@asheghanehaye_fatima
آن لکه ی سرخ
که از لب هایم پاک نمی شود
همه چیز را عوض کرده
چطور روبه روی آینه بایستم؟
وقتی نبودنم
بودنم را زیر سؤال برده
چه قاتلان بی رحمی هستیم ما
همدیگر را می بوسیم و
می رویم
وقتی در خطوط لب هایمان
جا می مانیم
بگذار به صحنه ی اول بر گردم و
آن تنهایی زخمی را
از دهانت بیرون بکشم
بگذار برگردم و
این دو چاقوی کند را
در آینه بشویم
فقط تاریکی می داند
چقدر خودم را خط زده ام
تا فراموش کنم و
اگر خون این سطر
بند آمده بود
این بار
جور دیگری دوستت می داشتم
@asheghanehaye_fatima
📖 #جمعیتی_از_خودم
#پریسا_صالحی
آن لکه ی سرخ
که از لب هایم پاک نمی شود
همه چیز را عوض کرده
چطور روبه روی آینه بایستم؟
وقتی نبودنم
بودنم را زیر سؤال برده
چه قاتلان بی رحمی هستیم ما
همدیگر را می بوسیم و
می رویم
وقتی در خطوط لب هایمان
جا می مانیم
بگذار به صحنه ی اول بر گردم و
آن تنهایی زخمی را
از دهانت بیرون بکشم
بگذار برگردم و
این دو چاقوی کند را
در آینه بشویم
فقط تاریکی می داند
چقدر خودم را خط زده ام
تا فراموش کنم و
اگر خون این سطر
بند آمده بود
این بار
جور دیگری دوستت می داشتم
@asheghanehaye_fatima
📖 #جمعیتی_از_خودم
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
آنکه دست هایش را به رویت باز کرده،
بندباز غمگینی ست
که با زندگی شوخی می کند
بگو
اگر یک قلب دیگر
در سمت راست بدنت داشتی
باز هم در آغوشش نمی کشیدی؟
نه با چشم ها
نه با گوش ها
تنها با حفره هایی که در آدم هاست
به جانشان نفوذ می کنیم
-بار چندم است عاشق می شوی؟
-نمی دانم
و آدم مگر از پوستش می پرسد
چند بار کنده شده!؟
لابه لای جمعیتی از خودم پنهانم
بگو چه کار کنم
با این قلب
که هفتاد بار در دقیقه می زند و
بند بند بدنم را
می لرزاند
کاش
دلقکی بودم
با خنده هایی بزرگتر از دهانم و
پوستی که
زیر نگاه های مردم کلفت می شد
دست بزنید
بلندتر دست بزنید
پاهایم بر من گریه می کنند و
می دانند
تا آغوش بعدی
یک سقوط بیشتر فاصله نیست
#پریسا_صالحی
کتاب:
#جمعیتی_از_خودم
آنکه دست هایش را به رویت باز کرده،
بندباز غمگینی ست
که با زندگی شوخی می کند
بگو
اگر یک قلب دیگر
در سمت راست بدنت داشتی
باز هم در آغوشش نمی کشیدی؟
نه با چشم ها
نه با گوش ها
تنها با حفره هایی که در آدم هاست
به جانشان نفوذ می کنیم
-بار چندم است عاشق می شوی؟
-نمی دانم
و آدم مگر از پوستش می پرسد
چند بار کنده شده!؟
لابه لای جمعیتی از خودم پنهانم
بگو چه کار کنم
با این قلب
که هفتاد بار در دقیقه می زند و
بند بند بدنم را
می لرزاند
کاش
دلقکی بودم
با خنده هایی بزرگتر از دهانم و
پوستی که
زیر نگاه های مردم کلفت می شد
دست بزنید
بلندتر دست بزنید
پاهایم بر من گریه می کنند و
می دانند
تا آغوش بعدی
یک سقوط بیشتر فاصله نیست
#پریسا_صالحی
کتاب:
#جمعیتی_از_خودم
@asheghanehaye_fatima
.
آن لکه ی سرخ
که از لب هایم پاک نمی شود
همه چیز را عوض کرده
چطور رو به روی آینه بایستم؟
وقتی نبودنم
بودنم را زیر سؤال برده
چه قاتلان بی رحمی هستیم ما
همدیگر را می بوسیم و
می رویم
وقتی در خطوط لب هایمان
جا می مانیم
بگذار به صحنه ی اول بر گردم و
آن تنهایی زخمی را
از دهانت بیرون بکشم
بگذار برگردم و
این دو چاقوی کند را
در آینه بشویم
فقط تاریکی می داند
چقدر خودم را خط زده ام
تا فراموش کنم و
اگر خون این سطر
بند آمده بود
این بار
جور دیگری دوستت می داشتم
#پریسا_صالحی
#جمعیتی_از_خودم
.
آن لکه ی سرخ
که از لب هایم پاک نمی شود
همه چیز را عوض کرده
چطور رو به روی آینه بایستم؟
وقتی نبودنم
بودنم را زیر سؤال برده
چه قاتلان بی رحمی هستیم ما
همدیگر را می بوسیم و
می رویم
وقتی در خطوط لب هایمان
جا می مانیم
بگذار به صحنه ی اول بر گردم و
آن تنهایی زخمی را
از دهانت بیرون بکشم
بگذار برگردم و
این دو چاقوی کند را
در آینه بشویم
فقط تاریکی می داند
چقدر خودم را خط زده ام
تا فراموش کنم و
اگر خون این سطر
بند آمده بود
این بار
جور دیگری دوستت می داشتم
#پریسا_صالحی
#جمعیتی_از_خودم
@asheghanehaye_fatima
.
آن لکه ی سرخ
که از لب هایم پاک نمی شود
همه چیز را عوض کرده
چطور رو به روی آینه بایستم؟
وقتی نبودنم
بودنم را زیر سؤال برده
چه قاتلان بی رحمی هستیم ما
همدیگر را می بوسیم و
می رویم
وقتی در خطوط لب هایمان
جا می مانیم
بگذار به صحنه ی اول بر گردم و
آن تنهایی زخمی را
از دهانت بیرون بکشم
بگذار برگردم و
این دو چاقوی کند را
در آینه بشویم
فقط تاریکی می داند
چقدر خودم را خط زده ام
تا فراموش کنم و
اگر خون این سطر
بند آمده بود
این بار
جور دیگری دوستت می داشتم
#پریسا_صالحی
#جمعیتی_از_خودم
.
آن لکه ی سرخ
که از لب هایم پاک نمی شود
همه چیز را عوض کرده
چطور رو به روی آینه بایستم؟
وقتی نبودنم
بودنم را زیر سؤال برده
چه قاتلان بی رحمی هستیم ما
همدیگر را می بوسیم و
می رویم
وقتی در خطوط لب هایمان
جا می مانیم
بگذار به صحنه ی اول بر گردم و
آن تنهایی زخمی را
از دهانت بیرون بکشم
بگذار برگردم و
این دو چاقوی کند را
در آینه بشویم
فقط تاریکی می داند
چقدر خودم را خط زده ام
تا فراموش کنم و
اگر خون این سطر
بند آمده بود
این بار
جور دیگری دوستت می داشتم
#پریسا_صالحی
#جمعیتی_از_خودم
@asheghanehaye_fatima
عشق ما مرگبار بود
همانقدر که جاده ای پرپیچ و خم
در آغوشم کشید و
حواسم نبود
به قلبی که سر راه سینه ام سبز شده
مگر یک #زن چقدر می تواند محکم باشد؟!
می دانم زنده ام نمی گذارد
این گوزن زخمی
که هر لحظه با من شاخ به شاخ می شود.
📖 #جمعیتی_از_خودم
#پریسا_صالحی
عشق ما مرگبار بود
همانقدر که جاده ای پرپیچ و خم
در آغوشم کشید و
حواسم نبود
به قلبی که سر راه سینه ام سبز شده
مگر یک #زن چقدر می تواند محکم باشد؟!
می دانم زنده ام نمی گذارد
این گوزن زخمی
که هر لحظه با من شاخ به شاخ می شود.
📖 #جمعیتی_از_خودم
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
خودم را ادامه می دهم
در پیراهنی
که زیباترم می کند
در چمدانی
که حجم بیشتری از من را می گیردو
به خیابان می روم
تا باقی مانده ام را گم کنم
حالا که هیچ اتوبوسی
ما را به جایی نمی رساند،
حالا که هیچ کدام از این ایستگاه ها
چیزی برای منتظر ماندن ندارند،
فکر کن
به زنی که زیبایی اش را
کنار تابلوی "توقف ممنوع" جا گذاشته و ...
.
بیا باقی مانده ام را با خودت ببر
تنها شده ام
آنقدر تنها
که ادامه ای ندارم
📖 #جمعیتی_از_خودم
#پریسا_صالحی
خودم را ادامه می دهم
در پیراهنی
که زیباترم می کند
در چمدانی
که حجم بیشتری از من را می گیردو
به خیابان می روم
تا باقی مانده ام را گم کنم
حالا که هیچ اتوبوسی
ما را به جایی نمی رساند،
حالا که هیچ کدام از این ایستگاه ها
چیزی برای منتظر ماندن ندارند،
فکر کن
به زنی که زیبایی اش را
کنار تابلوی "توقف ممنوع" جا گذاشته و ...
.
بیا باقی مانده ام را با خودت ببر
تنها شده ام
آنقدر تنها
که ادامه ای ندارم
📖 #جمعیتی_از_خودم
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima
.
خودم را ادامه می دهم
در پیراهنی که زیباترم می کند
در چمدانی
که حجم بیشتری از من را می گیرد
به خیابان می روم
تا باقی مانده ام را گم کنم
حالا که هیچ اتوبوسی
ما را به جایی نمی رساند،
حالا که هیچ کدام از این ایستگاه ها
چیزی برای منتظر ماندن ندارند،
فکر کن
به زنی که زیبایی اش را
کنار تابلوی «توقف ممنوع» جاگذاشته و...
.
بیا
باقی مانده ام را با خودت ببر
تنها شده ام
آنقدر تنها که ادامه ای ندارم.
#پریسا_صالحی
کتاب #جمعیتی_از_خودم
.
خودم را ادامه می دهم
در پیراهنی که زیباترم می کند
در چمدانی
که حجم بیشتری از من را می گیرد
به خیابان می روم
تا باقی مانده ام را گم کنم
حالا که هیچ اتوبوسی
ما را به جایی نمی رساند،
حالا که هیچ کدام از این ایستگاه ها
چیزی برای منتظر ماندن ندارند،
فکر کن
به زنی که زیبایی اش را
کنار تابلوی «توقف ممنوع» جاگذاشته و...
.
بیا
باقی مانده ام را با خودت ببر
تنها شده ام
آنقدر تنها که ادامه ای ندارم.
#پریسا_صالحی
کتاب #جمعیتی_از_خودم