عاشقانه های فاطیما
783 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
درخت به دستهایم وارد شده
شیره اش از بازوانم بالا رفته
درخت در سینه ام رشد کرده
به سمت پایین گسترده
شاخه هایش چون بازوانی از تنم بیرون خزیده

درخت تویی
خزه تویی
بنفشه ای با بادی بر فراز آن
کودکی- چنین بالا- تویی
و اینهمه حماقت است در چشم جهان

#ازرا_پاوند

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



در ستایش «ایزوت»

من کوشش بیهوده کرده‌ام تا به
قلب خود بگویم که بلند پروازی را
به کناری نهد.
بیهوده نهیب بر او زده‌ام که:
«- ای قلب! از تو، در جهان،
سرودگویان بهتری هست»
اما پاسخ او، چون باد، چونان عود
چنان چون نالشی مبهم
بر فراز شب گسترش می‌یابد
صبر و آرام از من باز می‌ستاند و
هماره می‌گوید: «سرودی. سرودی»
و انعکاس این صداها، شامگاهان
چونان امواج دریا بر هم می‌غلتد
و جاودانه به دنبال سرودی
در گردش است.

#ازرا_پاوند
@asheghanehaye_fatima

 

درختی در دستانم ریشه دوانده است

شیره اش از بازوانم بالا می رود

در اعماق سینه ام رشد می کند

شاخه هایش همانند دستی از من بیرون می زنند

تو آن درخت هستی

مشک هستی

بنفشه ی کوچکی هستی که باد مخلوقش

بی نهایت تکانش می دهد

و تمام اینها جنونی

در جهان بیش نیست


#ازرا_پاوند
@asheghanehaye_fatima


Why not i your servant, if you have none?
They brought me from Syria
As plunder for the beloved




اگر خادم گوش به فرمانی نداری
چرا مرا به غلامی نمی‌پذیری
به اسارت مرا از دمشق آورده‌اند
تا به دلربایی مانند شما پیشکش شوم


عاشقانه‌های مصر باستان
ترجمه به انگلیسی: #ازرا_پاوند
ترجمه به فارسی: #عباس_صفاری
@asheghanehaye_fatima



درختی به دستان‌ام وارد شد
شیره‌اش از بازوان‌ام بالا رفت
در سینه‌ام رشد کرد
و شاخه‌هایش از تن‌ام بیرون آمد.
درخت، تویی.
خزه، تویی.
بنفشه‌هایی که باد می‌نوازدشان، تویی.
تو کودکی آن بالا.
و همه این‌ها در چشم دنیا ابلهانه است.

■●شاعر: #ازرا_پاوند | Ezra Pound | آمریکا، ۱۹۷۲-۱۸۸۵ |

■●برگردان: #مهیار_مظلومی
چشمان این زن مرده با من سخن می‌گویند،
چرا که در آن‌ها عشق بود؛ عشقی که نمی‌بایست نابود گردد.
در آن‌ها هوس بود، هوسی که نمی‌بایست بمیرد.
چشمان این زن مرده با من سخن می‌گویند.
این مرد، این نقاش، در جاده‌های مرموز عشق گام برداشته بود.
چرا که اگر جز این می‌بود، تصویر را این چنین زیبا نقش نمی‌توانست کرد.
و اکنون، آن مرد رفته است.
و زن نیز - که «ونوس» نقاش بود - همچنان، رفته است.
و تو - ای تصویر - در این جائی
و تو از برای من به جزایر دور دست یونان ماننده‌ئی - ای تصویر!
و این تصویر، چیزی است که دوامی جاودانه دارد.
چشمان این زن مرده با من سخن می‌گویند...

#ازرا_پاوند
ترجمه: #رضا_براهنی


@asheghanehaye_fatima
درختی به دستانم وارد شد
شیره‌اش از بازوانم بالا رفت
در سینه‌ام رشد کرد
و شاخه‌هایش از تنم بیرون آمد.
درخت، تویی.
خزه، تویی.
بنفشه‌هایی که باد می‌نوازدشان، تویی.
تو کودکی آن بالا.
و همه این‌ها در چشم دنیا ابلهانه است.

■شاعر: #ازرا_پاوند [ Ezra Pound • آمریکا، ۱۹۷۲-۱۸۸۵ ]

■برگردان: #مهیار_مظلومی

@asheghanehaye_fatima