Hassan kashavarz
64 subscribers
2.89K photos
86 videos
3.57K links
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
Download Telegram
درود

بامداد خوش

چه خوش برقی به چشم شب درخشید
چراغم را فروغی تازه بخشید

مخوان ای جغد شب لالایی شوم
که پشت پرده بیدار است خورشید

📚 #سایه - سیاه مشق - دو بیتی ها - امید)

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

چون لاله كه خلوت چمن را پر كرد
خون دلم عرصه سخن را پر كرد

امروز غم از كنار من دور نشد
تنهايي زادروز من را پر كرد

📚 #احمد_پروين

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

من کیستم از خویش به تنگ آمده‌ای
دیوانهٔ با خرد به جنگ آمده‌ای

دوشینه به کوی دوست از رشکم سوخت
نالیدن پای دل به سنگ آمده‌ای

📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۲۹

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ای دلبری ات دلهره ی حضرت آدم
پلکی بزن و دلهره ام باش دمادم


پلکی بزن از پلک تو الهام بگیرم
تا کاسه ی تنبور  و سه تاری بتراشم


هر ماه ته چاه نشد حضرت یوسف
هر باکره ای هم نشود حضرت مریم


گاهی عسلم گم شدن رخش بهانه است
تهمینه شود همدم تنهایی رستم


تهمینه شود بستر لالایی سهراب
تهمینه شود یک غم تاریخی مبهم


تهمینه ی من ترس من این است نباشد
باب دلت این رستم بی رخش پر از غم


این رستم معمولی ساده که غریب است
حتا وسط ایل خودش در وطنش بم


ناچاری از این فاصله هایی که زیادند
ناچارم از این مردن تدریجی کم کم


هر جا بروم شهر پر از چاه و شغاد است
بگذار بمانم ..... که فدای تو بگردم


من نارون صاعقه خورده تو گل سرخ
تو سبز بمان من بدرک من به جهنم



✍🏻: #حامد_عسکری

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

گر من ز محبتت بمیرم
دامن به قیامتت بگیرم

از دنیی و آخرت گزیرست
وز صحبت دوست ناگزیرم

ای مرهم ریش دردمندان
درمان دگر نمی‌پذیرم

آن کس که بجز تو کس ندارد
در هر دو جهان من آن فقیرم

ای محتسب از جوان چه خواهی
من توبه نمی‌کنم که پیرم

یک روز کمان ابروانش
می‌بوسم و گو بزن به تیرم

ای باد بهار عنبرین بوی
در پای لطافت تو میرم

چون می‌گذری به خاک شیراز
گو من به فلان زمین اسیرم

در خواب نمی‌روم که بی دوست
پهلو نه خوشست بر حریرم

ای مونس روزگار سعدی
رفتی و نرفتی از ضمیرم

📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۹۵

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ای جان جهان جان وجهان برخی جانت
داریم تمنای کناری ز میانت

چون وصف دهان تو کنم زانکه در آفاق
من هیچ ندیدم به لطافت چو دهانت


گو شرح تو ای آیت خوبی دگری گوی
زان باب که من عاجزم از کنه بیانت

گرمدعی از نوک خدنگت سپر انداخت
من سینه سپر ساخته‌ام پیش سنانت

ای گلبن خندان بچنین حسن و لطافت
کی رونق بستان ببرد باد خزانت

هر لحظه ترا با دگران گفت و شنیدی
وز دور من خسته به حسرت نگرانت

گر خلق کنندم سپر تیرملامت
من باز نگیرم نظر از تیر و کمانت

تا رخت تصوف بخرابات نیاری
در بتکده کی راه دهد پیر مغانت

باید که نشان در میخانه بپرسی
ورنی ز جهان محو شود نام و نشانت

خواجو نکشد میل دلت سوی صنوبر
گر دست دهد صحبت آن سرو روانت

زینسان که توئی غرقهٔ دریای مودت
گر خاک شوی باد نیارد بکرانت

📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۲۸

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

به قامت مظهر سرو رسایی
به طلعت دلفریب و جانفزایی

تو با این قامت و حسن خداداد
هزار افسوس ای مه، بی وفایی

📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۱۱۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

دو ساعتی که به اندازه ی دو سال گذشت
تمام عمر من انگار در خیال گذشت

- ببند پنجره ها را که کوچه ناامن است...
نسیم آمد و نشنید و بی خیال گذشت

درست روی همین صندلی تو را دیدم
نگاه خیره ی تو... لحظه ای که لال گذشت

-چه ساعتی ست ببخشید؟... ساده بود اما
چه ها که از دل تو با همین سوال گذشت

گذشت و رفت و به تو فکر میکنم - تنها -
دو ساعتی که به اندازه ی دو سال گذشت
(۲)

📚 #نجمه_زارع - عشق قابیل است ، غزل شماره ۲۷ - (۲ )

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

خورشید ، پشت پنجره ی من
چتر سیاه ابری بر سر کشیده بود

در زیر سیل باران ، خاموش می گریست
من ، در فروغ شامگهان ، طرح کوچه را

می دیدم و به آینه پیوند می زدم
در پیچ کوچه ، نارونی پیر
تنها نشسته بود

درکنده اش نسیم ، نفس می زد
باران ، وجود خالی خشک درخت را

می دید و با نسیم ، همآغوش می گریست
خورشید ، پشت پنجره ی من
چتر سیاه ابری بر سر کشیده بود

در زیر سیل باران ، خاموش می گریست
من ، در کنار پنجره لبخند می زدم

📚 #نادر_نادرپور - گیاه و سنگ نه، آتش - در کنار پنجره

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

در آسمان بدون تو نوری نمانده است
سمت تو هیچ راه عبوری نمانده است

پیچیده حسرتی به تن کوچه های شهر
آن جا که از تو رد حضوری نمانده است

ما چون مترسکان سرا پا شکسته ایم
بی تو دگر عزیز غروری نمانده است

این جا کسی به فکر تپش در بهار نیست
دیگر برای عاطفه شوری نمانده است

ما گم شدیم در طلب لحظه ای سراب
در ذهن های خسته شعوری نمانده است

جاری ست التهاب در این کوره راه درد
با رفتن تو تاب صبوری نمانده است


📚 #شیوا_فرازمند - وقتی تو هستی من آسمانم - ما گم شدیم...

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

تا ناله بلبلم به گوش آمده است
دل با سر عیش نای و نوش آمده است

رگ از تن خشک تاک برخاسته است
خون در تن جام می بجوش آمده است

📚#سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۴۰

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

تا خرمن آز را دلت پیمانه ست
نزدیک تو جز حدیث نان افسانه ست

خوش باش که یک نیمه مرا در خانه ست
در سنبله سپهر اگر یک دانه ست

📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۶۴

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

دستی که حمایل تو بودی پیوست
پایی که مرا نزد تو آوردی مست

زان دست بجز بند ندارم بر پای
زان پای بجز باد ندارم در دست

📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۴۰

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

کجایی، ای دل و جانم، که از غم تو بجانم
بیا، که بی رخ خوب تو بیش می‌نتوانم

بیا، ببین، نه همانا که زنده خواهم ماندن
تو خود بگوی که: بی تو چگونه زنده بمانم؟

چگونه باشد در دام مانده حیران صید
ز جان امید بریده؟ ز دوری تو چنانم

هوات تا ز من دلشده چه برد؟ چه گویم
جفات تا به من غمزده چه کرد؟ چه دانم؟

ببرد این دل و اندر میان بحر غم افگند
سپرد آن به کف صد بلا و رنج روانم

بلا به پیش خیال تو گفت دوش دل من
که: پای پیشترک نه، ز خویشتن برهانم

ز گوشه‌ای غم تو گفت: می‌خورم غم کارت
ز جانبی ستمت گفت: غم مخور که در آنم

درین غمم که: عراقی چگونه خواهد مردن؟
ندیده سیر رخ تو، برای او نگرانم

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۷۹

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

هر که را اسرار عشق اظهار شد
رفت یاری زانک محو یار شد

شمع افروزان بنه در آفتاب
بنگرش چون محو آن انوار شد

نیست نور شمع هست آن نور شمع
هم نشد آثار و هم آثار شد

همچنان در نور روح این نار تن
هم نشد این نار و هم این نار شد

جوی جویانست و پویان سوی بحر
گم شود چون غرق دریابار شد

تا طلب جنبان بود مطلوب نیست
مطلب آمد آن طلب بی‌کار شد

پس طلب تا هست ناقص بد طلب
چون نماند آگهی سالار شد

هر تن بی‌عشق کو جوید کله
سر ندارد جملگی دستار شد

تا ببیند ناگهانی گلرخی
بر وی آن دستار و سر چون خار شد

همچو من شد در هوای شمس دین
آنک او را در سر این اسرار شد

📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۲۹

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

خوشا صبحی که چون از خواب خیزم
به آغوش تو از بستر گریزم

گشایم در به رویت شادمانه
رخت بوسم، به پایت گل بریزم

📚 #سایه - سیاه مشق - دو بیتی ها - صبح آرزو

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

بي باده اگركه مست باشم زيباست
از بوسه تو شود معاشم زيباست

گفتم كه ترا به شعر جادو بكنم
جادو نشدي ولي تلاشم زيباست

📚 #احمد_پروين

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

یا پست و بلند دهر را سرکوبی
یا خار و خس زمانه را جاروبی

تا چند توان وضع مکرر دیدن
عزلی نصبی قیامتی آشوبی

📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۳۰

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم
مگر ببینمت از دور و گام برگیرم

من این خیال نبندم که دانه‌ای به مراد
میان این همه تشویش دام برگیرم

ستاده‌ام به غلامی گرم قبول کنی
و گر نخواهی کفش غلام برگیرم

مرا ز دست تو گر منصفی و گر ظالم
گریز نیست که دل زین مقام برگیرم

ز فکرهای پریشان و بارهای فراق
که بر دلست ندانم کدام برگیرم

گرم هزار تعنت کنی و طعنه زنی
من آن نیم که ره انتقام برگیرم

گرم جواز نباشد به بارگاه قبول
و گر مجال نباشد که کام برگیرم

از این قدر نگریزم که بوسی از دهنت
اگر حلال نباشد حرام برگیرم

📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۹۶

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

بحز از کمر ندیدم سر موئی از میانت
بجز از سخن نشانی نشنیدم از دهانت

تو چه معنی که هرگز نرسیده‌ام بکنهت
تو چه آیتی که هرگز نشنیده‌ام بیانت

تو کدام شاهبازی که ندانمت نشیمن
چه کنم که مرغ فکرت نرسد بشیانت

اگرم هزار جان هست فدای خاک پایت
که اگر دلت نجویم ندهد دلم بجانت

چه بود گرم بپرسش قدمی نهی ولیکن
تو که ناتوان نبودی چه خبر ز ناتوانت

چو کسی نمی‌تواند که ببوسد آستینت
برویم و رخت هستی ببریم از آستانت

چه گلی که بلبلی را نبود مجال با تو
که دمی برآرد از دل ز نهیب باغبانت

چه شود که بینوائی که زند دم از هوایت
دل خسته زنده دارد بنسیم بوستانت

بچه رو کناره گیری ز میان ما که خواجو
چو کمر شدست راضی بکناری از میانت

📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۲۹

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih