@asheghanehaye_fatima
مست شــو بانــو
مست از مـن
آن چنـان مست ڪہ دريـا
بہ رنگ گـل سـرخ درآيـد
بہ رنـگ شراب تيـره
بہ رنگ خاڪسترے
بہ رنگ زرد
و چہ زيـباست
زنے ڪہ در حضور شعـر
تلو تلو مـے خـورد و
مست مـے شـود
#نزار_قبانی
مست شــو بانــو
مست از مـن
آن چنـان مست ڪہ دريـا
بہ رنگ گـل سـرخ درآيـد
بہ رنـگ شراب تيـره
بہ رنگ خاڪسترے
بہ رنگ زرد
و چہ زيـباست
زنے ڪہ در حضور شعـر
تلو تلو مـے خـورد و
مست مـے شـود
#نزار_قبانی
@asheghanehaye_fatima
من بی عیب نیستم
و نمی خواهم باشم ،
فقط قبل از این که شروع کنی
با انگشت من را نشان بدهی ،
مطمئن شو دست های خودت پاک است !
#باب_مارلی
من بی عیب نیستم
و نمی خواهم باشم ،
فقط قبل از این که شروع کنی
با انگشت من را نشان بدهی ،
مطمئن شو دست های خودت پاک است !
#باب_مارلی
@asheghanehaye_fatima
«ژنرال»
ژنرال!
تانک ات قوی ترین خودروست
جنگل را فرو می ریزد،
و هزاران نفر را له و لورده می کند.
اما یک عیب دارد:
نیاز به یک راننده دارد.
ژنرال!
بمب افکن ات قوی است
از توفان سریع تر پرواز می کند،
و از یک فیل بیشتر بار می کشد.
اما یک عیب دارد:
نیاز به یک خلبان دارد.
ژنرال!
از انسان استفاده های زیادی می شود کرد.
او می تواند پرواز کند و می تواند بکُشد.
اما یک عیب هم دارد:
می تواند بیاندیشد!
«برتولت برشت»
مترجم: سید رضا دمانکش
#برتولت_برشت
«ژنرال»
ژنرال!
تانک ات قوی ترین خودروست
جنگل را فرو می ریزد،
و هزاران نفر را له و لورده می کند.
اما یک عیب دارد:
نیاز به یک راننده دارد.
ژنرال!
بمب افکن ات قوی است
از توفان سریع تر پرواز می کند،
و از یک فیل بیشتر بار می کشد.
اما یک عیب دارد:
نیاز به یک خلبان دارد.
ژنرال!
از انسان استفاده های زیادی می شود کرد.
او می تواند پرواز کند و می تواند بکُشد.
اما یک عیب هم دارد:
می تواند بیاندیشد!
«برتولت برشت»
مترجم: سید رضا دمانکش
#برتولت_برشت
ڪه گفته "زن" ها می بایست
بافتن مـوهایشان را
یـاد بگیرند ..
ایـن ، یک کار ڪاملا
مردانه است .
#پوریا_نبی_پور
#نامه_هایی_برای_حنا
@asheghanehaye_fatima
بافتن مـوهایشان را
یـاد بگیرند ..
ایـن ، یک کار ڪاملا
مردانه است .
#پوریا_نبی_پور
#نامه_هایی_برای_حنا
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
عشق تو را من اختراع کردم
تا در زیر باران بدون چتر نباشم
پیام های دروغین
از عشق تو برای خودم فرستادم!
عشق تو را اختراع کردم
چونان کسی که در تاریکی
تنها می خواند، تا نترسد!
#غاده_السمان
عشق تو را من اختراع کردم
تا در زیر باران بدون چتر نباشم
پیام های دروغین
از عشق تو برای خودم فرستادم!
عشق تو را اختراع کردم
چونان کسی که در تاریکی
تنها می خواند، تا نترسد!
#غاده_السمان
و چشم
عضو مهمی ست!
اگر نه زن ها
اینقدر با دقت، رو به آینه
زیرش با مداد خط نمی کشیدند
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
عضو مهمی ست!
اگر نه زن ها
اینقدر با دقت، رو به آینه
زیرش با مداد خط نمی کشیدند
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
بودنِ بعضی از آدما شبیه ساعت شنیه؛
داریشون، کنار خودت داریشون، توو دستات داریشون،
اما هر لحظه حجمِ نبودنشون زیاد و زیاد تر میشه،
و تو هیچ کاری از دستت برنمیاد
جز اینکه فقط تماشا کنی و ببینی کی آخرین دونه ی شن پایین میفته، آخرین بهونه ی بودن.
بعد اگه هم بخوای ساعت شنی رو زیر و رو کنی
تا واسه چند لحظه هم که شده
دوباره بودنشونو به دست بیاری
تازه میفهمی که فقط انبوهی از "نبودن" ها رو زیر و رو کردی
بابک زمانی
رمان : #بعد_از_ابر
بودنِ بعضی از آدما شبیه ساعت شنیه؛
داریشون، کنار خودت داریشون، توو دستات داریشون،
اما هر لحظه حجمِ نبودنشون زیاد و زیاد تر میشه،
و تو هیچ کاری از دستت برنمیاد
جز اینکه فقط تماشا کنی و ببینی کی آخرین دونه ی شن پایین میفته، آخرین بهونه ی بودن.
بعد اگه هم بخوای ساعت شنی رو زیر و رو کنی
تا واسه چند لحظه هم که شده
دوباره بودنشونو به دست بیاری
تازه میفهمی که فقط انبوهی از "نبودن" ها رو زیر و رو کردی
بابک زمانی
رمان : #بعد_از_ابر
@asheghanehaye_fatima
می توانی بی اینکه بپرسی چرا،
دوستم داشته باشی؟
و موهایت را
به بادی که از لای انگشتانم عبور می کند
قرض بدهی؟
می توانی به نامم تکیه کرده
لباست را مرتب کنی
قبل از سلام
آب گلویت را قورت بدهی
و با صدایت
هزار نت به گلوی سه تار بریزی؟
عزیزم!
همه می دانند از قاسمي
صدای بوسه می آید
و چشم هایت
سکوت را به دریا تحمیل می کند
خوش به حالت که زنی
و خوش به حالم
که دوستت دارم!
#بهرنگ_قاسمي
می توانی بی اینکه بپرسی چرا،
دوستم داشته باشی؟
و موهایت را
به بادی که از لای انگشتانم عبور می کند
قرض بدهی؟
می توانی به نامم تکیه کرده
لباست را مرتب کنی
قبل از سلام
آب گلویت را قورت بدهی
و با صدایت
هزار نت به گلوی سه تار بریزی؟
عزیزم!
همه می دانند از قاسمي
صدای بوسه می آید
و چشم هایت
سکوت را به دریا تحمیل می کند
خوش به حالت که زنی
و خوش به حالم
که دوستت دارم!
#بهرنگ_قاسمي
@asheghanehaye_fatima
میپرسم قصد خواب نداری جانم؟
دستی به موهای برهم ریخته اش میکشد و میگوید
تو صبحِ زود بیدار شده ای
خسته ای
همین نیم ساعت پیش گفتی گیجِ خوابم
فردا هم که باید صبحِ زود بیدار شوی
کلی هم کار داری
منطقی ست که بخوابی...
دوباره میپرسم قصد خواب نداری جانم؟
لبش را کج میکند و چند مرتبه پلک میزند و ابرو بالا می اندازد و میگوید نه !
میگویم قهوه را دم میکنی یا دم کنم؟
ادامه میدهد که منطقی نیست جانا!
تو بخواب!
میگویم اتفاقا خیلی هم منطقی ست!
شبی که تو بی خواب شوی
منطقی ترین تصمیم جهان در آن شب، به نام من ثبت میشود!
منطقی ترین تصمیم جهان دو صندلی ست رو به روی هم در نیمه ی تاریکِ خانه، کنارِ پنجره...
همراه دوفنجان قهوه ی تلخ و داغ
البته که با خنده ی شیرین ات همراه میشود...
همراه میشود با چشمان زل زده ات به چشمانم به چشمانم که سرخ شده است، خمار شده است ، سخت بازو بسته میشود اما قیدِ خواب را زده...!
گیج و گنگ نگاهم میکند
ادامه میدهم که عزیزم کار و خستگی که همیشه هست نگذار این روزمرگی برایمان تصمیم بگیرد!
برایش منطق خودت را تعریف کن...
حالا قهوه را دم میکنی یا دم کنم؟
میگوید دم میکنم...فقط یک بوسه به آن تصمیم منطقی ات اضافه کن که وقتی قرار است برایم شعر بخوانی نور ماه را از روی لب هایت بچینم...
میگوید و می رود و دفترچه ی شعرم دنبالش راه میافتد...!
#علی_سلطانی
میپرسم قصد خواب نداری جانم؟
دستی به موهای برهم ریخته اش میکشد و میگوید
تو صبحِ زود بیدار شده ای
خسته ای
همین نیم ساعت پیش گفتی گیجِ خوابم
فردا هم که باید صبحِ زود بیدار شوی
کلی هم کار داری
منطقی ست که بخوابی...
دوباره میپرسم قصد خواب نداری جانم؟
لبش را کج میکند و چند مرتبه پلک میزند و ابرو بالا می اندازد و میگوید نه !
میگویم قهوه را دم میکنی یا دم کنم؟
ادامه میدهد که منطقی نیست جانا!
تو بخواب!
میگویم اتفاقا خیلی هم منطقی ست!
شبی که تو بی خواب شوی
منطقی ترین تصمیم جهان در آن شب، به نام من ثبت میشود!
منطقی ترین تصمیم جهان دو صندلی ست رو به روی هم در نیمه ی تاریکِ خانه، کنارِ پنجره...
همراه دوفنجان قهوه ی تلخ و داغ
البته که با خنده ی شیرین ات همراه میشود...
همراه میشود با چشمان زل زده ات به چشمانم به چشمانم که سرخ شده است، خمار شده است ، سخت بازو بسته میشود اما قیدِ خواب را زده...!
گیج و گنگ نگاهم میکند
ادامه میدهم که عزیزم کار و خستگی که همیشه هست نگذار این روزمرگی برایمان تصمیم بگیرد!
برایش منطق خودت را تعریف کن...
حالا قهوه را دم میکنی یا دم کنم؟
میگوید دم میکنم...فقط یک بوسه به آن تصمیم منطقی ات اضافه کن که وقتی قرار است برایم شعر بخوانی نور ماه را از روی لب هایت بچینم...
میگوید و می رود و دفترچه ی شعرم دنبالش راه میافتد...!
#علی_سلطانی
@asheghanehaye_fatima
زن زیبایی در من
هر شب
ودکا مینوشد
من مست میشوم
تلوتلو میخورد
من بر زمین میافتم
بطریاش میافتد، خُرد میشود
من خون بالا میآورم
زن زیبایی در من
ناگهان
بیدلیل
رگش را میزند
صبح
جنازۀ مرا
در پیادهرو
مییابند
#مهدی_تدینی
زن زیبایی در من
هر شب
ودکا مینوشد
من مست میشوم
تلوتلو میخورد
من بر زمین میافتم
بطریاش میافتد، خُرد میشود
من خون بالا میآورم
زن زیبایی در من
ناگهان
بیدلیل
رگش را میزند
صبح
جنازۀ مرا
در پیادهرو
مییابند
#مهدی_تدینی
@asheghanehaye_fatima
برخی رابطه ها ظریفند ،
طوری که به کوچکترین نسیمی می شکنند !
اما
برخی رابطه ها چنان زمختند ،
که ما را زخمی می کنند !
تو آهسته آهسته بلند می شوی ...
به راه می افتی ...
و
می روی .
در این راه رفتن ها ؛ قلبت بارها زخمی می شود ...
از همین رو ، آبدیده می شوی
یاد می گیری که همیشه دوست داشتن ها ، غمگینت خواهد کرد !
زیرا به یادت خواهد آورد که :
" هیچ تضمینی برای هیچ رابطه ای نیست ! "
شاید جذابیت ما شدن ،
در این باشد که آدمی ،
در هنگام وصال هرگز گمان نمی برد که روزی تنها خواهد ماند ...
#شل_سیلور_استاین
برخی رابطه ها ظریفند ،
طوری که به کوچکترین نسیمی می شکنند !
اما
برخی رابطه ها چنان زمختند ،
که ما را زخمی می کنند !
تو آهسته آهسته بلند می شوی ...
به راه می افتی ...
و
می روی .
در این راه رفتن ها ؛ قلبت بارها زخمی می شود ...
از همین رو ، آبدیده می شوی
یاد می گیری که همیشه دوست داشتن ها ، غمگینت خواهد کرد !
زیرا به یادت خواهد آورد که :
" هیچ تضمینی برای هیچ رابطه ای نیست ! "
شاید جذابیت ما شدن ،
در این باشد که آدمی ،
در هنگام وصال هرگز گمان نمی برد که روزی تنها خواهد ماند ...
#شل_سیلور_استاین
@asheghanehaye_fatima
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﻮﺩ
ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﻢ ﺁﺭﺍﻡ
ﺁﺳﻤﺎﻧﻢ ﺁﺭﺍﻡ
ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﺁﺭﺍﻡ
ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﺁﺭﺍﻡ
ﺗﻨﻬﺎ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﺍﻡ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩ
ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﺴﯽ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﺯﺩ
ﺑﺎﻟﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﮐﺮﺩ
ﻭﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﺁﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﭼﺮﺧﯿﺪ
ﻧﻔﺮﯾﻦ ﮐﺮﺩ
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﺮﺁﺷﻔﺖ
ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﻢ ﺳﻮﺧﺖ
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺧﻮﻥ ﺑﺎﺭﯾﺪ
ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﻬﺎ ﺭﺳﯿﺪ
ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﻡ ﭘﺮﯾﺪ
ﺗﻨﻬﺎ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﺍﻡ ﻣﺮﺩﻥ ﺷﺪ
ﺍﯾﻦ ﺳﺰﺍﯼ ﺻﯿﺪﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺩﺍﺷﺖ
#قمر_صبری_الجاسم
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﻮﺩ
ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﻢ ﺁﺭﺍﻡ
ﺁﺳﻤﺎﻧﻢ ﺁﺭﺍﻡ
ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﺁﺭﺍﻡ
ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﺁﺭﺍﻡ
ﺗﻨﻬﺎ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﺍﻡ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩ
ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﺴﯽ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﺯﺩ
ﺑﺎﻟﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﮐﺮﺩ
ﻭﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﺁﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﭼﺮﺧﯿﺪ
ﻧﻔﺮﯾﻦ ﮐﺮﺩ
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﺮﺁﺷﻔﺖ
ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﻢ ﺳﻮﺧﺖ
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺧﻮﻥ ﺑﺎﺭﯾﺪ
ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﻬﺎ ﺭﺳﯿﺪ
ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﻡ ﭘﺮﯾﺪ
ﺗﻨﻬﺎ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﺍﻡ ﻣﺮﺩﻥ ﺷﺪ
ﺍﯾﻦ ﺳﺰﺍﯼ ﺻﯿﺪﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺩﺍﺷﺖ
#قمر_صبری_الجاسم
@asheghanehaye_fatima
#محبوبم
محبوبم!
به قلبم فکر میکنم!
به دست و دهان و پاهایم
که بی تو
ملول و بی استفاده اند!
گاه اما
پیرمردی می شوم
که قلب بیمارش، دوستش دارد
لرزش دستانش، دوستش دارد
لکنت زبانش، دوستش دارد
و دردِ پاها
تنها دارایی اوست که تمامی ندارد!
پیرمردی که از آلزایرمش راضی ست
ولی اعضای تن اش سعی می کنند
چیزی را به یادش آورند...
#حمید_جدیدی
#نامه_شماره_بیست_و_ششم
#محبوبم
محبوبم!
به قلبم فکر میکنم!
به دست و دهان و پاهایم
که بی تو
ملول و بی استفاده اند!
گاه اما
پیرمردی می شوم
که قلب بیمارش، دوستش دارد
لرزش دستانش، دوستش دارد
لکنت زبانش، دوستش دارد
و دردِ پاها
تنها دارایی اوست که تمامی ندارد!
پیرمردی که از آلزایرمش راضی ست
ولی اعضای تن اش سعی می کنند
چیزی را به یادش آورند...
#حمید_جدیدی
#نامه_شماره_بیست_و_ششم
@asheghanehaye_fatima
مرا در میان بازوانت پنهان کن
تنها یک امشب
آنگاه که باران
دهانهای بیشمارش را
بر سینه دریا و زمین میشکند
گوش کن چگونه باد
چهارنعل میتازد
برای بردن من
#پابلو_نرودا
مرا در میان بازوانت پنهان کن
تنها یک امشب
آنگاه که باران
دهانهای بیشمارش را
بر سینه دریا و زمین میشکند
گوش کن چگونه باد
چهارنعل میتازد
برای بردن من
#پابلو_نرودا
@asheghanehaye_fatima
ﺭﻓﺘﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﺍﯼ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻭ ﻣﺨﺘﻮﻡ ﺍﺳﺖ ، ﯾﮏ ﻋﻤﺮ
ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﻣﺮﯾﻢ
ﺭﻓﺘﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺜﻞ ِ ﻣﺮﮒ ِ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻧﺰﺩﯾﮏ ، ﻣﻨﻄﻖ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻧﺎﮔﻬﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﻣﺮﯾﻢ
...
ﺭﻓﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﯼ ، ﻭﻟﯽ ، ﺭﻓﺘﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﯽ ، ﻣﻦ ﺩﻧﺒﺎﻝ ِ ﺗﻮ
ﮐﻮﭼﻪ ﺑﻪ ﮐﻮﭼﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ
ﺳﮓ ﭘﺮﺳﻪ ﻫﺎ ﯾﻢ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﺭﻓﺘﻨﺖ ، ﺩﺍﺭﺩ ، ﺗﺒﺪﯾﻞ ِ ﺑﻪ ﺑﯽ
ﺧﺎﻧﻤﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﻣﺮﯾﻢ
ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺍﺣﻮﺍﻝ ِ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﺨﺖ ﻣﯽﭘﺮﺳﻢ ، ﯾﮏ ﭘﺎﺳﺦ ِ ﺑﯽ
ﺭﺑﻂ ﻭ ﻣﺒﻬﻢ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﺍﻧﮕﺎﺭ
ﺩﺍﺭﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺖ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﻝ ﺗﺨﺖ ، ﺑﺎ ﺑﻮﯼ ﻋﻄﺮﺕ ،
ﺑﺎﯾﮕﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﻣﺮﯾﻢ
ﻫﺮ ﺷﺐ ﮐﺴﯽ ﻻﻏﺮ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ، ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﻣﺎﻩ ، ﺗﺎ ﺻﺒﺢ
ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺘﺮﺍﺷﺪ ﺑﻮﺳﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ
ﺷﺐ ﺯﻧﺪﻩ ﺩﺍﺭﯼ ﻫﺎﯼ ﺷﻌﺮ ﻭ ﭼﺎﯾﯽ ﻭ ﺳﯿﮕﺎﺭ ؛ ﻫﯽ ﮔﻮﻧﻪ
ﻫﺎ ﯾﻢ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﻣﺮﯾﻢ
ﭼﺸﻤﺎﺕ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺑﻨﺪﺩ ، ﺍﻣﺎ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﻢ ، ﺑﺎﺯ ﭘﺎﯾﺎﻥ ، ﺑﺎﺯ
ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﺪ
ﺑﯽ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺖ ﻗﺼﻪٔ ﺑﺎﻧﻮﯼ ِ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﻗﺼﻪٔ ﺑﯽ ﻗﻬﺮﻣﺎﻧﯽ
ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﻣﺮﯾﻢ
ﺍﺯ ﺍﻭﻟﺶ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ، ﺁﺧﺮﺵ ﮔﻨﮓ ﺍﺳﺖ ، ﺍﯾﻦ
ﻣﺤﺘﻮﺍﯼ ﻭﯾﮋﻩ ﻓﺮﻣﯽ ﻭﯾﮋﻩ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺍﺯ ﺍﻭﻟﺶ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ؛ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻧﻮﻉ ﺧﻮﺩ ﺑﺪ
ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﻣﺮﯾﻢ
ﺗﻮ ﺑﺎ ﻏﺰﻝ ﻫﺎﯾﺖ ، ﻋﺴﻞ ﻫﺎﯾﺖ ، ﺑﻐﻞ ﻫﺎﯾﺖ ، ﺑﺎ ﻫﺮﮐﻪ
ﺑﺎﺷﯽ ؛ ﺳﻌﺪﯼ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ
ﺩﺭ ﺑﯿﻨﺘﺎﻥ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﺷﻌﺮ ﻭ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺑﻮﺳﻪ ، ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ِ
ﺯﺑﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ ؛ ﻣﺮﯾﻢ
ﻣﻦ ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﺲ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ ، ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﺍﺯ
ﺍﻭ ﻗﻮﻝ ﻫﺎﯼ ﺧﯿﺲ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ
ﻣﻦ ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﭼﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ، ﭼﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ﺁﺩﻡ
ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭﯼ ﺭﻭﺍﻧﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﻣﺮﯾﻢ
ﺑﻪ ﺷﻌﺮﻫﺎﯾﻢ ﮔﻔﺖ ﺍﻡ ﻫﺮﺟﺎ ﺍﺳﻤﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﯾﻢ ﺷﻨﯿﺪﯾﺪ ﺁﺧﺮﯾﻦ
ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺗﺎﻥ ﺁﻧﺠﺎﺳﺖ
ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺷﻌﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﺴﺘﯽ ، ﻭﻟﯽ ﺍﺳﻤﺖ ﺑﺎ ﺷﻌﺮ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﺩ
ﺟﻬﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﻣﺮﯾﻢ
ﻣﻬﺪﯼ ﻏﻼﻣﯽ
ﺭﻓﺘﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﺍﯼ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻭ ﻣﺨﺘﻮﻡ ﺍﺳﺖ ، ﯾﮏ ﻋﻤﺮ
ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﻣﺮﯾﻢ
ﺭﻓﺘﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺜﻞ ِ ﻣﺮﮒ ِ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻧﺰﺩﯾﮏ ، ﻣﻨﻄﻖ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻧﺎﮔﻬﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﻣﺮﯾﻢ
...
ﺭﻓﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﯼ ، ﻭﻟﯽ ، ﺭﻓﺘﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﯽ ، ﻣﻦ ﺩﻧﺒﺎﻝ ِ ﺗﻮ
ﮐﻮﭼﻪ ﺑﻪ ﮐﻮﭼﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ
ﺳﮓ ﭘﺮﺳﻪ ﻫﺎ ﯾﻢ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﺭﻓﺘﻨﺖ ، ﺩﺍﺭﺩ ، ﺗﺒﺪﯾﻞ ِ ﺑﻪ ﺑﯽ
ﺧﺎﻧﻤﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﻣﺮﯾﻢ
ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺍﺣﻮﺍﻝ ِ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﺨﺖ ﻣﯽﭘﺮﺳﻢ ، ﯾﮏ ﭘﺎﺳﺦ ِ ﺑﯽ
ﺭﺑﻂ ﻭ ﻣﺒﻬﻢ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﺍﻧﮕﺎﺭ
ﺩﺍﺭﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺖ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﻝ ﺗﺨﺖ ، ﺑﺎ ﺑﻮﯼ ﻋﻄﺮﺕ ،
ﺑﺎﯾﮕﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﻣﺮﯾﻢ
ﻫﺮ ﺷﺐ ﮐﺴﯽ ﻻﻏﺮ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ، ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﻣﺎﻩ ، ﺗﺎ ﺻﺒﺢ
ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺘﺮﺍﺷﺪ ﺑﻮﺳﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ
ﺷﺐ ﺯﻧﺪﻩ ﺩﺍﺭﯼ ﻫﺎﯼ ﺷﻌﺮ ﻭ ﭼﺎﯾﯽ ﻭ ﺳﯿﮕﺎﺭ ؛ ﻫﯽ ﮔﻮﻧﻪ
ﻫﺎ ﯾﻢ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﻣﺮﯾﻢ
ﭼﺸﻤﺎﺕ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺑﻨﺪﺩ ، ﺍﻣﺎ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﻢ ، ﺑﺎﺯ ﭘﺎﯾﺎﻥ ، ﺑﺎﺯ
ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﺪ
ﺑﯽ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺖ ﻗﺼﻪٔ ﺑﺎﻧﻮﯼ ِ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﻗﺼﻪٔ ﺑﯽ ﻗﻬﺮﻣﺎﻧﯽ
ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﻣﺮﯾﻢ
ﺍﺯ ﺍﻭﻟﺶ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ، ﺁﺧﺮﺵ ﮔﻨﮓ ﺍﺳﺖ ، ﺍﯾﻦ
ﻣﺤﺘﻮﺍﯼ ﻭﯾﮋﻩ ﻓﺮﻣﯽ ﻭﯾﮋﻩ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺍﺯ ﺍﻭﻟﺶ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ؛ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻧﻮﻉ ﺧﻮﺩ ﺑﺪ
ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﻣﺮﯾﻢ
ﺗﻮ ﺑﺎ ﻏﺰﻝ ﻫﺎﯾﺖ ، ﻋﺴﻞ ﻫﺎﯾﺖ ، ﺑﻐﻞ ﻫﺎﯾﺖ ، ﺑﺎ ﻫﺮﮐﻪ
ﺑﺎﺷﯽ ؛ ﺳﻌﺪﯼ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ
ﺩﺭ ﺑﯿﻨﺘﺎﻥ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﺷﻌﺮ ﻭ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺑﻮﺳﻪ ، ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ِ
ﺯﺑﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ ؛ ﻣﺮﯾﻢ
ﻣﻦ ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﺲ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ ، ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﺍﺯ
ﺍﻭ ﻗﻮﻝ ﻫﺎﯼ ﺧﯿﺲ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ
ﻣﻦ ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﭼﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ، ﭼﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ﺁﺩﻡ
ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭﯼ ﺭﻭﺍﻧﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﻣﺮﯾﻢ
ﺑﻪ ﺷﻌﺮﻫﺎﯾﻢ ﮔﻔﺖ ﺍﻡ ﻫﺮﺟﺎ ﺍﺳﻤﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﯾﻢ ﺷﻨﯿﺪﯾﺪ ﺁﺧﺮﯾﻦ
ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺗﺎﻥ ﺁﻧﺠﺎﺳﺖ
ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺷﻌﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﺴﺘﯽ ، ﻭﻟﯽ ﺍﺳﻤﺖ ﺑﺎ ﺷﻌﺮ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﺩ
ﺟﻬﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﻣﺮﯾﻢ
ﻣﻬﺪﯼ ﻏﻼﻣﯽ
@asheghanehaye_fatima
ﺷﺒﻰ ﻣﻦ ﺑﺎ ﮔﻨﻪ ﺑﺨﺸﯿﺪﻧﺖ ، ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ
ﻭ ﯾﺎ ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﺋﯿﺪﻧﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ
ﭘﺲ ﺁﻧﮕﻪ ﺍﺯ ﺗﺒﻰ ﻟﺮﺯﯾﺪﻧﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ
" ﮔﻞ ﻣﺮﯾﻢ، ﺑﺮﺍﻯ ﺩﯾﺪﻧﺖ ، ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ
ﺷﺪ "
" ﻧﮕﺎﻫﻢ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﻮ ﺋﯿﺪﻧﺖ ، ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ
ﺷﺪ "
ﺑﯿﺎ ﺳﺎﻗﻰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺪﻩ ﺟﺎﻡ ﻣﯿﻢ ﭼﻨﺪﻯ
ﺩﻟﻢ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺷﺪ ﺑﺎﻣﻦ ، ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﺩ ﺩﮔﺮ ﭘﻨﺪﻯ
ﻣﺮﻧﺠﺎﻥ ﺳﯿﻨﻪ ﻯ ﭘﺮ ﺩﺭﺩ ﺭﺍ ﺁﺧﺮ ﻣﻼﻣﺘﮕﺮ ﺑﻪ ﺗﺮﻓﻨﺪﻯ
ﻣﺮﺍ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﻰ ﻭ ﻣﻐﺮﻭﺭﺍﻧﻪ ﻣﻰ
ﺧﻨﺪﻯ
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻰ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ
ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﻃﻌﻨﻪ ﺑﺮ ﺩﻝ ﺷﺪ، ﻭﻟﻰ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺮﻧﺠﯿﺪﻡ
ﮔﻠﻰ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮔﻠﻰ ﺩﯾﮕﺮ ، ﺑﻪ ﺯﯾﺒﺎﺋﻰ ﻧﺴﻨﺠﯿﺪﻡ
ﺑﻪ ﻫﺮ ﮔﻞ ﺯﺧﻢ ﺧﺎﺭﻯ ﺭﺍ ﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﻬﺮ ﺑﺨﺸﯿﺪﻡ
ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﮔﻞ، ﻣﻨﮑﻪ ﻣﺮﯾﻢ ﺭﺍ
ﭘﺴﻨﺪﯾﺪﻡ
ﻭ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﻮﺋﯿﺪﻧﺖ ، ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ
ﺷﺪ
ﺳﺮﺍﭘﺎ ﺑﺮﮒ ﺳﺒﺰﻯ ، ﭼﻮﻥ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺑﺮﮔﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ
ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﻡ ﭼﻮ ﺟﺎﻥ ﺍﻧﺪﺭ ﻧﮕﯿﻨﻢ ﺑﺮﮔﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ
ﭼﻮﻣﻬﺮﻯ ﻣﻰ ﭘﺮﺳﺘﻢ ﻫﻤﺠﻮ ﺩﯾﻨﻢ ﺑﺮﮔﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ
ﺗﻮ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﻰ ﮐﻪ ﺑﭽﯿﻨﻢ ﺑﺮﮔﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ
ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ، ﺍﺯ ﭼﯿﺪﻧﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ
ﺷﺪ
ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺭﯾﺎﮐﺎﺭﺍﻧﻪ ﺑﺮ ﻫﻢ ﺯﺩ
ﺑﻪ ﺩﻟﻬﺎ ﺷﻌﻠﻪ ﻯ ﺟﺎﻧﺴﻮﺯ ﻭ ﻋﺎﻟﻢ ﺳﻮﺯ ﺩﺭ ﺩﻡ ﺯﺩ
ﻣﯿﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﻭ ﻣﻌﺸﻮﻕ ، ﺩﺭﺩ ﻫﺠﺮ ﺍﺯﻏﻢ ﺯﺩ
ﻫﻤﻪ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺮ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﺮﯾﻢ ﺯﺩ
ﺗﻮ ﻣﯿﺪﺍﻧﻰ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺑﻮﺳﯿﺪﻧﺖ ، ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ
ﺷﺪ
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺖ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺩﻝ ﺯﺍﺭﻡ
ﮐﻪ ﺩﺭﺩ ﺧﺴﺘﻪ ﺟﺎﻧﻰ ﮐﻰ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﺭﻡ
ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺩ ﺑﻨﮕﺮ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺗﯿﺮﻩ ﻭ ﺗﺎﺭﻡ
ﺑﻪ ﺍﺷﮏ ﺩﯾﺪﮔﺎﻧﻢ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﻢ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﻰ ﻭ ﺍﺯ ﻓﻬﻤﯿﺪﻧﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ
ﺷﺪ
ﮔﻞ ﻣﺮﯾﻢ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺷﯿﺪﺍ ﺗﻮ ﻣﯿﻤﺎﻧﻰ؟
ﻫﻤﻪ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺯﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﻰ؟
ﻟﻄﯿﻔﻰ ، ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻰ ، ﻫﻤﺪﻟﻰ ، ﺟﺎﻧﺎﻥ ﻭ ﻫﻢ ﺟﺎﻧﻰ
ﮔﻞ ﻣﺮﯾﻢ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﻯ ﻭ ﺧﻮﺩ ﻧﯿﺰ
ﻣﯿﺪﺍﻧﻰ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺩﻝ ﺩﺯﺩﯾﻨﺖ ، ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ
ﻣﻦ ﺁﻥ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﯾﺮﻭﺯﻡ ﻭﻟﻰ ﺑﺎﻋﺸﻖ ﺍﻣﺮﻭﺯﻯ
ﺗﻮ ﮐﺮﺩﻯ ﺭﺧﻨﻪ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﻢ ﮐﻨﻮﻥ ﺑﺎ ﻓﺘﺢ ﻭ ﭘﯿﺮﻭﺯﻯ
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻰ ، ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻰ ﭼﻪ ﺁﺗﺸﻬﺎ ﻣﻰ ﺍﻓﺮﻭﺯﻯ
ﮔﻞ ﻣﺮﯾﻢ ﺩﻭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﮔﻮﺍﻫﻰ ﻣﯿﺪﻫﺪ
ﺭﻭﺯﻯ
ﺗﺮﺍ ﻣﻰ ﭼﯿﻨﻢ ﻭ ﺑﺎ ﭼﯿﺪﻧﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ
ﺷﺪ
ﺗﻮ ﻏﻮﻏﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻯ ﺑﺎ ﺷﻌﺮ ﺩﺭ ﺟﺎﻧﻢ ، ﻭﻟﻰ ﻣﻨﻬﻢ؟
ﭼﻪ ﻫﺎ ﮐﺮﺩﻯ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﭘﻨﻬﺎﻧﻢ ، ﻭﻟﻰ ﻣﻨﻬﻢ؟
ﺑﮕﻮ ( ﻣﺤﻤﻮﺩ) ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺣﯿﺮﺍﻧﻢ ﻭﻟﻰ ﻣﻨﻬﻢ؟
ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻨﺪﻯ ﺑﻪ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﻢ ﻭﻟﻰ
ﻣﻨﻬﻢ
ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﻤﮏ ﭘﺎﺷﯿﺪﻧﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ
#محمود_انصاری
ﺷﺒﻰ ﻣﻦ ﺑﺎ ﮔﻨﻪ ﺑﺨﺸﯿﺪﻧﺖ ، ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ
ﻭ ﯾﺎ ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﺋﯿﺪﻧﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ
ﭘﺲ ﺁﻧﮕﻪ ﺍﺯ ﺗﺒﻰ ﻟﺮﺯﯾﺪﻧﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ
" ﮔﻞ ﻣﺮﯾﻢ، ﺑﺮﺍﻯ ﺩﯾﺪﻧﺖ ، ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ
ﺷﺪ "
" ﻧﮕﺎﻫﻢ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﻮ ﺋﯿﺪﻧﺖ ، ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ
ﺷﺪ "
ﺑﯿﺎ ﺳﺎﻗﻰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺪﻩ ﺟﺎﻡ ﻣﯿﻢ ﭼﻨﺪﻯ
ﺩﻟﻢ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺷﺪ ﺑﺎﻣﻦ ، ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﺩ ﺩﮔﺮ ﭘﻨﺪﻯ
ﻣﺮﻧﺠﺎﻥ ﺳﯿﻨﻪ ﻯ ﭘﺮ ﺩﺭﺩ ﺭﺍ ﺁﺧﺮ ﻣﻼﻣﺘﮕﺮ ﺑﻪ ﺗﺮﻓﻨﺪﻯ
ﻣﺮﺍ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﻰ ﻭ ﻣﻐﺮﻭﺭﺍﻧﻪ ﻣﻰ
ﺧﻨﺪﻯ
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻰ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ
ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﻃﻌﻨﻪ ﺑﺮ ﺩﻝ ﺷﺪ، ﻭﻟﻰ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺮﻧﺠﯿﺪﻡ
ﮔﻠﻰ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮔﻠﻰ ﺩﯾﮕﺮ ، ﺑﻪ ﺯﯾﺒﺎﺋﻰ ﻧﺴﻨﺠﯿﺪﻡ
ﺑﻪ ﻫﺮ ﮔﻞ ﺯﺧﻢ ﺧﺎﺭﻯ ﺭﺍ ﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﻬﺮ ﺑﺨﺸﯿﺪﻡ
ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﮔﻞ، ﻣﻨﮑﻪ ﻣﺮﯾﻢ ﺭﺍ
ﭘﺴﻨﺪﯾﺪﻡ
ﻭ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﻮﺋﯿﺪﻧﺖ ، ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ
ﺷﺪ
ﺳﺮﺍﭘﺎ ﺑﺮﮒ ﺳﺒﺰﻯ ، ﭼﻮﻥ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺑﺮﮔﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ
ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﻡ ﭼﻮ ﺟﺎﻥ ﺍﻧﺪﺭ ﻧﮕﯿﻨﻢ ﺑﺮﮔﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ
ﭼﻮﻣﻬﺮﻯ ﻣﻰ ﭘﺮﺳﺘﻢ ﻫﻤﺠﻮ ﺩﯾﻨﻢ ﺑﺮﮔﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ
ﺗﻮ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﻰ ﮐﻪ ﺑﭽﯿﻨﻢ ﺑﺮﮔﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ
ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ، ﺍﺯ ﭼﯿﺪﻧﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ
ﺷﺪ
ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺭﯾﺎﮐﺎﺭﺍﻧﻪ ﺑﺮ ﻫﻢ ﺯﺩ
ﺑﻪ ﺩﻟﻬﺎ ﺷﻌﻠﻪ ﻯ ﺟﺎﻧﺴﻮﺯ ﻭ ﻋﺎﻟﻢ ﺳﻮﺯ ﺩﺭ ﺩﻡ ﺯﺩ
ﻣﯿﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﻭ ﻣﻌﺸﻮﻕ ، ﺩﺭﺩ ﻫﺠﺮ ﺍﺯﻏﻢ ﺯﺩ
ﻫﻤﻪ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺮ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﺮﯾﻢ ﺯﺩ
ﺗﻮ ﻣﯿﺪﺍﻧﻰ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺑﻮﺳﯿﺪﻧﺖ ، ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ
ﺷﺪ
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺖ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺩﻝ ﺯﺍﺭﻡ
ﮐﻪ ﺩﺭﺩ ﺧﺴﺘﻪ ﺟﺎﻧﻰ ﮐﻰ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﺭﻡ
ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺩ ﺑﻨﮕﺮ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺗﯿﺮﻩ ﻭ ﺗﺎﺭﻡ
ﺑﻪ ﺍﺷﮏ ﺩﯾﺪﮔﺎﻧﻢ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﻢ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﻰ ﻭ ﺍﺯ ﻓﻬﻤﯿﺪﻧﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ
ﺷﺪ
ﮔﻞ ﻣﺮﯾﻢ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺷﯿﺪﺍ ﺗﻮ ﻣﯿﻤﺎﻧﻰ؟
ﻫﻤﻪ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺯﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﻰ؟
ﻟﻄﯿﻔﻰ ، ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻰ ، ﻫﻤﺪﻟﻰ ، ﺟﺎﻧﺎﻥ ﻭ ﻫﻢ ﺟﺎﻧﻰ
ﮔﻞ ﻣﺮﯾﻢ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﻯ ﻭ ﺧﻮﺩ ﻧﯿﺰ
ﻣﯿﺪﺍﻧﻰ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺩﻝ ﺩﺯﺩﯾﻨﺖ ، ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ
ﻣﻦ ﺁﻥ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﯾﺮﻭﺯﻡ ﻭﻟﻰ ﺑﺎﻋﺸﻖ ﺍﻣﺮﻭﺯﻯ
ﺗﻮ ﮐﺮﺩﻯ ﺭﺧﻨﻪ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﻢ ﮐﻨﻮﻥ ﺑﺎ ﻓﺘﺢ ﻭ ﭘﯿﺮﻭﺯﻯ
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻰ ، ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻰ ﭼﻪ ﺁﺗﺸﻬﺎ ﻣﻰ ﺍﻓﺮﻭﺯﻯ
ﮔﻞ ﻣﺮﯾﻢ ﺩﻭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﮔﻮﺍﻫﻰ ﻣﯿﺪﻫﺪ
ﺭﻭﺯﻯ
ﺗﺮﺍ ﻣﻰ ﭼﯿﻨﻢ ﻭ ﺑﺎ ﭼﯿﺪﻧﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ
ﺷﺪ
ﺗﻮ ﻏﻮﻏﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻯ ﺑﺎ ﺷﻌﺮ ﺩﺭ ﺟﺎﻧﻢ ، ﻭﻟﻰ ﻣﻨﻬﻢ؟
ﭼﻪ ﻫﺎ ﮐﺮﺩﻯ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﭘﻨﻬﺎﻧﻢ ، ﻭﻟﻰ ﻣﻨﻬﻢ؟
ﺑﮕﻮ ( ﻣﺤﻤﻮﺩ) ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺣﯿﺮﺍﻧﻢ ﻭﻟﻰ ﻣﻨﻬﻢ؟
ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻨﺪﻯ ﺑﻪ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﻢ ﻭﻟﻰ
ﻣﻨﻬﻢ
ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﻤﮏ ﭘﺎﺷﯿﺪﻧﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ
#محمود_انصاری
:
نگرانم که شبی در پی من گم بشوی
چون مه آلوده ترین قسمت رویای توام
#بابک_سلیم_ساسانی
@asheghanehaye_fatima
نگرانم که شبی در پی من گم بشوی
چون مه آلوده ترین قسمت رویای توام
#بابک_سلیم_ساسانی
@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
@asheghanehaye_fatima
حواست نیست این روزا
که دنیای من آشوبه
تو یادت رفته لبخندت
برای قلب من خوبه
داری آماده میشی که
بری سمت فراموشی
من از پاییز می ترسم
تو شال زرد می پوشی
از آغوش تو دلگیرم
که عطرم رو لباست نیست
دارم از غصه می میرم
ولی اصلا حواست نیست
نمی دونم تو کِی رفتی
تو قاب عکس روی میز
اتاق از عطر تو خالی
من از حس جنون لبریز
نرو دنبال تنهایی
که با پاییز همدسته
خودم تا آخرش رفتم
نرو این کوچه بن بسته
#حواست_نيست' 🎧 . .
موسيقي : حامد حنيفي 🎼
كلام : #بابك_سليم_ساساني ✒
اجرا : صدرا كيهاني 🎤
تهيه كننده آلبوم :عباس حيدري 💽
ميكس و مستر: استوديو سل🔊
صدابردار : امير بابايي 🔉
عكاس: سروش خطابي 📷
طرح : علي طريقي 📎
حواست نیست این روزا
که دنیای من آشوبه
تو یادت رفته لبخندت
برای قلب من خوبه
داری آماده میشی که
بری سمت فراموشی
من از پاییز می ترسم
تو شال زرد می پوشی
از آغوش تو دلگیرم
که عطرم رو لباست نیست
دارم از غصه می میرم
ولی اصلا حواست نیست
نمی دونم تو کِی رفتی
تو قاب عکس روی میز
اتاق از عطر تو خالی
من از حس جنون لبریز
نرو دنبال تنهایی
که با پاییز همدسته
خودم تا آخرش رفتم
نرو این کوچه بن بسته
#حواست_نيست' 🎧 . .
موسيقي : حامد حنيفي 🎼
كلام : #بابك_سليم_ساساني ✒
اجرا : صدرا كيهاني 🎤
تهيه كننده آلبوم :عباس حيدري 💽
ميكس و مستر: استوديو سل🔊
صدابردار : امير بابايي 🔉
عكاس: سروش خطابي 📷
طرح : علي طريقي 📎
Telegram
attach 📎