درود
بامداد خوش
رسیده ام به تلاطم به غربت تردید!
نشسته روی دل من جراحت تردید
لباس وحشت و اندوه دوختم آری
میان ماندن و رفتن به قامت تردید
وخواب های سیاهی که گنگ و نا مفهوم
چکیده در من و این است عادت تردید
مرا به سمت شکستن روانه می سازد
همین بهانه ی آخر «نهایت تردید»!!
📚 #شیوا_فرازمند - وقتی تو هستی من آسمانم - تردید
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
رسیده ام به تلاطم به غربت تردید!
نشسته روی دل من جراحت تردید
لباس وحشت و اندوه دوختم آری
میان ماندن و رفتن به قامت تردید
وخواب های سیاهی که گنگ و نا مفهوم
چکیده در من و این است عادت تردید
مرا به سمت شکستن روانه می سازد
همین بهانه ی آخر «نهایت تردید»!!
📚 #شیوا_فرازمند - وقتی تو هستی من آسمانم - تردید
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
چون در سر زلف تو صبا می پیچد
سودای وی اندر سر ما می پیچد
چون زلف تو عقل سر پیچید از ما
دریاب که عمر نیز پا می پیچد
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
چون در سر زلف تو صبا می پیچد
سودای وی اندر سر ما می پیچد
چون زلف تو عقل سر پیچید از ما
دریاب که عمر نیز پا می پیچد
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
چون آتش سودای تو جز دود نداشت
مسکین دل من امید بهبود نداشت
در جستن وصل تو بسی کوشیدم
چون بخت نبود کوششم سود نداشت
📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
چون آتش سودای تو جز دود نداشت
مسکین دل من امید بهبود نداشت
در جستن وصل تو بسی کوشیدم
چون بخت نبود کوششم سود نداشت
📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
گیرم که چو گل همه نکویی با تست
چون بلبل راه خوبگویی با تست
چون آینه خوی عیب جویی با تست
چه سود که شیمت دورویی با تست
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گیرم که چو گل همه نکویی با تست
چون بلبل راه خوبگویی با تست
چون آینه خوی عیب جویی با تست
چه سود که شیمت دورویی با تست
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم
لاجرم در بوتهٔ هجران تو بگداختیم
ما که از سوز دل و درد جدایی سوختیم
سوز دل را مرهم از مژگان دیده ساختیم
بسکه ما خون جگر خوردیم از دست غمت
جان ما خون گشت و دل در موج خون انداختیم
در سماع دردمندان حاضر آ، یارا، دمی
بشنو این سازی که ما از خون دل بنواختیم
عمری اندر جستو جویت دست و پایی میزدیم
عمر ما، افسوس، بگذشت و تو را نشناختیم
زان چنین ماندیم اندر ششدر هجرت، که ما
بر بساط راستی نزد وفا کژ باختیم
چون عراقی با غمت دیدیم خوش، ما همچو او
از طرب فارغ شدیم و با غمت پرداختیم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم
لاجرم در بوتهٔ هجران تو بگداختیم
ما که از سوز دل و درد جدایی سوختیم
سوز دل را مرهم از مژگان دیده ساختیم
بسکه ما خون جگر خوردیم از دست غمت
جان ما خون گشت و دل در موج خون انداختیم
در سماع دردمندان حاضر آ، یارا، دمی
بشنو این سازی که ما از خون دل بنواختیم
عمری اندر جستو جویت دست و پایی میزدیم
عمر ما، افسوس، بگذشت و تو را نشناختیم
زان چنین ماندیم اندر ششدر هجرت، که ما
بر بساط راستی نزد وفا کژ باختیم
چون عراقی با غمت دیدیم خوش، ما همچو او
از طرب فارغ شدیم و با غمت پرداختیم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
آن میوه بهشتی کآمد به دستت ای جان
در دل چرا نکشتی از دست چون بهشتی
تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند
سرجمله اش فروخوان از میوه بهشتی
📚 #حافظ - قطعات - قطعه شماره ۳۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
آن میوه بهشتی کآمد به دستت ای جان
در دل چرا نکشتی از دست چون بهشتی
تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند
سرجمله اش فروخوان از میوه بهشتی
📚 #حافظ - قطعات - قطعه شماره ۳۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید
دانی که کیست زنده آن کو ز عشق زاید
گرمی شیر غران تیزی تیغ بران
نری جمله نران با عشق کند آید
در راه رهزنانند وین همرهان زنانند
پای نگارکرده این راه را نشاید
طبل غزا برآمد وز عشق لشکر آمد
کو رستم سرآمد تا دست برگشاید
رعدش بغرد از دل جانش ز ابر قالب
چون برق بجهد از تن یک لحظهای نپاید
هرگز چنین سری را تیغ اجل نبرد
کاین سر ز سربلندی بر ساق عرش ساید
هرگز چنین دلی را غصه فرونگیرد
غمهای عالم او را شادی دل فزاید
دریا پیش ترش رو او ابر نوبهارست
عالم بدوست شیرین قاصد ترش نماید
شیرش نخواهد آهو آهوی اوست یاهو
منکر در این چراخور بسیار ژاژ خاید
در عشق جوی ما را در ما بجوی او را
گاهی منش ستایم گاه او مرا ستاید
تا چون صدف ز دریا بگشاید او دهانی
دریای ما و من را چون قطره دررباید
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۴۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید
دانی که کیست زنده آن کو ز عشق زاید
گرمی شیر غران تیزی تیغ بران
نری جمله نران با عشق کند آید
در راه رهزنانند وین همرهان زنانند
پای نگارکرده این راه را نشاید
طبل غزا برآمد وز عشق لشکر آمد
کو رستم سرآمد تا دست برگشاید
رعدش بغرد از دل جانش ز ابر قالب
چون برق بجهد از تن یک لحظهای نپاید
هرگز چنین سری را تیغ اجل نبرد
کاین سر ز سربلندی بر ساق عرش ساید
هرگز چنین دلی را غصه فرونگیرد
غمهای عالم او را شادی دل فزاید
دریا پیش ترش رو او ابر نوبهارست
عالم بدوست شیرین قاصد ترش نماید
شیرش نخواهد آهو آهوی اوست یاهو
منکر در این چراخور بسیار ژاژ خاید
در عشق جوی ما را در ما بجوی او را
گاهی منش ستایم گاه او مرا ستاید
تا چون صدف ز دریا بگشاید او دهانی
دریای ما و من را چون قطره دررباید
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۴۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
گل می رود از بستان بلبل ز چه خاموشی
وقت است که دل زین غم بخراشی و بخروشی
ای مرغ بنال ای مرغ آمد گه نالیدن
گل می سپرد ما را دیگر به فراموشی
آه ای دل ناخرسند در حسرت یک لبخند
خون جگرم تا چند می نوشی و می نوشی
می سوزم و می خندم، خشنودم و خرسندم
تا سوختم چون شمع می خواهی و می کوشی
تو آبی و من آتش وصل تو نمی خواهم
این سوختنم خوش تر از سردی و خاموشی
📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - ناله ای بر هجران
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گل می رود از بستان بلبل ز چه خاموشی
وقت است که دل زین غم بخراشی و بخروشی
ای مرغ بنال ای مرغ آمد گه نالیدن
گل می سپرد ما را دیگر به فراموشی
آه ای دل ناخرسند در حسرت یک لبخند
خون جگرم تا چند می نوشی و می نوشی
می سوزم و می خندم، خشنودم و خرسندم
تا سوختم چون شمع می خواهی و می کوشی
تو آبی و من آتش وصل تو نمی خواهم
این سوختنم خوش تر از سردی و خاموشی
📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - ناله ای بر هجران
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
هرجا بروي مرا كه جا بگذاري
يعني كه در آتشم رها بگذاري
خاكم سر قول خود كه دادم اول
تو قول بده كه زير پا بگذاري
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
هرجا بروي مرا كه جا بگذاري
يعني كه در آتشم رها بگذاري
خاكم سر قول خود كه دادم اول
تو قول بده كه زير پا بگذاري
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
👍1
درود
بامداد خوش
با فاقه و فقر هم نشینم کردی
بی خویش و تبار و بی قرینم کردی
این مرتبهٔ مقربان در تست
آیا به چه خدمت این چنینم کردی
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۴۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
با فاقه و فقر هم نشینم کردی
بی خویش و تبار و بی قرینم کردی
این مرتبهٔ مقربان در تست
آیا به چه خدمت این چنینم کردی
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۴۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم
نه قوتی که توانم کناره جستن از او
نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم
نه دست صبر که در آستین عقل برم
نه پای عقل که در دامن قرار کشم
ز دوستان به جفا سیرگشت مردی نیست
جفای دوست زنم گر نه مردوار کشم
چو میتوان به صبوری کشید جور عدو
چرا صبور نباشم که جور یار کشم
شراب خورده ساقی ز جام صافی وصل
ضرورتست که درد سر خمار کشم
گلی چو روی تو گر در چمن به دست آید
کمینه دیده سعدیش پیش خار کشم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۰۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم
نه قوتی که توانم کناره جستن از او
نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم
نه دست صبر که در آستین عقل برم
نه پای عقل که در دامن قرار کشم
ز دوستان به جفا سیرگشت مردی نیست
جفای دوست زنم گر نه مردوار کشم
چو میتوان به صبوری کشید جور عدو
چرا صبور نباشم که جور یار کشم
شراب خورده ساقی ز جام صافی وصل
ضرورتست که درد سر خمار کشم
گلی چو روی تو گر در چمن به دست آید
کمینه دیده سعدیش پیش خار کشم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۰۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
یاد باد آنکو مرا هرگز نگوید یاد باد
کی رود از یادم آنکش من نمیآیم بیاد
آه از آن پیمان شکن کاندیشه از آهم نکرد
داد از آن بیدادگر کز سرکشی دادم نداد
از حیای چشمهٔ نوشش شد آب خضرآب
با نسیم خاک کویش هست باد صبح باد
نیکبخت آنکو ز شادی و نشاط آزاد شد
زانکه تا من هستم از شادی نیم یک لحظه شاد
بندهٔ آن سرو آزادم وگر نی راستی
مادر فطرت ز عالم بنده را آزاد زاد
در هوایش چون برآمد خسرو انجم ببام
ذرهوار از مهر رخسارش ز روزن در فتاد
چون بدین کوتاه دستی دل بر ابرویش نهم
کاتش سوزنده را برطاق نتوانم نهاد
برگشاد ناوکش دل بستهایم از روی آنک
پای بندانرا ز شست نیکوان باشد گشاد
گفتمش دور از تو خواجو را که باشد همنفس
گفت باد صبحگاهی کافرین بر باد باد
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۳۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
کی رود از یادم آنکش من نمیآیم بیاد
آه از آن پیمان شکن کاندیشه از آهم نکرد
داد از آن بیدادگر کز سرکشی دادم نداد
از حیای چشمهٔ نوشش شد آب خضرآب
با نسیم خاک کویش هست باد صبح باد
نیکبخت آنکو ز شادی و نشاط آزاد شد
زانکه تا من هستم از شادی نیم یک لحظه شاد
بندهٔ آن سرو آزادم وگر نی راستی
مادر فطرت ز عالم بنده را آزاد زاد
در هوایش چون برآمد خسرو انجم ببام
ذرهوار از مهر رخسارش ز روزن در فتاد
چون بدین کوتاه دستی دل بر ابرویش نهم
کاتش سوزنده را برطاق نتوانم نهاد
برگشاد ناوکش دل بستهایم از روی آنک
پای بندانرا ز شست نیکوان باشد گشاد
گفتمش دور از تو خواجو را که باشد همنفس
گفت باد صبحگاهی کافرین بر باد باد
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۳۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود
حال من از اقبال تو فرخنده شود
وز غیر تو هر جا سخن آید به میان
خاطر به هزار غم پراگنده شود
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۱۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود
حال من از اقبال تو فرخنده شود
وز غیر تو هر جا سخن آید به میان
خاطر به هزار غم پراگنده شود
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۱۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
آن حرف که از دلت غمی بگشاید
در صحبت دل شکستگان می باید
هر شیشه که بشکند، ندارد قیمت
جز شیشه دل که قیمتش افزاید
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۲۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
آن حرف که از دلت غمی بگشاید
در صحبت دل شکستگان می باید
هر شیشه که بشکند، ندارد قیمت
جز شیشه دل که قیمتش افزاید
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۲۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
برقی زد و تشنگی به باران پیوست
عشق از همه سو به جویباران پیوست
خورشید برآب جرعه ای از تو نوشت
دریا به شمار بی قراران پیوست
📚 #شیون فومنی - فارسی - رباعیات - جرعه ای از تو
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
برقی زد و تشنگی به باران پیوست
عشق از همه سو به جویباران پیوست
خورشید برآب جرعه ای از تو نوشت
دریا به شمار بی قراران پیوست
📚 #شیون فومنی - فارسی - رباعیات - جرعه ای از تو
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
در دلم بنشسته ای بیرون میا
نی برون آی از دلم در خون میا
چون ز دل بیرون نمی آیی دمی
هر زمان در دیده دیگرگون میا
چون کست یک ذره هرگز پی نبرد
تو به یک یک ذره بوقلمون میا
غصه ای باشد که چون تو گوهری
آید از دریا برون بیرون میا
سرنگون غواص خود پیش آیدت
تو ز فقر بحر در هامون میا
گر پدید آیی دو عالم گم شود
بیش از این ای لولو مکنون میا
نی برون آی و دو عالم محو کن
گو برون از تو کسی اکنون، میا
چون تو پیدا می شوی گم می شوم
لطف کن وز وسع من افزون میا
چون به یک مویت ندارم دست رس
دست بر نه برتر از گردون میا
چون ز هشیاری به جان آمد دلم
بی شرابی پیش این مجنون میا
بدره موزون شعرت ای فرید
بسته این بدره موزون میا
📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۱۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
در دلم بنشسته ای بیرون میا
نی برون آی از دلم در خون میا
چون ز دل بیرون نمی آیی دمی
هر زمان در دیده دیگرگون میا
چون کست یک ذره هرگز پی نبرد
تو به یک یک ذره بوقلمون میا
غصه ای باشد که چون تو گوهری
آید از دریا برون بیرون میا
سرنگون غواص خود پیش آیدت
تو ز فقر بحر در هامون میا
گر پدید آیی دو عالم گم شود
بیش از این ای لولو مکنون میا
نی برون آی و دو عالم محو کن
گو برون از تو کسی اکنون، میا
چون تو پیدا می شوی گم می شوم
لطف کن وز وسع من افزون میا
چون به یک مویت ندارم دست رس
دست بر نه برتر از گردون میا
چون ز هشیاری به جان آمد دلم
بی شرابی پیش این مجنون میا
بدره موزون شعرت ای فرید
بسته این بدره موزون میا
📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۱۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
فواره وار، سربه هوایی و سربه زیر
چون تلخی شراب، دل آزار و دلپذیر
ماهی تویی و آب؛ من و تنگ؛ روزگار
من در حصار تنگ و تو در مشت من اسیر
پلک مرا برای تماشای خود ببند
ای ردپای گمشده باد در کویر
ای مرگ می رسی به من اما چقدر زود
ای عشق می رسم به تو اما چقدر دیر
مرداب زندگی همه را غرق می کند
ای عشق همتی کن و دست مرا بگیر
چشم انتظار حادثه ای ناگهان مباش
با مرگ زندگی کن و با زندگی بمیر
📚 #فاضل نظری - گزیده اشعار - زندگی
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
فواره وار، سربه هوایی و سربه زیر
چون تلخی شراب، دل آزار و دلپذیر
ماهی تویی و آب؛ من و تنگ؛ روزگار
من در حصار تنگ و تو در مشت من اسیر
پلک مرا برای تماشای خود ببند
ای ردپای گمشده باد در کویر
ای مرگ می رسی به من اما چقدر زود
ای عشق می رسم به تو اما چقدر دیر
مرداب زندگی همه را غرق می کند
ای عشق همتی کن و دست مرا بگیر
چشم انتظار حادثه ای ناگهان مباش
با مرگ زندگی کن و با زندگی بمیر
📚 #فاضل نظری - گزیده اشعار - زندگی
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
گاهی هوس باده رنگین دارم
گاه آرزوی وصل نگارین دارم
گه سبحه به دست و گاه زنار به دوش
یارب چه کنم، کیم، چه آیین دارم
📚 #فروغی بسطامی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گاهی هوس باده رنگین دارم
گاه آرزوی وصل نگارین دارم
گه سبحه به دست و گاه زنار به دوش
یارب چه کنم، کیم، چه آیین دارم
📚 #فروغی بسطامی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق، که نامی خوش تر از اینت ندانم.
وگر هر لحظه رنگی تازه گیری، به غیر از « زهر شیرینت » نخوانم.
تو زهری، زهر گرم سینه سوزی، تو شیرینی، که شور هستی از توست.
شراب جام خورشیدی، که جان را، نشاط از تو، غم از تو، مستی از توست.
به آسانی، مرا از من ربودی، درون کوره ی غم آزمودی
دلت آخر به سرگردانیم سوخت، نگاهم را به زیبایی گشودی
بسی گفتند: «دل از عشق برگیر! که نیرنگ است و افسون است و جادوست!»
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم، که این زهر است، اما! نوشداروست...!
چه غم دارم که این زهر تب آلود، تنم را در جدایی می گدازد
از آن شادم که در هنگامه درد؛ غمی شیرین دلم را می نوازد.
اگر مرگم به نامردی نگیرد؛ مرا مهر تو در دل جاودانی است.
وگر عمرم به ناکامی سرآید؛ ترا دارم که؛ مرگم زندگانی است.
📚 #فریدون مشیری - ابر و کوچه - زهر شیرین
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق، که نامی خوش تر از اینت ندانم.
وگر هر لحظه رنگی تازه گیری، به غیر از « زهر شیرینت » نخوانم.
تو زهری، زهر گرم سینه سوزی، تو شیرینی، که شور هستی از توست.
شراب جام خورشیدی، که جان را، نشاط از تو، غم از تو، مستی از توست.
به آسانی، مرا از من ربودی، درون کوره ی غم آزمودی
دلت آخر به سرگردانیم سوخت، نگاهم را به زیبایی گشودی
بسی گفتند: «دل از عشق برگیر! که نیرنگ است و افسون است و جادوست!»
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم، که این زهر است، اما! نوشداروست...!
چه غم دارم که این زهر تب آلود، تنم را در جدایی می گدازد
از آن شادم که در هنگامه درد؛ غمی شیرین دلم را می نوازد.
اگر مرگم به نامردی نگیرد؛ مرا مهر تو در دل جاودانی است.
وگر عمرم به ناکامی سرآید؛ ترا دارم که؛ مرگم زندگانی است.
📚 #فریدون مشیری - ابر و کوچه - زهر شیرین
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih