عاشقانه های فاطیما
819 subscribers
21.2K photos
6.51K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



به من توجه کن
من که دلم در عطر موهایت گم شده
من که به هزار بهانه صدایت زدم و
همه را "تو" دیدم؛
به من توجه کن
من که نشانی ات را از باران و
سراغت را از مهتاب گرفتم!
من که رویایت را در چشم نسیم دیدم...
به من توجه کن
من که گیج عطر و
مست حضور توام!
من که بی تو کمی خرابتر از خرابم!
به من بیش از این ها توجه کن
ساده است...
یعنی دوستم داشته باش!
با شما بودم،
به من توجه کن.



#حامد_نیازی
#نامه_های_سوخته✔️
@asheghanehaye_fatima




مذکر به دنیا می آیی
اما شانه هایت باید مرد بودن را تاب بیاورد،
نگاهت به زندگی ساده است
با این حال باید یک زن را کشف کنی،
قدرتمندی
اما خارج از آغوش یک زن بیقراری،
مظلومی
زیرا در همه دوران ها بی هیچ دادگاهی همه ظلمی که به زنان رفته به گردن توست،
خلقت وجودی ات پر از شهوت است
اما همیشه به هوسرانی محکومی،
لحظه هایی هست که بغض داری، میل باریدن داری
اما پیش رویت تابلوی " مرد که گریه نمی کند " را هم داری...
باید پدری شوی بهتر از پدرت،
پسری تربیت کنی بهتر از خودت
و قهرمانی باشی برای دخترت
و با این حال اعتماد کنی به مردی که میشود همراه دخترت...
یک عمر مرد بودن را تاب می آوری
و هر لحظه میشنوی که میگویند:
مردها به هر سنی که باشند یک پسر بچه می مانند...
آری مرد بودن داستان ساده ای ست... و پیچیده نیز هم




#پریسا_زابلی_پور
آزادم! بوسه‌ی هیچ عاشقی، مرا به زمین نمی بندد ...

#هیلدا_دولیتل

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
🎀



فقط تاریکی می داند
چقدر خودم را خط زده ام
تا فراموش کنم
و اگر خون این سطر بند آمده بود
این بار
جور دیگری دوستت می داشتم...

بخشی از شعر
#پریسا_صالحی
@asheghanehaye_fatima



سلام چهار شنبه های بدون عشق
سلام پنجشنبه های تنهایی
سلام جمعه های ماتم گرفته
سلام آخر هفته هایی که رفته اید
آخرهفته هایی که بازگشته اید
بدون حتی عطر ممتد دلبرانه اش
بازگشته اید و سلامتان
رو به دختر سی و هشت ساله راه می رود
شیشه ی پنجره را پاک کرده ام
شهر پر از عابرانی است که جواب سلام دختری را می دهند
جواب سلامشان را دختر دیگری می دهد
از اینجای میدان
از این طبقه ی رو به منی که ایستاده کنار خیابان
گاهی
دستی
بلند است
بابوسه ای شانه به شانه ی باد زندگی ام را نجات بدهد
نمایش دیگری
نقش تازه تری
شمشاد قد نوشین لبی
عزیز تنهایی های آخر هفته ای
گمانش را روی دیوار می نویسد
و من گمان هر دختر آزاده ای را پاک کرده ام

#حسین_اشراق
@asheghanehaye_fatima

ساحل‌های مرجانی را
به تماشا نشسته‌ای که
صخره‌هایی زیبا و سخت دارند..؟
که امتدادِ خواهش هر موج
در ابتدای محکمِ ساحل اجابت نمی‌شود..

شبیه ساحلی که
در سرِ سختِ مرجانی‌اش
حرفِ حسابِ عشقِ هیچ موجی فرو نمی‌رود،
بر حرفِ دلدادگیِ شعرهایم
همیشه چَشم فرو بَستی.. تا
بعد از هر خواهشِ شاعرانه
موجی چروکیده گردم که
به تنهاییِ دریاوارِ خویش باز می‌گردد..
تا خویشتنِ خویش را
رها کند در میانِ قطراتِ دلتنگی که
گونه‌های شعرش را
خیسِ خاطراتی گنگ می‌کنند..

#حمیدرضا_هندی
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima



.
خستگی که همیشه به کوه کندن نیست
خستگی گاهی همین حالی ست
که بعد از
"هزار و یک بار یک حرف را به یکی زدن" داری
وقتی نمی شنود
وقتی نشنیده میگیرد
وقتی احساست را
قلبت را
از خود گذشتگی هایت را
بودنت را ؛ مهرت را
نگاهت را ؛ اشکت را
اصلا هست و نیستت را
نادیده میگیرد!



#عادل_دانتیسم
@asheghanehaye_fatima




Think'st thou I saw thy beauteous eyes,
Suffus'd in tears, implore to stay;
And heard unmov'd thy plenteous sighs,
Which said far more than words can say?

Though keen the grief thy tears exprest,
When love and hope lay both o'erthrown;
Yet still, my girl, this bleeding breast
Throbb'd, with deep sorrow, as thine own.

But, when our cheeks with anguish glow'd,
When thy sweet lips were join'd to mine;
The tears that from my eyelids flow'd
Were lost in those which fell from thine.

Thou could'st not feel my burning cheek,
Thy gushing tears had quench'd its flame,
And, as thy tongue essay'd to speak,
In sighs alone it breath'd my name.

And yet, my girl, we weep in vain,
In vain our fate in sighs deplore;
Remembrance only can remain,
But that, will make us weep the more.



George Gordon Byron



@asheghanehaye_fatima


دختر زیبا، خیال کردی که من، به دیدن چشمان شهلای اشک آلوده‌ی تو، که نگاه آنها به ماندن در کنار توام می‌خواند، خود را اسیر هیجانی شدید نیافتم؟ خیال کردی که توانستم آههای سوزان تو را که از هر کلامی گویاتر بود بشنوم و اسیر رنج و پریشانی نشوم؟

نه، خوب حس کردم که اشکهای تو از چه نومیدی تلخ و ملال انگیزی حکایت می‌کنند . عشق و امید هر دو را در گور نهاده بودم اما آن قلب عمیق و کشنده‌ی تو قلب مرا پاره پاره کرد.

وقتی که گونه‌های سوزان ما بر هم نهاده شد وقتی که لبان شیرین تو با لبهای من درآمیخت آنوقت اشکهای من نیز با اشکهای تو پیوست و یکی شد، شاید تو نتوانستی به سوزندگی گونه‌ی من پی ببری زیرا سیلِ اشک تو شعله‌ی این آتش را خاموش کرده بود. زبانت نیز یارای سخن گفتن نداشت، زیرا نام مرا فقط به صورت آههایی آتشین ادا می‌کرد.

با این همه ای دوست زیبای من، این گریه‌ی ما بی‌نتیجه است. این شِکوه‌ی از سرنوشت نیز سودی ندارد. از این پس فقط خاطره‌ی عشقِ گذشته است که برای ما باقی خواهد ماند، اما این خاطره نیز جز اینکه اشکهای ما را فزون‌تر کند، کاری نمی‌تواند کرد.




▪️ #جورج_گوردون_بایرون
▪️ترجمه : شجاع‌الدین شفا
@asheghanehaye_fatima



آیی و بگذری به من و
باز ننگری
💫💫
ای جانِ من فدایِ تو،
این نیز بگذرد

#عراقی
@asheghanehaye_fatima



‍ "بذار شاعر بشم"

نگاهم کردی و به دنیا اومدم،
زبون واکردم و ترانه زاده شد
کنارت زندگی سر و سامون گرفت،
کنارت شاعری دوباره ساده شد

فقط کاغذ، قلم، یه نخ سیگار برگ،
دو تا چشم تو و یه کم ودکا همین.
نه کافه لازمه، نه از خود بی خودی،
نه ویلای شمال، توی یه زیرزمین.

می شه تا تو پرید، می شه از تو نوشت،
می شه بی واهمه بازم اسمت رو برد،
می شه دنیا رو از کیسینجرها گرفت،
می شه دنیا رو باز به گاندی ها سپرد.

تو بارونیت پر از گلای زنبقه،
درآر بارونیتو! بذار شاعر بشم 
بذار تا بسترم تماشایی بشه،
بذار عریون مثِ باباطاهر بشم.

تنت راهِ هراز، پر از پیچ و خطر،
تمام آرزوم تو جاده مُردنه 
بمون و عطرتو تو شعرام جا بذار
اگه تقدیرشون بازم خط خوردنه

بذار قیچیم کنن، یه کبکِ بی قرار
توی سینه م دارم که می خونه برات، 
رابین هودت می خواد تمام عمرشو
پناهنده بشه به شروودِ چشات.

تنت یه دره ی پر از برفه برام،
ازش سُر می خورم، نیاگارا می شم
تو شهرِ خوبمی، همیشه خر ّمی،
برات می میرم و جهان آرا می شم

می تونم ساعتو عقب برگردونم،
از این عصر عذاب، بریم تا عصر سنگ
می خوام تو غارمون با دستِ تاولی،
برات روشن کنم یه آتیش قشنگ

نتونستم یه شعر، مثِ حافظ بگم،
به جاش از بچه ها برات فال می خرم
زمستون که بیاد، همین شعرم یه روز
حراجش می کنم، برات شال می خرم.




#یغما_گلرویی
تمام عمر
شبیه فریادی زندگی کردم !
که دنبال یک دهان می گردد ...

#هیوبرت_سلبی_جونیور


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



سکوت کردم و تنهایی‌ام به حرف میامد
تو رفته بودی و در پشت شیشه برف میامد

تو رفته بودی و این زخمِ کهنه رام نمی‌شد
تو رفته بودی و جان کندنم تمام نمی‌شد

تو رفته بودی و بوی تو بود در تنِ داغم
تو رفته بودی و آتش گرفته بود اتاقم

تو رفته بودی و طعم تو داشت خونِ دهانم
تو رفته بودی و دنیا گذاشت زنده بمانم

تو رفته بودی و ...
من مانده بودم و تنِ خیسم
تو رفته بودی و می خواستم تو را بنویسم:

تو را نوشتن در عمقِ رنج‌های صعودی
تو را نوشتن...وقتی تو هیچ وقت نبودی

تو را نوشتن در خرده های خونی شیشه
تو را نوشتن در التماس های همیشه

تو را نوشتن در پاره‌های این تن قرمز
تو را نوشتن در بسته‌های بهمنِ قرمز

تو را نوشتن...تا این کتاب سرخ نباشد
تو زنده باشی و
چاقو
در آب
سرخ
نباشد ...

(تو زنده باشی در پیش فرضِ این تز خونی
تو زنده باشی بیرون این پرانتز ِ خونی)

تو را روایتی از نرگس و فرود نوشتم
تو را اواخر آتش بدون دود نوشتم

تو را نوشتم و این شعر مرده رام نمی شد
تو را نوشتم و جان کندنم تمام نمی شد

تو را نوشتم و شکل تو بود صورت داغم
تو را نوشتم و تب کرده بود مغز اتاقم

تو را نوشتم تا آسمان به حرف بیاید
تو را نوشتم تا پشت شیشه برف بیاید ...



#حامد_ابراهیم_پور

#دیکتاتور_دوست_داشتنی.
@asheghanehaye_fatima




سی سالگی به بعد
که عاشق شوی
دیگر اسمش را نمی نویسی
کف دستت
ودورش قلب بکشی
یا عکسش را بگذاری لای کتاب درسی ات
وهی نگاهش کنی
سی سالگی به بعد که عاشق شوی
یک عصر جمعه ی زمستانی
یک لیوان چای می ریزی
می نشینی پشت پنجره
و تمام شهر را
در بارانی که نمی بارد
با خیالش قدم می زنی !

#روشنک_شولی
@asheghanehaye_fatima



همه چیز
مرا به سمت تو می کشاند
هر چیزی که وجود دارد

رایحه
نور
فلزات
قایق های کوچکی هستند
که مرا
به سمت جزایر تو می برند
و تو
آنجا
منتظرم هستی

«پابلو نرودا»
ترجمه : سارا عبدی

#پابلو_نرودا
@asheghanehaye_fatima




سخن با تو می گویم
تا کلام تو را بهتر بشنوم
کلام تو را می شنوم
تا به درک خود یقین یابم

تو لبخند می زنی که مرا تسخیر کنی
تو لبخند می زنی
و چشم من به جهان باز می شود

تو را در آغوش می گیرم
تا زندگی کنم
زندگی می کنیم
تا هر چه هست به کام ما باشد

تو را ترک می کنم
تا به یاد هم باشیم
از هم جدا می شویم
تا دوباره به هم برسم.

«پل الوار »
ترجمه: محمد رضا پارسایار

#پل_الوار
عشق
بی فلسفه زیباست ؛

تو نخواهی
دلِ من باز تو را می خواهد ،،،

#ليلا_مقربی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




+ هی آرتور، بهت گفته بودم سهم تو نیست، حالا باید از اول شروع کنی رفیق! یه عشق تازه...

- بچه که بودم، آرزو داشتم دوچرخه ای مثل دوچرخه ی جک داشته باشم. دوچرخه ی جک، فقط مال خود جک بود. همه اینو میدونستن. یه روز جک ازش خسته شد، دوچرخه مال من شد. اون مال منه رفیق، منتظرم "دنی" ازش خسته شه.

#حمید_جدیدی
#دیالوگ_های_خیالی_من
Forwarded from دستیار
Biya Bargard
Morteza Mokhber Nezhad
Biya Bargard
Morteza Mokhber Nezhad

Mrc Reza🌹

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



خوش نیست ابتدای سخن با شکایتی
وقتی شکایت از تو ندارد نهایتی
من از کدام بند حکایت کنم چو نی؟
وقتی تو بند بند کتاب شکایتی
گم تر شود قدم به قدم، راه مقصدم
ای کوکب امید! خدا را، هدایتی
می سوزد از تموز زمان عشق، بر سرش
نگشایی ار تو سایه ی چتر حمایتی
ای چشمت از طلوع سحر، استعاره ای
و ابرویت از کمان افق ها، کنایتی
از حسن تو، بهار طرب زا، نشانه ای
وز عشق من، خزان غم انگیز، آیتی
«یک قصه بیش نیست غم عشق و» هر کسی
زین قصه می کند به زبانی، روایتی
ور خواهی از روایت من با خبر شوی:
برق ستاره یی و شب بی نهایتی.

ازمجموعه: #همچنان_ازعشق
.....................................................
حسین_منزوی
درود بر نازنینان نیکوسرشت!
پسینه ی پنج شنبه تون بخیر
روان همه ی در خاک آرمیدگان جاودانه و آرام...

.