نشستهام توی خانه جدید، گوشه همان مبل سه نفره زهوار دررفته که ده سال قبلش را توی آن یکی خانه صبح به صبح روش لم دادهام و قهوهام را سرکشیدهام.
توقع کوچکی داشتم از این تغییر جا که حال و هوای تازهتری بیاورد.
حالا توی همین لحظه، همینطور که دارم قهوهام را سر میکشم میبینم که هیچکس قرار نیست آدمِ خودش باشد انگار!
توی هیچ جای قدیم و جدیدی...
ما آدمِ آدمهای دیگریم. بیش از آدمهای مانده، آدمِ آدمهای رفته.
که قرار بوده خندههاشان، حرفهاشان، دستشان که روزگاری دستمان را فشردند، کلماتشان، بوی تنشان طوقی نامریی باشد به گردنمان که همینجور که داریم زندگیمان را میکنیم به صلاح دید خودش این حلقه آشناییِ قدیمیِ به فنا رفته را به آنی تنگتر کند، تازهتر حتی...
من اما توی این دو ماه و نیم گذشته پیشرفت قابل ملاحظهای داشتهام.
شدهام آدمِ آدمهایی که تا قبل از این دو ماه و نیمِ تاریک نمیشناختمشان.
حالا وضعیت از بوی تن، فشار دستها و حرفها و بوسهها رسیده به نان، به قهوه، میله ایستاده کنار پیادهرو، پیتزا، قایق، رنگین کمان، بوم نقاشی، موتور، بازیهای کامپیوتری، شکلات... و خیلی جزئیات دیگر.
راستش فکر میکردم تا آخر عمر لبوی روی چرخ دستی شخصیترین خاطره من باشد که در دم صورت بابا را جلوی چشمم بیاورد اما حالا من در شخصیترین خاطرهها، آرزوها و حسرتهای آدمهای دیگری سهیم شدهام.
حالا صورتهای دیگری اضافه شده که به آنی میتوانند مرا آدمِ خودشان کنند. آدمِ زندگیهای نزیسته و غصب شدهشان.
#پریسا_زابلی_پور
@asheghanehaye_fatima
توقع کوچکی داشتم از این تغییر جا که حال و هوای تازهتری بیاورد.
حالا توی همین لحظه، همینطور که دارم قهوهام را سر میکشم میبینم که هیچکس قرار نیست آدمِ خودش باشد انگار!
توی هیچ جای قدیم و جدیدی...
ما آدمِ آدمهای دیگریم. بیش از آدمهای مانده، آدمِ آدمهای رفته.
که قرار بوده خندههاشان، حرفهاشان، دستشان که روزگاری دستمان را فشردند، کلماتشان، بوی تنشان طوقی نامریی باشد به گردنمان که همینجور که داریم زندگیمان را میکنیم به صلاح دید خودش این حلقه آشناییِ قدیمیِ به فنا رفته را به آنی تنگتر کند، تازهتر حتی...
من اما توی این دو ماه و نیم گذشته پیشرفت قابل ملاحظهای داشتهام.
شدهام آدمِ آدمهایی که تا قبل از این دو ماه و نیمِ تاریک نمیشناختمشان.
حالا وضعیت از بوی تن، فشار دستها و حرفها و بوسهها رسیده به نان، به قهوه، میله ایستاده کنار پیادهرو، پیتزا، قایق، رنگین کمان، بوم نقاشی، موتور، بازیهای کامپیوتری، شکلات... و خیلی جزئیات دیگر.
راستش فکر میکردم تا آخر عمر لبوی روی چرخ دستی شخصیترین خاطره من باشد که در دم صورت بابا را جلوی چشمم بیاورد اما حالا من در شخصیترین خاطرهها، آرزوها و حسرتهای آدمهای دیگری سهیم شدهام.
حالا صورتهای دیگری اضافه شده که به آنی میتوانند مرا آدمِ خودشان کنند. آدمِ زندگیهای نزیسته و غصب شدهشان.
#پریسا_زابلی_پور
@asheghanehaye_fatima
🗣 Ali Yaghoobi
🎵 Man Fadaye To
#AliYaghoobi
تو تمام منی من فدای تو
تک تک نفس هام برای تو
هر چه دارم تویی جان فدای تو
جان فدای تو
دیدنت اعتیاد من
بی قرار توام ای قرار من
تویی تمام وجود من
تمام وجود من
تو نیاز دل دیوانه ام
در حصار تو زندانی ام
خوش به حالم عشق می خوانی ام
یار جانم
هر کجا باشم این دل برای توست
عمر و جانم تمامش نگاه توست
کل دارایی ام عشق ناب توست
یار جانم
ای همه کس ناز و بی نقص
من فدای تو عشق جان
صاحب دلم ماه شب من
عمر دل بسته به چشمات
با تو آرامش میگیرم
دل به تو میدم آروم میگیرم
من فدای تو زیبای من
زندگیمو به پات میریزم
تو نیاز دل دیوانه ام
در حصار تو زندانی ام
خوش به حالم عشق می خوانی ام
یار جانم
هر کجا باشم این دل برای توست
عمر و جانم تمامش نگاه توست
کل دارایی ام عشق ناب توست
یار جانم
@asheghanehaye_fatima
🎵 Man Fadaye To
#AliYaghoobi
تو تمام منی من فدای تو
تک تک نفس هام برای تو
هر چه دارم تویی جان فدای تو
جان فدای تو
دیدنت اعتیاد من
بی قرار توام ای قرار من
تویی تمام وجود من
تمام وجود من
تو نیاز دل دیوانه ام
در حصار تو زندانی ام
خوش به حالم عشق می خوانی ام
یار جانم
هر کجا باشم این دل برای توست
عمر و جانم تمامش نگاه توست
کل دارایی ام عشق ناب توست
یار جانم
ای همه کس ناز و بی نقص
من فدای تو عشق جان
صاحب دلم ماه شب من
عمر دل بسته به چشمات
با تو آرامش میگیرم
دل به تو میدم آروم میگیرم
من فدای تو زیبای من
زندگیمو به پات میریزم
تو نیاز دل دیوانه ام
در حصار تو زندانی ام
خوش به حالم عشق می خوانی ام
یار جانم
هر کجا باشم این دل برای توست
عمر و جانم تمامش نگاه توست
کل دارایی ام عشق ناب توست
یار جانم
@asheghanehaye_fatima
شهادت میدهم
هیچ زنی نصف آنچه که تو مرا به خود جذب کردهای مرا جلب نکرده است
و مرا مثل تو تصرف نکرده است
و مثل تو آزاد نکرده است
شهادت میدهم که هیچ زنی
با من همچون کودکی دو ماه برخورد نکرده است
و به من شیر گنجشک و گل و اسباب بازی نداده است
جز تو
شهادت میدهم که هیچ زنی
همچون دریا با من بخشنده نبوده است
و همچون شعر با کلاس نبوده است
جز تو
و با من ناز نکرده است
و مرا تباه نساخته است
جز تو
و شهادت میدهم که هیچ زنی
کودکی مرا تا پنجاه سالگی کش نداده است
جز تو
شهادت میدهم که هیچ زنی
نتوانسته است بگوید که من به تنهایی تمام زنانم
و نافم مرکز این هستی است
جز تو
و شهادت میدهم که هیچ زنی
درختها او را هنگام راه رفتن دنبال نکردهاند جز تو
و کبوتران از آب خنک تنش سیراب نشدهاند جز تو
و برهها از چمن تابستانی زیر بغلش نخوردهاند جز تو
و شهادت میدهم که هیچ زنی
داستان زنانگی را در دو کلمه خلاصه نکرده
و مردانگی من را علیهم نشورانده است جز تو
و شهادت میدهم که هیچ زنی
زمان در کنار سینهی راستش متوقف نشده است جز تو
و در دامنه ی سینهی چپش شورشها برپا نشدهاند جز تو
و شهادت میدهم که هیچ زنی
قوانین جهان را تغییر نداد جز تو
و نقشه حلال و حرام را در هم نریخت
جز تو
شهادت میدهم که هیچ زنی جز تو
مرا در لحظات عاشقانه همچون زلزله در هم نمیکوبد و در نمینوردد
نمیسوزاند
غرق نمیکند
به آتش نمیکشد
خاموش نمیکند
مانند هلال دو نیم نمیکند
و شهادت می دهم که هیچ زنی جز تو
روانم را طولانی ترین زمان ممکن اشغال نمیکند:
خوشبختانهترین اشغال
مرا همچون گلی دمشقی
همجون نعنا
همچون پرتقال
نمیکارد
ای زنی که:
سوالهایم را زیر موهایت پنهان میکنم
اما هیچگاه به آنها پاسخ نمیدهی
ای زنی که تو تمام زبانها هستی
اما با ذهن لمس میشوی و قابل گفتن نیستی
ای دریایی چشم
ای دستانت همچون موم
و ای حضورت شگفت انگیز
ای سفید چون نقره
و صاف چون بلور
شهادت میدهم که هیچ زنی
تمام قرنها و زمانها پیرامون کمرش جمع نمیشوند
و هزاران هزار ستاره پیرامونش نمیچرخند
جز تو
و شهادت میدهم
که هیچ زنی جز تو ای محبوبم
اولین مرد و آخرین مرد بر دستان او تربیت نشدهاند
ای درخشان و شفاف
و میزان و زیبا
ای اشتها آور و درخشنده
ای همیشه کودک
شهادت میدهم که هیچ زنی نتوانست
از قوانین دوران غار نشینی رها شود
و بتهایشان را بشکند
و توهماتشان را بر باد دهد
و به قدرت غارنشینان پایان دهد جز تو
شهادت میدهم که هیچ زنی
سینهاش را در مقابل خنجرهای قبیله سپر نکرد
و عشق من به خودش را خلاصه و چکیده فضیلت به شمار نیاورد جز تو
شهادت میدهم که هیچ زنی جز تو
درست آنگونه نبوده است که من انتظارش را میکشیدم
و موهایش بلند تر از آن چیزی نبوده است که من میخواستم و رؤیایش را میدیدم
و شکل سینهاش کاملاً مطابق آن تصویری نبوده است که من نوشتهام و کشیدهام
#نزار_قبانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
هیچ زنی نصف آنچه که تو مرا به خود جذب کردهای مرا جلب نکرده است
و مرا مثل تو تصرف نکرده است
و مثل تو آزاد نکرده است
شهادت میدهم که هیچ زنی
با من همچون کودکی دو ماه برخورد نکرده است
و به من شیر گنجشک و گل و اسباب بازی نداده است
جز تو
شهادت میدهم که هیچ زنی
همچون دریا با من بخشنده نبوده است
و همچون شعر با کلاس نبوده است
جز تو
و با من ناز نکرده است
و مرا تباه نساخته است
جز تو
و شهادت میدهم که هیچ زنی
کودکی مرا تا پنجاه سالگی کش نداده است
جز تو
شهادت میدهم که هیچ زنی
نتوانسته است بگوید که من به تنهایی تمام زنانم
و نافم مرکز این هستی است
جز تو
و شهادت میدهم که هیچ زنی
درختها او را هنگام راه رفتن دنبال نکردهاند جز تو
و کبوتران از آب خنک تنش سیراب نشدهاند جز تو
و برهها از چمن تابستانی زیر بغلش نخوردهاند جز تو
و شهادت میدهم که هیچ زنی
داستان زنانگی را در دو کلمه خلاصه نکرده
و مردانگی من را علیهم نشورانده است جز تو
و شهادت میدهم که هیچ زنی
زمان در کنار سینهی راستش متوقف نشده است جز تو
و در دامنه ی سینهی چپش شورشها برپا نشدهاند جز تو
و شهادت میدهم که هیچ زنی
قوانین جهان را تغییر نداد جز تو
و نقشه حلال و حرام را در هم نریخت
جز تو
شهادت میدهم که هیچ زنی جز تو
مرا در لحظات عاشقانه همچون زلزله در هم نمیکوبد و در نمینوردد
نمیسوزاند
غرق نمیکند
به آتش نمیکشد
خاموش نمیکند
مانند هلال دو نیم نمیکند
و شهادت می دهم که هیچ زنی جز تو
روانم را طولانی ترین زمان ممکن اشغال نمیکند:
خوشبختانهترین اشغال
مرا همچون گلی دمشقی
همجون نعنا
همچون پرتقال
نمیکارد
ای زنی که:
سوالهایم را زیر موهایت پنهان میکنم
اما هیچگاه به آنها پاسخ نمیدهی
ای زنی که تو تمام زبانها هستی
اما با ذهن لمس میشوی و قابل گفتن نیستی
ای دریایی چشم
ای دستانت همچون موم
و ای حضورت شگفت انگیز
ای سفید چون نقره
و صاف چون بلور
شهادت میدهم که هیچ زنی
تمام قرنها و زمانها پیرامون کمرش جمع نمیشوند
و هزاران هزار ستاره پیرامونش نمیچرخند
جز تو
و شهادت میدهم
که هیچ زنی جز تو ای محبوبم
اولین مرد و آخرین مرد بر دستان او تربیت نشدهاند
ای درخشان و شفاف
و میزان و زیبا
ای اشتها آور و درخشنده
ای همیشه کودک
شهادت میدهم که هیچ زنی نتوانست
از قوانین دوران غار نشینی رها شود
و بتهایشان را بشکند
و توهماتشان را بر باد دهد
و به قدرت غارنشینان پایان دهد جز تو
شهادت میدهم که هیچ زنی
سینهاش را در مقابل خنجرهای قبیله سپر نکرد
و عشق من به خودش را خلاصه و چکیده فضیلت به شمار نیاورد جز تو
شهادت میدهم که هیچ زنی جز تو
درست آنگونه نبوده است که من انتظارش را میکشیدم
و موهایش بلند تر از آن چیزی نبوده است که من میخواستم و رؤیایش را میدیدم
و شکل سینهاش کاملاً مطابق آن تصویری نبوده است که من نوشتهام و کشیدهام
#نزار_قبانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
دلم برای تو تنگ شده است
اما نمی دانم چه کار کنم
مثل پرنده ای لالم
که می خواهد آواز بخواند و نمی تواند!
به هوای دیدنت
در قاب پنجره ها قد می کشم
نیستی
فرو می ریزم
مثل فواره ای بر سر خودم
زیر آوار خودم می مانم در گوشه ی اتاق
ای انار ترک خورده بر فراز درخت
من دستی کوتاهم
من پرنده ای بی بالم
ای آسمان دور دست!
#رسول_یونان
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
اما نمی دانم چه کار کنم
مثل پرنده ای لالم
که می خواهد آواز بخواند و نمی تواند!
به هوای دیدنت
در قاب پنجره ها قد می کشم
نیستی
فرو می ریزم
مثل فواره ای بر سر خودم
زیر آوار خودم می مانم در گوشه ی اتاق
ای انار ترک خورده بر فراز درخت
من دستی کوتاهم
من پرنده ای بی بالم
ای آسمان دور دست!
#رسول_یونان
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
تو از کجای جهانم مرا صدا کردی؟
که شرق و غرب و جنوب و شمال من شده ای!
چه کار خوب , برای که , در کجا کردم ؟
که بین این همه بدبخت مال من شده ای !
○○○○○○
[که بین این همه بدبخت مال من شده ای ...?!!!]
اگر چه جمله ی بالا نهایت رویاست
ولی به رغم غم و بغض و اشک معتقدم
خدای فاصله ها هم تهِ دلش با ماست !
○○○○○
شمال خاطره هایم , و شرق امیدم
جنوب خواهش من , مغرب بهار آور
جهات اربعه ام باش , ای عسل بانو !
جهات اربعه ام باش , ای غزل دختر !
○○○○○
بگیر دست خودت سرنوشت نحسم را
مرا از این منِ بدبخت , خوب خالی کن
مرا بگیر و ببند و مرا بریز و بپاش
مرا به آنچه که هستم دوباره حالی کن!
○○○○○
نبودنت به گواه هواشناسی شهر
شروع بارش بی وقفه ی مسلسل هاست
و حکم تیر , برای کسی که نذرت شد
ولی به طرز عجیبی هنوز هم تنهاست !
#بنیامین_پورحسن
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
که شرق و غرب و جنوب و شمال من شده ای!
چه کار خوب , برای که , در کجا کردم ؟
که بین این همه بدبخت مال من شده ای !
○○○○○○
[که بین این همه بدبخت مال من شده ای ...?!!!]
اگر چه جمله ی بالا نهایت رویاست
ولی به رغم غم و بغض و اشک معتقدم
خدای فاصله ها هم تهِ دلش با ماست !
○○○○○
شمال خاطره هایم , و شرق امیدم
جنوب خواهش من , مغرب بهار آور
جهات اربعه ام باش , ای عسل بانو !
جهات اربعه ام باش , ای غزل دختر !
○○○○○
بگیر دست خودت سرنوشت نحسم را
مرا از این منِ بدبخت , خوب خالی کن
مرا بگیر و ببند و مرا بریز و بپاش
مرا به آنچه که هستم دوباره حالی کن!
○○○○○
نبودنت به گواه هواشناسی شهر
شروع بارش بی وقفه ی مسلسل هاست
و حکم تیر , برای کسی که نذرت شد
ولی به طرز عجیبی هنوز هم تنهاست !
#بنیامین_پورحسن
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
من دست های تو را
با بوسه هایم تُک می زدم
من دست های تو را
در چینه دانم مخفی نگاه داشته ام
تو در گلوی من مخفی شدی
صبحانه پنهانی منی وقتی که نیستی ...
#رضا_براهنی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
با بوسه هایم تُک می زدم
من دست های تو را
در چینه دانم مخفی نگاه داشته ام
تو در گلوی من مخفی شدی
صبحانه پنهانی منی وقتی که نیستی ...
#رضا_براهنی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
▫️
درخت از همون سمتی میافته که خم شده.
پس مراقب باش به کجا تکیه میدی ..
🎥 The Lorax | Join
#دیالوگ
@asheghanehaye_fatima
درخت از همون سمتی میافته که خم شده.
پس مراقب باش به کجا تکیه میدی ..
🎥 The Lorax | Join
#دیالوگ
@asheghanehaye_fatima
تو به شریانهان قلب من تزریق شدهای
و با هر تپش قلبم بیشتر در وجودم
به جریان میافتی…
#نامه از ناتانیل هاثورن به سوفیا؛
۶ آوریل ۱۸۴۰
برگردانِ امیرحسین میرزاییان؛
رئالیستها در غرقاب عشق.
@asheghanehaye_fatima
و با هر تپش قلبم بیشتر در وجودم
به جریان میافتی…
#نامه از ناتانیل هاثورن به سوفیا؛
۶ آوریل ۱۸۴۰
برگردانِ امیرحسین میرزاییان؛
رئالیستها در غرقاب عشق.
@asheghanehaye_fatima
هميشه از غم كساني حرف ميزنند
كه مي مانند و ميسازند .
اما هيچوقت به غم آنهايى كه
مى گذارند و مى روند فكر كرده اى ؟
#آناگاوالدا
@asheghanehaye_fatima
كه مي مانند و ميسازند .
اما هيچوقت به غم آنهايى كه
مى گذارند و مى روند فكر كرده اى ؟
#آناگاوالدا
@asheghanehaye_fatima
اروتیک واژه ای انگلیسی است و از کلمه اروس، نام الهه عشق در یونان باستان،می آید. اروتیسم مکتب فکری در هنر وعلوم انسانی است و آن را بیان هنری نزدیکی زن ومرد در خلوت تعریف کرده اند. نخستین بار سقراط آموزه های اروس(خدای عشق) را درباره زیبایی تن زمینی تعریف کرد. در ایران،ابن سینا و فارابی تحت تأثیر فلسفه ی افلاطون چنین مواضعی را در هنر و ادبیات مطرح و بیان هنری بوسیدن زن ومرد را در هنر پذیرفتند اما توصیف هنری اعمال جنسی را رد کردند. البته اروتیسم با هرزه نگاری و مستهجن نویسی خالص(porno) که به معنای توصیف بی پرده اعمال جنسی با یا بدون منظور سرگرمی است،تفاوت دارد.
اروتیک در سیر تاریخی خویش از نیمهی دوم قرن نوزدهم به معنای مدرن کلمه پا میگیرد و نویسندگانی چون گی دو موپاسان، لارنس و بسیاری دیگر یکی پس از دیگری در رمانهای خود به اروتیک میپردازند. ادبیات قرن بیستم نیز در عرصهی ادبیات اروتیک نامدارانی چون جویس و ناباکوف عرضه کرده است.
#اروتیک
@asheghanehaye_fatima
اروتیک در سیر تاریخی خویش از نیمهی دوم قرن نوزدهم به معنای مدرن کلمه پا میگیرد و نویسندگانی چون گی دو موپاسان، لارنس و بسیاری دیگر یکی پس از دیگری در رمانهای خود به اروتیک میپردازند. ادبیات قرن بیستم نیز در عرصهی ادبیات اروتیک نامدارانی چون جویس و ناباکوف عرضه کرده است.
#اروتیک
@asheghanehaye_fatima
آخر چه کسی میداند من چه قدر تو را دوست میدارم؟ چون که آخر چه کسی میداند همهٔ آرزوهای من این است که ساعتی با خودم تنها بمانم تا بتوانم خیال تو را مزهمزه کنم و با تصورت عشق بورزم؟
#احمد_شاملو
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
#احمد_شاملو
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
خستگی و حوصله نداشتن که به معنای دوست نداشتن نیست ،
آدمها حق دارند گاهی کلافه باشند و دلشان تنهایی بخواهد ،
مگر مادرها وقتی از شیطنت و لجبازی بچه هایشان خسته میشوند و میگویند دیگر دوستت ندارم چیزی از دوست داشتنشان کم میشود؟
یا پدرها که گاهی یادشان میرود با بچه هایشان بازی کنند و آنهارا ببوسند دوست داشتنشان تمام شده است؟
من هم دوستت دارم ، حتی وقتی یادم میرود در طول روز با پیام های عاشقانه حالت را خوب کنم یا گاهی که چایَت را داغ میخوری فراموش میکنم چشم غٌره بروم و مجبورت کنم برای سرد شدنش صبر کنی یا وقتی لباس جدیدت را نشانم میدهی و نمیگویم چرا بی من برای خودت خرید کرده ای...
تمام عصرهایی که آمدی و در آغوش نگرفتمت ، بد اخلاق بودم و دلم تنهایی میخواست ، تمام شب هایی که برایت شعر نخواندم و بیدار نماندم که بخوابی و نگاهت کنم ...
تمام این وقت ها عشقت مثل باران بر سرم میبارید اما جانِ دلم ، آدم گاهی یادش میرود عاشقی کند ، نه اینکه عاشق نباشدها اتفاقا خیلی عاشق است اما حالِ حوصله أش ابریست و ترجیح میدهد عشق را پشت ابرِ اندوهش پنهان کند تا آفتاب سرزندگی و نشاط دوباره بتابد.
اینجور روزها برای همه ی آدمها اتفاق می افتد چون هیچکس آنقدر قدرتمند نیست که حالَش همیشه خوب باشد و دوست داشتن را مدام زمزمه کند ،
کاش حال بدِ هم را درک کنیم و خستگی و بی حوصلگی را پای بی علاقگی نگذاریم...
.....
راستی جانِ دلم
حتی وقتی حال حوصله ات ابریست
دوستت دارم...
#نازنین_عابدین_پور
@asheghanehaye_fatima
آدمها حق دارند گاهی کلافه باشند و دلشان تنهایی بخواهد ،
مگر مادرها وقتی از شیطنت و لجبازی بچه هایشان خسته میشوند و میگویند دیگر دوستت ندارم چیزی از دوست داشتنشان کم میشود؟
یا پدرها که گاهی یادشان میرود با بچه هایشان بازی کنند و آنهارا ببوسند دوست داشتنشان تمام شده است؟
من هم دوستت دارم ، حتی وقتی یادم میرود در طول روز با پیام های عاشقانه حالت را خوب کنم یا گاهی که چایَت را داغ میخوری فراموش میکنم چشم غٌره بروم و مجبورت کنم برای سرد شدنش صبر کنی یا وقتی لباس جدیدت را نشانم میدهی و نمیگویم چرا بی من برای خودت خرید کرده ای...
تمام عصرهایی که آمدی و در آغوش نگرفتمت ، بد اخلاق بودم و دلم تنهایی میخواست ، تمام شب هایی که برایت شعر نخواندم و بیدار نماندم که بخوابی و نگاهت کنم ...
تمام این وقت ها عشقت مثل باران بر سرم میبارید اما جانِ دلم ، آدم گاهی یادش میرود عاشقی کند ، نه اینکه عاشق نباشدها اتفاقا خیلی عاشق است اما حالِ حوصله أش ابریست و ترجیح میدهد عشق را پشت ابرِ اندوهش پنهان کند تا آفتاب سرزندگی و نشاط دوباره بتابد.
اینجور روزها برای همه ی آدمها اتفاق می افتد چون هیچکس آنقدر قدرتمند نیست که حالَش همیشه خوب باشد و دوست داشتن را مدام زمزمه کند ،
کاش حال بدِ هم را درک کنیم و خستگی و بی حوصلگی را پای بی علاقگی نگذاریم...
.....
راستی جانِ دلم
حتی وقتی حال حوصله ات ابریست
دوستت دارم...
#نازنین_عابدین_پور
@asheghanehaye_fatima
من بيشتر از اينكه صبور باشم، حسودم...
به چی يا كی، خيلی مهم نيست!
من به هر اتفاقی كه يه سمتش تو باشی و طرف ديگش خودم نباشم حسودم!
من ساعتای زيادی به عكسای تو خيره می شم و به آدمايی نگاه می كنم كه چقدر شبيه من نيستن...
به لبايی كه تو رو صدا می زنن، به گوشايی كه از تو می شنون، به چشمايی كه تو رو می بينن...
و به اين فكر می كنم كه چقدر آرزو داشتم، تا همه اونا من بودم!
آدما، مرگ مشخصی دارن كه حتما ازش بی خبرن...
اما من مطمئنم، از حسادت دق می كنم...
#پویا_جمشیدی
@asheghanehaye_fatima
به چی يا كی، خيلی مهم نيست!
من به هر اتفاقی كه يه سمتش تو باشی و طرف ديگش خودم نباشم حسودم!
من ساعتای زيادی به عكسای تو خيره می شم و به آدمايی نگاه می كنم كه چقدر شبيه من نيستن...
به لبايی كه تو رو صدا می زنن، به گوشايی كه از تو می شنون، به چشمايی كه تو رو می بينن...
و به اين فكر می كنم كه چقدر آرزو داشتم، تا همه اونا من بودم!
آدما، مرگ مشخصی دارن كه حتما ازش بی خبرن...
اما من مطمئنم، از حسادت دق می كنم...
#پویا_جمشیدی
@asheghanehaye_fatima