.
من هم برگشتم ،
و در بین راه پایم به میز خورد و سینی به صندلی،
تا #لو برود ...
چقدر دست و پایم را گم کرده ام.
از فردا یک #تخته_سياه کوچک گذاشتم گوشهای از کافه ،
و #شعرهای_شاملو را مینوشتم!
هميشه می ایستاد و با دقت شعرها را میخواند ...
و به ذوقم لبخند میزد.
چند بار خواستم بگویم،
من را چه به شاملو دختر جان؟!
این ها را مینویسم تا چند لحظه بيشتر بایستی ،
تا بیشتر #ببینمت و دل از دلم برود!
شعرهای شاملو به منوی کافه هم کشید ،
و کم کم به در و دیوار و روی میز و...
دیگر #کافه بوی شاملو را میداد!
همه مشتری مداری میکردند من هم دخترِ رویایم مداری!!!
داشتم #عاشقش میشدم ...
و یادم رفته بود که ،
باید تا یک ماه دیگر برگردم به #شهرستان ..
و پول هایی که در این مدت جمع کرده ام خرج #عمل_مادرم کنم.
داشتم میشدم که نه،
عاشق شده بودم و یادم رفت اصلا من را چه به این حرف ها؟
یادم رفته بود باید #آرزوهایم را با مشکلات زندگی طاق بزنم!
این یک ماهِ رویایی هم ،
با تمام روزهایی که می آمد و کنار پنجره مینشست و لاته میخورد تمام شد!
و برای همیشه دل بریدم از ؛
#بوسه هایی که اتفاق نیفتاد!
مدتی بعد شنیدم ؛
بعد از رفتنام ،
مثل قبل می آمده و مینشسته کنار پنجره ...
و قهوهاش را بدون اینکه لب بزند رها میکرده و میرفته.
یک ترم بعد هم ،
#دانشگاهش را کلا عوض کرده بود.
📌 #عشق همین است
آدم ها میروند تا بمانند..!
گاهی به #آغوش یار
و گاهی از آغوش یار...
چیزهایی هست که نمیدانی
#علی_سلطانی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
و شب را هم همانجا میخوابیدم!
#دختر های زیادی میآمدند و میرفتند...
اما انقدر درگیر فکرم بودم که فرصت نمیکردم ببینمشان.
اما این یکی فرق داشت!
وقتی بدون اینکه #منو را نگاه کند ،
سفارش #لاته_آیریش_کرم داد،
یعنی فرق داشت!
همان همیشگی ِ من را میخواست ...
همیشگی ام به وقت #تنهایی!
تا سرم را بالا بیاورم ،
رفت و کنار پنجره نشست ...
و #کتاب کوچکی از کیفش در آورد و مشغول خواندن شد.
#موهای تاب خوردهاش را از فرق باز کرده بود ،
و اصلا هم #مقنعه اش را نگذاشته بود پشت گوش!
#ساده بود...
ساده شبیه زن هایی که در داستانهای #محمود_دولت آبادی دل میبرند!
باید #چشمانش را میدیدم ...
اما سرش را بالا نمیآورد.
همه را صدا میکردم قهوهشان را ببرند ،
اما قهوه این یکی را خودم بردم.
داشت #شاملو میخواند.
بدون اینکه سرش را بالا بیاورد تشکر کرد.
اما نه!
باید چشمانش را میدیدم...
گفتم ببخشید خانم؟!
سرش را بالا آورد و منتظر بود چیزی بگویم!
اما چشمان قهوهای روشن و سبزهی صورتش،
همراه با مژههایی که با تاخیر بازو بسته میشدند فرمان سکوت را به گلویم دوخت...
طوری که آب دهانم هم پایین نرفت.
خجالت کشید و سرش را پایین انداخت.
من هم برگشتم ،
و در بین راه پایم به میز خورد و سینی به صندلی،
تا #لو برود ...
چقدر دست و پایم را گم کرده ام.
از فردا یک #تخته_سياه کوچک گذاشتم گوشهای از کافه ،
و #شعرهای_شاملو را مینوشتم!
هميشه می ایستاد و با دقت شعرها را میخواند ...
و به ذوقم لبخند میزد.
چند بار خواستم بگویم،
من را چه به شاملو دختر جان؟!
این ها را مینویسم تا چند لحظه بيشتر بایستی ،
تا بیشتر #ببینمت و دل از دلم برود!
شعرهای شاملو به منوی کافه هم کشید ،
و کم کم به در و دیوار و روی میز و...
دیگر #کافه بوی شاملو را میداد!
همه مشتری مداری میکردند من هم دخترِ رویایم مداری!!!
داشتم #عاشقش میشدم ...
و یادم رفته بود که ،
باید تا یک ماه دیگر برگردم به #شهرستان ..
و پول هایی که در این مدت جمع کرده ام خرج #عمل_مادرم کنم.
داشتم میشدم که نه،
عاشق شده بودم و یادم رفت اصلا من را چه به این حرف ها؟
یادم رفته بود باید #آرزوهایم را با مشکلات زندگی طاق بزنم!
این یک ماهِ رویایی هم ،
با تمام روزهایی که می آمد و کنار پنجره مینشست و لاته میخورد تمام شد!
و برای همیشه دل بریدم از ؛
#بوسه هایی که اتفاق نیفتاد!
مدتی بعد شنیدم ؛
بعد از رفتنام ،
مثل قبل می آمده و مینشسته کنار پنجره ...
و قهوهاش را بدون اینکه لب بزند رها میکرده و میرفته.
یک ترم بعد هم ،
#دانشگاهش را کلا عوض کرده بود.
📌 #عشق همین است
آدم ها میروند تا بمانند..!
گاهی به #آغوش یار
و گاهی از آغوش یار...
چیزهایی هست که نمیدانی
#علی_سلطانی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
دزدیِ بوسه عجب دزدی پرمنفعتی ست...
که اگر بازستانند، دوچندان گردد...
سراینده: #صائب_تبریزی
مجسمه: #بوسه
مجسمه_ساز: #آگوست_رودن
این مجسمه یکی از برجستهترین موارد تجسم عشق رمانتیک در هنر غرب است. پیکر این زن و مرد در آغوش یکدیگر، از یک قطعه سنگ مرمر تراشیده شده است.
اما سرنوشت شخصیتهایی که الهامبخش این اثر بودند، بسیار دردناک بود. این مجسمه ظاهرا عشق #فرانچسکا_دریمینی به معشوق خود را نشان می دهد. او دختر حاکم شهر راونا در شمال ایتالیا در اواخر قرن سیزده میلادی بود و پس از برملا شدن این عشق"نامشروع" آنطور که #دانته در اثر معروف خود به نام دوزخ مینویسد، او و معشوقاش به جهنمی ابدی محکوم شدند.
#آگوست_رودن پیکر تراش و هنرمند برجسته فرانسوی پایان قرن نوزده و اوایل قرن بیستم به شمار میآی
——
هنر زبان مشترک بین تمام انسانهاست.
@asheghanehaye_fatima
که اگر بازستانند، دوچندان گردد...
سراینده: #صائب_تبریزی
مجسمه: #بوسه
مجسمه_ساز: #آگوست_رودن
این مجسمه یکی از برجستهترین موارد تجسم عشق رمانتیک در هنر غرب است. پیکر این زن و مرد در آغوش یکدیگر، از یک قطعه سنگ مرمر تراشیده شده است.
اما سرنوشت شخصیتهایی که الهامبخش این اثر بودند، بسیار دردناک بود. این مجسمه ظاهرا عشق #فرانچسکا_دریمینی به معشوق خود را نشان می دهد. او دختر حاکم شهر راونا در شمال ایتالیا در اواخر قرن سیزده میلادی بود و پس از برملا شدن این عشق"نامشروع" آنطور که #دانته در اثر معروف خود به نام دوزخ مینویسد، او و معشوقاش به جهنمی ابدی محکوم شدند.
#آگوست_رودن پیکر تراش و هنرمند برجسته فرانسوی پایان قرن نوزده و اوایل قرن بیستم به شمار میآی
——
هنر زبان مشترک بین تمام انسانهاست.
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#بوسه تاریخی اسکار ۱۹۵۶ میلادی
ترکیبی از معصومیت و شیطنت..
صدای بوسه در سکوت سالن میپیچد و در جایی از تاریخ جاودانه میشود..
@asheghanehaye_fatima
ترکیبی از معصومیت و شیطنت..
صدای بوسه در سکوت سالن میپیچد و در جایی از تاریخ جاودانه میشود..
@asheghanehaye_fatima