عاشقانه های فاطیما
818 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima






"وِردی"

و هم‌چنان
ما به سیگار پک می‌زنیم
و آبجو می‌نوشیم
و تلاش می‌کنیم تا
زخم‌های عشق را
بر روحمان التیام بخشیم.
آبجو.
سیگار.
به موسیقی وِردی گوش می‌سپارم
کپلم را می‌خارانم
و به ابرِ دودِ آبی‌رنگ زل می‌زنم.
تا به حال ونیز رفته‌ای؟
مادرید چطور؟
تقلای پیوسته‌ای که شیپورِ زیرصدا می‌کند
ملال‌آور است.
آن‌گاه هم‌چنان
من گاهی به نوعِ کم‌تشویش‌ترِ عشق می‌اندیشم
نوعی که شاید
و باید آسان‌تر باشد
مثلِ خوابیدن روی صندلی
یا کلیسایی پُر از پنجره.
به قدرِ کافی اندوهناک،
آن عشقِ بی‌قید را
که مهربان و آرام است
و اکنون مثلِ این نورِ بالای سرم اینجاست
تا خود را به من بسپارد،
فقط وقتی آرزو می‌کنم
که در مرکزی مشخص
از دود و دود و دودم
با پیراهنی قهوه‌ای و کهنه.
من اما زیرِ خروارها آوار مانده‌ام.
شعر در مغز شلیک می‌شود
و شاش‌کنان از کوچه می‌گذرد.
ای دوستان
از نفس کشیدن
زیرِ این آسمانِ شعله‌ور ننویسید.
کودکان دنباله‌روی ما هستند.
اکنون اما وِردی
با کاغذدیواری‌ها،
با عشقِ ناشی از آبجو،
و با مزه‌ی طلای خیس
وقتی انگشتانم در خاکستر سیگار
نم‌دار می‌شود،
مدارا می‌کند،
و زن‌های غریبه‌ی جوان
زیرِ پنجره‌ام در رفت و آمدند
و به دسته‌ی جارو
قصر
و پایِ توتِ‌آبی فکر می‌کنند.

چارلز بوکفسکی - شاعر آمریکایی
برگردان: مهیار مظلومی
از کتاب: لذت‌های نفرین شده

پ‌.ن۱: وردی موسیقیدان ایتالیایی بوده است.
پ.ن۲: امروز سال‌مرگِ چارلز بوکفسکی بود.

#چارلز_بوکفسکی
#چارلز_بوکوفسکی
#مهیار_مظلومی
■قلب خندان

زندگی شما، مال خودتان است.
نگذارید زیر تسلیم و رضای متعفن خرد شود.
به هوش باشید.
همیشه راهی برای فرار است.
همیشه نور امیدی در جایی وجود دارد.
ممکن است نور تابانی نباشد،
اما تاریکی را درهم می‌شکند،
هوشیار باشید.
خدایان فرصت‌هایی پیش‌روی‌تان می‌گذارند،
آن‌ها را بشناسید،
و در آغوش بکشید،
شما نمی‌توانید مرگ را درهم‌ بشکنید،
ولی می‌توانید گاهی مرگ را در زندگی‌تان از بین ببرید.
هرچه بیش‌تر این کار را بکنید،
نور بیش‌تری خواهد تابید.
زندگی شما، در دستان خودتان است.
آن را به درستی دریابید وقتی هنوز در اختیارتان است.
شما شگفت‌انگیزید،
و خدایان بی‌صبرانه منتظر شاد کردن‌تان هستند.

■The Laughing Heart

your life is your life
don’t let it be clubbed into dank submission.
be on the watch.
there are ways out.
there is a light somewhere.
it may not be much light but
it beats the darkness.
be on the watch.
the gods will offer you chances.
know them.
take them.
you can’t beat death but
you can beat death in life, sometimes.
and the more often you learn to do it,
the more light there will be.
your life is your life.
know it while you have it.
you are marvelous
the gods wait to delight
in you.

■شاعر: #چارلز_بوکوفسکی | Charles Bukowski | آمریکا، ۱۹۹۴-۱۹۲۰ |

■برگردان: #مهیار_مظلومی

@asheghanehaye_fatima
نوشتن
اغلب تنها چیز میانِ تو
و امرِ ناممکن است.
هیچ مشروبی،
هیچ عشقی،
و هیچ ثروتی
نمی‌تواند چنین باشد.
هیچ‌چیز نجاتت نمی‌دهد
جز نوشتن.
دیوارها را
از فروریختن باز می‌دارد.
جلوی نزدیک شدن مردم را می‌گیرد.
تاریکی را فرو می‌پاشد.
نوشتن
یگانه روانپزشک است
و پرمهرترینِ خدایان.
نوشتن
مرگ را زیرِ نظر می‌گیرد،
و توقف ندارد.
نوشتن
به خودش
و به درد می‌خندد.
نوشتن
آخرین امید
و آخرین توضیح است.
آری!
نوشتن چنین است...

#چارلز_بوکفسکی
#شاعر_آمریکا
ترجمه:
#مهیار_مظلومی
@asheghanehaye_fatima
هرچه بیش‌تر اوج بگیری
فشار بر رویت بیش‌تر می‌شود.
آن‌ها که تاب می‌آورند
درمی‌یابند
که فاصله‌ی بین فراز و فرود
به طرز ناخوش‌آیندی زیاد است.
آن‌ها که موفق می‌گردند،
سرّی را درمی‌یابند:
که رازی وجود ندارد.

#چارلز_بوکوفسکی [ Charles Bukowski | آمریکا، ۱۹۹۴–۱۹۲۰ ]

برگردان: #مهیار_مظلومی

@asheghanehaye_fatima
■شعر مانند یک شهر است

شعر مانند شهری‌ست
پُر از خیابان و فاضلاب،
پر از قدیسان،
قهرمانان،
گدایان،
دیوانگان.
پر از ابتذال و مشروب.
پر از باران و طوفان و خشک‌سالی.
شعر شهری‌ست جنگ‌زده.

شعر مانند شهری‌ست
که مدام از ساعت می‌پرسد چرا چرا؟
شعر شهری‌ست سوزان.
شعر شهری‌ست زیر رگ‌بار تفنگ‌ها.
شعر شهری‌ست که سلمانی‌هایش پر از آدم‌های مستِ بدبین است.
شعر شهری‌ست که خدا در آن لخت می‌راند،
مانند بانو گودایوا.
شعر شهری‌ست که سگ‌ها شب‌ها در آن واق‌واق می‌کنند،
و به دنبال پرچم‌ها می‌دوند.

شعر شهری‌ست مملو از شاعران،
که اکثرشان شبیه هم‌اند،
حسود و پرخاش‌گر.

شعر،
این شهر است اکنون،
پنجاه مایل دورتر از ناکجاآباد،
ساعت نُه و نُه دقیقه صبح،
با مزه‌ مشروب و سیگار،
بدون پلیس،
بدون عشق،
پرسه‌زنان در خیابان.

این شعر،
این شهر،
با درهای بسته و محصور‌شده،
تقریبن خالی،

سوگ‌وار،
بی‌قطره‌ی اشکی،
در حال پیر شدن،
بی‌ترحم،
این کوه‌های سرسخت،
اقیانوسی به رنگ شعله‌های بنفش،
ماهی
خالی از عظمت،
موسیقی ملایمی از پنجره‌های شکسته.
شعر مانند یک شهر است،
شعر یک ملت است،

شعر، کل دنیاست.
حالا من این شعر را زیر شیشه می‌چسبانم،
تا ویراستار دیوانه با موشکافی آن‌ را بررسی کند،
در حالی‌که شب در جای دیگری شروع شده است،
و زن‌های خاکستری بی‌هوش در صف ایستاده‌اند،
سگ‌ها دنبال هم تا خلیج می‌دوند،
شیپورها چوبه‌های دار را برپا می‌کنند،
و آدم‌های حقیر در مورد کارهایی که از انجام‌اش عاجزند یاوه‌گویی می‌کنند.

■شاعر: #چارلز_بوکوفسکی [ Charles Bukowski | آمریکا، ۱۹۹۴–۱۹۲۰ ]

■برگردان: #مهیار_مظلومی

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎼●اجرای آهنگ: «ارغوان»

🎙●خواننده: #علیرضا_قربانی

●شاعر: #سایه

●آهنگ‌ساز: #مهیار_علی‌زاده

🔺اجرا: کنسرت «حریق خزان» | تالار وحدت، مهر ۱۳۹۲ | رهبر ارکستر: #سهراب_کاشف

ارغوان
این چه رازی‌ست که هر بار بهار
با عزای دل ما می‌آید؟

@asheghanehaye_fatima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
《با من خیال کن》

اجرا از گروه #پالت
🎤 #امید_نعمتی

ویلنسل: #مهیار_طهماسبی
گیتار: #کاوه_صالحی

با من خیال کن که نشسته ای کنار من
تو قصه گفتی من قصه خوانده ام

با من خیال کن شب از سر گذشت و رفت
بیدار مانده ای بیدار مانده ام


@asheghanehaye_fatima
درختی به دستانم وارد شد
شیره‌اش از بازوانم بالا رفت
در سینه‌ام رشد کرد
و شاخه‌هایش از تنم بیرون آمد.
درخت، تویی.
خزه، تویی.
بنفشه‌هایی که باد می‌نوازدشان، تویی.
تو کودکی آن بالا.
و همه این‌ها در چشم دنیا ابلهانه است.

■شاعر: #ازرا_پاوند [ Ezra Pound • آمریکا، ۱۹۷۲-۱۸۸۵ ]

■برگردان: #مهیار_مظلومی

@asheghanehaye_fatima
چنان تنهاییِ بزرگی در دنیا هست
که در حرکتِ آهسته‌ی عقربه‌های ساعت
دیده می‌شود.

آدم‌ها خسته‌اند
تکه‌پاره‌ی عشق‌اند
یا نبودِ عشق.

آدم‌ها باهم خوب نیستند.
پول‌دارها با پول‌دارها خوب نیستند.
بی‌چاره‌ها با بی‌چاره‌ها خوب نیستند.
ترسیده‌ایم.

نظامِ آموزشی‌مان می‌گوید
که همه‌ی ما می‌توانیم
برنده باشیم.
اما چیزی در‌ باره‌ی
فاضلاب‌ها
و خودکشی‌ها نمی‌گوید.
یا درباره‌ی ترسِ آدمی
که جایی تنهاست
چیزی نمی‌گوید

آدمی
که بی‌آن.که کسی لمس‌اش کند
یا با او حرفی بزند
گلی را آب می‌دهد.

#چارلز_بوکوفسکی
برگردان: #مهیار_مظلومی

@asheghanehaye_fatima