@asheghanehaye_fatima
باید به دهان تو رجوع کرد
لبخندت را بوسید
پنجرهی روحت را،
آنجا که خواب از سر خیالم پراند
آنجا که بوسه غرق بود در ابدیت
بگو چندبار میتوان عاشق یک لبخند شد؟
چندبار میتوان غنچهای را چید
باز در حسرت چیدنش جان داد؟
لبخندت را میبوسم
آنجا که هنوز عشق در اتفاق میافتد
حالا آغشتهام کن به روحت
یا با من
دهانم را شریک شو
#مهسا_رهنما
☘🍀
باید به دهان تو رجوع کرد
لبخندت را بوسید
پنجرهی روحت را،
آنجا که خواب از سر خیالم پراند
آنجا که بوسه غرق بود در ابدیت
بگو چندبار میتوان عاشق یک لبخند شد؟
چندبار میتوان غنچهای را چید
باز در حسرت چیدنش جان داد؟
لبخندت را میبوسم
آنجا که هنوز عشق در اتفاق میافتد
حالا آغشتهام کن به روحت
یا با من
دهانم را شریک شو
#مهسا_رهنما
☘🍀
@asheghanehaye_fatima
اينكه چرا عشق
با تخت خوابم غريبه است
سواليست كه هرشب
ذهن آغوشم را پر مي كند
من سوال هاي زيادي را مي شناسم
كه جوابشان را گم كرده اند
مانند نيمه ي پيدا شده ام
كه چند پنجره دورتر از اينجا
با دود سيگار پرواز مي كند
و نمي داند چرا آسمان
به تنش كوچك شده
#مهسا_رهنما
☘🍀
اينكه چرا عشق
با تخت خوابم غريبه است
سواليست كه هرشب
ذهن آغوشم را پر مي كند
من سوال هاي زيادي را مي شناسم
كه جوابشان را گم كرده اند
مانند نيمه ي پيدا شده ام
كه چند پنجره دورتر از اينجا
با دود سيگار پرواز مي كند
و نمي داند چرا آسمان
به تنش كوچك شده
#مهسا_رهنما
☘🍀
@asheghanehaye_fatima
حتی سپیده ی صبح
دلیل بر وقوع نیمه شب است
و ما میان شب و شب
تاريكي را به جاي سياهي انتخاب كرده ايم
بیهوده زیستیم و
در دردهای کهنسال ریشه دواندیم
حرفی نزدیم اما سکوت
دهان ما را بوسیده بود
و زاویه ی تیز رنج
بغض ما را خراش می داد
سوال های زیادی نپرسیده ایم اما
پاسخ ها اهمیتشان را از دست داده اند
خورشیدی که امروز
با اراده ی کلیدی روشن می شود
فردا
با اشاره ی سنگ ریزه ای خواهد شکست
حرفی نزدیم و با اينحال
ديگر از فردا
سراغی نخواهیم گرفت
زندگی
چیزی جز دورِ باطل تنهایی نبود
كه هربار از آن شکایت می کنیم
بر گور خالی خود گریسته ایم
#مهسا_رهنما
☘🍀
حتی سپیده ی صبح
دلیل بر وقوع نیمه شب است
و ما میان شب و شب
تاريكي را به جاي سياهي انتخاب كرده ايم
بیهوده زیستیم و
در دردهای کهنسال ریشه دواندیم
حرفی نزدیم اما سکوت
دهان ما را بوسیده بود
و زاویه ی تیز رنج
بغض ما را خراش می داد
سوال های زیادی نپرسیده ایم اما
پاسخ ها اهمیتشان را از دست داده اند
خورشیدی که امروز
با اراده ی کلیدی روشن می شود
فردا
با اشاره ی سنگ ریزه ای خواهد شکست
حرفی نزدیم و با اينحال
ديگر از فردا
سراغی نخواهیم گرفت
زندگی
چیزی جز دورِ باطل تنهایی نبود
كه هربار از آن شکایت می کنیم
بر گور خالی خود گریسته ایم
#مهسا_رهنما
☘🍀
@asheghanehaye_fatima
باید از چه کسی به کجا فرار کرد؟
مانند پیراهنی رنجور
که با دست و پای گمشده
از گلو آویزانش کرده باشند
از زندگی آویزانم
و می ترسم
کسی که قلب را به سینه ام باز می گرداند
دامنم را لکه دار کند.
#مهسا_رهنما
☘🍀
باید از چه کسی به کجا فرار کرد؟
مانند پیراهنی رنجور
که با دست و پای گمشده
از گلو آویزانش کرده باشند
از زندگی آویزانم
و می ترسم
کسی که قلب را به سینه ام باز می گرداند
دامنم را لکه دار کند.
#مهسا_رهنما
☘🍀
@asheghanehaye_fatima
پشت به دوربین اگر می خندیدم
لبخند کوچکم
میان شعله ها دست به دست نمی شد،
لازم نبود پاره عکسی را ببوسم
که جا گذاشته دستی را دور گردنم.
پشت به دوربین اگر خندیده بودم
یادم نمی آمد منم
جا مانده میان نفس های کسی
که جا افتاده از نفسم،
زبانه می کشیدم و به یاد نمی آوردم
آتش
پیش از آنکه بسوزاند
سوخته است.
#مهسا_رهنما
☘🍀
پشت به دوربین اگر می خندیدم
لبخند کوچکم
میان شعله ها دست به دست نمی شد،
لازم نبود پاره عکسی را ببوسم
که جا گذاشته دستی را دور گردنم.
پشت به دوربین اگر خندیده بودم
یادم نمی آمد منم
جا مانده میان نفس های کسی
که جا افتاده از نفسم،
زبانه می کشیدم و به یاد نمی آوردم
آتش
پیش از آنکه بسوزاند
سوخته است.
#مهسا_رهنما
☘🍀
@asheghanehaye_fatima
عشق در فنجان من چه ریخت؟
که هربار خندیدم
دهانم تلخ شد،
صورت غمگینی شده ام
که با همه لبخند می زنم
تا در تنهایی اشک بریزم،
با گریه های انفرادی
به خنده های دسته جمعی فکر می کنم
وبه هقهق
که لهجه ی غمگین قه قهه است.
#مهسا_رهنما
☘🍀
عشق در فنجان من چه ریخت؟
که هربار خندیدم
دهانم تلخ شد،
صورت غمگینی شده ام
که با همه لبخند می زنم
تا در تنهایی اشک بریزم،
با گریه های انفرادی
به خنده های دسته جمعی فکر می کنم
وبه هقهق
که لهجه ی غمگین قه قهه است.
#مهسا_رهنما
☘🍀
@asheghanehaye_fatima
دست و پا مي زني تا نمرده باشي،
دست و پا مي زني
و تنها دست از مرگ درازتر
به زندگي باز مي گردي
تا گلو را محكم تر بفشاري؛
دست و پا نزن
تو زنده اي
و همين براي مردنت كافيست.
#مهسا_رهنما
🍀🍀
دست و پا مي زني تا نمرده باشي،
دست و پا مي زني
و تنها دست از مرگ درازتر
به زندگي باز مي گردي
تا گلو را محكم تر بفشاري؛
دست و پا نزن
تو زنده اي
و همين براي مردنت كافيست.
#مهسا_رهنما
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
عشق در فنجان من چه ریخت؟
که هربار خندیدم
دهانم تلخ شد،
صورت غمگینی شده ام
که با همه لبخند می زنم
تا در تنهایی اشک بریزم،
با گریه های انفرادی
به خنده های دسته جمعی فکر می کنم
وبه هقهق
که لهجه ی غمگین قه قهه است.
#مهسا_رهنما
🍀🍀
عشق در فنجان من چه ریخت؟
که هربار خندیدم
دهانم تلخ شد،
صورت غمگینی شده ام
که با همه لبخند می زنم
تا در تنهایی اشک بریزم،
با گریه های انفرادی
به خنده های دسته جمعی فکر می کنم
وبه هقهق
که لهجه ی غمگین قه قهه است.
#مهسا_رهنما
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
ويترين هاي طلافروشي
روزهاي غمگيني را لمس كرده اند
مانند دست هاي ما
كه باور دارند تنهايي
مرزيست ميان
حلقه هاي بي انگشت
انگشت هاي بي حلقه
#مهسا_رهنما
🍀🍀
ويترين هاي طلافروشي
روزهاي غمگيني را لمس كرده اند
مانند دست هاي ما
كه باور دارند تنهايي
مرزيست ميان
حلقه هاي بي انگشت
انگشت هاي بي حلقه
#مهسا_رهنما
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
مرد مهربانیست ،
معتقدست ظرف شستن
به دست هایم نمی آید
و برای آشپزی
موهایم مناسب نیست
روزهایی که شعر
گم شده در آستینم
چمدان می بندد
راه آهن را از مسیر سیگار
به خانه می آورد
تا آستین ها را خوب بتکانم
یا باز کنم مشت بغض را
و برای بدرقه
کاسه ای از اشک های نانوشته
بريزم پشت سرش
شاید راه آهن تعطیل شد
و شنیدم: شعر تویی
مرد مهربانیست،
و وقتی جای بغض،
روی گلویم می نویسد بوسه
با خودم فکر می کنم
کاش تمام شعرها را
با یک چوب نمی زدند...
#مهسا_رهنما
🍀🍀
مرد مهربانیست ،
معتقدست ظرف شستن
به دست هایم نمی آید
و برای آشپزی
موهایم مناسب نیست
روزهایی که شعر
گم شده در آستینم
چمدان می بندد
راه آهن را از مسیر سیگار
به خانه می آورد
تا آستین ها را خوب بتکانم
یا باز کنم مشت بغض را
و برای بدرقه
کاسه ای از اشک های نانوشته
بريزم پشت سرش
شاید راه آهن تعطیل شد
و شنیدم: شعر تویی
مرد مهربانیست،
و وقتی جای بغض،
روی گلویم می نویسد بوسه
با خودم فکر می کنم
کاش تمام شعرها را
با یک چوب نمی زدند...
#مهسا_رهنما
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
حتی سپیده ی صبح
دلیل بر وقوع نیمه شب است
و ما میان شب و شب
تاريكي را به جاي سياهي انتخاب كرده ايم
بیهوده زیستیم و
در دردهای کهنسال ریشه دواندیم
حرفی نزدیم لیکن سکوت
دهان ما را بوسیده بود
و زاویه ی تیز رنج
بغض ما را خراش می داد
سوال های زیادی نپرسیده ایم اما
پاسخ ها اهمیتشان را از دست داده اند
خورشیدی که امروز
با اراده ی کلیدی روشن می شود
فردا
با اشاره ی سنگ ریزه ای خواهد شکست
حرفی نزدیم و با اينحال
ديگر از فردا
سراغی نخواهیم گرفت
زندگی
چیزی جز دورِ باطل تنهایی نبود
و هربار از آن شکایت می کنیم
بر گور خالی خود گریسته ایم
#مهسا_رهنما
🍀🍀
حتی سپیده ی صبح
دلیل بر وقوع نیمه شب است
و ما میان شب و شب
تاريكي را به جاي سياهي انتخاب كرده ايم
بیهوده زیستیم و
در دردهای کهنسال ریشه دواندیم
حرفی نزدیم لیکن سکوت
دهان ما را بوسیده بود
و زاویه ی تیز رنج
بغض ما را خراش می داد
سوال های زیادی نپرسیده ایم اما
پاسخ ها اهمیتشان را از دست داده اند
خورشیدی که امروز
با اراده ی کلیدی روشن می شود
فردا
با اشاره ی سنگ ریزه ای خواهد شکست
حرفی نزدیم و با اينحال
ديگر از فردا
سراغی نخواهیم گرفت
زندگی
چیزی جز دورِ باطل تنهایی نبود
و هربار از آن شکایت می کنیم
بر گور خالی خود گریسته ایم
#مهسا_رهنما
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
صبح یک روز بیدار می شوی
پنجره را باز می کنی
و مرا که در تمام شهر پیچیده ام
درون سینه ات می یابی ،
لبخند به دست
به قصد قلب تو آمده ام تا
نماز باران بخوانم
صبح روزی
ابرها از پشت کوه
به چشم های تو عزیمت می کنند !
عقربه ها به عقب باز می گردند
تا در سال هایی که گذشت
آمدنم را دلتنگ شوی
و مرا بباری ...
صبح ابری روزی
نفسم زندگی را در اشک های تو می دمد
باران از زمین به آسمان می بارد
حوض خانه تنهایی ماه را قاب می گیرد
و پنجره ها
رو به پرواز تمام ماهی ها
باز خواهد شد ...
#مهسا_رهنما
🍀🍀
صبح یک روز بیدار می شوی
پنجره را باز می کنی
و مرا که در تمام شهر پیچیده ام
درون سینه ات می یابی ،
لبخند به دست
به قصد قلب تو آمده ام تا
نماز باران بخوانم
صبح روزی
ابرها از پشت کوه
به چشم های تو عزیمت می کنند !
عقربه ها به عقب باز می گردند
تا در سال هایی که گذشت
آمدنم را دلتنگ شوی
و مرا بباری ...
صبح ابری روزی
نفسم زندگی را در اشک های تو می دمد
باران از زمین به آسمان می بارد
حوض خانه تنهایی ماه را قاب می گیرد
و پنجره ها
رو به پرواز تمام ماهی ها
باز خواهد شد ...
#مهسا_رهنما
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
صبح یک روز بیدار می شوی
پنجره را باز می کنی
و مرا که در تمام شهر پیچیده ام
درون سینه ات می یابی ،
لبخند به دست
به قصد قلب تو آمده ام تا
نماز باران بخوانم
صبح روزی
ابرها از پشت کوه
به چشم های تو عزیمت می کنند !
عقربه ها به عقب باز می گردند
تا در سال هایی که گذشت
آمدنم را دلتنگ شوی
و مرا بباری ...
صبح ابری روزی
نفسم زندگی را در اشک های تو می دمد
باران از زمین به آسمان می بارد
حوض خانه تنهایی ماه را قاب می گیرد
و پنجره ها
رو به پرواز تمام ماهی ها
باز خواهد شد ...
#مهسا_رهنما
صبح یک روز بیدار می شوی
پنجره را باز می کنی
و مرا که در تمام شهر پیچیده ام
درون سینه ات می یابی ،
لبخند به دست
به قصد قلب تو آمده ام تا
نماز باران بخوانم
صبح روزی
ابرها از پشت کوه
به چشم های تو عزیمت می کنند !
عقربه ها به عقب باز می گردند
تا در سال هایی که گذشت
آمدنم را دلتنگ شوی
و مرا بباری ...
صبح ابری روزی
نفسم زندگی را در اشک های تو می دمد
باران از زمین به آسمان می بارد
حوض خانه تنهایی ماه را قاب می گیرد
و پنجره ها
رو به پرواز تمام ماهی ها
باز خواهد شد ...
#مهسا_رهنما
@asheghanehaye_fatima
صبح یک روز بیدار می شوی
پنجره را باز می کنی
و مرا که در تمام شهر پیچیده ام
درون سینه ات می یابی ،
لبخند به دست
به قصد قلب تو آمده ام تا
نماز باران بخوانم
صبح روزی
ابرها از پشت کوه
به چشم های تو عزیمت می کنند !
عقربه ها به عقب باز می گردند
تا در سال هایی که گذشت
آمدنم را دلتنگ شوی
و مرا بباری ...
صبح ابری روزی
نفسم زندگی را در اشک های تو می دمد
باران از زمین به آسمان می بارد
حوض خانه تنهایی ماه را قاب می گیرد
و پنجره ها
رو به پرواز تمام ماهی ها
باز خواهد شد ...
#مهسا_رهنما
🍀🍀
صبح یک روز بیدار می شوی
پنجره را باز می کنی
و مرا که در تمام شهر پیچیده ام
درون سینه ات می یابی ،
لبخند به دست
به قصد قلب تو آمده ام تا
نماز باران بخوانم
صبح روزی
ابرها از پشت کوه
به چشم های تو عزیمت می کنند !
عقربه ها به عقب باز می گردند
تا در سال هایی که گذشت
آمدنم را دلتنگ شوی
و مرا بباری ...
صبح ابری روزی
نفسم زندگی را در اشک های تو می دمد
باران از زمین به آسمان می بارد
حوض خانه تنهایی ماه را قاب می گیرد
و پنجره ها
رو به پرواز تمام ماهی ها
باز خواهد شد ...
#مهسا_رهنما
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
باید به دهان تو رجوع کرد،
لبخندت را بوسید!!
پنجره ی روحت را...
آنجا که خواب از سر خیالم پراند،
آنجا که بوسه غرق بود،
در ابدیت...!
بگو چندبار می توان عاشق یک لبخند شد؟
چندبار می توان غنچه ای را چید،
باز در حسرت چیدنش جان داد؟
لبخندت را می بوسم!!
آنجا که هنوز عشق در اتفاق می افتد!
حالا آغشته ام کن به روحت...
یا با من،دهانم را شریک شو...
#مهسا_رهنما
باید به دهان تو رجوع کرد،
لبخندت را بوسید!!
پنجره ی روحت را...
آنجا که خواب از سر خیالم پراند،
آنجا که بوسه غرق بود،
در ابدیت...!
بگو چندبار می توان عاشق یک لبخند شد؟
چندبار می توان غنچه ای را چید،
باز در حسرت چیدنش جان داد؟
لبخندت را می بوسم!!
آنجا که هنوز عشق در اتفاق می افتد!
حالا آغشته ام کن به روحت...
یا با من،دهانم را شریک شو...
#مهسا_رهنما
@asheghanehaye_fatima
باید به دهان تو رجوع کرد،
لبخندت را بوسید!!
پنجره ی روحت را
آنجا که خواب از سر خیالم پراند،
آنجا که بوسه غرق بود در ابدیت...!
بگو چندبار می توان
عاشق یک لبخند شد؟
چندبار می توان غنچه ای را چید،
و باز
در حسرت چیدنش جان داد؟
لبخندت را می بوسم!!
آنجا که هنوز عشق اتفاق می افتد!
حالا آغشته ام کن به روحت...
یا با من،
دهانم را شریک شو...
#مهسا_رهنما
باید به دهان تو رجوع کرد،
لبخندت را بوسید!!
پنجره ی روحت را
آنجا که خواب از سر خیالم پراند،
آنجا که بوسه غرق بود در ابدیت...!
بگو چندبار می توان
عاشق یک لبخند شد؟
چندبار می توان غنچه ای را چید،
و باز
در حسرت چیدنش جان داد؟
لبخندت را می بوسم!!
آنجا که هنوز عشق اتفاق می افتد!
حالا آغشته ام کن به روحت...
یا با من،
دهانم را شریک شو...
#مهسا_رهنما
@asheghanehaye_fatima
باید به دهان تو رجوع کرد،
لبخندت را بوسید!!
پنجره ی روحت را
آنجا که خواب از سر خیالم پراند،
آنجا که بوسه غرق بود در ابدیت...!
بگو چندبار می توان
عاشق یک لبخند شد؟
چندبار می توان غنچه ای را چید،
و باز
در حسرت چیدنش جان داد؟
لبخندت را می بوسم!!
آنجا که هنوز عشق اتفاق می افتد!
حالا آغشته ام کن به روحت...
یا با من،
دهانم را شریک شو...
#مهسا_رهنما
باید به دهان تو رجوع کرد،
لبخندت را بوسید!!
پنجره ی روحت را
آنجا که خواب از سر خیالم پراند،
آنجا که بوسه غرق بود در ابدیت...!
بگو چندبار می توان
عاشق یک لبخند شد؟
چندبار می توان غنچه ای را چید،
و باز
در حسرت چیدنش جان داد؟
لبخندت را می بوسم!!
آنجا که هنوز عشق اتفاق می افتد!
حالا آغشته ام کن به روحت...
یا با من،
دهانم را شریک شو...
#مهسا_رهنما
خیال بوسیدنت
رنگ پیراهنم را عوض می کند
موهایم را بالای سرم جمع می کند
تا برهنگی گلویم را کشیده تر لمس کنی
تا اکتفا نکنی به شکوفه های تنم ..
بوسیدنت حرارت تابستان است
زیر پوست پیراهنم
می تواند در سرمای سینه ی من !
زیبایی زنی را بیدار کند
که ایستاده در مسیر باد
تا با خیال بوسه ی تو !
بهار را معطر کند ..
بوسیدنت می تواند
خواب هر کابوسی را آرام کند
پس چرا وحشت موهایم رام تو نشود؟
وقتی پاییز
از وسوسه ی نوازش تو برهنه شده
وقتی هر برگ !
بوسه ایست که از شاخه می افتد ...
💜
#مهسارهنما
#مهسا_رهنما
@asheghanehaye_fatima🌸
رنگ پیراهنم را عوض می کند
موهایم را بالای سرم جمع می کند
تا برهنگی گلویم را کشیده تر لمس کنی
تا اکتفا نکنی به شکوفه های تنم ..
بوسیدنت حرارت تابستان است
زیر پوست پیراهنم
می تواند در سرمای سینه ی من !
زیبایی زنی را بیدار کند
که ایستاده در مسیر باد
تا با خیال بوسه ی تو !
بهار را معطر کند ..
بوسیدنت می تواند
خواب هر کابوسی را آرام کند
پس چرا وحشت موهایم رام تو نشود؟
وقتی پاییز
از وسوسه ی نوازش تو برهنه شده
وقتی هر برگ !
بوسه ایست که از شاخه می افتد ...
💜
#مهسارهنما
#مهسا_رهنما
@asheghanehaye_fatima🌸
خیال بوسیدنت
رنگ پیراهنم را عوض می کند
موهایم را بالای سرم جمع می کند
تا برهنگی گلویم را کشیده تر لمس کنی
تا اکتفا نکنی به شکوفه های تنم ..
بوسیدنت حرارت تابستان است
زیر پوست پیراهنم
می تواند در سرمای سینه ی من !
زیبایی زنی را بیدار کند
که ایستاده در مسیر باد
تا با خیال بوسه ی تو !
بهار را معطر کند ..
بوسیدنت می تواند
خواب هر کابوسی را آرام کند
پس چرا وحشت موهایم رام تو نشود؟
وقتی پاییز
از وسوسه ی نوازش تو برهنه شده
وقتی هر برگ
بوسه ایست که از شاخه می افتد ..!!
#مهسا_رهنما
@asheghanehaye_fatima
رنگ پیراهنم را عوض می کند
موهایم را بالای سرم جمع می کند
تا برهنگی گلویم را کشیده تر لمس کنی
تا اکتفا نکنی به شکوفه های تنم ..
بوسیدنت حرارت تابستان است
زیر پوست پیراهنم
می تواند در سرمای سینه ی من !
زیبایی زنی را بیدار کند
که ایستاده در مسیر باد
تا با خیال بوسه ی تو !
بهار را معطر کند ..
بوسیدنت می تواند
خواب هر کابوسی را آرام کند
پس چرا وحشت موهایم رام تو نشود؟
وقتی پاییز
از وسوسه ی نوازش تو برهنه شده
وقتی هر برگ
بوسه ایست که از شاخه می افتد ..!!
#مهسا_رهنما
@asheghanehaye_fatima