#نشریه_زمان_ظهور
#بهار #احمدالحسن
❄️ حضرت احمد، بهارِ بصراوى
✍️ به قلم مريم رحمانيان
این اشتیاقِ همیشگی برای بهار ...
این آواز، نه از فرسنگها فاصله مرا میخواند، بلکه در چشمانم میجنبید ...
نمیتوانم به شمارش درآورم چند بار ملاقاتش کردهام،
زیرا زمان در هر مکانی که او باشد، کِشش دارد و کش میآمد، بیکوشش.
شاید هم بذری را در حافظهام میکشت که فراموشیناپذیر بود.
🗣 نمیدانم ...
در بهشت بود؟
یا خودِ بهشت بود؟
چه فرقی میکند؟
برای من، کشف بهار بود، کشف اوراق بهادار در رواقِ رادیِ سبزِ زمرّدی.
در طبیعتِ زمین،
هر منظرﮤ سرسبزی،
از تهِ خاطراتم سر برمیآورد ...
و من ... سر درنمیآوردم چرا!
با بهار زیسته بودم؟
در جایی، آنقدر لطیف، آنقدر متفاوت،
که تصورش در چگالیِ زمختِ این جهان ...
برایم سخت شده است؟
به نظر اینچنین میآید ... به نظر.
و اما نمیدانم چرا ...
این جوانهزدنِ برگها روی شاخهها،
که نسیم، لرزاندنشان را
سر میداد،
🔺 سپس آن را سخن گفتن و آواز سر دادن با بهار میانگاشت ...
و حق داشت از لرزشِ آنان به لرزش درآید و سکوتِ خویش را بشکند!
تا دنیا را به تماشای بهار وادارد ...
و هرکس که در دیوانِ این دعوت،
چشمهای خود را به ایوان نکشاند،
بهای سختی خواهد پرداخت!
آری، همیشه چشمهایم را به خود میدوختند ...
شاید
همین بود که دلم را از پارهپاره شدن در این دنیا میرهاند ...
از اینکه مبادا هر تکهاش،
در دخمهای تاریک گیر بیفتد،
و از آمدنِ بهار ... بویی نبرد.
چه شبها که نفسِ محبت،
پلکهای فروبستهام را
به دمِ مسیحاییاش باز میکرد.
تا از تو، در خاطرههای مهآلودم، چیزی روی برگِ دفترم بنویسم ...
آیا تو شاهد نبودی؟
پس که بود که شبهایم را روشن میکرد؟
پس که بود که مرا میآموخت نوشتن، میراثِ سومری است؟
🟢 ای یقین، بیا و بگو با قلبم چه رازی داشتی که شبها خواب را از چشمانش میربودی!
ز چه رو عهد بستن را به من، گرهبهگره، چنان آموختی که هرگز از تو باز نشوم، ای بهارِ بصراوی ...
با آمدنت، ای بهارِ حقیقی،
نهتنها به عصرِ یخبندان پایان بخشیدی،
بلکه آغوشِ هستی را برای گرمترین تابستانهای سوزان گشودی ...
ای بهارِ خدا، "تو" ای شاهِ بصراوی،
آستانۀ انتخابی، آستانۀ آزمون ...
و الا با شبهه ظاهر نمیشدی تا شناخته شوی ...
🟣 امام صادق (ع) هنگامی که دربارﮤ مهدی (ع) از ایشان سؤال شد، فرمود:
«يَظْهَرُ فِي شُبْهَةٍ لِيَسْتَبِين». [١]
حضرت احمد الحسن، اى بهار دلها،
در میان تردیدها و ابهامها ظهور كردى، تا حقیقت خود را نمایان سازى.
كنون همه، بین دو آتش در حال سوختناند:
آتش بندگی
یا آتش بردگی.
من نمیگویم بهار چه میکند،
اما چیزی هست در سبزیِ بعضی لحظهها
که بوی آتش میدهد.
نه آتشی برای سوختن،
برای روشن شدن.
و آنوقت، آیهای به سخن میآید،
بیآنکه کسی بخواندش:
✅ (الَّذِی جَعَلَ لَکُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ)
(آن کس که از درخت سبز برایتان آتشی پدید آورد و شما از آن آتش میافروزید). [٢]
«درخت سبز، به معنای دین است و معنای آیه چنین است:
خداوند از دین برای شما نوری قرار داد که شما بهواسطۀ آن در آسمانها ارتقا مییابید،
و از دین برای شما نوری قرار داد که با آن میان مردم سیر میکنید و حق را از باطل بازمیشناسید.
بنابراین، با عبادت و بندگی خداوند، انسان ارتقا پیدا میکند
✨ و خداوند برای او نوری قرار میدهد که با آن حق را میشناسد و با آن حق را مشاهده میکند.
این حقیقت، مراد و منظور از این آیه است.
اما ظاهر آیه نیز مشخص است و به شرح و توضیح نیاز ندارد.
هرکس که از فرایند فتوسنتز در گیاهان مطلع باشد،
میداند که چوب یکی از نتایج این فرایند است
که بهطور معمول به سبزینۀ موجود در برگها وابسته است،
🔎 و این نشانهای از نشانههای خداوند است.
بهطور خلاصه، گیاه همانند کارخانهای است
که گرمای خورشید را در قالب چوب ذخیره میکند
و این چوب میتواند این حرارت را در هر موقعیتی بازپس دهد.» [٣]
در امتداد همين فهمِ سبز، خاطرنشان كردهاند:
آری، خداوند هم بهار استمراری دارد،
امام مهدی (ع) و مهدیین از نسل عزیزش،
که در وصیت مقدس حضرت محمد (ص) ذکر شدهاند،
کسانی که «سرزمینِ پشتسرشان را از دین، سرسبز میگردانند،
زیرا آنها دین الهی را بسط و نشر میدهند.
رنگ سبز، به دین اشاره دارد.» [٤]
"آمد بهار جانها، - احمد، عبدالله، مهدى - ای شاخِ تَر به رقص آ
چون یوسف اندر آمد، مصر و شکر به رقص آ." [٥]
📚 منابع:
[1] حسنبن سلیمان حلی، مختصر بصائرالدرجات، ص ٤٣٥.
[2] سورﮤ يس، آيۀ ٨٠
[3] سيد احمد الحسن، متشابهات، ج ٣، س ٩٢.
[4] سيد احمد الحسن، سفر موسی (ع) به مجمعالبحرین، ص ٥١.
[5]مولانا
🚀 @Zaman_Zohour
#بهار #احمدالحسن
این اشتیاقِ همیشگی برای بهار ...
این آواز، نه از فرسنگها فاصله مرا میخواند، بلکه در چشمانم میجنبید ...
نمیتوانم به شمارش درآورم چند بار ملاقاتش کردهام،
زیرا زمان در هر مکانی که او باشد، کِشش دارد و کش میآمد، بیکوشش.
شاید هم بذری را در حافظهام میکشت که فراموشیناپذیر بود.
در بهشت بود؟
یا خودِ بهشت بود؟
چه فرقی میکند؟
برای من، کشف بهار بود، کشف اوراق بهادار در رواقِ رادیِ سبزِ زمرّدی.
در طبیعتِ زمین،
هر منظرﮤ سرسبزی،
از تهِ خاطراتم سر برمیآورد ...
و من ... سر درنمیآوردم چرا!
با بهار زیسته بودم؟
در جایی، آنقدر لطیف، آنقدر متفاوت،
که تصورش در چگالیِ زمختِ این جهان ...
برایم سخت شده است؟
به نظر اینچنین میآید ... به نظر.
و اما نمیدانم چرا ...
این جوانهزدنِ برگها روی شاخهها،
که نسیم، لرزاندنشان را
سر میداد،
و حق داشت از لرزشِ آنان به لرزش درآید و سکوتِ خویش را بشکند!
تا دنیا را به تماشای بهار وادارد ...
و هرکس که در دیوانِ این دعوت،
چشمهای خود را به ایوان نکشاند،
بهای سختی خواهد پرداخت!
آری، همیشه چشمهایم را به خود میدوختند ...
شاید
همین بود که دلم را از پارهپاره شدن در این دنیا میرهاند ...
از اینکه مبادا هر تکهاش،
در دخمهای تاریک گیر بیفتد،
و از آمدنِ بهار ... بویی نبرد.
چه شبها که نفسِ محبت،
پلکهای فروبستهام را
به دمِ مسیحاییاش باز میکرد.
تا از تو، در خاطرههای مهآلودم، چیزی روی برگِ دفترم بنویسم ...
آیا تو شاهد نبودی؟
پس که بود که شبهایم را روشن میکرد؟
پس که بود که مرا میآموخت نوشتن، میراثِ سومری است؟
ز چه رو عهد بستن را به من، گرهبهگره، چنان آموختی که هرگز از تو باز نشوم، ای بهارِ بصراوی ...
با آمدنت، ای بهارِ حقیقی،
نهتنها به عصرِ یخبندان پایان بخشیدی،
بلکه آغوشِ هستی را برای گرمترین تابستانهای سوزان گشودی ...
ای بهارِ خدا، "تو" ای شاهِ بصراوی،
آستانۀ انتخابی، آستانۀ آزمون ...
و الا با شبهه ظاهر نمیشدی تا شناخته شوی ...
«يَظْهَرُ فِي شُبْهَةٍ لِيَسْتَبِين». [١]
حضرت احمد الحسن، اى بهار دلها،
در میان تردیدها و ابهامها ظهور كردى، تا حقیقت خود را نمایان سازى.
كنون همه، بین دو آتش در حال سوختناند:
آتش بندگی
یا آتش بردگی.
من نمیگویم بهار چه میکند،
اما چیزی هست در سبزیِ بعضی لحظهها
که بوی آتش میدهد.
نه آتشی برای سوختن،
برای روشن شدن.
و آنوقت، آیهای به سخن میآید،
بیآنکه کسی بخواندش:
(آن کس که از درخت سبز برایتان آتشی پدید آورد و شما از آن آتش میافروزید). [٢]
«درخت سبز، به معنای دین است و معنای آیه چنین است:
خداوند از دین برای شما نوری قرار داد که شما بهواسطۀ آن در آسمانها ارتقا مییابید،
و از دین برای شما نوری قرار داد که با آن میان مردم سیر میکنید و حق را از باطل بازمیشناسید.
بنابراین، با عبادت و بندگی خداوند، انسان ارتقا پیدا میکند
این حقیقت، مراد و منظور از این آیه است.
اما ظاهر آیه نیز مشخص است و به شرح و توضیح نیاز ندارد.
هرکس که از فرایند فتوسنتز در گیاهان مطلع باشد،
میداند که چوب یکی از نتایج این فرایند است
که بهطور معمول به سبزینۀ موجود در برگها وابسته است،
بهطور خلاصه، گیاه همانند کارخانهای است
که گرمای خورشید را در قالب چوب ذخیره میکند
و این چوب میتواند این حرارت را در هر موقعیتی بازپس دهد.» [٣]
در امتداد همين فهمِ سبز، خاطرنشان كردهاند:
آری، خداوند هم بهار استمراری دارد،
امام مهدی (ع) و مهدیین از نسل عزیزش،
که در وصیت مقدس حضرت محمد (ص) ذکر شدهاند،
کسانی که «سرزمینِ پشتسرشان را از دین، سرسبز میگردانند،
زیرا آنها دین الهی را بسط و نشر میدهند.
رنگ سبز، به دین اشاره دارد.» [٤]
"آمد بهار جانها، - احمد، عبدالله، مهدى - ای شاخِ تَر به رقص آ
چون یوسف اندر آمد، مصر و شکر به رقص آ." [٥]
[1] حسنبن سلیمان حلی، مختصر بصائرالدرجات، ص ٤٣٥.
[2] سورﮤ يس، آيۀ ٨٠
[3] سيد احمد الحسن، متشابهات، ج ٣، س ٩٢.
[4] سيد احمد الحسن، سفر موسی (ع) به مجمعالبحرین، ص ٥١.
[5]مولانا
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤27👍9🥰2🕊1