درود
بامداد خوش
نمی بینم ز مردم آشنایی
نمی آید ز کس بوی وفایی
مده فایز به وصل گلرخان دل
که آخر می کشندت از جدایی
📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۱۱۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
نمی بینم ز مردم آشنایی
نمی آید ز کس بوی وفایی
مده فایز به وصل گلرخان دل
که آخر می کشندت از جدایی
📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۱۱۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
تمام عمر من انگار در غم و درد است
مرا غروب تو صد سال پیرتر کرده است
تمام خاطره ها پیش روی چشم منند
زبان گشوده به تکرار: او چه نامرد است
-بیا و پاره کن این نامه را نمی بینی؟
دو سال می شود او نامه ای نیاورده است...؟
همیشه گفته ام اما نمی شود انگار
دل تو سخت مرا پایبند خود کرده است
تمام می شود این قصه آه حرف بزن
فقط نپرس که "لیلی زن است یا مرد است!!"
📚 #نجمه_زارع - عشق قابیل است (باید دوباره زاده شوم ...) - شعر شماره ۲۷ - (۳)
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
تمام عمر من انگار در غم و درد است
مرا غروب تو صد سال پیرتر کرده است
تمام خاطره ها پیش روی چشم منند
زبان گشوده به تکرار: او چه نامرد است
-بیا و پاره کن این نامه را نمی بینی؟
دو سال می شود او نامه ای نیاورده است...؟
همیشه گفته ام اما نمی شود انگار
دل تو سخت مرا پایبند خود کرده است
تمام می شود این قصه آه حرف بزن
فقط نپرس که "لیلی زن است یا مرد است!!"
📚 #نجمه_زارع - عشق قابیل است (باید دوباره زاده شوم ...) - شعر شماره ۲۷ - (۳)
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
امید زیستنم ، دیدن دوباره ی توست
قراربخش دلم ، تاب گاهواره ی توست
تو ، ای شکوفه ی ایام آرزومندی
بمان که دیده ی من روشن از نظاره ی توست
نگاه پاک توام صبح آفتابی بود
کنون چراغ شبم چشم پر ستاره ی توست
به یک اشاره ، مرا رخصت پریدن بخش
مه مرغ وحشی دل ، رام یک اشاره ی توست
به پاره کردن اوراق هر کتاب مکوش
دلم کتاب پریشان پاره پاره ی توست
شبی نماند که بی گریه ام به سر نرسید
زلال اشک پدر ، برق گوشواره ی توست
دلم چو موج ، به سر می دود ز بیم زوال
کرانه ای که پناهش دهد ، کناره ی توست
خجسته پوپک من ای یگانه کودک من
امید زیستنم ، دیدن دوباره ی توست
📚 #نادر_نادرپور - گیاه و سنگ نه، آتش - کتاب پریشان
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
امید زیستنم ، دیدن دوباره ی توست
قراربخش دلم ، تاب گاهواره ی توست
تو ، ای شکوفه ی ایام آرزومندی
بمان که دیده ی من روشن از نظاره ی توست
نگاه پاک توام صبح آفتابی بود
کنون چراغ شبم چشم پر ستاره ی توست
به یک اشاره ، مرا رخصت پریدن بخش
مه مرغ وحشی دل ، رام یک اشاره ی توست
به پاره کردن اوراق هر کتاب مکوش
دلم کتاب پریشان پاره پاره ی توست
شبی نماند که بی گریه ام به سر نرسید
زلال اشک پدر ، برق گوشواره ی توست
دلم چو موج ، به سر می دود ز بیم زوال
کرانه ای که پناهش دهد ، کناره ی توست
خجسته پوپک من ای یگانه کودک من
امید زیستنم ، دیدن دوباره ی توست
📚 #نادر_نادرپور - گیاه و سنگ نه، آتش - کتاب پریشان
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
طرح دلی به وسعت دریا کشیده ام
آن را فقط برای تو تنها کشیده ام
از راه دور آمده ای سمت باغ من
نقش تو را به خلوت این جا کشیده ام
رویم نشد بگویمت این جا بهار نیست
با عشق!طرح رویش گل را کشیده ام
در قاب بی قراری قلبم شکفته است
نقشی که من ز طالع فردا کشیده ام
دیگر نمانده هیچ توانی برای من
وقتی بهار را تن دنیا کشیده ام
تنها برای بودن تو ای «امید» من!
طرح دلی به وسعت دریا کشیده ام
📚 #شیوا_فرازمند - وقتی تو هستی من آسمانم - طرح
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
طرح دلی به وسعت دریا کشیده ام
آن را فقط برای تو تنها کشیده ام
از راه دور آمده ای سمت باغ من
نقش تو را به خلوت این جا کشیده ام
رویم نشد بگویمت این جا بهار نیست
با عشق!طرح رویش گل را کشیده ام
در قاب بی قراری قلبم شکفته است
نقشی که من ز طالع فردا کشیده ام
دیگر نمانده هیچ توانی برای من
وقتی بهار را تن دنیا کشیده ام
تنها برای بودن تو ای «امید» من!
طرح دلی به وسعت دریا کشیده ام
📚 #شیوا_فرازمند - وقتی تو هستی من آسمانم - طرح
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
با لعل لبت شراب را مستی نیست
با قد تو سرو را بجز پستی نیست
ما را دهن تو نیست می پندارند
با آنکه به یک ذره در او هستی نیست
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۴۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
با لعل لبت شراب را مستی نیست
با قد تو سرو را بجز پستی نیست
ما را دهن تو نیست می پندارند
با آنکه به یک ذره در او هستی نیست
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۴۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
هجران تو دوش چون به من درنگریست
بنشست و به های های بر من بگریست
گریان بر وصل شد که تدبیرم چیست
تا چند به جان دیگران خواهی زیست
📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۶۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
هجران تو دوش چون به من درنگریست
بنشست و به های های بر من بگریست
گریان بر وصل شد که تدبیرم چیست
تا چند به جان دیگران خواهی زیست
📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۶۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
تا زلف بتم به بند زنجیر منست
سرگشته همی روم نه هشیار و نه مست
گویم بگرم زلف ترا هر چون هست
نه طاقت دل یابم و نه قوت دست
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۴۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
تا زلف بتم به بند زنجیر منست
سرگشته همی روم نه هشیار و نه مست
گویم بگرم زلف ترا هر چون هست
نه طاقت دل یابم و نه قوت دست
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۴۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
با من دلشده گر یار نسازد چه کنم؟
دل غمگین مرا گر ننوازد چه کنم؟
بر من آن است که با فرقت او میسازم
وصلش ار با من بیچاره نسازد چه کنم؟
جانم از آتش غم سوخت، نگویید آخر
تا غمش یک نفسم جان نگدازد چه کنم؟
خود گرفتم که سر اندر ره عشقش بازم
با من آن یار اگر عشق نبازد چه کنم؟
یاد ناورد ز من هیچ و نپرسید مرا
باز یک بارگیم پست نسازد چه کنم؟
چند گویند مرا: صبر کن از لشکر غم؟
بر من از گوشهٔ ناگاه بتازد چه کنم؟
من بدان فخر کنم کز غم او کشته شوم
گر عراقی به چنین فخر ننازد چه کنم؟
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
با من دلشده گر یار نسازد چه کنم؟
دل غمگین مرا گر ننوازد چه کنم؟
بر من آن است که با فرقت او میسازم
وصلش ار با من بیچاره نسازد چه کنم؟
جانم از آتش غم سوخت، نگویید آخر
تا غمش یک نفسم جان نگدازد چه کنم؟
خود گرفتم که سر اندر ره عشقش بازم
با من آن یار اگر عشق نبازد چه کنم؟
یاد ناورد ز من هیچ و نپرسید مرا
باز یک بارگیم پست نسازد چه کنم؟
چند گویند مرا: صبر کن از لشکر غم؟
بر من از گوشهٔ ناگاه بتازد چه کنم؟
من بدان فخر کنم کز غم او کشته شوم
گر عراقی به چنین فخر ننازد چه کنم؟
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
قوت شاعره من سحر از فرط ملال
متنفر شده از بنده گریزان میرفت
نقش خوارزم و خیال لب جیحون می بست
با هزاران گله از ملک سلیمان می رفت
می شد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت
من همی دیدم و از کالبدم جان می رفت
چون همی گفتمش ای مونس دیرینه من
سخت می گفت و دل آزرده و گریان می رفت
گفتم اکنون سخن خوش که بگوید با من
کان شکر لهجه خوشخوان خوش الحان می رفت
لابه بسیار نمودم که مرو سود نداشت
زانکه کار از نظر رحمت سلطان می رفت
پادشاها ز سر لطف و کرم بازش خوان
چه کند سوخته از غایت حرمان می رفت
📚 #حافظ - قطعات - قطعه شماره ۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
قوت شاعره من سحر از فرط ملال
متنفر شده از بنده گریزان میرفت
نقش خوارزم و خیال لب جیحون می بست
با هزاران گله از ملک سلیمان می رفت
می شد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت
من همی دیدم و از کالبدم جان می رفت
چون همی گفتمش ای مونس دیرینه من
سخت می گفت و دل آزرده و گریان می رفت
گفتم اکنون سخن خوش که بگوید با من
کان شکر لهجه خوشخوان خوش الحان می رفت
لابه بسیار نمودم که مرو سود نداشت
زانکه کار از نظر رحمت سلطان می رفت
پادشاها ز سر لطف و کرم بازش خوان
چه کند سوخته از غایت حرمان می رفت
📚 #حافظ - قطعات - قطعه شماره ۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
صاف جانها سوی گردون میرود
درد جانها سوی هامون میرود
چشم دل بگشا و در جانها نگر
چون بیامد چون شد و چون میرود
جامه برکش چونک در راهی روی
چون همه ره خاک با خون میرود
لاله خون آلود میروید ز خاک
گر چه با دامان گلگون میرود
جان چو شد در زیر خاکم جا کنید
خاک در خانه چو خاتون میرود
جان عرشی سوی عیسی میرود
جان فرعونی به قارون میرود
سوی آن دل جان من پر میزند
کو لطیف و شاد و موزون میرود
زانک آن جان دون حق چیزی نخواست
وین دگر جان سوی مادون میرود
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۳۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
صاف جانها سوی گردون میرود
درد جانها سوی هامون میرود
چشم دل بگشا و در جانها نگر
چون بیامد چون شد و چون میرود
جامه برکش چونک در راهی روی
چون همه ره خاک با خون میرود
لاله خون آلود میروید ز خاک
گر چه با دامان گلگون میرود
جان چو شد در زیر خاکم جا کنید
خاک در خانه چو خاتون میرود
جان عرشی سوی عیسی میرود
جان فرعونی به قارون میرود
سوی آن دل جان من پر میزند
کو لطیف و شاد و موزون میرود
زانک آن جان دون حق چیزی نخواست
وین دگر جان سوی مادون میرود
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۳۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
گل زرد و گل زرد و گل زرد
بیا با هم بنالیم از سر درد
عنان تا در کف نامردمان است
ستم با مرد خواهد کرد نامرد
📚 #سایه - سیاه مشق - دو بیتی ها - گل زرد
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گل زرد و گل زرد و گل زرد
بیا با هم بنالیم از سر درد
عنان تا در کف نامردمان است
ستم با مرد خواهد کرد نامرد
📚 #سایه - سیاه مشق - دو بیتی ها - گل زرد
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
مردم پي ماهي اند و ما ماه در آب
با مقصد آتشيم گمراه در آب
بي درد تو عمق عاشقي را نچشم
بي كوه غمت به شانه چون كاه در آب
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
مردم پي ماهي اند و ما ماه در آب
با مقصد آتشيم گمراه در آب
بي درد تو عمق عاشقي را نچشم
بي كوه غمت به شانه چون كاه در آب
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
عهدی به سر زبان خود بربستی
صد خانه پر از بتان یکی نشکستی
تو پنداری به یک شهادت رستی
فردات کند خمار کاکنون مستی
📚#ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۳۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
عهدی به سر زبان خود بربستی
صد خانه پر از بتان یکی نشکستی
تو پنداری به یک شهادت رستی
فردات کند خمار کاکنون مستی
📚#ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۳۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
از تو با مصلحت خویش نمیپردازم
همچو پروانه که میسوزم و در پروازم
گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی
ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم
نه چنان معتقدم کم نظری سیر کند
یا چنان تشنه که جیحون بنشاند آزم
همچو چنگم سر تسلیم و ارادت در پیش
تو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازم
گر به آتش بریم صد ره و بیرون آری
زر نابم که همان باشم اگر بگدازم
گر تو آن جور پسندی که به سنگم بزنی
از من این جرم نیاید که خلاف آغازم
خدمتی لایقم از دست نیاید چه کنم
سر نه چیزیست که در پای عزیزان بازم
من خراباتیم و عاشق و دیوانه و مست
بیشتر زین چه حکایت بکند غمازم
ماجرای دل دیوانه بگفتم به طبیب
که همه شب در چشمست به فکرت بازم
گفت از این نوع شکایت که تو داری سعدی
درد عشقست ندانم که چه درمان سازم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۹۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
از تو با مصلحت خویش نمیپردازم
همچو پروانه که میسوزم و در پروازم
گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی
ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم
نه چنان معتقدم کم نظری سیر کند
یا چنان تشنه که جیحون بنشاند آزم
همچو چنگم سر تسلیم و ارادت در پیش
تو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازم
گر به آتش بریم صد ره و بیرون آری
زر نابم که همان باشم اگر بگدازم
گر تو آن جور پسندی که به سنگم بزنی
از من این جرم نیاید که خلاف آغازم
خدمتی لایقم از دست نیاید چه کنم
سر نه چیزیست که در پای عزیزان بازم
من خراباتیم و عاشق و دیوانه و مست
بیشتر زین چه حکایت بکند غمازم
ماجرای دل دیوانه بگفتم به طبیب
که همه شب در چشمست به فکرت بازم
گفت از این نوع شکایت که تو داری سعدی
درد عشقست ندانم که چه درمان سازم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۹۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ز عشق غمزه و ابروی آن صنم پیوست
امام شهر بمحراب میرود سرمست
جمال او در جنت بروی من بگشود
خیال او گذر صبر بر دلم در بست
کنون نشانهٔ تیر ملامتم مکنید
که رفته است عنانم ز دست و تیر از شست
مرا چو مست بمیرم بهیچ آب مشوی
مگر بجرعهٔ دردی کشان باده پرست
برند دوش بدوشش بخوابگاه ابد
کسی که کرد صبوحی به بزمگاه الست
به جام باده چراغ دلم منور کن
که شمع شادیم از تند باد غم بنشست
در آن مصاف که چشم تو تیغ کینه کشید
بسا که زلف تو چشم دلاوران بشکست
بود لطایف خواجو بهار دلکش شوق
از آن چو شاخ گلش میبرند دست بدست
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۳۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ز عشق غمزه و ابروی آن صنم پیوست
امام شهر بمحراب میرود سرمست
جمال او در جنت بروی من بگشود
خیال او گذر صبر بر دلم در بست
کنون نشانهٔ تیر ملامتم مکنید
که رفته است عنانم ز دست و تیر از شست
مرا چو مست بمیرم بهیچ آب مشوی
مگر بجرعهٔ دردی کشان باده پرست
برند دوش بدوشش بخوابگاه ابد
کسی که کرد صبوحی به بزمگاه الست
به جام باده چراغ دلم منور کن
که شمع شادیم از تند باد غم بنشست
در آن مصاف که چشم تو تیغ کینه کشید
بسا که زلف تو چشم دلاوران بشکست
بود لطایف خواجو بهار دلکش شوق
از آن چو شاخ گلش میبرند دست بدست
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۳۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
در رهگذر باد چراغی که تراست
ترسم که: بمیرد از فراغی که تراست
بوی جگر سوخته عالم بگرفت
گر نشنیدی، زهی دماغی که تراست!
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
در رهگذر باد چراغی که تراست
ترسم که: بمیرد از فراغی که تراست
بوی جگر سوخته عالم بگرفت
گر نشنیدی، زهی دماغی که تراست!
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
کنون فلک رقیب من جدال با که من کنم
توان و قامتم خم است جدال با که من کنم
پیاده در رهی روم که شرمگین شود فلک
چنین رهی همسفرم فقط که سایه با من است
مرا رها کن ای رفیق حرفیست قدر فلک
که غم در این جهان ، به ثان مرگ با من است
مرا ز روز بودنم نشد که خنده بر لبم
عجب ز کار خالقم که خود چرا چنین کند.
📚 #فریدون_صدیفی
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
کنون فلک رقیب من جدال با که من کنم
توان و قامتم خم است جدال با که من کنم
پیاده در رهی روم که شرمگین شود فلک
چنین رهی همسفرم فقط که سایه با من است
مرا رها کن ای رفیق حرفیست قدر فلک
که غم در این جهان ، به ثان مرگ با من است
مرا ز روز بودنم نشد که خنده بر لبم
عجب ز کار خالقم که خود چرا چنین کند.
📚 #فریدون_صدیفی
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
👍1
درود
بامداد خوش
از دست غم تو، ای بت حور لقا
نه پای ز سر دانم و نه، سر از پا
گفتم دل و دین ببازم، از غم برهم
این هر دو بباختیم و غم ماند به جا
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
از دست غم تو، ای بت حور لقا
نه پای ز سر دانم و نه، سر از پا
گفتم دل و دین ببازم، از غم برهم
این هر دو بباختیم و غم ماند به جا
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
در شیشه ی شبنم آفتابت نکنند
می تابی و آئینه حسابت نکنند
تا سینه برازنده ی زخمی نکنی
بر قله ی عاشقی عقابت نکنند
📚 #شیون فومنی - فارسی - رباعیات - بر قله ی عاشقی
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
در شیشه ی شبنم آفتابت نکنند
می تابی و آئینه حسابت نکنند
تا سینه برازنده ی زخمی نکنی
بر قله ی عاشقی عقابت نکنند
📚 #شیون فومنی - فارسی - رباعیات - بر قله ی عاشقی
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت
می خواری و مستی ره و رسم دگری داشت
پیمانه نمی داد به پیمان شکنان باز
ساقی اگر از حالت مجلس خبری داشت
بیدادگری شیوه مرضیه نمی شد
این شهر اگر دادرس و دادگری داشت
یک لحظه بر این بام بلاخیز نمی ماند
مرغ دل غم دیده اگر بال و پری داشت
در معرکۀ عشق که پیکار حیات است
مغلوب حریفی که به جز سر سپری داشت
( سرمد ) سر پیمانه نبود این همه غوغا
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت
📚 #صادق سرمد - اشعار - میخانه
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت
می خواری و مستی ره و رسم دگری داشت
پیمانه نمی داد به پیمان شکنان باز
ساقی اگر از حالت مجلس خبری داشت
بیدادگری شیوه مرضیه نمی شد
این شهر اگر دادرس و دادگری داشت
یک لحظه بر این بام بلاخیز نمی ماند
مرغ دل غم دیده اگر بال و پری داشت
در معرکۀ عشق که پیکار حیات است
مغلوب حریفی که به جز سر سپری داشت
( سرمد ) سر پیمانه نبود این همه غوغا
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت
📚 #صادق سرمد - اشعار - میخانه
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih