کانال کانون صنفی معلمان ایران(تهران)
2.06K subscribers
8.5K photos
950 videos
59 files
3.78K links
ارگان رسمی کانون صنفی معلمان ایران(تهران)

بازتاب‌دهنده مواضع و خبرهای کانون صنفی معلمان ایران (تهران)
@Ertebat_Ba_KSMtehran
Download Telegram
هوای زمزمه‌هایت-همایون شجریان
@haft_eghlim
💠#نوای_کانون

🎼 هوای زمزمه‌هایت

🔹خواننده: #همایون_شجـریان
🔹سراینده: #حسین_منزوی و #هوشنگ_ابتهاج
🔹آهنگساز: #غلامرضا_صادقی


کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت
تهیست دستم اگر نه برای هدیه به عشقت
آخ چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت


به قصه ی تو هم امشب درون بستر سینه
هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت
هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فسونی نمی کنند رهایت


هوای روی تو دارم نمی گذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
چه باک اگر به دل بی ‌غمان نبردم راه
غم شکسته ‌دلانم که می گسارندم


🍃🌸🍃🌸🍃

به امید سالی پر از رهایی 🕊
و عطر دیدار یاران 🌈


با ما همراه باشید🤝

🔹🔹🔹

🖋 کانال کانون صنفی معلمان تهران

🆔@KSMtehran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💠 #نوای_کانون


🎼 #حسین_منزوی
۱ مهر ۱۳۲۵ _ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳


از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بی زاریم
نه طاقت خاموشی ،نه تاب سخن داریم


آوار پریشانی ست،رو سوی چه بگریزم؟
هنگامهٔ حیرانی ست خود را به که بسپاریم؟


تشویش هزار "آیا" وسواس هزار "امّا"
کوریم و نمی بینیم ،ورنه همه بیماریم


دوران شکوه باغ،از خاطرمان رفته است
امروز که صف در صف،خشکیده و بی باریم


دردا که هدر دادیم ،آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی بُرّیم ،ابریم و نمی باریم


ما خویش نداستیم،بیداری مان از خواب
گفتند که بیدارید، گفتیم که بیداریم !


من راه تـو را بسته، تـو راه مرا بسته
امّیدرهایی نیست، وقتی همه دیواریم.



#حسین_منزوی
#درگذشت
#شاعر
#شعر_معاصر
#ادبیات
#نشر_آگاهی


🍃🌸🍃🌸🍃

به امید سالی پر از رهایی 🕊
و عطر دیدار یاران 🌈


با ما همراه باشید🤝

🔹🔹🔹

🖋 کانال کانون صنفی معلمان تهران

🆔@KSMtehran
💠 #شعر_زمانه

🔹 #حسین_منزوی



جز همین دربه‌در دشت و صحاری‌بودن
ما به جایی نرسیدیم ز جاری‌بودن

چالشت چیست؟ که تقدیر تو هم زین دو یکی‌ست
از کبوترشدن و باز شکاری بودن

دوست‌خواهی‌ست به تعبیر تو یا خودخواهی
در قفس عاشق آواز قناری بودن؟

چه نشانی‌ست به جز داغ خیانت به جبین
این یهوداصفتان را ز حواری‌بودن

مرهمی، زندگی‌ام؛ زخمی اگر، مرگم باش
که به هر کار، خوشا یکسره کاری‌بودن

گر خزان این همه رنگین و اگر مرگ این است
دل کَنَد گل به‌تمامی ز بهاری‌بودن

عشق را دیده و نشناخت ترنج از دستش
آن که می‌خواست ز هر وسوسه عاری‌بودن

باز "بودن" و "نبودن"؟ اگر این است سؤال
همچنان "بودن" اگر با توام؛ آری! "بودن"!

دل من! دشت، پر از آهوکان شد؛ تا چند
تو و در حلقه‌ی یک "یاد" حصاری‌بودن؟

آتش عشقی از امروز بتابان؛ تا کی
زیر خاکستر پیراری و پاری بودن؟



#شعر
#ادبیات
#فرهنگ



🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
💠 #شعر_زمانه

🔹 #حسین_منزوی

می آمد از برج ویران، مردی که خاکستری بود
خرد و خراب و خمیده، تصویر ویران‌تری بود

مردی که در خواب‌هایش، همواره یک باغ می‌سوخت
وان سوی کابوس‌هایش،خورشید نیلوفری بود

وقتی که سنگ بزرگی‌، بر قلب آیینه می‌زد
می‌گفت:خود را شکستم، کان خود نه من دیگری بود!

می‌گفت با خود:کجا رفت آن ذهن پالودههٔ پاک؟
ذهنی که از هرچه جز مهر، بیگانه بود و بَری بود

افسوس از آن طفل ساده که برگ برگ کتاب‌اش،
زیبا و رنگین و روشن، تصویر خوش‌باوری بود

طفلی که تا دیوها را مثل سلیمان ببندد،
زیبا ترین آرزویش، یک قصّه انگشتری بود

افسوس از آن دل که بعد از پایان هر قصّه،تا صبح
مانند نارنجِ جادو، آبستن صد پری بود

دردا که دیری‌ست دیگر، شور سحرخیزی ‌اش نیست
آن چشم‌هایی که هر صبح، خورشید را مشتری بود

دردا که دیری‌ست دیگر، زنگ کدورت گرفته‌ است
آیینه‌ای کز صباحت صد صبح روشنگری بود

اکنون به زردی نشسته ا‌ست، از جِرم تخدیر و تدخین
انگشت‌هایی که یک روز، مثل قلم جوهری بود


🔹 حسین منزوی یکم مهرماه ۱۳۲۵ در زنجان در خانواده‌ای فرهنگی به دنیا آمد. وی از سنین جوانی سرودن شعر را آغاز کرد و در سال ۱۳۴۶ به عنوان شاعر خود را مطرح کرد و غزل‌های او مورد توجه غزل‌سرایان قرار گرفت. منزوی در سال ۱۳۴۶ وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد. اما این رشته را رها کرد و به جامعه‌شناسی رو آورد، او این رشته را نیز ناتمام رها کرد و در سال ۱۳۵۰ مجموعه شعر «حنجره زخمی تغزل» ‌‏را منتشر کرد.

🔹 وی مدتی مسئول صفحه شعر مجله ادبی رودکی بود و در سال نخست انتشار مجله سروش نیز با این مجله همکاری داشت. در سال‌های پایانی عمر به زادگاه خود بازگشت و تا زمان مرگ در این شهر باقی ماند. حسین منزوی هرگز کار دولتی نداشت و تنها با انتشار شعرهایش گذران عمر کرد. وی در سرودن شعر سپید نیز دستی داشت، موسیقی را خوب می‌شناخت و صدا و خط خوبی نیز داشت.

🔰 آثار حسین منزوی
با عشق در حوالی فاجعه، از شوکران و شکر، با سیاوش از آتش، از ترمه و تغزل، با عشق تاب می‌آورم، به همین سادگی، این کاغذین جامه؛ مجموعه برگزیده اشعار کلاسیک، از خاموشی‌ها و فراموشی‌ها، حنجره زخمی تغزل و مجموعه اشعار

https://tttttt.me/ksmtehran1/86

#زادروز
#حسین_منزوی
#شعر
#ادبیات
#فرهنگ


🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
Az Zemzemeh
Hossein Monzavi
💠 #نوای_کانون

🔹 صدا: حسین منزوی
🔹 شاعر: حسین منزوی


از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم

آوار ِ پریشانی ست، رو سوی چه بگریزم؟
هنگامه‌ی حیرانی ست، خود را به که بسپاریم؟

تشویش ِ هزار «آیا»، وسواس ِ هزار «امّا»
کوریم و نمی‌بینیم، ورنه همه بیماریم

دوران شکوه باغ، از خاطرمان رفته است
امروز که صف در صف، خشکیده و بی‌باریم

دردا که هدر دادیم، آن ذات ِ گرامی را
تیغیم و نمی بّریم، ابریم و نمی باریم

ما خویش ندانستیم، بیداری‌مان از خواب
گفتند که بیدارید، گفتیم که بیداریم!

من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امیّد ِ رهایی نیست، وقتی همه دیواریم


#زادروز
#حسین_منزوی
#شعر
#ادبیات
🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
💠 #شعر_زمانه

🔹 #حسین_منزوی


🍂 جهان مرا مه گرفته سراسر
و تا چشم می­بیند
                        آب است
در چارسوهای منظر

در این جا به جای چهل روز
چهل سال
            یک ریز
                        باریده باران
چهل سال
            بی­ وقفه
                       غریده توفان

ستیزیده­ ام پنجه در پنجه و روی در روی
چهل سال
با موج­‌های کف آلود جوشان

و بیرون کشانیده­ ام کشتی­ ام را
چهل بار از کام خیزاب­ های خروشان

چهل سال بر من
«چلانیده­ اند ابرها
                        پیرهن­‌هایشان را»*
و اشباح قربانیان جزایر
                              کفن­ هایشان را

و اکنون که انگار
                        توفان نشسته است

و نوح چهل سال در من ستیزیده
                          خسته است،

الا ای خجسته کبوتر!
نه هنگام آن است دیگر
که از دست­هایم
به دیدار آرامش و آشتی
                        پَر درآری؟
و از چشم­ هایت برایم
دو برگ درخشان زیتون بیاری؟


🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
💠 #؟؟

خورشید ما به چوبه ی اعدام بسته است
از صبح و آفتاب در این جا ، سخن مگو

#حسین_منزوی

🔹🔹🔹

🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #صبحگاه

همراه آفتاب
بیدار می­ شوم

باران صبحگاهی
همبسترم زمین را
با یک پشنگ آب
از خواب
بیدار کرده است

این سوی پنجره
گلدان
در آفتاب
گل آورده است
آن سوی شیشه
باغ عرق کرده است
من هم در آینه
آبی به چشم خواب­آلودم
می ­زنم

ای روح تازه­ ی خاک
ای پاک
ای صبح تابناک
سلام ..

#حسین_منزوی

🔹🔹🔹

🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #یاد

🔹 #حسین_منزوی
( زادروز ۱ مهر ۱۳۲۵ – درگذشت ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳)

🔹 حسین منزوی یکم مهرماه ۱۳۲۵ در زنجان در خانواده‌ای فرهنگی به دنیا آمد. وی از سنین جوانی سرودن شعر را آغاز کرد و در سال ۱۳۴۶ به عنوان شاعر خود را مطرح کرد و غزل‌های او مورد توجه غزل‌سرایان قرار گرفت. منزوی در سال ۱۳۴۶ وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد. اما این رشته را رها کرد و به جامعه‌شناسی رو آورد، او این رشته را نیز ناتمام رها کرد و در سال ۱۳۵۰ مجموعه شعر «حنجره زخمی تغزل» ‌‏را منتشر کرد.

🔹 وی مدتی مسئول صفحه شعر مجله ادبی رودکی بود و در سال نخست انتشار مجله سروش نیز با این مجله همکاری داشت. در سال‌های پایانی عمر به زادگاه خود بازگشت و تا زمان مرگ در این شهر باقی ماند. حسین منزوی هرگز کار دولتی نداشت و تنها با انتشار شعرهایش گذران عمر کرد. وی در سرودن شعر سپید نیز دستی داشت، موسیقی را خوب می‌شناخت و صدا و خط خوبی نیز داشت.

وی در روز شانزدهم اردیبهشت سال ۱۳۸۳ بر اثر نارسایی قلبی و ریوی و پس از یک عمل جراحی طولانی در بیمارستان رجایی تهران درگذشت. او در کنار آرامگاه پدرش در زنجان (قبرستان پایین) به خاک سپرده شد.

🔰 آثار حسین منزوی
با عشق در حوالی فاجعه، از شوکران و شکر، با سیاوش از آتش، از ترمه و تغزل، با عشق تاب می‌آورم، به همین سادگی، این کاغذین جامه؛ مجموعه برگزیده اشعار کلاسیک، از خاموشی‌ها و فراموشی‌ها، حنجره زخمی تغزل و مجموعه اشعار



می آمد از برج ویران، مردی که خاکستری بود
خرد و خراب و خمیده، تصویر ویران‌تری بود

مردی که در خواب‌هایش، همواره یک باغ می‌سوخت
وان سوی کابوس‌هایش،خورشید نیلوفری بود

وقتی که سنگ بزرگی‌، بر قلب آیینه می‌زد
می‌گفت:خود را شکستم، کان خود نه من دیگری بود!

می‌گفت با خود:کجا رفت آن ذهن پالودههٔ پاک؟
ذهنی که از هرچه جز مهر، بیگانه بود و بَری بود

افسوس از آن طفل ساده که برگ برگ کتاب‌اش،
زیبا و رنگین و روشن، تصویر خوش‌باوری بود

طفلی که تا دیوها را مثل سلیمان ببندد،
زیبا ترین آرزویش، یک قصّه انگشتری بود

افسوس از آن دل که بعد از پایان هر قصّه،تا صبح
مانند نارنجِ جادو، آبستن صد پری بود

دردا که دیری‌ست دیگر، شور سحرخیزی ‌اش نیست
آن چشم‌هایی که هر صبح، خورشید را مشتری بود

دردا که دیری‌ست دیگر، زنگ کدورت گرفته‌ است
آیینه‌ای کز صباحت صد صبح روشنگری بود

اکنون به زردی نشسته ا‌ست، از جِرم تخدیر و تدخین
انگشت‌هایی که یک روز، مثل قلم جوهری بود




#شعر
#ادبیات
#فرهنگ
#درگذشت
#حسین_منزوی

https://tttttt.me/ksmtehran1/86

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
💠 #صبحگاه

ای کوچه‌ی قدیمی دیدار ما سلام...
دیوارهای خشت به خشت آشنا...
سلام.....!

ای بوی دوست..
در تو وزان تا همیشگان...
دالان گل‌فشان نسیم صبا...
سلام.....!

ای ثبت بر جریده‌ی دیوارهای تو...
از او و من.. بریده‌ی تصویرها...
سلام.....!

ای شیشه‌های پنجره...
ای قاب عکس‌ها...

آیینه‌های کوچک معجزنما...
سلام.....!


#حسین_منزوی

🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #صبحگاه

ای کوچه‌یِ قدیمیِ  دیدارِ ما سلام!
دیوارهایِ خشت به خشت آشنا! سلام

ای بویِ دوست در تو وزان تا همیشگان
دالانِ گل‌فشانِ نسیم صبا! سلام

ای ثبت بر جَریده‌یِ دیوارهایِ تو
از او و من، بریده‌یِ تصویرها! سلام

ای شیشه‌هایِ پنجره! ای قابِ عکس‌ها
آیینه‌هایِ کوچکِ معجزنما! سلام


#حسین_منزوی

🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #صبحگاه


گفتم : به پای خیزم و دیگر بار
پرچم به نام عشق برافرازم
با تو
بر تارک طلایی خورشید

گفتی: ما فاتحان قله­ ی خورشیدیم
دل خوش دار...

#حسین_منزوی


🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #صبحگاه


وقتی که خواب نیست ز رویا سخن مگو
آنجا که آب نیست ز دریا سخن مگو

پاییزها به دور تسلسل رسیده‌اند
از باغ‌های سبز شکوفا سخن مگو

دیری است دیده غیر حقارت ندیده است
... بیهوده از شکوه تماشا سخن مگو

یاد از شراب ناب مکن! آتشم مزن!
خشکیده بیخ تاک حریفا! سخن مگو

چون نیک بنگری همه زو بی‌وفاتریم
با من ز بی‌وفایی دنیا سخن مگو

آنجا که دست موسی و هارون به خون هم
آغشته گشته از ید بیضا سخن مگو

وقتی خدا صلیب به دوش آمد و گذشت
از وعده ظهور مسیحا سخن مگو

آری هنوز پاسخ ان پرسش بزرگ
با شام آخر است و یهودا سخن مگو!

این باغ مزدکی است بهل باغ عیسوی!
حرف از بشر بزن ز چلیپا سخن مگو

ظلمت صریح با تو سخن گفت پس تو هم
از شب به استعاره و ایما سخن مگو

با آنکه بسته است به نابودی‌ات کمر
از مهر و آشتی و مدارا سخن مگو

خورشید ما به چوبه اعدام بسته است
از صبح و آفتاب در این جا سخن مگو

#حسین_منزوی


🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #صبحگاه

دیوار"

از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم

آوار ِ پریشانی است، رو سوی چه بگریزم؟
هنگامه حیرانی است، خود را به که بسپاریم؟

تشویش ِ هزار «آیا»، وسواس ِ هزار «اما»
کوریم و نمی‌بینیم، ورنه همه بیماریم

دوران شکوه باغ، از خاطرمان رفته است
امروز که صف در صف، خشکیده و بی باریم

دردا که هدر دادیم، آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی‌بریم، ابریم و نمی‌باریم

ما خویش ندانستیم، بیداری‌مان از خواب
گفتند که بیدارید، گفتیم که بیداریم!

من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست، وقتی همه دیواریم


#حسین_منزوی


🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran
💠 #صبحگاه


نام تو را نمی دانم ...

اما می دانم ..
که نامت از کلام رهایی مشتق است ..!

و ریشه اش ..
به معنی وسیع شکفتن ...
در سال های گل .. بر می گردد ...
و با کلید آبی زیبایی ...
تفسیر می شود ..!

نام تو را نمی دانم ...
آری ...

اما می دانم ...
گل ها اگر که نام تو را می دانستند ...
نسل بهار از این سان‌ رو سوی ..
انقراض نمی رفت ...!


#حسین_منزوی


🔹🔹🔹

🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران

🆔 @KSMtehran