#نشریه_زمان_ظهور
#معاویه #تحریف
✔️ معاویه در قاب تصویر: واقعیت تاریخی یا تحریف مدرن؟
📹 نقش رسانه در شکلدهی به حافظۀ تاریخی
✍به قلم نوردخت مهدوی
(کافهای در یک خیابان شلوغ، دو جوان شیعه در حال صحبت دربارﮤ سریال "معاویه")
🟠 میثم: داداش، دیدی قسمت جدید سریال معاویه رو؟ خیلی قشنگ بود، اصلاً یه جور دیگه نشون میده که معاویه چه سیاستمدار و آدم بزرگی بوده!
🟢 مهدی (با تعجب): قشنگ؟ یعنی چی؟ منظورت چیه سیاستمدار و آدم بزرگ؟ این همون معاویهس که نهتنها با خلیفۀ مسلمین امیرالمؤمنین علی (ع)، که طبق تمام موازین شیعه و حتی اهلسنت، خلیفۀ پیامبر بود بیعت نکرد، بلکه تا جایی که تونست کارشکنی کرد، جنگ راه انداخت و هزاران نفر رو به کشتن داد. همین معاویه نبود که سبّ و دشنام به امیرالمؤمنین (ع) رو توی خطبههای نمازجمعه و سخنرانیهای رسمی، یه سنت حکومتی کرد؟ حجربن عدی، اون صحابی بزرگ و یار فداکار پیامبر (ص) رو با دستهای بسته بعد از اینکه بهش اماننامه داده بود، به شهادت رسوند! مگه همین معاویه نبود که بعد از پیمان صلح با امام حسن (ع)، علناً گفت اون پیمان رو زیر پا گذاشته و هیچ تعهدی بهش نداره؟ مگه حکومتش روی حیله، خیانت و خونریزی بنا نشد؟ حالا تو به این میگی سیاستمدار بزرگ؟!!
🟠 میثم: آره خب، اینا رو همیشه بهمون گفتن، ولی تو سریال یه روایت دیگه داره. انگار یه جورایی حق با معاویه بوده، اون فقط دنبال آرامش و حکومت قوی بوده، نه جنگ و درگیری. شاید ما یه عمر تاریخ رو اشتباه خوندیم، شاید ...
🟢 مهدی (با خنده): واقعاً؟ پس الان داری میگی همۀ این قرنها تاریخنگارا، علما، دانشمندا، حتی خود اهلبیت (ع) اشتباه کردن و این سریال راست میگه؟
🟠 میثم: نه، نمیگم همه چی اشتباه بوده، ولی خب، فیلم یه زاویۀ دیگه رو نشون میده که به نظرم باید بهش فکر کنیم. شاید اونقدرا هم که بهمون گفتن، معاویه بد نبوده …
🟢 مهدی: خب، پس بیا فکر کنیم! بیا از همین اول ببینیم این سریال چهجوری قصه رو تعریف کرده و چقدر به تاریخ واقعی وفاداره. اصلاً معاویه کی بود؟ چیکار کرد؟ و مهمتر از همه، چرا الان یه سریال دربارهش ساخته شده؟
(سکوتی کوتاه بینشان ردوبدل میشود. میثم کمی به فکر فرو میرود، مهدی گوشیاش را برمیدارد و چند منبع تاریخی را جستوجو میکند…).
🗣 ... و من هرگز نمیاندیشیدم که روزی قلم بردارم، نه برای رد شبهات دیگران، که برای شیعهای که یک عمر بر سروسینهاش از عشق علی (ع) کوبید… تا به او ثابت کنم که معاویه، همان فرزند هند جگرخواره است؛ همان که تیشه بر ریشۀ دین زد. پدری داشت به نام ابوسفیان که از روز نخست، شمشیر دشمنی را بر پیامبر (ص) کشید. او بود که کاروانهای قریش را برای جنگ با اسلام تجهیز کرد، او بود که در بدر و احد و احزاب، سپاه کفر را فرماندهی کرد، [1]
🔺 و او بود که تا آخرین لحظه، در برابر پیام خدا ایستاد. و آن هنگام که اسلام، فتح مکه را به ارمغان آورد، درحالیکه به اجبار مسلمان شده بود، [2] درب خانههای بنیامیه را کوبید و در گوش فرزندش معاویه گفت: "حکومت را همچون توپ بازی به یکدیگر پاس دهید، که سلطنت چیزی جز میراث پدران ما نیست!" [3]
و آن فرزند … معاویه … بهخوبی وصیت پدر را به جا آورد.
او که در سالهای رسالت، بههمراه خاندانش بر طبل کفر کوبیده بود، پس از پیامبر (ص) با همان کینۀ دیرینه، بر مسند قدرت نشست. در شام، منبر رسول خدا را غصب کرد و مردمان سادهدل را با زر و زور و تزویر، وادار به پذیرش ستم نمود. [4]
🗣 اما دشمنیاش بیش از هرکس با علی (ع) بود، [5] همانکه کاخ آمال بنیامیه را ویران کرد. ازاینرو در جنگ صفین، قرآن را بر سر نیزه کرد و با حیلهای که جز از خاندان نفاق برنمیآمد، شمشیرها را از گلوی باطل دور ساخت. [6] و آنگاه که علی (ع) به شهادت رسید، به رقص افتاد و گفت: "دیگر اذان از مأذنهها به نام علی شنیده نخواهد شد!" [7]
اینک قرنها پس از آنهمه خون و خیانت، فرزندان ابوسفیان دوربین به دست گرفتهاند تا تاریخ را از نو بنویسند. معاویهای را که دشمن علی (ع) بود، در لباس تدبیر و درایت میآرایند. لکههای خون را از دستانش میشویند، جنایاتش را که در حافظۀ تاریخ حک شده، به فراموشی میسپارند و صلح تحمیلیاش بر امام حسن مجتبی (ع) را چنان دگرگون میکنند که حقیقت در میان قابهای تصویر محو شود.
🗣 دروغ را چنان در قاب تصویر مینشانند که حتی شیعهای که عمری بر مظلومیت علی (ع) گریسته است، در تردید مانده که آیا حقیقت همان است که از کودکی شنیده بود، یا آنچه قاب تصویر برایش روایت میکند.
معاویهای که فرزند میمونبازِ شرابخوارش را بر مسند خلافت نشاند، همان که پسر طلقا - بردههای آزادشده به دست پیامبر خدا (ص) - بود، و راه را برای فاجعهای هموار کرد که تاریخ را تا ابد به ماتم نشاند.
📖 صفحه ۱
👇 ادامه
👏 @Zaman_Zohour
#معاویه #تحریف
✍به قلم نوردخت مهدوی
(کافهای در یک خیابان شلوغ، دو جوان شیعه در حال صحبت دربارﮤ سریال "معاویه")
(سکوتی کوتاه بینشان ردوبدل میشود. میثم کمی به فکر فرو میرود، مهدی گوشیاش را برمیدارد و چند منبع تاریخی را جستوجو میکند…).
و آن فرزند … معاویه … بهخوبی وصیت پدر را به جا آورد.
او که در سالهای رسالت، بههمراه خاندانش بر طبل کفر کوبیده بود، پس از پیامبر (ص) با همان کینۀ دیرینه، بر مسند قدرت نشست. در شام، منبر رسول خدا را غصب کرد و مردمان سادهدل را با زر و زور و تزویر، وادار به پذیرش ستم نمود. [4]
اینک قرنها پس از آنهمه خون و خیانت، فرزندان ابوسفیان دوربین به دست گرفتهاند تا تاریخ را از نو بنویسند. معاویهای را که دشمن علی (ع) بود، در لباس تدبیر و درایت میآرایند. لکههای خون را از دستانش میشویند، جنایاتش را که در حافظۀ تاریخ حک شده، به فراموشی میسپارند و صلح تحمیلیاش بر امام حسن مجتبی (ع) را چنان دگرگون میکنند که حقیقت در میان قابهای تصویر محو شود.
معاویهای که فرزند میمونبازِ شرابخوارش را بر مسند خلافت نشاند، همان که پسر طلقا - بردههای آزادشده به دست پیامبر خدا (ص) - بود، و راه را برای فاجعهای هموار کرد که تاریخ را تا ابد به ماتم نشاند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤19👍10😢4🥰1
💢چرایی ساخت این سریال در این برهه از زمان؟
ساخت سریال معاویه در این برهۀ زمانی، نمیتواند صرفاً یک پروژﮤ تاریخی بیطرف باشد، بلکه به نظر میرسد بخشی از یک جنگ رسانهای گسترده برای تحریف تاریخ، تغییر افکار عمومی و ایجاد تفرقه در جهان اسلام است.
این سریال تلاش دارد چهرﮤ معاویه را که در منابع معتبر اسلامی بهعنوان دشمن سرسخت امیرالمؤمنین علی (ع) و بنیانگذار سنتهای نادرست در اسلام معرفی شده، بازتعریف کند و او را شخصیتی سیاستمدار و مدبر جلوه دهد. درحالیکه تاریخنگارانی همچون طبری [8]، ابن ابیالحدید[9] و ابنکثیر[10] بهروشنی از ظلمها و خیانتهای معاویه سخن گفتهاند، این پروژه با حمایتهای مالی گسترده، سعی دارد تصویری متفاوت و تحریفشده از او ارائه دهد.
همچنین، با تقویت روایتی خاص از تاریخ، این سریال ممکن است باعث دامن زدن به اختلافات مذهبی و مهندسی افکار عمومی به نفع گروههای خاص شود. در مجموع، معاویه بیش از آنکه یک روایت تاریخی باشد، پروژهای رسانهای با اهداف سیاسی و ایدئولوژیک است که در جهت تحریف حقایق و تضعیف آموزههای اصیل اسلامی ساخته شده است.
💢سخن پایانی
از تو که این سطور را میخوانی، درخواست میکنم لحظهای درنگ کنی و به حقیقتی که در لابهلای غبار تحریف و تبلیغات پنهان شده، نگاهی دوباره بیندازی. کتاب یومالحسین نوشتۀ دکتر علاء سالم، پنجرهای است به روی واقعیت؛ جایی که چهرﮤ پلید معاویه نه در قالب روایات متعصبانه، بلکه با فکتهای معتبر از منابع شیعه و اهلسنت، بیپرده آشکار میشود. [11]
در این صفحات، نیرنگهای او، سیاستهای مزورانهاش و خیانتهایی که بنیان دین را لرزاند، با اسناد انکارناپذیر روایت شده است. اگر در پی حقیقتی فراتر از پردهسازیهای رسانهای هستی، این کتاب را ورق بزن و چهرﮤ حقیقی معاویه را، آنگونه که تاریخ گواهی داده، ببین.
[1] ابوسفیان و فرماندهی مشرکان در جنگ بدر: الطبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۲۵۲؛ ابنهشام، السیرةالنبویة، ج۲، ص۶۰۵. ابوسفیان و جنگ احد (دستور بریدن گوش و بینی شهدا، حمایت از هند در مثله کردن حمزه علیهالسلام): ابنهشام، السیرةالنبویة، ج ۳، ص 92؛ الواقدی، المغازی، ج ۱، ص ۲۲۵.
[2] ابنهشام، السیرةالنبویة، ج ۴، ص ۴۲؛ الطبری، تاریخ الأمم والملوک، ج ۲، ص ۱۵۹.
[3] ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغة، ج ۹، ص ۲۲۰؛ البلاذری، أنسابالأشراف، ج ۵، ص ۱۳۰.
[4] الطبری، تاریخ الأمم والملوک، ج ۳، ص ۴۷۲؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة، ج ۸، ص ۱۲۱.
[5] لعن علنی علی (ع) بر منابر از سوی معاویه: مسلمبن حجاج، صحیح مسلم، ج ۷، ص۱۲۰؛ احمدبن حنبل، مسند أحمد، ج ۴، ص۳۶۶. رشوه دادن به کارگزاران برای سبّ علی (ع): الطبری، تاریخ الأمم والملوک، ج ۴، ص۲۸۵؛ ابنعساکر، تاریخ دمشق، ج ۵۹، ص۱۹۶.
[6] الطبری، تاریخ الأمم والملوک، ج ۴، ص ۵۷؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۳۲۷.
[7] ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغة، ج ۴، ص ۱۴۴؛ البلاذری، أنسابالأشراف، ج ۵، ص ۲۴۵.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍26❤3🕊1😍1
[9] ابن ابیالحدید، عالم معتزلی، در شرح نهجالبلاغه (ج ۴، ص ۱۵ و ج ۴، ص ۵۶) مینویسد که معاویه اولین کسی بود که سنت سلطنت موروثی را در اسلام بنیان گذاشت و با خدعه و فریب، مسیر خلافت را تغییر داد. او همچنین مینویسد که معاویه دستور داد بزرگان شیعه، ازجمله حجربن عدی، را به قتل برسانند.
[10] ابنکثیر دمشقی در البدایةوالنهایة (ج ۸، ص ۱۱۵) مینویسد: «معاویه با وجود اماننامه، حجربن عدی را به قتل رساند.» او همچنین در بخشهای دیگری از کتابش اشاره میکند که معاویه با خریدن افراد و تهدید، مسیر خلافت را بهسمت بنیامیه منحرف کرد.
[11] https://almahdyoon.com/arabic/documents/books-Ansar/220-yawm-al-hussein.pdf
[12] جهت اطلاعات بیشتر دربارﮤ دعوت سید احمد الحسن به تارنماهای زیر مراجعه کنید:
https://almahdyoon.co/
https://almahdyoon.com/
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👌21❤10👏7👍2🕊1
#نشریه_زمان_ظهور
#نشریه_شماره_200
#مقاله
❄️ هابیلِ صلحجو
✍بهقلم کاظم محمدی
✔️ داستان کشمکش و دعوای دو پسر حضرت آدم(ع)
✔️ اگر حضرت هابیل (ع) برای تصاحب خواهر زیباتر تلاش میکند، چرا برای حفظ جان خود هیچ تلاشی نمیکند؟
✔️ هابیل اعلام میکند که اگر تو بخواهی مرا به قتل برسانی، من دست به خون تو آلوده نخواهم کرد؟ کدامیک در اولویت قرار دارد؟ حفظ جان یا تصاحب همسر زیبا؟
🔗 مشاهده فوری (Instant view)
👏 @Zaman_Zohour
#نشریه_شماره_200
#مقاله
✍بهقلم کاظم محمدی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤21👍8👏3🕊2
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Telegraph
🔅هابیلِ صلحجو
نشریه شماره 200 ✍️به قلم کاظم محمدی از دیرباز، داستان کشمکش و دعوای دو پسر حضرت آدم (ع) نقل محافل بوده و داستانسرایان آن را نسلبهنسل نقل کردند، بدون اینکه به حقیقت آن توجه داشته باشند. در بیشتر این نقلها، داستان را بهنحوی دگرگون نشان دادهاند که انسان…
👍21❤5👏5🙏1
#نشریه_زمان_ظهور
#بهار #احمدالحسن
❄️ حضرت احمد، بهارِ بصراوى
✍️ به قلم مريم رحمانيان
این اشتیاقِ همیشگی برای بهار ...
این آواز، نه از فرسنگها فاصله مرا میخواند، بلکه در چشمانم میجنبید ...
نمیتوانم به شمارش درآورم چند بار ملاقاتش کردهام،
زیرا زمان در هر مکانی که او باشد، کِشش دارد و کش میآمد، بیکوشش.
شاید هم بذری را در حافظهام میکشت که فراموشیناپذیر بود.
🗣 نمیدانم ...
در بهشت بود؟
یا خودِ بهشت بود؟
چه فرقی میکند؟
برای من، کشف بهار بود، کشف اوراق بهادار در رواقِ رادیِ سبزِ زمرّدی.
در طبیعتِ زمین،
هر منظرﮤ سرسبزی،
از تهِ خاطراتم سر برمیآورد ...
و من ... سر درنمیآوردم چرا!
با بهار زیسته بودم؟
در جایی، آنقدر لطیف، آنقدر متفاوت،
که تصورش در چگالیِ زمختِ این جهان ...
برایم سخت شده است؟
به نظر اینچنین میآید ... به نظر.
و اما نمیدانم چرا ...
این جوانهزدنِ برگها روی شاخهها،
که نسیم، لرزاندنشان را
سر میداد،
🔺 سپس آن را سخن گفتن و آواز سر دادن با بهار میانگاشت ...
و حق داشت از لرزشِ آنان به لرزش درآید و سکوتِ خویش را بشکند!
تا دنیا را به تماشای بهار وادارد ...
و هرکس که در دیوانِ این دعوت،
چشمهای خود را به ایوان نکشاند،
بهای سختی خواهد پرداخت!
آری، همیشه چشمهایم را به خود میدوختند ...
شاید
همین بود که دلم را از پارهپاره شدن در این دنیا میرهاند ...
از اینکه مبادا هر تکهاش،
در دخمهای تاریک گیر بیفتد،
و از آمدنِ بهار ... بویی نبرد.
چه شبها که نفسِ محبت،
پلکهای فروبستهام را
به دمِ مسیحاییاش باز میکرد.
تا از تو، در خاطرههای مهآلودم، چیزی روی برگِ دفترم بنویسم ...
آیا تو شاهد نبودی؟
پس که بود که شبهایم را روشن میکرد؟
پس که بود که مرا میآموخت نوشتن، میراثِ سومری است؟
🟢 ای یقین، بیا و بگو با قلبم چه رازی داشتی که شبها خواب را از چشمانش میربودی!
ز چه رو عهد بستن را به من، گرهبهگره، چنان آموختی که هرگز از تو باز نشوم، ای بهارِ بصراوی ...
با آمدنت، ای بهارِ حقیقی،
نهتنها به عصرِ یخبندان پایان بخشیدی،
بلکه آغوشِ هستی را برای گرمترین تابستانهای سوزان گشودی ...
ای بهارِ خدا، "تو" ای شاهِ بصراوی،
آستانۀ انتخابی، آستانۀ آزمون ...
و الا با شبهه ظاهر نمیشدی تا شناخته شوی ...
🟣 امام صادق (ع) هنگامی که دربارﮤ مهدی (ع) از ایشان سؤال شد، فرمود:
«يَظْهَرُ فِي شُبْهَةٍ لِيَسْتَبِين». [١]
حضرت احمد الحسن، اى بهار دلها،
در میان تردیدها و ابهامها ظهور كردى، تا حقیقت خود را نمایان سازى.
كنون همه، بین دو آتش در حال سوختناند:
آتش بندگی
یا آتش بردگی.
من نمیگویم بهار چه میکند،
اما چیزی هست در سبزیِ بعضی لحظهها
که بوی آتش میدهد.
نه آتشی برای سوختن،
برای روشن شدن.
و آنوقت، آیهای به سخن میآید،
بیآنکه کسی بخواندش:
✅ (الَّذِی جَعَلَ لَکُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ)
(آن کس که از درخت سبز برایتان آتشی پدید آورد و شما از آن آتش میافروزید). [٢]
«درخت سبز، به معنای دین است و معنای آیه چنین است:
خداوند از دین برای شما نوری قرار داد که شما بهواسطۀ آن در آسمانها ارتقا مییابید،
و از دین برای شما نوری قرار داد که با آن میان مردم سیر میکنید و حق را از باطل بازمیشناسید.
بنابراین، با عبادت و بندگی خداوند، انسان ارتقا پیدا میکند
✨ و خداوند برای او نوری قرار میدهد که با آن حق را میشناسد و با آن حق را مشاهده میکند.
این حقیقت، مراد و منظور از این آیه است.
اما ظاهر آیه نیز مشخص است و به شرح و توضیح نیاز ندارد.
هرکس که از فرایند فتوسنتز در گیاهان مطلع باشد،
میداند که چوب یکی از نتایج این فرایند است
که بهطور معمول به سبزینۀ موجود در برگها وابسته است،
🔎 و این نشانهای از نشانههای خداوند است.
بهطور خلاصه، گیاه همانند کارخانهای است
که گرمای خورشید را در قالب چوب ذخیره میکند
و این چوب میتواند این حرارت را در هر موقعیتی بازپس دهد.» [٣]
در امتداد همين فهمِ سبز، خاطرنشان كردهاند:
آری، خداوند هم بهار استمراری دارد،
امام مهدی (ع) و مهدیین از نسل عزیزش،
که در وصیت مقدس حضرت محمد (ص) ذکر شدهاند،
کسانی که «سرزمینِ پشتسرشان را از دین، سرسبز میگردانند،
زیرا آنها دین الهی را بسط و نشر میدهند.
رنگ سبز، به دین اشاره دارد.» [٤]
"آمد بهار جانها، - احمد، عبدالله، مهدى - ای شاخِ تَر به رقص آ
چون یوسف اندر آمد، مصر و شکر به رقص آ." [٥]
📚 منابع:
[1] حسنبن سلیمان حلی، مختصر بصائرالدرجات، ص ٤٣٥.
[2] سورﮤ يس، آيۀ ٨٠
[3] سيد احمد الحسن، متشابهات، ج ٣، س ٩٢.
[4] سيد احمد الحسن، سفر موسی (ع) به مجمعالبحرین، ص ٥١.
[5]مولانا
🚀 @Zaman_Zohour
#بهار #احمدالحسن
این اشتیاقِ همیشگی برای بهار ...
این آواز، نه از فرسنگها فاصله مرا میخواند، بلکه در چشمانم میجنبید ...
نمیتوانم به شمارش درآورم چند بار ملاقاتش کردهام،
زیرا زمان در هر مکانی که او باشد، کِشش دارد و کش میآمد، بیکوشش.
شاید هم بذری را در حافظهام میکشت که فراموشیناپذیر بود.
در بهشت بود؟
یا خودِ بهشت بود؟
چه فرقی میکند؟
برای من، کشف بهار بود، کشف اوراق بهادار در رواقِ رادیِ سبزِ زمرّدی.
در طبیعتِ زمین،
هر منظرﮤ سرسبزی،
از تهِ خاطراتم سر برمیآورد ...
و من ... سر درنمیآوردم چرا!
با بهار زیسته بودم؟
در جایی، آنقدر لطیف، آنقدر متفاوت،
که تصورش در چگالیِ زمختِ این جهان ...
برایم سخت شده است؟
به نظر اینچنین میآید ... به نظر.
و اما نمیدانم چرا ...
این جوانهزدنِ برگها روی شاخهها،
که نسیم، لرزاندنشان را
سر میداد،
و حق داشت از لرزشِ آنان به لرزش درآید و سکوتِ خویش را بشکند!
تا دنیا را به تماشای بهار وادارد ...
و هرکس که در دیوانِ این دعوت،
چشمهای خود را به ایوان نکشاند،
بهای سختی خواهد پرداخت!
آری، همیشه چشمهایم را به خود میدوختند ...
شاید
همین بود که دلم را از پارهپاره شدن در این دنیا میرهاند ...
از اینکه مبادا هر تکهاش،
در دخمهای تاریک گیر بیفتد،
و از آمدنِ بهار ... بویی نبرد.
چه شبها که نفسِ محبت،
پلکهای فروبستهام را
به دمِ مسیحاییاش باز میکرد.
تا از تو، در خاطرههای مهآلودم، چیزی روی برگِ دفترم بنویسم ...
آیا تو شاهد نبودی؟
پس که بود که شبهایم را روشن میکرد؟
پس که بود که مرا میآموخت نوشتن، میراثِ سومری است؟
ز چه رو عهد بستن را به من، گرهبهگره، چنان آموختی که هرگز از تو باز نشوم، ای بهارِ بصراوی ...
با آمدنت، ای بهارِ حقیقی،
نهتنها به عصرِ یخبندان پایان بخشیدی،
بلکه آغوشِ هستی را برای گرمترین تابستانهای سوزان گشودی ...
ای بهارِ خدا، "تو" ای شاهِ بصراوی،
آستانۀ انتخابی، آستانۀ آزمون ...
و الا با شبهه ظاهر نمیشدی تا شناخته شوی ...
«يَظْهَرُ فِي شُبْهَةٍ لِيَسْتَبِين». [١]
حضرت احمد الحسن، اى بهار دلها،
در میان تردیدها و ابهامها ظهور كردى، تا حقیقت خود را نمایان سازى.
كنون همه، بین دو آتش در حال سوختناند:
آتش بندگی
یا آتش بردگی.
من نمیگویم بهار چه میکند،
اما چیزی هست در سبزیِ بعضی لحظهها
که بوی آتش میدهد.
نه آتشی برای سوختن،
برای روشن شدن.
و آنوقت، آیهای به سخن میآید،
بیآنکه کسی بخواندش:
(آن کس که از درخت سبز برایتان آتشی پدید آورد و شما از آن آتش میافروزید). [٢]
«درخت سبز، به معنای دین است و معنای آیه چنین است:
خداوند از دین برای شما نوری قرار داد که شما بهواسطۀ آن در آسمانها ارتقا مییابید،
و از دین برای شما نوری قرار داد که با آن میان مردم سیر میکنید و حق را از باطل بازمیشناسید.
بنابراین، با عبادت و بندگی خداوند، انسان ارتقا پیدا میکند
این حقیقت، مراد و منظور از این آیه است.
اما ظاهر آیه نیز مشخص است و به شرح و توضیح نیاز ندارد.
هرکس که از فرایند فتوسنتز در گیاهان مطلع باشد،
میداند که چوب یکی از نتایج این فرایند است
که بهطور معمول به سبزینۀ موجود در برگها وابسته است،
بهطور خلاصه، گیاه همانند کارخانهای است
که گرمای خورشید را در قالب چوب ذخیره میکند
و این چوب میتواند این حرارت را در هر موقعیتی بازپس دهد.» [٣]
در امتداد همين فهمِ سبز، خاطرنشان كردهاند:
آری، خداوند هم بهار استمراری دارد،
امام مهدی (ع) و مهدیین از نسل عزیزش،
که در وصیت مقدس حضرت محمد (ص) ذکر شدهاند،
کسانی که «سرزمینِ پشتسرشان را از دین، سرسبز میگردانند،
زیرا آنها دین الهی را بسط و نشر میدهند.
رنگ سبز، به دین اشاره دارد.» [٤]
"آمد بهار جانها، - احمد، عبدالله، مهدى - ای شاخِ تَر به رقص آ
چون یوسف اندر آمد، مصر و شکر به رقص آ." [٥]
[1] حسنبن سلیمان حلی، مختصر بصائرالدرجات، ص ٤٣٥.
[2] سورﮤ يس، آيۀ ٨٠
[3] سيد احمد الحسن، متشابهات، ج ٣، س ٩٢.
[4] سيد احمد الحسن، سفر موسی (ع) به مجمعالبحرین، ص ٥١.
[5]مولانا
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤27👍9🥰2🕊1
#نشریه_زمان_ظهور
#ماه_رمضان
#ماه_خدا
🌒 یکماه در اقلیم خدا
🟡 قسمت آخر
✍️ به قلم مريم رحمانيان
در ماه خدا، هر روز تلاوتِ یک جزء از اهل ذکر
سجاد شروع میکند ...
من (منیت) در کمین یک فرصتم که سرش را گرم کنم ... آیا او سرگردانی را انتخاب میکند یا؟!
او بدون اینکه سرش را بهطرف من بچرخاند، میگوید: «یا راه بهسوی خدا!» [۱]
درگیری ما با هم از همین نقطه آغاز میشود.
من: "اخموتَخم هم دیگر اثر ندارد. باید دلش را به دست بیاورم ... سراغش که میروم، میبینم جای سوزن انداختن نیست ... سجاد مهر امامش را به دل خود انداخته ... حالا من ماندهام و کاسۀ چه کنم؟!"
💢نشستوبرخاست با نور و علم الهی
نمیدانم از کجا این دو کلمه به ذهنم رسید، اما به آنها خوشامد میگویم.
مهمانِ ناخواسته، حبیب خداست، حتی در ذهن ...
«کالبدشناسی ... کالبدشکافی ...»
این واژهها در ذهنش میچرخند. چرا اینقدر هیجانانگیز است؟
دستهایش را در جیب فرو برده، از این سوی اتاق به آن سو میرود. با سرانگشتانش سروکله میزند. آنها با خلقوخوی سجاد انس دارند و بلد هستند با او کنار بیایند ...
🔎 «کالبدشکافی یعنی چی؟ یعنی بدن را باز کنی، ببینی درونش چه خبره؟ اینکه چه چیزی زندهش میکند، چه چیزی میکشدش؟»
یک لحظه مکث میکند. «ولی فقط بدن؟ یعنی چیزی فراتر از این نیست؟»
مینشیند، لپتاپ را باز میکند. صفحۀ جستوجو را باز کرده و تایپ میکند. انگار باید از این فکر سر دربیاورد.
💢کالبدشناسی (Anatomy) چیست؟
«خب، این یعنی مطالعۀ ساختار بدن. اینکه اندامها و بافتها چطور کنار هم کار میکنند.»
کالبدشناسی ماکروسکوپی (Drake, Vogl, & Mitchell, 2020)؟ همانی که با چشم غیرمسلح دیده میشود.
کالبدشناسی میکروسکوپی (Junqueira & Carneiro, 2017)؟ همانی که برای دیدنش باید به زیر میکروسکوپ رفت.
سجاد دستهایش را به هم میزند. «جالب شد. یعنی هر چیزی یک سطحِ دیدهشدنی دارد و یک سطحِ پنهان، مثل خود آدمها.»
چشمهایش روی صفحۀ مانیتور حرکت میکند. ادامه میدهد:
💢و اما کالبدشکافی (Autopsy / Dissection) ...
«کالبدشکافی یعنی بررسی دقیقِ اجزای درونی. یعنی ببینی چه چیزی باعث زندهبودن یا مُردن یک بدن شده.»
⚫️ پزشکی؟ بررسی علت مرگ.
⚫️ قانونی؟ کشف اسرار پشت یک مرگ مشکوک.
⚫️ آموزشی؟ یادگیری دانشجویان پزشکی از ساختار بدن.
لبخندی میزند. انگشتانش روی میز ضرب میگیرند. «پس یعنی کالبدشکافی فقط برای بدن نیست. یعنی میشود یک فکر را هم کالبدشکافی کرد؟ و ذهن و روح را هم؟»
ذهنش بهسمت چیزی میچرخد که نمیتواند اسمی روی آن بگذارد. نگاهش را به بالا میدوزد. «مثلاً قرآن؟ یعنی قرآن هم چیزی است که باید کالبدشکافی شود؟ نه، صبر کن. شاید بهتر باشد بگویم، کسی که قرآن را میخواند در واقع دارد خودش را به دستان پُرتوان و مهارت خاص آن، کالبدشکافی میکند؟»
⚡️ سکوت میکند. جملهاش را مزهمزه میکند. احساس مىكند گردش خونش تحتتأثير و اختيارِ گرانش غيركهكشانى به جريان افتاده است ... سرش از ذوق گيج مى رود ...
«انگار این ایده خیلی عمیقتر از چیزی است که فکرش را میکردم.»
صفحۀ قرآن مقابلش باز بود. اما او فقط نمیخواند ... حس میکرد در حال تجزیه شدن است.
اهل ذکر در حال کالبدشکافی ذهن او بودند؟
نگاهش روی کلمات سُر میخورد، اما احساس میکرد این کلمات او را میخوانند، نه او آنها را.
حروف روی صفحه، چیزی فراتر از جوهر و کاغذ بودند. چیزی در عمق ذهنش باز میشد.
لحظهای حس کرد که دیگر در این اتاق نیست.
سکوت. اما نه سکوت معمولی، بلکه سکوتی که صدای عمیقتر درونش را بیرون میکشد.
«ذکر خدای سبحان و تلاوت قرآن در آن، صیقل دلها و طهارت نَفْسهاست.» [2]
احساس کرد کسی یا چیزی، پردهای نادیدنی را از جلوی دیدش کنار میزند.
همانطور که در پزشکی، یک جراح تیغ را بهآرامی روی بافتهای زنده میکشد تا چیزی را آشکار کند، اهل ذکر داشتند چیزی را در او میشکافتند.
💢اهل ذکر شکافندگان پردههای جهل و غفلتاند.
سجاد نفسش را نگه داشت. نور صفحۀ مانیتور هنوز روی چهرهاش افتاده بود.
دستش ناخودآگاه بهسمت موس رفت. باید جستوجو کند ... باید بفهمد.
🔺 کالبدشناسی: بررسی ساختار بدن
🔺 کالبدشکافی: شکافتن حقیقتِ آنچه باعث مرگ یا حیات میشود
لحظهای حس کرد که ارتباطی عجیب میان این دو مفهوم و تلاوت قرآن وجود دارد.
آیا وقتی قرآن خوانده میشود، چیزی در درون او کالبدشکافی میشود؟
انگشتانش روی میز بیحرکت ماندند، گویی به سطح میز چسبیدهاند.
«ای جماعتِ موردرحمت قرارگرفتۀ رستگار، خداوند آنچه از خیر به شما بخشیده، برایتان کامل کرده است ... .» [٣]
باید این جمله را دوباره میخواند. نه، باید آن را احساس میکرد.
📖 صفحه ۱
👇 ادامه
🆔@Zaman_Zohour
#ماه_رمضان
#ماه_خدا
در ماه خدا، هر روز تلاوتِ یک جزء از اهل ذکر
سجاد شروع میکند ...
من (منیت) در کمین یک فرصتم که سرش را گرم کنم ... آیا او سرگردانی را انتخاب میکند یا؟!
او بدون اینکه سرش را بهطرف من بچرخاند، میگوید: «یا راه بهسوی خدا!» [۱]
درگیری ما با هم از همین نقطه آغاز میشود.
من: "اخموتَخم هم دیگر اثر ندارد. باید دلش را به دست بیاورم ... سراغش که میروم، میبینم جای سوزن انداختن نیست ... سجاد مهر امامش را به دل خود انداخته ... حالا من ماندهام و کاسۀ چه کنم؟!"
💢نشستوبرخاست با نور و علم الهی
نمیدانم از کجا این دو کلمه به ذهنم رسید، اما به آنها خوشامد میگویم.
مهمانِ ناخواسته، حبیب خداست، حتی در ذهن ...
«کالبدشناسی ... کالبدشکافی ...»
این واژهها در ذهنش میچرخند. چرا اینقدر هیجانانگیز است؟
دستهایش را در جیب فرو برده، از این سوی اتاق به آن سو میرود. با سرانگشتانش سروکله میزند. آنها با خلقوخوی سجاد انس دارند و بلد هستند با او کنار بیایند ...
یک لحظه مکث میکند. «ولی فقط بدن؟ یعنی چیزی فراتر از این نیست؟»
مینشیند، لپتاپ را باز میکند. صفحۀ جستوجو را باز کرده و تایپ میکند. انگار باید از این فکر سر دربیاورد.
💢کالبدشناسی (Anatomy) چیست؟
«خب، این یعنی مطالعۀ ساختار بدن. اینکه اندامها و بافتها چطور کنار هم کار میکنند.»
کالبدشناسی ماکروسکوپی (Drake, Vogl, & Mitchell, 2020)؟ همانی که با چشم غیرمسلح دیده میشود.
کالبدشناسی میکروسکوپی (Junqueira & Carneiro, 2017)؟ همانی که برای دیدنش باید به زیر میکروسکوپ رفت.
سجاد دستهایش را به هم میزند. «جالب شد. یعنی هر چیزی یک سطحِ دیدهشدنی دارد و یک سطحِ پنهان، مثل خود آدمها.»
چشمهایش روی صفحۀ مانیتور حرکت میکند. ادامه میدهد:
💢و اما کالبدشکافی (Autopsy / Dissection) ...
«کالبدشکافی یعنی بررسی دقیقِ اجزای درونی. یعنی ببینی چه چیزی باعث زندهبودن یا مُردن یک بدن شده.»
لبخندی میزند. انگشتانش روی میز ضرب میگیرند. «پس یعنی کالبدشکافی فقط برای بدن نیست. یعنی میشود یک فکر را هم کالبدشکافی کرد؟ و ذهن و روح را هم؟»
ذهنش بهسمت چیزی میچرخد که نمیتواند اسمی روی آن بگذارد. نگاهش را به بالا میدوزد. «مثلاً قرآن؟ یعنی قرآن هم چیزی است که باید کالبدشکافی شود؟ نه، صبر کن. شاید بهتر باشد بگویم، کسی که قرآن را میخواند در واقع دارد خودش را به دستان پُرتوان و مهارت خاص آن، کالبدشکافی میکند؟»
«انگار این ایده خیلی عمیقتر از چیزی است که فکرش را میکردم.»
صفحۀ قرآن مقابلش باز بود. اما او فقط نمیخواند ... حس میکرد در حال تجزیه شدن است.
اهل ذکر در حال کالبدشکافی ذهن او بودند؟
نگاهش روی کلمات سُر میخورد، اما احساس میکرد این کلمات او را میخوانند، نه او آنها را.
حروف روی صفحه، چیزی فراتر از جوهر و کاغذ بودند. چیزی در عمق ذهنش باز میشد.
لحظهای حس کرد که دیگر در این اتاق نیست.
سکوت. اما نه سکوت معمولی، بلکه سکوتی که صدای عمیقتر درونش را بیرون میکشد.
«ذکر خدای سبحان و تلاوت قرآن در آن، صیقل دلها و طهارت نَفْسهاست.» [2]
احساس کرد کسی یا چیزی، پردهای نادیدنی را از جلوی دیدش کنار میزند.
همانطور که در پزشکی، یک جراح تیغ را بهآرامی روی بافتهای زنده میکشد تا چیزی را آشکار کند، اهل ذکر داشتند چیزی را در او میشکافتند.
💢اهل ذکر شکافندگان پردههای جهل و غفلتاند.
سجاد نفسش را نگه داشت. نور صفحۀ مانیتور هنوز روی چهرهاش افتاده بود.
دستش ناخودآگاه بهسمت موس رفت. باید جستوجو کند ... باید بفهمد.
لحظهای حس کرد که ارتباطی عجیب میان این دو مفهوم و تلاوت قرآن وجود دارد.
آیا وقتی قرآن خوانده میشود، چیزی در درون او کالبدشکافی میشود؟
انگشتانش روی میز بیحرکت ماندند، گویی به سطح میز چسبیدهاند.
«ای جماعتِ موردرحمت قرارگرفتۀ رستگار، خداوند آنچه از خیر به شما بخشیده، برایتان کامل کرده است ... .» [٣]
باید این جمله را دوباره میخواند. نه، باید آن را احساس میکرد.
🆔@Zaman_Zohour
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤17👏2👍1👌1😍1
او فهمید هر بار که قرآن را میخواند، آنها در حال بررسیِ ساختار درونی او بودند.
آنها مثل پزشکانی که یک بدن را کالبدشکافی میکنند، نقاط ضعف، عفونتهای روحی و ناهنجاریهای فکری را میدیدند.
آنها میدانستند کدام بخش نیاز به اصلاح دارد.
و سجاد حالا متوجه شده بود.
او فقط قرآن نمیخواند ... او خودش را به دست جراحان حقیقت میسپرد.
لحظهای چشمانش را بست. دیگر نمیتوانست مثل قبل تلاوت کند.
چطور میتوانست، وقتی حالا فهمیده بود اهل ذکر هنگام تلاوت، درونش را میشکافند؟
بعد خودش را صدا میزند: «سجاد، فهمیدی چه شد؟»
امام صادق (ع) فرمودند: «ای جماعت موردرحمت قرارگرفتۀ رستگار، خداوند آنچه از خیر به شما بخشیده، برایتان کامل کرده است. و بدانید که نه از علم خداست و نه از فرمان اوست که احدی از خلق خدا دینش را به هوای نفس، و با رأی و نظر و قیاسها برگیرد. خداوند قرآن را فرو فرستاد و در آن بیان همه چیز را قرار داد، و برای قرآن و تعلیم دادن قرآن، اهلی قرار داد. نَسزَد که اهل علم قرآن ـ یعنی آلمحمد (ع) ـ همان کسانی که علمش را به آنها داده است، نه براساس خواست خود و نه با رأی و نظر خود و نه با قیاسها برگیرند. خداوند آنها را با آنچه از علمش به آنها عطا فرموده و مخصوص آنها گردانیده، از چنین عملی بینیاز نموده است؛ و اختصاص یافتن این علم در آنها، کرامتی از جانب خداوند است که آنها را با آن گرامی داشته است؛ و آنها همان اهل ذکر هستند.» [4]
به ایشان عرض کردم: (وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ) (و بهراستی که آن، ذکری برای تو و برای قوم توست، بهزودی پرسیده خواهید شد). [٥]
فرمود: «منظور فقط ما هستیم؛ ما اهل ذکر هستیم و ما موردپرسش قرار میگیریم.» [٦]
«این دنیا، سرایی برای امتحان است و برای رهایی از شیطان، انسان باید در همهحال بر ذکر خدا مداومت کند؛ از طریق تلاوت قرآن مثل سورﮤ یس و سورﮤ صافات.» [٧]
«از مهمترین امور در زندگی انسان، برای اینکه انسانیتش را زنده نگه دارد، شناخت امام زمانش است، امامی که خداوند او را منصوب کرده و اطاعتش را واجب نموده است. همچنین اعتقاد به او، فراگرفتن از او و تسلیم در برابر اوست. تا حرکت انسان بهسوی حقیقت بیپایان آغاز شود؛ جایی که با روح ایمان پیوند میخورد و به ملکوت آسمانها ارتقا یافته و در آن عروج مییابد و در عوالم نور و حیات برتر، وجود پیدا میکند.» [٨]
تو (منیت) من را صدا میزنی، معترض که با بیتوجهیهایم غرورت را شکستم ... و من، خرسند پاسخ میدهم: "همین را میخواستم؛ در ماه خدا، آنچه باید رخ داد."
📚منابع:
[1] برگرفته از نام كتاب سيد احمد الحسن، سرگردانى يا راه بهسوى خدا.
[2] سيد احمد الحسن، پاسخهاى روشنگر بر بستر امواج، ج ٦، ص ٧٣.
[3] کلینی، الکافی، ج 8؛ شیخ حر عاملی، وسائلالشیعه، ج 27، ص 37.
[4] همان
[5] سورﮤ زخرف، آیۀ 44
[6] کلینی، الكافى، ج ١، ص٢١٠.
[7] سيد احمد الحسن، پاسخهاى روشنگر بر بستر امواج، ج ٦، س ٥٧٤.
[8] سيد واثق حسينى:
https://x.com/alhusaini313/status/1898172395888034043?s=46&t=9Y3HhFgfKYZA80zP1lWRSw
🆔@Zaman_Zohour
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤33👍3👏2😍2
#نشریه_زمان_ظهور
#نشریه_شماره_200
#روانپریشی
✔️ روانپریشی پنهان: اختلال ناشی از منیت
✔️ قسمت اول
✍️ به قلم مریم احمدیار
✅ آیا دین الهی میتواند سلامت روان انسان را تأمین کند؟
✅ از منظر دینی، علت اصلی مشکلات و دردهای روان چیست؟
✅ دین چه راهکارهایی را برای درمان این مشکلات مطرح میکند؟
🔗 مشاهده فوری (Instant view)
👏 @Zaman_Zohour
#نشریه_شماره_200
#روانپریشی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👏23❤9👍5
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Telegraph
🔅روانپریشی پنهان: اختلال ناشی از منیت
✍️به قلم مریم احمدیار ⭕️پیشگفتار شاید این روزها که روح جامعه دردمند است، شنیدن دعای «الهی خوشبخت بشی، مادر...» از دهان مادربزرگها جزء معدود اتفاقاتی باشد که میتواند جان تازهای ببخشد به لبخندهای رنگپریدهمان، و دلخوشمان کند به رؤیای خوشبختی... . ما…
👏32❤8👍4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ایستگاه_تفکر
#کتاب_مقدس
#وهابیت
✔️ جهل و بیخردی وهابیت
✔️ گزافهگوییهای ملازاده دربارۀ کتاب مقدس
✍️ به قلم یشوعا خطیب
همانطور که در این کلیپ میبینید، ملازاده، مجری شبکۀ وهابی «توحید»، ادعا میکند که در انجیل لوقا، اِصحاحِ (فصل) دوم، از «احمد» سخن گفته شده است، یک ادعای توخالی! سپس اشاره میکند که در همان انجیل، فصل ۱۶، از عبارت «فارقلیط» صحبت شده است، درحالیکه چنین عبارتی در آن وجود ندارد. بلکه در میان اناجیل، تنها در متن سُریانیِ انجیل یوحنا، عبارت «پارقلیطا» یافت میشود. [1]
◀️ او سپس ادعا میکند که عبارت «فارقلیط» از دو بخش «فارق» و «القلیط» تشکیل شده است [2] و «فارق» مشتق از «فاران» و «القلیط» به معنای «متعبد» است؛ بنابراین، در مجموع، به فردی اشاره دارد که در کوه حرا به عبادت میپردازد! اما اجازه دهید این ادعا را بررسی کنیم. عبارتی که در متن سُریانیِ انجیل یوحنا آمده است، ܦܪܩܠܛܐ با تلفظ p'araqliTa یا پارقلیطا است. [3] این واژه منشأ یونانی دارد، نه سُریانی. [4]
🔎 حتی اگر به متن یونانی آن نیز نگاهی بیندازیم، با عبارتی مشابه روبهرو میشویم: Παράκλητος که تلفظ آن پاراکلیتوس و معنای آن «تسلیدهنده» است. [5] منشأ این واژه (Word Origin)، از عبارت παρακαλέω با تلفظ پاراکالئو است [6] که از دو کلمۀ παρά با تلفظ پارا (به معنای «کنار») [7] و καλέω با تلفظ کالئو (به معنای «دعوت کردن») [8] تشکیل شده است.
✅ بنابراین، آنچه ملازاده ادعا میکند، کاملاً بیاساس و فاقد اعتبار است.
اما کسی که حقیقتاً برای پیامبر خدا (ص) احترام قائل باشد، هرگز برای اثبات حقانیت او به دروغ و روشهای ناپسند متوسل نمیشود. چنانکه مرحوم دکتر علی شریعتی گفته است: «برای خراب کردن یک حقیقت خوب، به آن حمله مکنید، بد از آن دفاع کنید.» [9]
⏪ در پایان، شایان ذکر است که در کتاب مقدس اشارههایی به محمد و آلمحمد (ص) وجود دارد. ازجملۀ این موارد میتوان به پیدایش ۱۸:۲۱، حبقوق ۳:۳، تثنیه ۲:۳۳، مکاشفه ۲:۲ تا ۴ و آیاتی از فصل ۱۲ مکاشفه اشاره کرد. سید احمد الحسن نیز در آثار خود به این آیات پرداخته و توضیحات ارزشمندی درباره آنها ارائه کرده است که مطالعۀ آنها میتواند روشنگر باشد. [10]
📚 پانوشت:
[1] قاف دیگر را از جیب خود درمیآورد و میچسباند.
[2] https://www.dukhrana.com/peshitta/sedra_concordance.php?adr=2:17268&font=Estrangelo+Edessa&size=150&source=ubs
[3] https://www.dukhrana.com/lexicon/word.php?adr=2:17268&font=Estrangelo+Edessa&source=ubs&size=150
[4] همان
[5] https://biblehub.com/text/john/16-7.htm
[6] https://biblehub.com/greek/3875.htm
و https://biblehub.com/greek/3870.htm
[7] https://biblehub.com/greek/3844.htm
[8] https://biblehub.com/greek/2564.htm
[9] علی شریعتی، قاسطین، ناکثین، مارقین، انتشارات قلم، ص ۲۴۶.
[10] ر.ک: سید احمد الحسن، سیزدهمین حواری، گردآوری و پانوشت دکتر توفیق مغربی، ص ۷۵ تا ۸۰ و ۱۴۰ تا ۱۴۹ و ۱۵۵.
👏 @Zaman_Zohour
#کتاب_مقدس
#وهابیت
همانطور که در این کلیپ میبینید، ملازاده، مجری شبکۀ وهابی «توحید»، ادعا میکند که در انجیل لوقا، اِصحاحِ (فصل) دوم، از «احمد» سخن گفته شده است، یک ادعای توخالی! سپس اشاره میکند که در همان انجیل، فصل ۱۶، از عبارت «فارقلیط» صحبت شده است، درحالیکه چنین عبارتی در آن وجود ندارد. بلکه در میان اناجیل، تنها در متن سُریانیِ انجیل یوحنا، عبارت «پارقلیطا» یافت میشود. [1]
اما کسی که حقیقتاً برای پیامبر خدا (ص) احترام قائل باشد، هرگز برای اثبات حقانیت او به دروغ و روشهای ناپسند متوسل نمیشود. چنانکه مرحوم دکتر علی شریعتی گفته است: «برای خراب کردن یک حقیقت خوب، به آن حمله مکنید، بد از آن دفاع کنید.» [9]
[1] قاف دیگر را از جیب خود درمیآورد و میچسباند.
[2] https://www.dukhrana.com/peshitta/sedra_concordance.php?adr=2:17268&font=Estrangelo+Edessa&size=150&source=ubs
[3] https://www.dukhrana.com/lexicon/word.php?adr=2:17268&font=Estrangelo+Edessa&source=ubs&size=150
[4] همان
[5] https://biblehub.com/text/john/16-7.htm
[6] https://biblehub.com/greek/3875.htm
و https://biblehub.com/greek/3870.htm
[7] https://biblehub.com/greek/3844.htm
[8] https://biblehub.com/greek/2564.htm
[9] علی شریعتی، قاسطین، ناکثین، مارقین، انتشارات قلم، ص ۲۴۶.
[10] ر.ک: سید احمد الحسن، سیزدهمین حواری، گردآوری و پانوشت دکتر توفیق مغربی، ص ۷۵ تا ۸۰ و ۱۴۰ تا ۱۴۹ و ۱۵۵.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍27👏8❤3