عاشقانه های فاطیما
809 subscribers
21.2K photos
6.47K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



توام گاهی دلت بدجور می گیرد شبیهِ من
ولی اصلا نمی دانی چه می خواهی وُ دردت چیست؟
توام گاهی دلت می خواهد از این شهر بگریزی
به جایی که کسی از مردم این شهر آنجا نیست؟

توام گاهی دلت می خواهد آغوش کسی باشی
ولی از این بترسی او مبادا آبرویت را...
و یا اصلا نخواهد او تو را بعدا به کلِ شهر
بگوید آنچه گفتی را در این دورانِ قاضی زا؟

توام گاهی شبیه من که آبستن شوی از درد
دلت آن را که یک شب هم نرفت از یاد می خواهد؟
توام گاهی کلافه می شوی تنها فقط تنها
دلت فریاد در فریاد در فریاد می خواهد؟

توام گاهی همانندِ پلنگِ وحشیِ بی رحم
به جایِ بره ای کوچک دلت هم درد می خواهد؟
توام گاهی به جایِ دوست هایِ تازه ات آن را
که با تو رفته رفته اینچنین شد سرد می خواهد؟

تو ام گاهی شبیه برکه ی خشکی که امیدی
به زنده ماندنِ قوها و ماهی ها ندارد مرگ می خواهی
توام گاهی شبیهِ کودکِ کاری که در گرمایِ تابستان
برای زندگی کردن نه دیگر نا ندارد ،مرگ می خواهی

تو ام مانند من گاهی دلت یک دوست می خواهد
توام مانند من وقتی شبیه ابر می بارم...
تویی که مثل من هستی وُ پر دردی وُ پر حسرت
برایت صبر را تنها در این حال آرزو دارم



#آیدین_قلی‌نژادبداغ
⚜️
پیراهنم را در می آورم ...
بگو با تنم که ،
عطر تو را می دهد چه کنم ...!؟

#آیدین_دلاویز


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



همان‌طور که یک عشق تمام می‌شود
این عشق هم تمام شد
مانند یک بیماری طولانی
همانند ترانه‌ای که بی‌وقفه به آن گوش می‌سپارم
همانند فراموشی خیره‌شدن به آسمان
نامه نوشتن به دوستان
آب دادن به گل‌ها
تمام شد.

همان‌طور که یک عشق تمام می‌شود
این عشق هم تمام شد
چونان کودکی افلیجی که از نو راه‌رفتن می‌آموزد
باید به کوچه بزنم
آدرس جدیدی را برای دوستان بفرستم
باید پنجره‌ها را باز
کتاب‌ها را مرتب کنم
شاید نزدیک غروب بارانی بزند
شعرهای نیمه‌کاره را تمام کنم
شاعری بود که می‌گفت عشق تمام شد
و اینک تمام شد عشق
و درست همان‌طور تمام شد.


#احمد_تللی
کتاب #برای_عاشق_شدن_دیر_است_برای_مردن_زود (گزیده شعر مدرن ترکیه)
ترجمه #آیدین_روشن و #میراندا_میناس
@asheghanehaye_fatima



امشب زیباترین شب است
برای دوست داشتن
و سرآغاز عشق
میان لبان توست بی گمان
مرا بدان دوشیزه عشق
مگذار در جنون چیدن
انار لبانت خودم را گم کنم
لبخندی بزن تا پگاه
زندگی را بدزدیم
قلبم به سوی توست
دستم به سوی گیسویت
مهار گیسوانت با من
بگذار گره شان باز کنم
تا یلدا معنی پیدا کند .



#آیدین_دلاویز

شاید جنون همین باشد
که با این همه بی وفایی ات
من هنوز
خیال رسیدن را دارم...!

#آیدین_دلاویز

@asheghanehaye_fatima

🍂🍁🍂🍁
@asheghanehaye_fatima

🔲


موهایت را
گَلِ ساق‌های سپیدت ریخته‌ای
خرمن خرمن
تن بلورین را از چشم‌های بیگانه پنهان کرده‌ای
دلم برای خودم می‌سوزد
وقتی نگاهت می‌کنم



#آیدین_ایبراهیموف - جمهوری آذربایجان
ترجمهٔ عزت جلالی
●■شعری به‌زبان ترکی‌آذربایجانی از: #آیدین_روشن

●■برگردان به فارسی: #رسول_یونان



سایماق باشارمیرام
سئومک باشاریرام
ائله اولوب ایکسینی بیردن سئومیشم
ائله اولوب بیرینی ایکی یول سئومیشم
نه ایله‌مک
سئومک باشاریرام
سایماق باشارمیرام!


☆☆☆☆☆


شمردن بلد نیستم
دوست داشتن بلدم
و گاهی شده یکی را دوبار دوست بدارم
گاهی دو نفر را یک‌جا
چه کار می شود کرد
دوست داشتن بلدم
شمردن بلد نیستم!


@asheghanehaye_fatima

🎼●آهنگ: «لب‌خند»


🎙●خواننده: #نجوا | #آیدین

این موزیک و دوست دارم با هم بشنویم🙏

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




همان‌طور که یک عشق تمام می‌شود
این عشق هم تمام شد
مانند یک بیماری طولانی
همانند ترانه‌ای که بی‌وقفه به آن گوش می‌سپارم
همانند فراموشی خیره‌شدن به آسمان
نامه نوشتن به دوستان
آب دادن به گل‌ها
تمام شد.

همان‌طور که یک عشق تمام می‌شود
این عشق هم تمام شد
چونان کودکی افلیجی که از نو راه‌رفتن می‌آموزد
باید به کوچه بزنم
آدرس جدیدی را برای دوستان بفرستم
باید پنجره‌ها را باز
کتاب‌ها را مرتب کنم
شاید نزدیک غروب بارانی بزند
شعرهای نیمه‌کاره را تمام کنم
شاعری بود که می‌گفت عشق تمام شد
و اینک تمام شد عشق
و درست همان‌طور تمام شد.


#احمد_تللی
کتاب #برای_عاشق_شدن_دیر_است_برای_مردن_زود (گزیده شعر مدرن ترکیه)
ترجمه #آیدین_روشن و #میراندا_میناس
#نشر_امرود
در معنای «خاله‌زنکی»
#سیلویا_فدریچی
ترجمه‌: #آیدین_خلیلی

اگر قرار باشد دریابیم سرکوب جنسیتی چگونه عمل، و خود را بازتولید، می‌کند، ترسیم تاریخ کلماتی که غالباً برای توصیف و خوارشماری زنان به کار می‌روند گامی ضروری است. در این زمینه تاریخ «خاله‌زنکی» نمادین است. به میانجی آن می‌توانیم از دو قرن تهاجم به زنان در طلیعه‌ی پیدایش انگلستان مدرن سردرآوریم، در آن دوران لغتی که عموماً اشاره به دوست صمیمی مؤنث داشت بدل به کلمه‌ای شد که معنی غیبت و یاوه می‌دهد، مکالمه‌ای که بذر نفاق می‌پراکند، درست برخلاف دوستی زنانه که دلالت بر همبستگی‌ داشت و آن را ایجاد می‌کرد. انتساب معنایی تحقیرآمیز به کلمه‌ای که دلالت بر دوستی میان زنان داشت در خدمت نابودی تداول اجتماعی‌بودنِ زنان در قرون وسطا بود، در آن زمان عمده‌ی فعالیت‌های زنان ماهیتی جمعی داشت و، لااقل در طبقات پایین، زنانْ اجتماعی همبسته را شکل می‌دادند که منشاء قدرتی بود که مشابه آن در دوران مدرن یافت نمی‌شود.

خاله‌زنکی امروز اشاره به مکالمه‌ای خودمانی دارد که بیشتر اوقات به آن‌کس که موضوع مکالمه است گزندی می‌رساند و غالباً گفتگویی است که رضایت در آن از بدگویی بی‌مسئولانه از دیگران حاصل می‌شود؛ پخش اطلاعاتی است که قرار نبوده همگان از آن باخبر شوند اما می‌تواند آبروی افراد را ببرد، و صراحتاً «مکالمه‌ی زنان» است.
زنانند که «خاله‌زنکی» می‌کنند، آنان ظاهراً کار بهتری برای انجام دادن ندارند و دسترسی‌شان به دانش و اطلاعات واقعی اندک است و گرفتار ناتوانی‌ای ساختاری‌اند در شکل دادن به گفتارهای عقلانیِ مبتنی بر واقعیات. از این رو خاله‌زنکی بخش جدایی‌ناپذیر بی‌ارزش‌انگاری شخصیت و کار زنان است، به ویژه کار خانگی که در نظر عامه عرصه‌ی مطلوبی است که در آن این کردار نشو و نما می‌یابد.

مفهوم «خاله‌زنکی» آن‌چنان که دیدیم، در زمینه‌ی تاریخی خاصی ظهور کرد. این «یاوه‌گویی زنانه» از چشم‌انداز دیگر سنن فرهنگی، به واقع به شکلی کاملاً متفاوت ظاهر می‌شود. در بسیاری از نقاط دنیا زنان را بافندگان حافظه می‌دانند ــ کسانی که صداهای گذشته و تاریخ‌های اجتماعات را زنده نگه می‌دارند و آنها را به نسل‌های بعدی انتقال می‌دهند و با این کار هویتی جمعی و حس همبستگی عمیقی خلق می‌کنند. آنان همچنین کسانی بوده‌اند که دانش و معرفت اکتسابی ــ در مورد درمان‌های پزشکی، مشکلات قلبی و فهم رفتار انسانی و پیش از همه رفتار مردان ــ را سینه‌به‌سینه منتقل می‌کرده‌اند. برچسب «خاله‌زنکی» بر همه‌ی محصولات این دانش زدن، بخشی از خوارداشت زنان است ــ و در راستای کلیشه‌‌ای است که شیطان‌شناسان ساخته‌اند؛ زن به عنوان فردی مستعد شرارت، حسدورزی به مال و جاه دیگران و گوش سپردن به فرمان شیطان. بدین ترتیب است که زنان مجبور به سکوت شده‌ و تا امروز از خیلی از مکان‌هایی طرد شده‌اند که در آن تصمیمات اتخاذ می‌شود، آنان از امکان تعریف تجربیات خودشان محروم شده و مجبور شده‌اند با زن‌ستیزیِ مردان یا تصویر ایدئال از خود سازگار شوند. اما اکنون ما در حال پس گرفتن دانش خود هستیم. همچنان که زنی اخیراً در نشستی در باب معنای جادوگری اظهار داشت، جادو یعنی: «ما می‌دانیم که می‌دانیم.»

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




آن روز، هر جا که می‌رفت
از گذشته‌اش می‌گذشت
پرت می‌شد توی
تلّی از خاطرات

به پنجره‌هایی نگاه کرد که دیگر مال او نبود.
کار، فقر، بی‌پولی.
آن روزها، با آرزوهاشان می‌زیستند،
مصمم و راسخ،
چیزی جلودارشان نبود.
هیچ‌چیز
حتا برای مدتی طولانی.

در اتاقِ مهمان‌سرا،
آن شب، در ساعاتِ نخستینِ صبح،

پرده را کنار زد.
پشته‌ی ابرها جلوی ماه را گرفته بود.
سرش را به شیشه نزیک کرد.
هوای سرد
از شیشه گذشت و
دست‌اش را بر قلبِ مرد گذاشت.

دوست‌ات داشتم،
با خود این‌طور گفت.
خیلی دوست‌ات داشتم.
قبل از آن‌که دیگر
دوست‌ات نداشته باشم.

■●شاعر: #ریموند_کارور ‌| Raymond Carver | آمریکا ● ۱۹۸۸-۱۹۳۸ |

■●برگردان: #آیدین_پوری
@asheghanehaye_fatima




همان‌طور که یک عشق تمام می‌شود
این عشق هم تمام شد
مانند یک بیماری طولانی
همانند ترانه‌ای که بی‌وقفه به آن گوش می‌سپارم
همانند فراموشی خیره‌شدن به آسمان
نامه نوشتن به دوستان
آب دادن به گل‌ها
تمام شد.

همان‌طور که یک عشق تمام می‌شود
این عشق هم تمام شد
چونان کودکی افلیجی که از نو راه‌رفتن می‌آموزد
باید به کوچه بزنم
آدرس جدیدی را برای دوستان بفرستم
باید پنجره‌ها را باز
کتاب‌ها را مرتب کنم
شاید نزدیک غروب بارانی بزند
شعرهای نیمه‌کاره را تمام کنم
شاعری بود که می‌گفت عشق تمام شد
و اینک تمام شد عشق
و درست همان‌طور تمام شد.


#احمد_تللی
کتاب #برای_عاشق_شدن_دیر_است_برای_مردن_زود (گزیده شعر مدرن ترکیه)
ترجمه #آیدین_روشن و #میراندا_میناس
#نشر_امرود
@asheghanehaye_fatima



موهایت را
گَلِ ساق‌های
سپیدت ریخته ای
خرمن ، خرمن

تَنِ بلورین را از
چشم‌های بیگانه
پنهان کرده‌ای

دلم برای خودم می سوزد
وقتی نگاهت می کنَم



#آیدین_ایبراهیموف
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
■تمام شد عشق

همان‌طور که یک عشق تمام می‌شود
این عشق هم تمام شد
مانند یک بیماریِ طولانی
همانندِ ترانه‌یی که بی‌وقفه به آن گوش می‌سپارم
همانندِ فراموشیِ خیره ‌شدن به آسمان
نامه نوشتن به دوستان
آب دادن به گل‌ها
تمام شد
همان‌طور که یک عشق تمام می‌شود
این عشق هم تمام شد
چونان کودکی افلیجی که از نو راه‌ رفتن می‌آموزد
باید به کوچه بزنم
آدرسِ جدیدی را برای دوستان بفرستم
باید پنجره‌ها را باز
کتاب‌ها را مرتب کنم
شاید نزدیکِ غروب بارانی بزند
شعرهای نیمه‌کاره را تمام کنم
شاعری بود که می‌گفت عشق تمام شد
و اینک تمام شد عشق
و درست همان‌طور تمام شد




#احمد_تللی | #آحمت_تللی | Ahmet Telli | ترکیه، ۱۹۴۶ |

برگردان: #آیدین_روشن | #میراندا_میناس
شمردن بلد نیستم
دوست‌داشتن بلدم
و گاهی شده
یکی را دو بار دوست داشته باشم
دو نفر را یکجا!
چه کار می‌شود کرد
دوست‌داشتن بلدم
شمردن بلد نیستم

#آیدین_روشن


@asheghanehaye_fatima
زن
چنان عشق می‌ورزد
که انگار هيچ‌وقت نخواهد رفت.
اما روزی
چنان می‌رود...
که انگار هیچ‌وقت عاشق نبوده است.

#جان_دوندار
برگردان: #آیدین_روشن | #میراندا_میناس

@asheghanehaye_fatima