عاشقانه های فاطیما
783 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
زنم
زنم با لباس‌هاش غیبش زده
تنها یک جفت جوراب جا گذاشته
و شانه‌ای که پشت ِ تخت افتاده.
جوراب‌های خوشگلش را باید نشان‌تان دهم
و این موی سیاه و سفت را
که لای دندانه‌های شانه، گیرکرده.
جوراب‌ها را در کیسه‌ی زباله می‌اندازم
شانه را نگه می‌دارم و استفاده می‌کنم
تنها تخت است که غریب افتاده و
نمی‌شود بی‌خیالش شد.

#ریموند_کارور

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



زنم با لباس‌هایش غیب شده
فقط دو جوراب به جا گذاشته و
برسی که پشت تخت افتاده.

باید جوراب‌های خوشگلش را نشانتان دهم
و این موی سیاه سفت را که لای دندانه‌های برس گیر کرده.

جوراب‌ها را در کیسه زباله می‌اندازم. برس را
نگه می‌دارم و استفاده می‌کنم. فقط تخت است
که غریب افتاده و نمی‌شود بی‌خیالش بود.

#ریموند_کارور
از کتاب " #تو_مشغول_مردنت_بودی "
.

ما باید خیلی از خودمان شرمنده‌ باشیم.
مثلا ‏وقتی از عشق سخن می‌گوییم، انگار واقعا می‌دانیم از چه حرف می‌زنیم!


‏⁣ ⁧ #ریموند_کارور

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




آن روز، هر جا که می‌رفت
از گذشته‌اش می‌گذشت
پرت می‌شد توی
تلّی از خاطرات

به پنجره‌هایی نگاه کرد که دیگر مال او نبود.
کار، فقر، بی‌پولی.
آن روزها، با آرزوهاشان می‌زیستند،
مصمم و راسخ،
چیزی جلودارشان نبود.
هیچ‌چیز
حتا برای مدتی طولانی.

در اتاقِ مهمان‌سرا،
آن شب، در ساعاتِ نخستینِ صبح،

پرده را کنار زد.
پشته‌ی ابرها جلوی ماه را گرفته بود.
سرش را به شیشه نزیک کرد.
هوای سرد
از شیشه گذشت و
دست‌اش را بر قلبِ مرد گذاشت.

دوست‌ات داشتم،
با خود این‌طور گفت.
خیلی دوست‌ات داشتم.
قبل از آن‌که دیگر
دوست‌ات نداشته باشم.

■●شاعر: #ریموند_کارور ‌| Raymond Carver | آمریکا ● ۱۹۸۸-۱۹۳۸ |

■●برگردان: #آیدین_پوری
@asheghanehaye_fatima

🔹شعری از #ریموند_کارور / آمریکا
🔹برگردان: #فرید_فرخ‌زاد


Fear of seeing a police car pull into the drive.
Fear of falling asleep at night.
Fear of not falling asleep.
Fear of the past rising up.
Fear of the present taking flight.
Fear of the telephone that rings in the dead of night.
Fear of electrical storms.
Fear of the cleaning woman who has a spot on her cheek!
Fear of dogs I've been told won't bite.
Fear of anxiety!
Fear of having to identify the body of a dead friend.
Fear of running out of money.
Fear of having too much, though people will not believe this.
Fear of psychological profiles.
Fear of being late and fear of arriving before anyone else.
Fear of my children's handwriting on envelopes.
Fear they'll die before I do, and I'll feel guilty.
Fear of having to live with my mother in her old age, and mine.
Fear of confusion.
Fear this day will end on an unhappy note.
Fear of waking up to find you gone.
Fear of not loving and fear of not loving enough.
Fear that what I love will prove lethal to those I love.
Fear of death.
Fear of living too long.
Fear of death.

I've said that.


#Raymond_Carver

هراس دیدن ماشین پلیس در کنارت،
ترسِ از به خواب رفتن در شب،
هراس بیداریِ شبانه،
ترس از اینکه گذشته روبرویت بایستد،
هراسِ پرواز و از دست رفتن لحظه‌های حال،
ترسیدن از صدای تلفن
وقتی که در سکوت مرگبار شب زنگ می‌خورد،
ترس از طوفان‌های پر آذرخش،
ترس از زن نظافت‌چی که خالی بر چانه‌اش دارد،
ترسیدن از سگ‌هایی
که گفته شده گاز نمی‌گیرند،
هراس از دلهره!
ترس از اینکه
ناچار به شناسایی جسد دوستت شوی.
ترس از تمام شدن پولت،
هراس زیاد داشتن
گرچه این در باور مردم نیست،
ترس از آزمون‌های روانشناختی،
هراس زودتر و یا دیرتر رسیدن از دیگران،
ترس از دست‌خطِ فرزندانم روی پاکت‌های نامه،
واهمه داشتن از فکر اینکه
آن‌ها زودتر از من خواهند مرد و من
احساس گناه خواهم کرد،
ترس از اینکه مجبور به زندگی با مادرم باشم
در حالی‌که هردوی‌مان سال‌خورده‌ایم،
ترس از آسیمه‌گی و پریشانی،
ترس از به انتها رسیدن روز
با حادثه‌ای ناخوشایند،
ترس از بیدار شدن و جای تو را در کنارم خالی دیدن،
ترس از عشق نورزیدن
و به‌اندازه دوست نداشتن...
ترس از اینکه آن‌چه را دوست می‌دارم
مرگبار باشد برای آنان که دوست می‌دارمشان،
ترس از مرگ
هراس ِ بیش‌ازاندازه زیستن،
ترس از مرگ
این را البته یکبار گفته‌ام!


#ریموند_کارور
ترجمه‌ی #فرید_فرخ‌زاد
"ترس"

ترس از ماشین پلیس جلوی خانه‌ات.
ترس از خوابِ شبانه.
ترس از بیداری شبانه.
ترس از بازگشتِ گذشته.
ترسِ از دست دادن حال.
ترس از صدای تلفن
در تاریکی مرگبار شب.
ترس از طوفان‌های الکتریکی.
ترس از زنِ خدمتکار
که لکه‌ای روی گونه‌اش دارد.
ترس از سگ‌هایی
که گفته می‌شود گاز نمی‌گیرند.
ترس از اضطراب.
ترس از این‌که مجبور شوی
هویت جسد دوستت را تشخیص بدهی.
ترس از بی‌پولی.
ترس از زیاد داشتن،
هرچند مردم این را باور نمی‌کنند.
ترس از آزمون‌های روانشناسی.
ترس از دیر رسیدن
و یا زودتر از همه رسیدن.
ترس از دستخط فرزندانم
روی پاکت نامه.
ترس از این‌که آن‌ها زودتر از من بمیرند
و احساس گناه کنم.
ترس از این‌که در پیری
با مادرم مجبور باشم زندگی کنم.
ترس از سردرگمی.
ترس از تمام شدنِ امروز
با اتفاقی ناخوش.
ترس از بیدار شدن
و جای خالی‌ات را دیدن.
ترس از دوست نداشتن
و به اندازه دوست نداشتن.
ترس از این‌که آن‌چه دوست دارم
برای آن‌هایی که دوست دارم
خطرناک باشد.
ترس از مرگ.
ترس‌ِ بیش از حد زیستن.
ترس از مرگ.
این را یک‌بار دیگر گفتم.

ریموند کارور - شاعر آمریکایی
برگردان: مهیار مظلومی

"Fear"

Fear of seeing a police car pull into the drive.
Fear of falling asleep at night.
Fear of not falling asleep.
Fear of the past rising up.
Fear of the present taking flight.
Fear of the telephone that rings in the dead of night.
Fear of electrical storms.
Fear of the cleaning woman who has a spot on her cheek!
Fear of dogs I’ve been told won’t bite.
Fear of anxiety!
Fear of having to identify the body of a dead friend.
Fear of running out of money.
Fear of having too much, though people will not believe this.
Fear of psychological profiles.
Fear of being late and fear of arriving before anyone else.
Fear of my children’s handwriting on envelopes.
Fear they’ll die before I do, and I’ll feel guilty.
Fear of having to live with my mother in her old age, and mine.
Fear of confusion.
Fear this day will end on an unhappy note.
Fear of waking up to find you gone.
Fear of not loving and fear of not loving enough.
Fear that what I love will prove lethal to those I love.
Fear of death.
Fear of living too long.
Fear of death.
I’ve said that.

#Raymond_Carver
#ریموند_کارور
#مهیار_مظلومی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



هوای سنگین
با رایحه‌ی زعفران
بوی خوش زعفران

می‌بینم که خورشید لیمویی پنهان می‌شود
آبی دریا
به تیرگی زیتونی می‌رود
پژواک نور را از آسیا می‌بینم
به گاهی که
نازنین من در خواب می‌جنبد
و نفس می‌کشد و باز می‌خوابد
بخشی از این جهان
که جدا می‌شود از آن

#ریموند_کارور ‌| Raymond Carver | آمریکا، ۱۹۸۸-۱۹۳۸ |

برگردان: #کوشیار_پارسی
در اتاقِ مهمان‌سرا،
آن شب، در ساعاتِ نخستینِ صبح
پرده را کنار زد.
پشته‌ی ابرها جلوی ماه را گرفته بود.
سرش را به شیشه نزیک کرد.
هوای سرد
از شیشه گذشت و
دست‌اش را بر قلبِ مرد گذاشت.

دوست‌ات داشتم،
با خود این‌طور گفت.
خیلی دوست‌ات داشتم.
قبل از آن‌که دیگر
دوست‌ات نداشته باشم.

#ریموند_کارور ‌[ Raymond Carver | آمریکا، ۱۹۸۸-۱۹۳۸ ]

@asheghanehaye_fatima