Hassan kashavarz
64 subscribers
2.89K photos
86 videos
3.58K links
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
Download Telegram
درود

بامداد خوش

بده به دست من این بار بیستونها را
که این چنین به تو ثابت کنم جنونها را

بگو به دفتر تاریخ تا سیاه کند
به نام ما همه ی سطرها، ستونها را

عبور کم کن از این کوچه ها که می ترسم
بسازی از دل مردم کلکسیونها را

... منم که گاه به ترک تو سخت مجبورم
... تویی که دوری تو شیشه کرده خونها را

میان جاده بدون تو خوب می فهمم
نوشتهای غم انگیز کامیونها را!

📚 #نجمه_زارع - عشق قابیل است (باید دوباره زاده شوم ...) - غزل شماره ۱۶

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

شعریست در دلم
شعری که لفظ نیست ، هوس
نیست و ناله نیست
شعری که آتش است

شعری که می گدازد و می سوزدم مدام
شعری که کینه است و خروش است و انتقام

شعری که آشنا ننماید به هیچ گوش
شعری که بستگی نپذیرد به هیچ نام

شعریست در دلم
شعری که دوست دارم و نتوانمش سرود
می خواهمش سرود و نمی خواهمش سرود

شعری که چون نگاه ، نگنجد به قالبی
شعری که چون سکوت ، فرومانده بر لبی

شعری که شوق زندگی و بیم مردن است
شعری که نعره است و نهیب است و شیون است

شعری کهچون غرور ، بلند است و سرکش است
شعری که آتش است
شعریست در دلم

شعری که دوست دارم و نتوانمش سرود
شعری از آنچه هست
شعری از آنچه بود


📚 #نادر_نادرپور - دختر جام - ناگفته

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من از بازار دنیا زار گشتم
از این محنت سرا بی زار گشتم

چو دیدم یار با اغیار شد یار
ز تنهای ز حسرت یار گشتم

ربود از کف گلم باد مخالف
در این گلشن اسیر خار گشتم

عزیزی در جهان افسون نماناد
به دنیا بیش ماندن خار گشتم

چه خوش خوابیست سودای جوانی
دریغ از خواب خوش بیدار گشتم

وفا افسانه دیدم شهریارا
که من گرد جهان بسیار گشتم

📚 #شهریار

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

می شناسم با دلت گل واژه های عشق را
سوز جان سوزی که می بارد ز ساز لحظه ها

می نشینم در کنار سبزه زار دفترم
می کشم طرحی شبیه عشق تو، بی انتها

قطره قطره درد و آه و گریه می بارم ولی
می زنم لبخند و می رقصم در آغوش صبا

می سپارم رقص موهای بلندم را به باد
دست افشان، پای کوبان، عاشق و بی ادعا

بر تن بالابلندت شعله می بارم شبی
آتشی در سبزه زار دفترم تا شد رها_

_با نگاهت باز می سازم غزل هایی سپید؛
شاعری دردی ست مالامال از عشق و دعا

📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - شاعری دردی ست...

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

چون چشم سیه بناز می گردانی
بر من غم دل دراز می گردانی

شوخی است عظیم نرگس بیمارت
خوش می گردد چو باز می گردانی

📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۲۴

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ای عهد تو عید کامرانی پیوست
افتاد بهار پیش بزم تو ز دست

زیبنده تر از مجلس تو دست بهار
بر گردن عید هیچ پیرایه نبست

📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۳۶

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

لبهات می ست و می بود اصل طرب
چندان ترشی درو نگویی چه سبب

تو از نمک آنچنان ترش داری لب
گر می ز نمک ترش شود نیست عجب

📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۲۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
عبورِ تند و تیزی ابر دارد
چه نم نم های ریزی ابر دارد

شبیه لحظه هایِ با تو بودن
عجب پایِ گریزی ابر دارد

📚 #حسن_سهولی

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

در حسن رخ خوبان پیدا همه او دیدم
در چشم نکورویان زیبا همه او دیدم

در دیدهٔ هر عاشق او بود همه لایق
وندر نظر وامق عذرا همه او دیدم

دلدار دل افگاران غم‌خوار جگرخواران
یاری ده بی‌یاران، هرجا همه او دیدم

مطلوب دل در هم او یافتم از عالم
مقصود من پر غم ز اشیا همه او دیدم

دیدم همه پیش و پس، جز دوست ندیدم کس
او بود، همه او، بس، تنها همه او دیدم

آرام دل غمگین جز دوست کسی مگزین
فی‌الجمله همه او بین، زیرا همه او دیدم

دیدم گل بستان ها ، صحرا و بیابان ها
او بود گلستان ها ، صحرا همه او دیدم

هان! ای دل دیوانه، بخرام به میخانه
کاندر خم و پیمانه پیدا همه او دیدم

در میکده و گلشن، می‌نوش می روشن
میبوی گل و سوسن، کاینها همه او دیدم

در میکده ساقی شو، می در کش و باقی شو
جویای عراقی شو، کو را همه او دیدم

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۶۹

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1👍1
غروبی بی‌رمق  با رنگِ   زرد  ست
پر از غربت پر از دوری و درد  ست

گمانم آسمانِ عاشقی‌ها ست
که از  بام‌ش جدایی چکه کرد ست

📚 #حسن_سهولی

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

خنب‌های لایزالی جوش باد
باده نوشان ازل را نوش باد

تیزچشمان صفا را تا ابد
حلقه‌های عشق تو در گوش باد

دوش گفتم ساقیش را هوش دار
ساقیش گفتا مرا بی‌هوش باد

ای خدا از ساقیان بزم غیب
در دو عالم بانگ نوشانوش باد

عقل کل کو راز پوشاند همی
مست باد و راز بی‌روپوش باد

هر سحر همچون سحرگه بی‌حجاب
آفتاب حسن در آغوش باد

شمس تبریز ار چه پشتش سوی ماست
صد هزاران آفرین بر روش باد

📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۱۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
roya{webahang.ir}
hesamoddin.seraj
🎼 " نگارم "

🎙 حسام الدین سراج

تنور دلتان گرم

🔷 @manotanhaih
درود

بامداد خوش

ای دیده تو را به روی او خواهم داد
از گریه ی شوقت آبرو خواهم داد

می خند چو آیینه که در حجله ی بخت
دست تو به دست آرزو خواهم داد

📚 #سایه - سیاه مشق - رباعیات - آرزو

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ويرانه من نميشود شاد از ماه
نه كار من از شراب مي افتد راه

بايد بكني غم مرا غافلگير
با هر غزلي مرا ببوسي ناگاه

📚 #احمد_پروين

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

اینک سر کوی دوست اینک سر راه
گر تو نروی روندگان را چه گناه

جامه چه کنی کبود و نیلی و سیاه
دل صاف کن و قبا همی پوش و کلاه

📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۰۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

نرفت تا تو برفتی خیالت از نظرم
برفت در همه عالم به بی دلی خبرم

نه بخت و دولت آنم که با تو بنشینم
نه صبر و طاقت آنم که از تو درگذرم

من از تو روی نخواهم به دیگری آورد
که زشت باشد هر روز قبله دگرم

بلای عشق تو بر من چنان اثر کردست
که پند عالم و عابد نمی‌کند اثرم

قیامتم که به دیوان حشر پیش آرند
میان آن همه تشویش در تو می‌نگرم

به جان دوست که چون دوست در برم باشد
هزار دشمن اگر بر سرند غم نخورم

نشان پیکر خوبت نمی‌توانم داد
که در تأمل او خیره می‌شود بصرم

تو نیز اگر نشناسی مرا عجب نبود
که هر چه در نظر آید از آن ضعیفترم

به جان و سر که نگردانم از وصال تو روی
و گر هزار ملامت رسد به جان و سرم

مرا مگوی که سعدی چرا پریشانی
خیال روی تو بر می‌کند به یک دگرم

📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۸۴

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
Mahe Bi Tekrare Man
Hojat Ashrafzadeh
🎼 “ آهنگ ماه بی تکرار من “

🎙حجت اشرف زاده

🔹 @manotanhaih
درود

بامداد خوش

ز کفر زلفت ایمان می‌توان یافت
ز لعلت آب حیوان می‌توان یافت

قدت را رشک طوبی می‌توان گفت
رخت را باغ رضوان می‌توان یافت

ز نقشت صورت جان می‌توان بست
ز لعلت جوهر جان می‌توان یافت

بگاه جلوه برطرف گلستان
ترا سرو خرامان می‌توان یافت

در آن مجمع که خلوتگاه خوبیست
ترا شمع شبستان می‌توان یافت

بزیر سایهٔ زلف سیاهت
بشب خورشید رخشان می‌توان یافت

ز زلفت گرچه کافر می‌توان شد
زعکس رویت ایمان می‌توان یافت

بهر موئی از آن زلف پریشان
دل جمعی پریشان می‌توان یافت

از آن با درد می‌سازم که دل را
هم از درد تو درمان می‌توان یافت

برو خواجو صبوری کن که از صبر
دوای درد هجران می‌توان یافت

📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۱۸

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

خم ابروست یا شمشیر بهمن
مژه یا نیزه یا تیر تهمتن

بت فایز منیژه سان به یکبار
به چاهم درفکن مانند بیژن

📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۹۵

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih