@asheghanehaye_fatima
پنجره ی خوابت را
باز بگذار عشق من!
امشب هم می آیم.
پیرهن نارنجی تنت کن
چکمه قهوه ای بپوش
موهات را بریز دور شانه ات
و راه بیفت
امشب می خواهم
قدم بزنیم ،
هر جا تو خواستی
هر جا که شد
با سرنوشت نمی توان در افتاد
پنجره ی خوابت را باز بگذار...
#عباس_معروفی
پنجره ی خوابت را
باز بگذار عشق من!
امشب هم می آیم.
پیرهن نارنجی تنت کن
چکمه قهوه ای بپوش
موهات را بریز دور شانه ات
و راه بیفت
امشب می خواهم
قدم بزنیم ،
هر جا تو خواستی
هر جا که شد
با سرنوشت نمی توان در افتاد
پنجره ی خوابت را باز بگذار...
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
دلم میخواهد
هوای حضورم
محصور شود در چهارچوب بازوانت
تنگ در اغوشم بفشاری
وهمه علاقه ام را یک جا
تصاحب نمایی
#امیرعباس_خالقوردی
دلم میخواهد
هوای حضورم
محصور شود در چهارچوب بازوانت
تنگ در اغوشم بفشاری
وهمه علاقه ام را یک جا
تصاحب نمایی
#امیرعباس_خالقوردی
@asheghanehaye_fatima
عشق من، لبانت را نیمه بگشا
چرا که باید این واپسین بوسهی تو و من به درازا کشد
باید که تا ابد بر دهانت بیحرکت بماند
و به این ترفند تا دم مرگ همگام من باشد
من آن دم که بوسه بر دهان دیوانه و سردت کاشتم، میمیرم
بوسه بر خوشهی گمگشتهی تنات
و به دنبال فروغ چشمان فروبستهات
و آنگاه که خاک پذیرای آغوش ما گردد
در هم آمیخته به جانب مرگ یگانه میشتابیم
همیشه زنده در بوسهای تا ابدیت
#پابلو_نرودا
عشق من، لبانت را نیمه بگشا
چرا که باید این واپسین بوسهی تو و من به درازا کشد
باید که تا ابد بر دهانت بیحرکت بماند
و به این ترفند تا دم مرگ همگام من باشد
من آن دم که بوسه بر دهان دیوانه و سردت کاشتم، میمیرم
بوسه بر خوشهی گمگشتهی تنات
و به دنبال فروغ چشمان فروبستهات
و آنگاه که خاک پذیرای آغوش ما گردد
در هم آمیخته به جانب مرگ یگانه میشتابیم
همیشه زنده در بوسهای تا ابدیت
#پابلو_نرودا
@asheghanehaye_fatima
زنی را دوستداشتن از مرگ گریختن
از هستی خاکی بیرونرفتن
در روح همدیگر چون رعد غریدن
با هم دراز کشیدن،گوش سپردن، خیالپردازی کردن
همراه با درختان شبانه، وزیدن
یکدیگر را بوسیدن و نواختن
لحظهای همدیگر را به زندگی آوردن
غروبکردن و با شگفتی طلوعکردن است
میپرسم: خوابیدهای؟ پاسخی نمیدهد،
بی هیچ کلامی کنار هم خوابیدهایم و به همدیگر فکر میکنیم
دو روحِ لبریز از اندوه
دور از این دنیا که نمیتواند به ما آسیب برساند،
و نزدیکِ ستارگان، که سحرآمیز اشاره میکنند
انگار که مردهام و او را رها کردهام.
#اد_هورنیک
زنی را دوستداشتن از مرگ گریختن
از هستی خاکی بیرونرفتن
در روح همدیگر چون رعد غریدن
با هم دراز کشیدن،گوش سپردن، خیالپردازی کردن
همراه با درختان شبانه، وزیدن
یکدیگر را بوسیدن و نواختن
لحظهای همدیگر را به زندگی آوردن
غروبکردن و با شگفتی طلوعکردن است
میپرسم: خوابیدهای؟ پاسخی نمیدهد،
بی هیچ کلامی کنار هم خوابیدهایم و به همدیگر فکر میکنیم
دو روحِ لبریز از اندوه
دور از این دنیا که نمیتواند به ما آسیب برساند،
و نزدیکِ ستارگان، که سحرآمیز اشاره میکنند
انگار که مردهام و او را رها کردهام.
#اد_هورنیک
@asheghanehaye_fatima
پزشک توصیه کرده است
بیش از پنج دقیقه
لبانم را در لبانت رها نکنم
و بیش از یک دقیقه
خود را در معرضِ آفتابِ داغِ سینهات قرار ندهم
پس لطفن
بیش از این دیگر
وابستهام نکن
#نزار_قبانی
پزشک توصیه کرده است
بیش از پنج دقیقه
لبانم را در لبانت رها نکنم
و بیش از یک دقیقه
خود را در معرضِ آفتابِ داغِ سینهات قرار ندهم
پس لطفن
بیش از این دیگر
وابستهام نکن
#نزار_قبانی
@asheghanehaye_fatima
جمعه
تنها یک ترانه بود
از آلبوم قدیمی فرهاد
که مدام یادآوری میکرد
تنها وارث یک بدنامی ست
از بدعهدی ایامی که
بر عشق گذشت اما
بر عشق ثابت قدم نماند
تا حرف حساب جمعه
زخم زبان دلگرفتگی باشد
#حمیدرضا_هندی
☘🍀
جمعه
تنها یک ترانه بود
از آلبوم قدیمی فرهاد
که مدام یادآوری میکرد
تنها وارث یک بدنامی ست
از بدعهدی ایامی که
بر عشق گذشت اما
بر عشق ثابت قدم نماند
تا حرف حساب جمعه
زخم زبان دلگرفتگی باشد
#حمیدرضا_هندی
☘🍀
@asheghanehaye_fatima
گلهای شب بو
هرشب پنهانی
به اتاق خوابت می آیند
عطر تنت را می ربایند
و پاورچین پاورچین ،
به باغچه برمی گردند
مبادا گلهای سخن چین رازشان را آشکار سازند !
#عدنان_الصائغ
گلهای شب بو
هرشب پنهانی
به اتاق خوابت می آیند
عطر تنت را می ربایند
و پاورچین پاورچین ،
به باغچه برمی گردند
مبادا گلهای سخن چین رازشان را آشکار سازند !
#عدنان_الصائغ
@asheghanehaye_fatima
✒️
آرام آرام هوا سوز پیدا می کند
شب های سرد و طولانی زمستان را
که زوزه ی گرگ تنها به گوش می رسد
چگونه بی تو سر کنم
آرام جانم!!!
#آزیتا_کرمی
✒️
آرام آرام هوا سوز پیدا می کند
شب های سرد و طولانی زمستان را
که زوزه ی گرگ تنها به گوش می رسد
چگونه بی تو سر کنم
آرام جانم!!!
#آزیتا_کرمی
@asheghanehaye_fatima
.
از کودکی با جمعه و پاییز بد بودم
چون راهِ دل بستن به غمها را بلد بودم
پاییز نامِ دیگرِ کابوس هایم بود
مثل طنابی بسته دورِ هر دوپایم بود
پاییز رنگِ صورتم در فصل فصلِ سال
پاییز سهمم از بهارِ قبل تا امثال
مانند برگی خشک در غوغایِ هر بادم
پاییز میشد،من فقط از دست میدادم
پاییز یادم داد دیگر دل نبستن را
پاییز یادم داد در سوگت نشستن را
برگی که بر شاخه درختی سبز میشیند
پاییز مرگش را به چشمِ خویش میبیند
پاییز یعنی قولِ برگ و شاخه محکم نیست
یعنی دلیلِ غصه در پاییزها کم نیست
از روزهایِ جمعه و پاییز دلگیرم
حس میکنم یک جمعه در پاییز میمیرم
#امیرسام_فعلی_پور
.
از کودکی با جمعه و پاییز بد بودم
چون راهِ دل بستن به غمها را بلد بودم
پاییز نامِ دیگرِ کابوس هایم بود
مثل طنابی بسته دورِ هر دوپایم بود
پاییز رنگِ صورتم در فصل فصلِ سال
پاییز سهمم از بهارِ قبل تا امثال
مانند برگی خشک در غوغایِ هر بادم
پاییز میشد،من فقط از دست میدادم
پاییز یادم داد دیگر دل نبستن را
پاییز یادم داد در سوگت نشستن را
برگی که بر شاخه درختی سبز میشیند
پاییز مرگش را به چشمِ خویش میبیند
پاییز یعنی قولِ برگ و شاخه محکم نیست
یعنی دلیلِ غصه در پاییزها کم نیست
از روزهایِ جمعه و پاییز دلگیرم
حس میکنم یک جمعه در پاییز میمیرم
#امیرسام_فعلی_پور
@asheghanehaye_fatima
چون دوستم ميداري و تنگ در آغوش ميکشي
هيجانزده تسليم ميشوم
تا توفانها و هراسهايم را آرام کنم
عشق من با من سخن بگو
بايد شبهاي ناخوشايند را
از فريادهاي شوقمان لبريز کنيم
شبهاي آرام را افسون کنيم
عشق من با من سخن بگو
در شبي که قرباني سرنوشتهاي شوم است
اشباه دلهره ميآفرينند
و تو مگر مردهاي هستي ؟
عشق من با من سخن بگو
دوستم اگر داري
بايد بگويي
هيجانت را بايد ثابت کني
شور و شوقت را
عشق من با من سخن بگو
دروغ هم حتي گفته باشي
حتي وانمود به شور و هيجان هم کرده باشي
براي اينکه رؤيا ادامه يابد
عشق من با من سخن بگو
#روبر_دسنوس
چون دوستم ميداري و تنگ در آغوش ميکشي
هيجانزده تسليم ميشوم
تا توفانها و هراسهايم را آرام کنم
عشق من با من سخن بگو
بايد شبهاي ناخوشايند را
از فريادهاي شوقمان لبريز کنيم
شبهاي آرام را افسون کنيم
عشق من با من سخن بگو
در شبي که قرباني سرنوشتهاي شوم است
اشباه دلهره ميآفرينند
و تو مگر مردهاي هستي ؟
عشق من با من سخن بگو
دوستم اگر داري
بايد بگويي
هيجانت را بايد ثابت کني
شور و شوقت را
عشق من با من سخن بگو
دروغ هم حتي گفته باشي
حتي وانمود به شور و هيجان هم کرده باشي
براي اينکه رؤيا ادامه يابد
عشق من با من سخن بگو
#روبر_دسنوس
بايد جاى من باشيد...
تا بفهميد "چشمهايش"،
براى يك عمر ديوانگى كافيست!
#علی_قاضی_نظام
@asheghanehaye_fatima
تا بفهميد "چشمهايش"،
براى يك عمر ديوانگى كافيست!
#علی_قاضی_نظام
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
آخرين شب،
زودتر از او چشمهايم را روى هم گذاشتم...
حالا عمريست
دنبالِ چشمهايش ميگردم!
#علي_قاضي_نظام
آخرين شب،
زودتر از او چشمهايم را روى هم گذاشتم...
حالا عمريست
دنبالِ چشمهايش ميگردم!
#علي_قاضي_نظام
@asheghanehaye_fatima
اگر چه سرد بود جايْ جايِ آغوشش
هرگز مرا
به حال خودم رها نكرد
تنهايي...
#مهسا_رهنما
☘🍀
اگر چه سرد بود جايْ جايِ آغوشش
هرگز مرا
به حال خودم رها نكرد
تنهايي...
#مهسا_رهنما
☘🍀
@asheghanehaye_fatima
هوای دو نفره و
جنون فصل ها را قدم زدن و
دست های داخل جیب و
یک خیابان خاطره و
کافه های شلوغ و
سیگارهای صبور و
مستی های بی عزت و
آغوش های بی لذت و
خواب های بیدار و
بیداری های خواب آلود و
فلوکستین های بی رگ و
رگ های خراشیده جان سخت و
هیجان عصرهای پنجشنبه و
سوز رختخواب صبح های تعطیل و
دلگیری غروب های جمعه و
عکس های برعکس و
شعر و شکایت و نذر و
کبودی ایمان و
جیر جیر صندلی های اتاق مشاوره و
تزریق دوست داشتن خود و
و... و... و...
همه بهانه بود
خوب یا بد
ما از ابتدای رفتنت دلتنگ بودیم
ما تو را از خودمان دوست تر داشتیم
و کسی در کوچه داد میزد
عاشقی مگر جز این بود
#پریسا_زابلی_پور
هوای دو نفره و
جنون فصل ها را قدم زدن و
دست های داخل جیب و
یک خیابان خاطره و
کافه های شلوغ و
سیگارهای صبور و
مستی های بی عزت و
آغوش های بی لذت و
خواب های بیدار و
بیداری های خواب آلود و
فلوکستین های بی رگ و
رگ های خراشیده جان سخت و
هیجان عصرهای پنجشنبه و
سوز رختخواب صبح های تعطیل و
دلگیری غروب های جمعه و
عکس های برعکس و
شعر و شکایت و نذر و
کبودی ایمان و
جیر جیر صندلی های اتاق مشاوره و
تزریق دوست داشتن خود و
و... و... و...
همه بهانه بود
خوب یا بد
ما از ابتدای رفتنت دلتنگ بودیم
ما تو را از خودمان دوست تر داشتیم
و کسی در کوچه داد میزد
عاشقی مگر جز این بود
#پریسا_زابلی_پور
⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆
🔆⚜
⚜
همین جا بمان عشقم!
همین گونه که هستی.
بمان
و تنها به من نگاه کن.
نگاه کردن عشق است...
برهنه ام!
برهنه ام تا برای تو راه باشم،
این گونه برهنه و تن به تن.
بگذار نفسهایم روی تن ات سیر کند،
چشمهایت، سینه های برهنه ات، لبهایت.
همین گونه بیا
و در بسترم کنارم بخواب
و ببوس مرا بی وفقه.
باز هم بلندبلند ببوس مرا.
آری،
عشق همین سفرهای طولانی را می طلبد.
هر لحظه سوی خود بکِش مرا.
بکِش تا بدانم سهم توام،
تا بدانی سهم منی.
این گونه محکم،
این گونه گرم سمت خود بکِش مرا.
#ایلهان_برک
#شاعر_ترکیه 🇹🇷
ترجمه:
#سیامک_تقی_زاده
@asheghanehaye_fatima🍁
⚜
⚜🔆
🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜
🔆⚜
⚜
همین جا بمان عشقم!
همین گونه که هستی.
بمان
و تنها به من نگاه کن.
نگاه کردن عشق است...
برهنه ام!
برهنه ام تا برای تو راه باشم،
این گونه برهنه و تن به تن.
بگذار نفسهایم روی تن ات سیر کند،
چشمهایت، سینه های برهنه ات، لبهایت.
همین گونه بیا
و در بسترم کنارم بخواب
و ببوس مرا بی وفقه.
باز هم بلندبلند ببوس مرا.
آری،
عشق همین سفرهای طولانی را می طلبد.
هر لحظه سوی خود بکِش مرا.
بکِش تا بدانم سهم توام،
تا بدانی سهم منی.
این گونه محکم،
این گونه گرم سمت خود بکِش مرا.
#ایلهان_برک
#شاعر_ترکیه 🇹🇷
ترجمه:
#سیامک_تقی_زاده
@asheghanehaye_fatima🍁
⚜
⚜🔆
🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜🔆⚜
ماه من با خیال آسوده
بخواب امشب،
من کنار تو و
تو در رویای منی...
آرام و راحت بخواب تو
ماه شب تاب منی ...
#سعید_اردلان
@asheghanehaye_fatima
بخواب امشب،
من کنار تو و
تو در رویای منی...
آرام و راحت بخواب تو
ماه شب تاب منی ...
#سعید_اردلان
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
...ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﻋﺖ ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ،
ﻣﺎﻩ، ﻣﻮﺟﻮﺩ ﻏﺮﯾﺒﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺑﯽ ﻧﺎﻣﯽ
ﺩﺍﺭﺩ :
ﮔﺎﻩ ﭼﻮﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﻮﺭﺍﯼ ﻗﺪﯾﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ،
ﮔﺎﻩ ﭘﺴﺘﺎﻥ ﺑﻠﻮﺭﯾﻦ ﺯﻧﯽ ﺳﺖ
ﺧﺎﻝ ﮐﻮﺑﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﻣﺮﺩ،
ﮔﺎﻩ ﭼﻮﻥ ﺩﺍﯾﺮﻩ ﯼ ﭘﻮﺳﺘﯽ ﮐﻮلی هاﺳﺖ،
ﻣﺎﻩ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ :
ﭘﻨﺞ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺑﭙﯿﭽﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﭘﻨﺞ ﺍﻧﮕﺸﺖ
ﻭ ﺩﻭ ﺑﺎﺯﻭ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺳﺖ ﺩﻭ ﺯﺍﻧﻮ ﺭﺍ ﺗﻨﮓ،
(بغلی از تنهایی)...
#ﺭﺿﺎ_ﺑﺮﺍﻫﻨﯽ
ﺍﺯ ﺩﻓﺘﺮ #ﻣﺼﯿﺒﺘﯽ_ﺯﯾﺮ_ﺁﻓﺘﺎﺏ
...ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﻋﺖ ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ،
ﻣﺎﻩ، ﻣﻮﺟﻮﺩ ﻏﺮﯾﺒﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺑﯽ ﻧﺎﻣﯽ
ﺩﺍﺭﺩ :
ﮔﺎﻩ ﭼﻮﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﻮﺭﺍﯼ ﻗﺪﯾﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ،
ﮔﺎﻩ ﭘﺴﺘﺎﻥ ﺑﻠﻮﺭﯾﻦ ﺯﻧﯽ ﺳﺖ
ﺧﺎﻝ ﮐﻮﺑﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﻣﺮﺩ،
ﮔﺎﻩ ﭼﻮﻥ ﺩﺍﯾﺮﻩ ﯼ ﭘﻮﺳﺘﯽ ﮐﻮلی هاﺳﺖ،
ﻣﺎﻩ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ :
ﭘﻨﺞ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺑﭙﯿﭽﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﭘﻨﺞ ﺍﻧﮕﺸﺖ
ﻭ ﺩﻭ ﺑﺎﺯﻭ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺳﺖ ﺩﻭ ﺯﺍﻧﻮ ﺭﺍ ﺗﻨﮓ،
(بغلی از تنهایی)...
#ﺭﺿﺎ_ﺑﺮﺍﻫﻨﯽ
ﺍﺯ ﺩﻓﺘﺮ #ﻣﺼﯿﺒﺘﯽ_ﺯﯾﺮ_ﺁﻓﺘﺎﺏ
@asheghanehaye_fatima
من درپناه پنجره ام،
با #آفتاب رابطه دارم...
فروغ
___________________
بي حرف...
بي ملاحظه...
بي خواب...
نقطه چين...
شش ماه بين اين همه "بي" در به در شدم
به ريشه هاي فسفري ام چنگ مي زدم*
در دست هاي پير زمان، جان به سر شدم...
پاييز آمده ست،
کجا مانده اي؟ که من-
گنجشک ِ شعرهاي تو بودم،
عقاب ِ من!
درفصل هاي سرد ،کجا لانه ام شود؟
جز بيت هاي روشن ِ تو، "شعر ِ ناب" ِ من
گنجشک هاي بي خبر از هرچه بود و هست
اين برگ هاي بي خبر از هرچه هست و بود...
پاييز ،استخوان وسط زخم هاي ماست
جلاد ِ بي ملاحظه ي گنبد ِ کبود...
اين موريانه هاي طلبکار ِ خاطره
بي ترس مي جوند دلم را تمام شب
هي حفره...حفره...حفره ...
به پايان نميرسد!
تدمير ِ عاشقانه ي ليلا ، تمام شب
باشعرهاي تازه مرا گيج مي کني
هربار توي شعرسپيدي معلقم
يااينکه توي مثنوي ات راه مي روم
انگار بين يأس و اميدي معلقم
وقتي هنوز توي غزل هات زنده ام
يعني هنوز هم تو به من فکرميکني
شب ها هميشه خاطره-خيزند عشق من!
دربين روز هم ،تو به من فکر ميکني؟
معشوق ِ چشم قهوه اي ام! -درحريم ِ شعر/
پنهان شو از نگاه ِ به خنجر نشستگان
از جرح ِ نشمه هاي دعاگوي پشت سر
از تيزي ِ زبان ِ همه دست بستگان
تا دست هيچکس نرود، سمت ِ بودنت
در پاره پاره هاي همين شعرمن بخواب!
تو #آفتاب ِ منعکسي عشق من!
ولي/
لطفا به شعرهاي کسي غير ِ من، نتاااب...
#ليلا_کاظمي_فراهاني
*به ريشه هاي فسفري اش چنگ ميزند/فروغ
من درپناه پنجره ام،
با #آفتاب رابطه دارم...
فروغ
___________________
بي حرف...
بي ملاحظه...
بي خواب...
نقطه چين...
شش ماه بين اين همه "بي" در به در شدم
به ريشه هاي فسفري ام چنگ مي زدم*
در دست هاي پير زمان، جان به سر شدم...
پاييز آمده ست،
کجا مانده اي؟ که من-
گنجشک ِ شعرهاي تو بودم،
عقاب ِ من!
درفصل هاي سرد ،کجا لانه ام شود؟
جز بيت هاي روشن ِ تو، "شعر ِ ناب" ِ من
گنجشک هاي بي خبر از هرچه بود و هست
اين برگ هاي بي خبر از هرچه هست و بود...
پاييز ،استخوان وسط زخم هاي ماست
جلاد ِ بي ملاحظه ي گنبد ِ کبود...
اين موريانه هاي طلبکار ِ خاطره
بي ترس مي جوند دلم را تمام شب
هي حفره...حفره...حفره ...
به پايان نميرسد!
تدمير ِ عاشقانه ي ليلا ، تمام شب
باشعرهاي تازه مرا گيج مي کني
هربار توي شعرسپيدي معلقم
يااينکه توي مثنوي ات راه مي روم
انگار بين يأس و اميدي معلقم
وقتي هنوز توي غزل هات زنده ام
يعني هنوز هم تو به من فکرميکني
شب ها هميشه خاطره-خيزند عشق من!
دربين روز هم ،تو به من فکر ميکني؟
معشوق ِ چشم قهوه اي ام! -درحريم ِ شعر/
پنهان شو از نگاه ِ به خنجر نشستگان
از جرح ِ نشمه هاي دعاگوي پشت سر
از تيزي ِ زبان ِ همه دست بستگان
تا دست هيچکس نرود، سمت ِ بودنت
در پاره پاره هاي همين شعرمن بخواب!
تو #آفتاب ِ منعکسي عشق من!
ولي/
لطفا به شعرهاي کسي غير ِ من، نتاااب...
#ليلا_کاظمي_فراهاني
*به ريشه هاي فسفري اش چنگ ميزند/فروغ