عاشقانه های فاطیما
817 subscribers
21.2K photos
6.51K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
Forwarded from Deleted Account
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@asheghanehaye_fatima


نفسِ خشم‌آگينِ مرا
تُند و بريده
در آغوش مي‌فشاري
و من احساس مي‌کنم
که رها مي‌شوم
و عشق
مرگِ رهايي‌بخشِ مرا
از تماميِ تلخي‌ها
مي‌آکند
بهشتِ من جنگلِ شوکران‌هاست
و شهادتِ مرا پاياني نيست




#احمد_شاملو
____🍁____________
@asheghanehaye_fatima


‍ نازنینم !
از تو دور .... از خانه دور ...
از خودم دورم !
دلم تنگ است
برای خانه پدری
برای گلدان‌های شمعدانی کنار حوض
برای بوی زعفران شله زرد‌های نذری
برای باغبان پیر که پشت درخت بید یواشکی سیگار می‌کشید
برای قرمزی و شیرینی‌ یک قاچ هندوانه
برای خواب روی پشت بام,
یک شب پر ستاره
برای پریدن از روی جوب
برای ایستادن در صف نانوایی
برای خوردن یک استکان کمر باریک چایی
برای قند پهلویش
برای پنیر و گردویش
برای بوی نمناک خاک کوچه پس کوچه
برایِ هیاهویِ بچه‌ها پشت دیوار هر خونه

خانه پدری یک بهانه بود
دلم برای کودکی‌هایم
دلم برای نیمه ی گم شده ام
دلم برای خودم تنگ شده است
دلم بی‌ نهایت ،
بی‌ نهایت برای تو تنگ شده است !
کجایی‌ تو ؟؟

#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima


ناگاه:
من، در تو، ماجرای به قطب رفتن،
در تو، کشف تقدیر قمارباز را
در تو، فاصله را
من، در تو،
ناممکنی ها را دوست دارم
غوطه ور شدن در چشمان ات چون جنگلی غوطه ور در نور
و خیس از عرق و خون، گرسنه و خشمگین
با اشتهای صیادی، گوشت تن ات را به دندان کشیدن
من، در تو، ناممکنی ها را دوست دارم
اما، ناامیدی ها را هرگز ...!


#ناظم_حکمت
@asheghanehaye_fatima



کوچه هایی دست نخورده کنار گذاشته ام
برای روزی
که با یک آواز کهنه برمی گردی ...

#روزبه_سوهانی
@asheghanehaye_fatima


پنج شنبه عاشق است
گرم و داغ مثل قهوه تلخ زمستان
مثل نوستالژى ترانه هاى داريوش
تمام نميشود تا
اشكت را در نياورد!
تا ديوانه ات نكند!
تا نگويى بس است!
لعنتى تا نم آن قطره اشك را از پس
دود سيگارت نبيند تمام نميشود!
پنج شنبه عاشق است
مثل كافه اى دنج ميان تاريكى روزهاى ديگر؛
درد پنج شنبه است كه جمعه را كلافه كرده...
عاشق است
نميفهمى؟؟؟


#داریوش_صالح
@asheghanehaye_fatima

.
ﻳﮏ ﺭﻭﺯ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺎ ﺗﻮ
ﻭﺩﺍﻋﻲ ﺁﺑﻲ ﻣﻲ‌ﮐﻨﻢ
ﻣﻲ‌ﺩﺍﻧﻢ
ﺭﻭﺯﻱ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﻲ ﭘﺮﺳﻴﺪ
ﻣﮕﺮ ﻭﺩﺍﻉ ﻫﻢ ﺭﻧﮓ ﺩﺍﺭﺩ
ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺭﻧﮓ ﺁﺑﻲ
ﻣﻦ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺗﻮ
ﻓﻘﻂ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﻣﻲ‌ﺑﻨﺪﻡ
ﺳﺎﻟﻲ ﮐﻪ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﮔﺬﺷﺖ
ﻓﻘﻂ  365 ﺭﻭﺯ ﻧﺒﻮﺩ
ﺟﻤﻌﻪ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺣﺴﺎﺏ کرد!
.
.
#احمدرضااحمدی
@asheghanehaye_fatima



از پاسدارن گريه كردم كل تهران را
بيهوده دنبال تو گشتم بين مردان را

از بس كه پرسيدم(( مرا ميخواهد او يا نه؟))
ديوانه كردم حافظ و اشعار و ديوان را

دست خود من نيست اين اشكي كه ميريزد
حس ميكنم كه مادرم فهميده جريان را

اينقدر ميپرسم (( عزيزم دوستم داري؟))
تا بشنوم باز از دهانت (( بله قربان)) را

يك شالگردن دور گردنهاي ما- امسال
سركرده ام با آرزو من اين زمستان را

كاري بجز اين شعرها از من نمي آيد
اين را نوشتم تا بخواني بيت پايان را

چشمان تو خود بهترين آرايه و شعر است
از من پذيرا باش اين زيره به كرمان را


#الهه_حصاري
@asheghanehaye_fatima


می‌خواهم نیست شوم
تا در دنیای دیگر ظاهر شوم
دنیایی که هنوز آن را ننامیده ام
دنیایی که مزه ی آن را کامل نچشیده ام
دنیایی شبیه عالم خیال
که در آن همه چیز عادی باشد
جز وحشت از نیستی
جز درماندگی
جز تنهایی


#بیژن_جلالی
@asheghanehaye_fatima



در هزار توی تنهایی
لای هزار درخت بی نام و بی نشان
تنها پرنده ای که همه چیز را میدانست
فصل
فصل
فصل
فصل را در منقار داشت

سخت سنگین بود
بار ِمعامله ای که با من کرد
سخت بود و سنگین

من دنبال بهار آمده بودم
درخت درخت
پرنده اما
پاییز را نشانم داد
با آخرین برگی که افتادنش را از یاد برده بود

در هزار توی سکوت و تنهایی
پرنده بالی گشود
درخت از آخرین برگ لخت شد

اگر
نهایت عشق
برهنگی باشد
بعد از آن
عشق لباس تازه به تن میکند
لباسی که من پی اش آمده بودم
برگ به برگ
در منقار پرنده
آشیانه شد

حالا
میشود دل خوش بود
که هزار سال ِ بعد از هزار توی سرگردان و تنهایی
در آن آشیانه
جوجه ای در بیاید
که از راز فصل ها سر در بیاورد
و تنها بهار را برچیده باشد

آدمی
یک جایی باید
از هزار توی تنهایی بیرون بیاید
برای درخت ها نامی بگذارد
بی هیچ معامله ای
با هیچ پرنده ای
و تنها از یک فصل حرف بزند
بهار.

#شهاب_حاجتی
@asheghanehaye_fatima


چرا ز هم بگـــريزيم، راهـمان که يکی ست
سکوتمان، غممان، اشک و آهمان که یکی ست

تو گـر سپيـــدی روزی و من ســياهی شب ...
هنوز گردش خورشيد و ماهمان که يکی ست

تـو از ســـلاله ی ليـــلی، مـــن از تبــار جنون
اگر نه مثـــل هميم، اشتـباهمان که يکی ست

مـن و تــو هر دو به ديوار و مرز معـــترضيم
چــرا دوتوده ی آتش؟ گناهمان که يکی ست

#محمد_سلمانی
چقدر دلم می خواهد
نامه بنویسم
تمبر و پاکت هم هست
و یک عالمه حرف
کاش کسی جایی منتظرم بود...

@asheghanehaye_fatima
خانوم هادسون:ازدواج تغییری تو زندگی ایجاد میکنه که نمیتونی باورش کنی!

شرلوک:تزریق سم هم دقیقا همین کارو میکنه!

🎬 Sherlock series

@asheghanehaye_fatima
🔆🔆🔆🔆🔆🔆
🔆

بگو که مست کدامین شراب ناب شدی
که بی ملاحظه روی سرم خراب شدی
تو از میان تمام زنان روی زمین
برای کشتن این مرد، انتخاب شدی...

مرا صدا کن...روح نفس کشیدن را
به این جنازه ی در حال انجماد بیار
مرا درین شب ناآشنا رها کردی
مرا به باد سپردی...مرا به یاد بیار

ازین سکوت ...ازین انجماد، می ترسم
به من کمی از گرمای دست هات بده
مرا دوباره صدا کن...مرا به یاد بیار
ازین دقایق زخمی مرا نجات بده...

مرا رها کن ازین خانه ی طلسم شده
مرا ازین تله ی خون گرفته بیرون کن
مرا رها کن ازین رنج های تکراری
مرا ازین شب طاعون گرفته بیرون کن

مرا درین قفس خاک خورده جا مگذار
بیا به آدم بی خانه قول سیب نده
از آفتاب نگو...از بهشت حرف نزن
تو را فریب ندادم، مرا فریب نده...

کبوترانم را دانه دانه پر دادم
به نامه از غم نادیدنت خبر دادم
هزار مرتبه گفتم که دوستت دارم
هزار مرتبه این جمله را هدر دادم

#حامد_ابراهیم_پور


@asheghanehaye_fatima

🔆
🔆🔆🔆🔆🔆🔆
@asheghanehaye_fatima



به پایان رسید
زمانی که رقم می زد
چشمانت
سرنوشت شعرهایم را
به نور
با کینه ی اساطیریِ کابوس سیاهی

در یک پلک زدن
شب شد
بی ستاره و ماه
مسیر عاشقانه های نگاهت
که خورشید میزایید
به رنگ خدا
میان واژه های شعرم

آرزو..

خواستیم جاودانه کنیم
بیستونمان را
دیوان ، دیوان
اما....

غرقم در اشک
به رنگ خون
پُرم از ابر
مَنگم از گفتن؟
چیزی برای سرودن نیست
نداشتنت؟!
... گفتنی نیست
گریستنی ست
گُم کردیم سمت خدا را
وقتی از هم رها شد دستانمان
و افریته ای ژولیده
ردا پوش تاریکی
با تیشه ای در دست
که سرخ بود از خون فرهاد
در آغاز دفترمان
با خطی پر کینه
به جای شروعی خدایی
حک کرد

واژه ی سیاه _جدایی _

ما در آغاز به پایان رسیدیم

یادمان نبود
در کابوس شب، پیر حیله
دایه ی مهربانتر از مادر میشود


#بهزاد_حیدری
@asheghanehaye_fatima


شهریورم به دلتنگی گذشتی
به ادعای فراموشی
و فراموشیِ فراموش کردنش...
چه زود چسبیدی به پاییز
چه زود حال و هوا را دو نفره کردی...
فکر تنهایی مرا نکردی...؟
از تو آموختم عاشق ها دو دسته اند
یک دسته در گرمای تابستان ذوب می شوند و تمام
یک دسته می مانند و به هر جان کندنی هست خودشان را می رسانند به پاییز و زمستان و بهار...
خودم را می رسانم به پاییز
سر جنگ ندارم که با فصل ها...
میگذارم باران و باد بوزد
برگ ها برقصند
بوها دیوانه ام کنند
و خاطره ها بازی شان بگیرد...
یا می آید و با هم قدم میزنیم
یا نمی آید و با یادش قدم میزنم
در هر دو حال
عاشق است
زنی در آستانه فصلی زرد


#پریسا_زابلی_پور
...
بوسه­‌های ما نه گزاف بود، نه دروغ بود
پناه بود
در برف و بوران ...


#احمدرضا_احمدی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


قول می دهم
از دور نگاهت کنم
دستانت را بگیرم
و با تو حرف بزنم
برایت گریه کنم
نگرانت شوم
هوایت را داشته باشم
دوستت داشته باشم...

بی وفایی را نابلدم
حتی اگر
دنیا سدّ راهم شود...

#سمیرا_آنالویی
@asheghanehaye_fatima



هزار قصه ی ناگفته در گلو دارم
درون خویش جهانی هزار تو دارم

اگر شراب بیاری بیار خواهم خورد
وگر نماز بخوانیم من وضو دارم

نصیحتم بکند عاقل و نمی داند
که عقل را من دیوانه قبل از او دارم

ولی برای همه عاقلان بعد از او
دلی گداخته چونان خود آرزو دارم

منم هرآنچه تو خواهی - فرشته یا شیطان -
منم که در دل خود این دو روبرو دارم...

اگر من از تو بپرسم که دوستم داری ؟
اگرچه دوست نداری ولی بگو دارم...


#وحید_جلالی
@asheghanehaye_fatima


تنهایی یک نفر
نشست
کنار تنهایی یک نفر دیگر
بعد تنهایی دیگري
رفت کنار تنهایی دیگری
تنهایی دیگری
کنار تنهایی دیگری
دنیا پر شد
از تنهایی های کنار هم
که می نشینند
راه می روند
و گاهی يكدیگر را می بوسند ...

#علیرضا_عباسی